از سخنان آن حضرت علیه السّلام است در جنگ جمل آنگاه که از سر کشته طلحه و زبیر عبد الرّحمن ابن عتّاب ابن اسید گذشت:

هر آینه ابو محمّد (کنیه طلحه است) در اینجا دور از دیار غریب افتاده است، آگاه باشید بخدا سوگند من کراهت داشتم که از طایفه قریش در زیر ستارگان کشته افتاده باشند، خونخواهی از فرزندان عبد مناف (طلحه و زبیر که از طرف مادر به عبد مناف منتهی میشوند یا غیر ایشان بنا بر اختلاف شرّاح) را دریافتم، و بزرگان قبیله جمح (که در جنگ جمل همراه عائشه بودند جز دو نفر «عبد الرّحمن ابن عتّاب و عبد اللَّه ابن ربیعه» که از ایشان کشته شد) از چنگ من گریختند،

بتحقیق برای امری که لیاقت نداشتند گردن کشیدند، و بآن نرسیده گردنهاشان شکسته گردید (خواستند برای دنیا پرستی خلافت و امارت بدست آورند به آرزوشان نرسیدند).