از سخنان آن حضرت است در باره طلحه و زبیر:

به خدا قسم نتوانستند گناهی را به من نسبت دهند، و بین من و خودشان انصاف ندادند، اینان حقّی را می خواهد که خود ترک کردند، و خونی را می طلبند که خود ریختند. اگر در ریختن آن خون همدستشان بودم آنان نیز نصیب داشتند، و اگر من در کار نبودم و کار دست خودشان بود پس باید از خودشان خونخواهی کنند، و نخستین عدل آنان در حکم این است که علیه خود حکم کنند.

قطعا مرا در کار خود بصیرت است، مسأله ای را بر کسی مشتبه نکرده و هیچ امری هم بر من مشتبه نیست. اینان همان قوم ستمکارند که در میانشان لجن و زهر عقرب و شبهه تاریک است. و قطعا حق روشن است، و باطل از ریشه برطرف شده، و زبانش از تحریک بریده. به خدا قسم برای آنان حوضی را پر خواهم کرد که آب آن را خودم خواهم کشید، آنان از آن حوض سیراب بیرون نشوند، و جای دیگر هم آب نخواهند خورد.

برای بیعت با من مانند شترهای ماده ای که به جانب بچه های خود روند روی آورید، فریاد می زدید: بیعت بیعت. دستم را به ستم باز کردید، دستم را عقب بردم کشیدید.

خدایا، طلحه و زبیر با من قطع رحم کردند و بر من ستم روا داشتند، و بیعتم را شکستند، و مردم را بر من شوراندند. پس آنچه را ایشان بسته اند بگشا، و آنچه را تابیده اند محکم مکن، و برای آنان در آنچه آرزو کردند و به اجرا گذاشتند بدی ارائه کن. من پیش از جنگ توبه آنان را خواستم، و پیش از حادثه انتظار باز گشتشان را کشیدم، ولی آنان نعمت را خوار شمردند، و عافیت را رد کردند.