[hadith]من خطبة له (علیه السلام) خطبها عند علمه بغزوة النعمان بن بشیر صاحب معاویة لعین التمر، و فیها یبدی عذره، و یستنهض الناس لنصرته:

مُنِیتُ بمَنْ لَا یُطِیعُ إِذَا أَمَرْتُ وَ لَا یُجِیبُ إِذَا دَعَوْتُ. لَا أَبَا لَکُمْ، مَا تَنْتَظِرُونَ بنَصْرِکُمْ رَبَّکُمْ، أَمَا دینٌ یَجْمَعُکُمْ وَ لَا حَمِیَّةَ تُحْمِشُکُمْ؟ أَقُومُ فِیکُمْ مُسْتَصْرِخاً وَ أُنَادیکُمْ مُتَغَوِّثاً فَلَا تَسْمَعُونَ لِی قَوْلًا وَ لَا تُطِیعُونَ لِی أَمْراً حَتَّی [تَکْشفَ] تَکَشَّفَ الْأُمُورُ عَنْ عَوَاقِب الْمَسَاءَةِ، فَمَا یُدْرَکُ بکُمْ ثَارٌ وَ لَا یُبْلَغُ بکُمْ مَرَامٌ. دَعَوْتُکُمْ إِلَی نَصْرِ إِخْوَانِکُمْ فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرِّ وَ تَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ النِّضْوِ الْأَدْبَرِ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ مِنْکُمْ جُنَیْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِیفٌ، کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ.

[قال السید الشریف أقول قوله (علیه السلام) متذائب أی مضطرب من قولهم تذاءبت الریح أی اضطرب هبوبها و منه سمی الذئب ذئبا لاضطراب مشیته].[/hadith]

ترجمه (محمد دشتی):

(پس از شنیدن تهاجم یکی از افسران معاویه، نعمان بن بشیر به عین التّمر، سرزمین آباد قسمت غربی فرات و کوتاهی کوفیان در سال 39 هجری در کوفه فرمود):

نکوهش کوفیان:

گرفتار کسانی شده ام که چون امر می کنم فرمان نمی برند، و چون آنها را فرا می خوانم اجابت نمی کنند. ای مردم بی اصل و ریشه، در یاری پروردگارتان برای چه در انتظارید؟ آیا دینی ندارید که شما را گرد آورد و یا غیرتی که شما را به خشم وا دارد؟

  1. علل شکست و نابودی کوفیان:

در میان شما به پاخاسته فریاد می کشم، و عاجزانه از شما یاری می خواهم، امّا به سخنان من گوش نمی سپارید، و فرمان مرا اطاعت نمی کنید، تا آن را که پیامدهای ناگوار آشکار شد، نه با شما می توان انتقام خونی را گرفت، و نه با کمک شما می توان به هدف رسید. شما را به یاری برادرانتان می خوانم، مانند شتری که از درد بنالد، ناله و فریاد سر می دهید، و یا همانند حیوانی که پشت آن زخم باشد، حرکتی نمی کنید. تنها گروه اندکی به سوی من آمدند که آنها نیز ناتوان و مضطرب بودند، «گویا آنها را به سوی مرگ می کشانند، و مرگ را با چشمانشان می نگرند».

(می گویم: «متذائب» یعنی مضطرب، از «تذاء بت الرّیح» یعنی وزش باد گوناگون و مضطرب گشت، و ذئب (گرگ) را ذئب نامیدند چون در رفتن اضطراب دارد).

واژگان (عمران علی‌زاده):

  • مُنیتُ: مبتلا شدم 

    • یُحمِشُکُم: شما را جمع کند، شما را بدشمنان خشمگین سازد 

    • مُستصرِخ: دادخواه، فریاد یاری خواهی کننده 

    • أنادیکُم: شما را صدا می زنم 

    • مُتَغَوِّث: پناه خواه: وا غوثاه گویان 

    • مَسائَة: بدی و چیز ناراحت کننده 

    • ثَار: قصاص و انتقام، خون بنا حق ریخته شده 

    • جَرجَرتُم: صدا بگلو انداختید 

    • الجمل الاَسَرّ: شتر مریض، شتری که درد ناف داشته باشد 

    • نِضو: شتر لاغر 

    • أدبَر: حیوان یا شتری که پشتش را پالان مجروح کرده باشد 

    • جُنَید: لشکر کم و اندک 

    • مُتَذائب: مضطرب و ناراحت، بی تصمیم 

    • ذئب: گرگ