[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی شأن طلحة و الزبیر و فی البیعة لَه:

طلحة و الزبیر:

وَ اللَّهِ مَا أَنْکَرُوا عَلَیَّ مُنْکَراً وَ لَا جَعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ نِصْفاً، وَ إِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَکُوهُ وَ دَماً هُمْ سَفَکُوهُ؛ فَإِنْ کُنْتُ شَرِیکَهُمْ فِیهِ فَإِنَّ لَهُمْ نَصِیبَهُمْ مِنْهُ، وَ إِنْ کَانُوا وَلُوهُ دُونِی، فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ، وَ إِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُکْمُ عَلَی أَنْفُسهِمْ. إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی مَا لَبَسْتُ وَ لَا لُبسَ عَلَیَّ، وَ إِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِیَةُ فِیهَا الْحَمَأُ وَ الْحُمَّةُ وَ الشُّبْهَةُ [الْمُغْدَفَةُ] الْمُغْدفَةُ، وَ إِنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ وَ قَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابهِ وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغْبهِ. وَ ایْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ، لَا یَصْدُرُونَ عَنْهُ برِیٍّ وَ لَا یَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِی حَسْیٍ.

أمرُ البیعة:

فَأَقْبَلْتُمْ إِلَیَّ إِقْبَالَ الْعُوذ الْمَطَافِیلِ عَلَی أَوْلَادهَا، تَقُولُونَ الْبَیْعَةَ الْبَیْعَةَ، قَبَضْتُ کَفِّی فَبَسَطْتُمُوهَا وَ [نَازَعْتُکُمْ] نَازَعَتْکُمْ یَدی فَجَاذَبْتُمُوهَا. اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِی وَ ظَلَمَانِی وَ نَکَثَا بَیْعَتِی وَ أَلَّبَا النَّاسَ عَلَیَّ، فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا وَ لَا تُحْکِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا وَ أَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِیمَا أَمَّلَا وَ عَمِلَا؛ وَ لَقَد اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ وَ اسْتَأْنَیْتُ بهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ، فَغَمَطَا النِّعْمَةَ وَ رَدَّا الْعَافِیَةَ.[/hadith]

ترجمه (محمد دشتی):

(در باره طلحه و زبیر در سال 36 هجری در آستانه جنگ فرمود):

شناسایی طلحه و زبیر:

به خدا سوگند (طلحه و زبیر) و پیروانشان، نه منکری در کارهای من سراغ دارند که برابر آن بایستند، و نه میان من و خودشان راه انصاف پیمودند. آنها حقّی را می طلبند که خود ترک کرده اند، و انتقام خونی را می خواهند که خود ریخته اند. اگر من در ریختن این خون شریکشان بودم آنها نیز از آن سهمی دارند، و اگر خودشان تنها این خون را ریخته اند، باید از خود انتقام بگیرند. اولین مرحله عدالت آن که خود را محکوم کنند.

همانا آگاهی و حقیقت بینی، با من همراه است، نه حق را از خود پوشیده داشته ام و نه بر من پوشیده بود، همانا ناکثین (اصحاب جمل) گروهی سرکش و ستمگرند، خشم و کینه، و زهر عقرب، و شبهاتی چون شب ظلمانی در دلهایشان وجود دارد. در حالی که حقیقت پدیدار و باطل ریشه کن شده، و زبانش از حرکت بر ضد حق فرومانده است. به خدا سوگند، حوضی برایشان پر از آب نمایم که تنها خود بتوانم آبش را بیرون کشم، به گونه ای که از آب آن سیراب برنگردند، و پس از آن از هیچ گودالی آب ننوشند (یعنی نقشه ای برای آنان طرح کنم که راه فرار نداشته باشند).

وصف بیعت بی همانند:

(شما مردم) برای بیعت کردن، به سوی من روی آوردید، همانند مادران تازه زاییده که به طرف بچّه های خود می شتابند. و پیاپی فریاد کشیدید، بیعت بیعت من دستان خویش فروبستم، اما شما به اصرار آن را گشودید، من از دست دراز کردن، سرباز زدم، و شما دستم را کشیدید.

  1. شکوه از طلحه و زبیر:

خدایا طلحه و زبیر پیوند مرا گسستند، بر من ستم کرده و بیعت مرا شکستند، و مردم را برای جنگ با من شوراندند، خدایا آنچه را بستند تو بگشا، و آنچه را محکم رشته اند پایدار مفرما، و آرزوهایی که برای آن تلاش می کنند بر باد ده من پیش از جنگ از آنها خواستم تا باز گردند، و تا هنگام آغاز نبرد انتظارشان را می کشیدم، لکن آنها به نعمت پشت پا زدند و بر سینه عافیت دست رد گذاردند.

واژگان (عمران علی‌زاده):

  • طَلِبَة: چیز خواستنی، قصاص و انتقام

    • قِبَلَهم: نزد ایشان، پیش ایشان

    • فِئَة باغِیَة: گروه ستمگر

    • حَمَأ: خویش نزدیک، گل سیاه و متعفن

    • حُمَّة: نیش زنبور و عقرب، منظور از حمأ و حمة زبیر است که خویشاوند حضرت و صاحب شمشیر بود، و یا منظور سیاهی دل و اذیت ایشان میباشد

    • مغدقة: پائین انداخته شده، آویزان پرده فرو افکنده شده، غَدق: شاخه آویزان

    • زَاحَ: دور شد، برطرف شد

    • شَغب: سر و صدا نمودن برای تحریک شر

    • لا یَعُبّون: به یک نفس نمی نوشند، عُبّ: آب را بیک نفس نوشیدن

    • حَسیٍ: زمینی که آب در آن کم کم جمع می شود که قسمت اول نوشیده بعد جای آن پر می شود

    • عُوذ: جمع عائذة، شتری که تازه زاده است

    • مَطافِیل: حیوان بچه دار

    • ألَّبَا: مردم را جمع و فاسد نمودند

    • استَثَبتُ: درخواست رجوع و بازگشت نمودم

    • استَأنَیتُ: منتظر شدم، مهلت دادم

    • وِقاع: جنگ و روبرو شدن

    • غَمَطَ النّعمَة: حقیر شمرد، انکار نمود نعمت را