[hadith]و من کلام له (علیه السلام) لمّا مَرّ بطلحة بن عبد الله و عبد الرحمن بن عتاب بن أسید و هما قتیلان یوم الجمل:

لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بهَذَا الْمَکَانِ غَرِیباً؛ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَکْرَهُ أَنْ تَکُونَ قُرَیْشٌ قَتْلَی تَحْتَ بُطُونِ الْکَوَاکِب؛ أَدْرَکْتُ وَتْرِی مِنْ بَنِی عَبْد مَنَافٍ وَ [أَفْلَتَنِی أَعْیَارُ] أَفْلَتَتْنِی أَعْیَانُ بَنِی [جُمَحٍ] جُمَحَ. لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَی أَمْرٍ لَمْ یَکُونُوا أَهْلَهُ، فَوُقِصُوا دُونَه.[/hadith]

ترجمه (محمد دشتی):

(در میدان نبرد جمل در سال 36 هجری وقتی به جنازه طلحه و عبد الرحمن بن عتاب رسید فرمود).

تأسّف بر کشتگان جمل:

ابو محمد (طلحه) در این مکان، غریب مانده است. به خدا سوگند خوش نداشتم قریش را زیر تابش ستارگان کشته و افتاده بینم. به خونخواهی، بر فرزندان «عبد مناف» دست یافتم، ولی سر کردگانی «بنی جمح» از دستم گریختند. آنان برای کاری که در شأن آنها نبود سر بر افراشتند، و پیش از رسیدن به آن سرکوب شدند.

واژگان (عمران علی‌زاده):

  • أکرَهُ: خوش نمی دارم

    • وَتْر

    • : خون، انتقام، قصاص

    • أفلَتَت: از دست رفت و فرار کرد

    • أتلَعوا: گردن دراز کردند

    • وُقِصوا: گردن شکسته شدند