[hadith]وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِی مَشُورَتِکَ بَخِیلاً یَعْدلُ بکَ عَنِ الْفَضْلِ وَ یَعِدُکَ الْفَقْرَ، وَلاَ جَبَاناً یُضْعِفُکَ عَنِ الاُْمُورِ، وَلاَ حَرِیصاً یُزَیِّنُ لَکَ الشَّرَهَ بالْجَوْرِ؛ فَإِنَّ الْبُخْلَ وَالْجُبْنَ وَالْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّی، یَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ باللهِ.[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحة 247-245
چهاردهم: وی را از طرف مشورت قرار دادن سه دسته نهی فرموده است: تنگ نظر، ترسو و حریص، و به دلیل پیامد بد، مشورت کردن با هر کدام از این سه گروه به وسیله قیاس مضمری اشاره فرموده است که صغرای قیاس اول، عبارت: «یعدل بک... الفقر» است. توضیح آن که شخص تنگ نظر، جز بر آنچه که در نظر وی مصلحت دارد، یعنی تنگ نظری و آنچه لازمه آن از قبیل ترساندن از بیچارگی است، رأی نمی دهد، و این خود باعث دور داشتن شخص مشورت کننده از کار خیر است.
صغرای قیاس دوم، جمله: «لیضعّفک عن الامور» است، زیرا شخص ترسو نظر نمی دهد مگر به لزوم حفظ نفس و ترس از دشمن که در نظر او مصلحت
همین است، و تمام اینها باعث سستی از نبرد و ضعف در ایستادگی در برابر دشمن می گردد.
صغرای قیاس سوم: جمله: «یزیّن لک الشره بالجور» است، توضیح آن که مصلحت از نظر آدم حریص، جمع آوری مال و نگهداری آن است، و این خود باعث تجاوز از طریق ارزشمند عدالت و انصاف است. کبرای مقدّر در هر سه قیاس چنین است: هر کس چنان باشد مشورت خواهی از او روا نیست.
آن گاه با قیاس مضمر دیگری وی را از هر سه گروه بر حذر داشته است، که با صغرای آن اشاره به ریشه صفات ناپسند هر سه دسته، یعنی تنگ نظری، ترس و حرص نموده تا آنها را بشناسد و در نتیجه از صاحبان آنها دوری کند، یادآور شده است که آنها غریزه هایی یعنی خویهای گوناگون هستند که از یک ریشه نشأت گرفته و عاید نفس می شوند و به سرانجامی می رسند که همانا بدگمانی به خداست.
توضیح آن که ریشه سوء ظن به خدا، ناآشنایی با خداست زیرا کسی که ناآگاه است خدا را از جهتی که او بسیار بخشنده و دهنده همه نیکیها به کسی است که از راه اطاعت فرمان او قابلیت یافته است، نمی شناسد و در نتیجه به خدا بدگمان است، و این که خداوند چیزی را که بنده بذل و بخشش کرده، جبران نمی کند، بنا بر این با جلوه دادن تنگدستی او را از بذل و بخشش باز می دارد، و با خوی پست تنگ نظری هم سو می سازد، و همچنین شخص ترسو خدا را از نظر لطف و عنایتی که به هستی بندگان خود دارد، نشناخته، و نسبت به راز مقدّرات او ناآگاه است، بنا بر این به خدا بدگمان است و او را نگه دار خود از نابودی نمی داند، و نگران مرگ است و این حالت وی را از اقدام به جنگ و امثال آن باز می دارد که این خود لازمه خوی ناپسند ترس است و همچنین حریص خدا را از دو جنبه یاد شده نشناخته و نسبت به او بدگمان است و عقیده دارد که اگر حرص ناپسند را پیشه خود نسازد خداوند او را بدانچه مورد علاقه اوست و نسبت به آن حرص می ورزد نمی رساند در نتیجه او را وادار به حرص و آز می گرداند و نفس آدمی چنین است. پس این سه دسته اخلاق ناپسند، به همان ریشه سوء ظن که امام (ع) فرمود منتهی می شوند.