[hadith]و من کلام له (علیه السلام) لمّا مَرّ بطلحة بن عبد الله و عبد الرحمن بن عتاب بن أسید و هما قتیلان یوم الجمل:

لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بهَذَا الْمَکَانِ غَرِیباً؛ أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ أَکْرَهُ أَنْ تَکُونَ قُرَیْشٌ قَتْلَی تَحْتَ بُطُونِ الْکَوَاکِب؛ أَدْرَکْتُ وَتْرِی مِنْ بَنِی عَبْد مَنَافٍ وَ [أَفْلَتَنِی أَعْیَارُ] أَفْلَتَتْنِی أَعْیَانُ بَنِی [جُمَحٍ] جُمَحَ. لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَی أَمْرٍ لَمْ یَکُونُوا أَهْلَهُ، فَوُقِصُوا دُونَه.[/hadith]

گفتار آن حضرت در میدان جنگ جمل موقعی که چشمش به بدنهای کشته طلحه و عبد الرحمن بن عتاب بن اسید افتاد، فرمود:

«لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بهَذَا الْمَکَانِ غَرِیباً...»:

در این فصل به چند مطلب اشاره شده است:

1-  نخست این که آن حضرت هر کدام از مخالفان خود را که به قتل می رساند و نیز آنان که از لشکر خود او کشته می شدند، همه اش به منظور بر پا داشتن دین و برقراری نظم و عدالت بود.

اگر اشکال شود که کشتن این جمعیت زیاد، فسادی حاضر و مشهود است. پاسخ آن است که: اگر چه این کشتار نسبت به گروهی از مسلمانان در یک شهری مایه تباهی و فساد است ولی اگر آن را با مصلحت تمام جامعه مسلمانان بسنجیم فسادی را موجب نمی شود و انجام دادن عملی که فساد جزئی داشته باشد، برای بدست آوردن مصلحت کلّی در بعضی از مواقع لازم است، چنان که گاهی برای حفظ سلامت بدن لازم است که عضو فاسد آن قطع شود.

2-  امام می فرماید: «تحت بطون الکواکب» این عبارت کنایه بسیار ظریفی از بیابان است، و منظور آن حضرت آن است که من دوست نداشتم این انسانها را با این وضع بد، در میان بیابان ببینم بطوری که نه روپوشی و نه، حتّی سایه ای برای استتار آنها وجود دارد.

3-  اگر کسی بگوید که انتقام گرفتن دلیل بر آن است که کینه ای از دشمن به دل داشته است، در صورتی که این صفتی ناپسند است، پس چرا امام (ع) می فرماید: از بنی عبد مناف انتقام گرفتم؟ در پاسخ می گوییم: اصل و ریشه حقد و کینه صفت خشم و غضب است و آن هم تا موقعی ادامه دارد که صورتی از شیئی آزار دهنده در ذهن انسان باقی باشد، حال، اگر این خشم از تصویر چیزی نشأت گرفته باشد که برای دین ضرر دارد، در این صورت انتقام گرفتن به منظور گرفتن حقّ و یاری کردن آن ناپسند نخواهد بود.

4-  طلحه و زبیر از طرف مادر، جزء قبیله بنی عبد مناف بودند امّا پدر زبیر از فرزندان عبد العزّی پسر قصیّ بن کلاب، و پدر طلحه از فرزندان جعد، پسر تمیم بن مرّه بود، اما از بنی جمح، در زمان امام (ع)، عبد اللَّه بن صفوان پسر امیّة بن خلف، و عبد الرحمن بن صفوان وجود داشتند. نقل شده است که مروان بن حکم نیز از آنها بود و در جنگ جمل اسیر شد و سپس با شفاعتی که امام حسین (ع) نزد پدرش از او کرد آزاد شد.

به جای کلمه اعیان بنی جمح اغیار نیز روایت شده که آن هم به معنای بزرگان می باشد.

5-  تعبیر به «اتلعوا اعناقهم» که در باره تجاوز طلبی قریش بیان فرموده است استعاره می باشد و منظور آن است که آنان برای خود انتظار خلافت داشتند، در حالی که شایسته آن نبودند، و عبارت: «و قصوا» کنایه از کشته شدن آنها در این راه و نرسیدن به آن است. و توفیق از خداوند است.