[hadith]ثُمَّ اللهَ اللهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَی مِنَ الَّذینَ لاَ حِیلَةَ لَهُمْ، مِنَ الْمَسَاکِینِ وَالْمُحْتَاجِینَ وَأَهْلِ الْبُؤْسَی وَ الزَّمْنَی، فَإِنَّ فِی هَذهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَمُعْتَرّاً، وَاحْفَظ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِیهِمْ، وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیْتِ مَالِکِ، وَقِسْماً مِنْ غَلاَّتِ صَوَافِی الاِْسْلاَمِ فِی کُلِّ بَلَد، فَإِنَّ لِلاَْقْصَی مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذی لِلاَْدْنَی، وَکُلٌّ قَد اسْتُرْعِیتَ حَقَّهُ؛ وَلاَ یَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ، فَإِنَّکَ لاَ تُعْذَرُ بتَضْیِیعِکَ التَّافِهَ لاِِحْکَامِکَ الْکَثِیرَ الْمُهِمَّ؛ فَلاَ تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ، وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ، وَتَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ، وَتَحْقِرُهُ الرِّجَالُ؛ فَفَرِّغْ لاُِولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْیَةِ وَالتَّوَاضُعِ، فَلْیَرْفَعْ إِلَیْکَ أُمُورَهُمْ، ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بالاِْعْذَارِ إِلَی اللهِ یَوْمَ تَلْقَاهُ، فَإِنَّ هَؤُلاَءِ مِنْ بَیْنِ الرَّعِیَّةِ أَحْوَجُ إِلَی الاِْنْصَافِ مِنْ غَیْرِهِمْ؛ وَکُلٌّ فَأَعْذرْ إِلَی اللهِ فِی تَأْدیَةِ حَقِّهِ إِلَیْهِ. وَتَعَهَّدْ أَهْلَ الْیُتْمِ وَ ذَوِی الرِّقَّةِ فِی السِّنِّ، مِمَّنْ لاَ حِیلَةَ لَهُ وَلاَ یَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ، وَذَلِکَ عَلَی الْوُلاَةِ ثَقِیلٌ، وَالْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِیلٌ، وَقَدْ یُخَفِّفُهُ اللهُ عَلَی أَقْوَام طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ

،

فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بصِدْقِ مَوْعُود اللهِ لَهُمْ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 285-283

دسته هفتم: گروه زیردستان است، و آنها را با ویژگیهایی معین کرده و امر و نهی هایی در باره آنها بیان فرموده است:

امّا ویژگیها:

بیچاره، ناتوان از کسب و کار، تهیدست، نیازمند و گرفتار رنج و زحمتند. 

و تمام اینها -هر چند که بعضی ویژگیها در ضمن بعضی دیگر وجود دارد، جز این که امام (ع) بر حسب صفات مختلف- تمام آنها را به جهت توجه زیادی که به اینان داشته، بر شمرده است، تا مبادا حتی یک مورد آنها را فراموش و سهل انگاری کند. 

اما اوامر:

1-  مالک را در باره ایشان از خدا ترسانده، و به جنبه حکمتی که در این ترساندن وجود داشته با این سخن اشاره فرموده است: زیرا در میان آنان افراد نیازمند و محتاج هستند، و این عبارت: مقدمه صغرا برای قیاس مضمری است که کبرای مقدر آن چنین است: و هر که آن چنان باشد، باید از خدا در باره او ترسید، و حقی که از طرف خدا برای او معین شده است باید حفظ کرد. 

2-  بخشی از بیت المال خود و اموالی را که از راه غلّات زمینهای غنیمت گرفته شده در هر شهر، وجود دارد، بدیشان اختصاص دهد. بیت المال را به وی نسبت داده، از آن رو که سرپرستی آن را حاکم اسلام بر عهده دارد، و عبارت: «فانّ للاقصی... حقّه» اشاره به همان مطلب دارد. کبرای مقدّر این قیاس مضمر چنین است: هر کس در آن شرایط باشد، باید با پرداخت حق او، رعایت حالش بخوبی بشود.

3-  او را نهی کرده است از این که مبادا غرور مقام و شادی ناز و نعمت او را از حال آنان غافل نگه دارد. و با این عبارت او را از غافل ماندن از احوال ایشان بر حذر داشته است: «فانّک لا تعذر... المهمّ» (زیرا به دلیل انجام کارهای مهمّ، از غفلت نسبت به کارهای غیر مهمّ معذور نخواهی بود). مقصود امام (ع) از کلمه: التّافه، امور ناچیز و کمترین حالات مردم ضعیف است. و همین عبارت به منزله صغرای قیاس مضمری است که کبرای مقدر آن می شود: و هر کسی را که عذر و بهانه اش پذیرفته نباشد، نباید از حال فقرا غفلت ورزد. 

4-  او را منع کرده است از این که توجّه و عنایت خود را از ایشان دریغ ورزد، یعنی آن قدر عنایت به مسائل مهمّ داشته باشد که هرگز شامل حال آنان نگردد و به آنها نرسد. 

5-  او را از این که با غرور، صورت از آنها برگرداند، منع کرده است، کنایه از تکبّر و گردن فرازی نمودن نسبت به ایشان. 

6-  دستور داده است تا نسبت به امور کسانی که به دلیل ناتوانی و حقارت در انظار دولتمردان و سربازان، دسترسی به او ندارند، بررسی کند، و فردی مورد اعتماد از مردم خدا ترس، و فروتن را از جانب خود بر ایشان بگمارد تا به کارهای ایشان رسیدگی کند و نتیجه را به اطلاع وی برساند. 

7-  با آنان طوری رفتار کند که روز ملاقات با پروردگارش، عذر و بهانه ای داشته باشد. یعنی در باره آنها آن طور رفتار کند که خداوند دستور داده است، به نحوی که عذرش پذیرفته باشد. به این ترتیب که اگر خداوند از نحوه رفتارش نسبت به آنها پرسید، عذری در پیشگاه خدا داشته باشد، و به جنبه مصلحتی که در عنایت زیاد نسبت به آنها وجود دارد، با این عبارت توجّه داده است: «فانّ هؤلاء... غیرهم» زیرا اینان به عدالت و دادگستری از دیگر مردم نیازمندترند. 

8-  نسبت به داشتن عذر و بهانه ای در نزد خداوند در مورد پرداخت حق هر کدام از قشرهای نامبرده تأکید بیشتری فرموده است. 

9-  به وی دستور رسیدگی به حال رقّت بار یتیمان و سالخوردگان را داده است، یعنی سالخوردگانی که از پیری به حدّی رسیده اند که مقاومتشان اندک شده و ناتوان از حرکتند و راه چاره ای ندارند، و به دلیل آبرومندی با همه فقر و تهیدستی خود را برای گدایی آماده نکرده اند. 

آن گاه به سنگینی وظیفه انجام تمام دستورهایی که گذشت با این عبارت اشاره فرموده است: «و ذلک علی الولاة ثقیل» (آنچه گفتیم برای فرمانروایان سنگین است)، و هم چنین با عبارت: «و الحق کلّه ثقیل» (و هر گونه حقی سنگین است)، تا مطلب کاملا مؤثّر افتد و در قلب طرف جایگزین شود. و بعد با این عبارت او را وادار به انجام وظیفه نموده است: «و قد یخفّف اللّه... لهم» (و گاهی خداوند آن را سبک می سازد)، نسبت سبک کردن را به خدا داده است تا او را علاقمند به انجام وظیفه کند و برای وادار ساختن به انجام وظیفه و ساده شمردن آن، به بیان ویژگیهای افراد شایسته پرداخته است، و اینان کسانی هستند که تنها برکناری از عذاب خدا در آخرت را طالبند، و سختیهای وظایف دنیوی را نسبت به عذاب اخروی آسان شمرده و به درستی وعده های الهی در آخرت اطمینان دارند. توفیق از آن خداست.