از سخنان آن حضرت علیه السّلام است در باره طلحه و زبیر (و ابطال گفتارشان که پس از نقض بیعت کشتن عثمان را بآن بزرگوار نسبت دادند):

قسمت أول خطبه:

سوگند بخدا خودداری نکردند (نسبت دادن) منکری را بمن (به کشتن عثمان و رضای بقتل او نسبت دروغ بمن دادند) و میان من و خودشان بعدل و انصاف رفتار نکردند (زیرا اگر انصاف داشتند بطلان دعویشان ظاهر بود)

و (نادرستی دعویشان آنست که) حقّی را (از من) می طلبند که خودشان ترک کرده اند، و (خونخواهی می نمایند از) خونی که خودشان ریخته اند،

پس من اگر در ریختن آن خون (کشتن عثمان) با آنها شرکت کرده بودم آنان هم از آن بی بهره نبودند (پس ایشان نباید در صدد خونخواهی عثمان بر آیند، زیرا آنان نیز قاتل هستند نه وارث تا بتوانند طلب خون او نمایند) و اگر بدون من مباشرت کرده اند پس بازخواست نیست مگر از ایشان، و اوّل عدلشان (که آنرا عذر نقض بیعت خود قرار داده و می گفتند خروج و یاغی شدن ما بر امام برای امر بمعروف و نهی از منکر و حکم کردن به عدالت است) آن باشد که حکم از روی عدل را در باره خودشان جاری سازند،

و بصیرت و بینائی من با من است (زیان گفتار بر خلاف کردار را می دانم بهمین جهت امری را بر کسی) مشتبه نکرده ام (چیزی نگفته ام که بر خلاف آن رفتار کنم چون طلحه و زبیر) و (امری هم) بر من مشتبه نشده است (مانند پیروان آنها)

و آنها گروهی هستند ستمگر و تباهکار (چنانکه رسول اکرم بمن خبر داده) در ایشان است گل سیاه (فتنه و فساد که بر اثر آن آسایش امّت را از بین می برند چنانکه گل آب صاف را تیره می سازد) و زهر عقرب (کینه و دشمنی) و شبهه ظلمانی (نادانی و گمراهی)

و این امر (گفتار ایشان در باره خونخواهی عثمان که مردم را باشتباه انداخته اند نزد دانایان و هوشمندان) آشکار گردید و باطل (سخن بر خلاف حقّ) از ریشه کنده و زبانش از انگیختن شرّ قطع شد (پس سعی و کوشش ایشان بی فایده است، زیرا دانسته شد که منظورشان از نقض بیعت و بر پا کردن غوغاء و ایجاد فتنه و فساد خونخواهی عثمان نیست، بلکه برای حبّ دنیا و بدست آوردن ریاست است)

و (چون جلوگیری از فتنه جویان بر من فرض است) سوگند بخدا برای ایشان حوضی را پر کنم که خود آب آنرا بکشم (در کارزار آنها را نابود سازم بطوریکه) بر نگردند سیر آب شده و بعد از آن هم در موضع دیگر آب نیاشامند (زیرا این حوض مانند حوضهای دیگر نیست که هر که بآن رسید سیراب شده بر گردد یا اگر سیر آب نشد جای دیگر آب بدست آرد، بلکه حوضی است که وارد بر آن غرق شده هلاک و نابود میشود).

قسمتی از این سخنان است (همچنین در باره طلحه و زبیر و پیروانشان):

پس (از قتل عثمان برای بیعت کردن) رو آوردید بمن مانند رو آوردن نو زائیده ها به فرزندانشان، پی در پی می گفتید آمده ایم بیعت کنیم،

دست خود را بهم نهادم شما باز کردید، و آنرا عقب بردم شما بسوی خود کشیدید (خلاصه با کمال رغبتی که شما به بیعت با من داشتید من بآن مائل نبودم، پس چرا نقض بیعت کردید، من هم شکایت شما را بخدا برده می گویم:)

بار خدایا طلحه و زبیر (از قریش هستند و من هم از آن طایفه ام) با من قطع رحم کرده ستم نموده پیمان خود را شکستند، و مردم را بر من شوراندند، پس بگشا آنچه ایشان بسته اند، و استوار مگردان آنچه تابیده اند، و بنما بآنها بدی (دنیا و آخرت) را در آنچه آرزو داشته و رفتاری که کردند (در دنیا به آرزوی خود خلافت و ریاست نرسند و در آخرت بعذاب جاوید مبتلی باشند)

و (هیچ توبیخ و سرزنشی متوجّه من نیست که چرا با ایشان می جنگم، زیرا) پیش از شروع بجنگ بازگشت آنها را به بیعتی که نقض کردند خواستم و تأنّی و تأمّلشان را (در این امر) قبل از واقعه طلبیدم، پس (پند و اندرز مرا نپذیرفته اندیشه نادرست خود را تعقیب کردند) نعمت (اطاعت از خدا و رسول و امام زمان) را خوار شمرده و سلامتی (دنیا و آخرت) را از دست دادند.