[hadith]ثُمَّ اسْتَوْصِ بالتُّجَّارِ وَ ذَوِی الصِّنَاعَاتِ، وَأَوْصِ بهِمْ خَیْراً
،
الْمُقِیمِ مِنْهُمْ وَالْمُضْطَرِب بمَالِهِ وَالْمُتَرَفِّقِ ببَدَنِهِ، فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ وَأَسْبَابُ الْمَرَافِقِ وَجُلّابُهَا مِنَ الْمَبَاعِد وَالْمَطَارِحِ، فِی بَرِّکَ وَبَحْرِکَ وَسَهْلِکَ وَجَبَلِکَ، وَحَیْثُ لاَ یَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا وَلاَ یَجْتَرِءُونَ عَلَیْهَا؛ فَإِنَّهُمْ سلْمٌ لاَ تُخَافُ بَائِقَتُهُ، وَصُلْحٌ لاَ تُخْشَی غَائِلَتُهُ. وَتَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بحَضْرَتِکَ وَفِی حَوَاشی بلاَدکَ. وَاعْلَمْ مَعَ ذَلِکَ
،
أَنَّ فِی کَثِیر مِنْهُمْ ضِیقاً فَاحِشاً وَ شُحّاً قَبیحاً وَاحْتِکَاراً لِلْمَنَافِعِ وَتَحَکُّماً فِی الْبیَاعَاتِ، وَذَلِکَ بَابُ مَضَرَّة لِلْعَامَّةِ، وَعَیْبٌ عَلَی الْوُلاَةِ؛ فَامْنَعْ مِنَ الاِحْتِکَارِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللهِ ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ مَنَعَ مِنْهُ. وَلْیَکُنِ الْبَیْعُ بَیْعاً سَمْحاً بمَوَازینِ عَدْل وَأَسْعَار، لاَ تُجْحِفُ بالْفَرِیقَیْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَالْمُبْتَاعِ. فَمَنْ قَارَفَ حُکْرَةً بَعْدَ نَهْیِکَ إِیَّاهُ فَنَکِّلْ بهِ، وَعَاقِبْهُ فِی غَیْرِ إِسْرَاف.[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 283-281
دسته ششم، بازرگانان و صنعتگرانند، و در باره آنان اوامری به شرح زیر صادر کرده است:
1- نسبت به آنان خیرخواه باشد.
2- سفارش لازم را نسبت به آنها -چه آنانی که در یک جا مقیمند و چه آنها که با سرمایه خود، دوره گردند، و چه آنها که با نیروی بدنی خدمت می کنند- دریغ نورزد، زیرا آنها سرچشمه سازندگی اند. و به جنبه مصلحتی که در سفارش نسبت به آنها و توجّه به حال آنها وجود دارد، از دو جهت اشاره فرموده است: یکی جهت سود و منفعت آنهاست، در عبارت: «فانّهم... علیها»، و ضمیر در کلمات: مواضعها و علیها به منافع برمی گردد، و «حیث» یعنی از جایی که مردم برای چنان منافعی آن جاها اجتماع نکرده و جرأت رفتن آن جاها را ندارند، و چنان جایی مثل دریاها، کوهها و امثال آنهاست.
دوم جهت بی زیان بودن آنهاست که در عبارت: «فانّهم... غائلته»، آمده است. و کبرای مقدّر هر دو قیاس مضمر چنین است: و هر کس که چنان باشد، خیرخواهی و سفارش نیکو در باره او، لازم و ضروری است.
3- اعمال آنان را از نزدیک و اطراف کشور، زیر نظر داشته باشد، تا در صورت پیشامد مظالم و مشکلاتی برای آنها، از ایشان برطرف نماید.
4- از معایب انگشت شماری که دارند از قبیل تنگ نظری و بخل، آگاه باشد، تنگ نظری در این جا همان بخل است، و پس از آن احتکار ما یحتاج عمومی، از قبیل احتکار گندم، جو، خرما، کشمش، روغن و نمک، علاوه بر اینها، نرخ گذاری در باره اجناس، یعنی فروش اجناس به نرخ دلخواه خود بدون پایبندی به اصول شرع و یا عرف مردم، زیرا تمام اینها انحراف از مرز عدالت به سمت صفت ناپسند ظلم و جور است.
آن گاه به جنبه پیامد ناروایی که این معایب دارند، با این عبارت هشدار داده است: «و ذلک... الولاة»، اما این مطلب که آن معایب برای مردم زیانبخش اند واضح، و اما این که خود عیبی برای فرمانروایان است، از آن رو که قانون عدالت به دست آنها اجرا می شود. و اگر آنان در بازداشتن این قبیل افراد از راه تجاوز و ستمکاری سهل انگاری کنند، سرزنش و ملامت متوجه ایشان می گردد. و این عبارت صغرای قیاس مضمر است که کبرای مقدّر آن چنین است: و هر چیزی که آن طور باشد، ردّ و دفع آن لازم و ضروری است.
5- پس از این که دلیل پیامد بد آن معایب را بیان داشت، او را مأمور به جلوگیری از احتکار نموده و به نهی پیامبر (ص) از احتکار استدلال فرموده است.
6- دستور آسانی و سادگی خرید و فروش را داده و هم این که با ترازوی عدل، بدون کم و کاست باشد، و نرخهایی که نه به فروشنده اجحاف شود، تا اصل کالا از بین برود و نه به مشتری تا اصل سرمایه اش را از دست دهد.
7- دستور داده تا محتکرین را پس از نهی از کار زشتشان مجازات کند، امّا در مجازات زیاده روی نکند.