[hadith]ثُمَّ اللهَ اللهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَی مِنَ الَّذینَ لاَ حِیلَةَ لَهُمْ، مِنَ الْمَسَاکِینِ وَالْمُحْتَاجِینَ وَأَهْلِ الْبُؤْسَی وَ الزَّمْنَی، فَإِنَّ فِی هَذهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَمُعْتَرّاً، وَاحْفَظ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِیهِمْ، وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیْتِ مَالِکِ، وَقِسْماً مِنْ غَلاَّتِ صَوَافِی الاِْسْلاَمِ فِی کُلِّ بَلَد، فَإِنَّ لِلاَْقْصَی مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذی لِلاَْدْنَی، وَکُلٌّ قَد اسْتُرْعِیتَ حَقَّهُ؛ وَلاَ یَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ، فَإِنَّکَ لاَ تُعْذَرُ بتَضْیِیعِکَ التَّافِهَ لاِِحْکَامِکَ الْکَثِیرَ الْمُهِمَّ؛ فَلاَ تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ، وَلاَ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ، وَتَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ، وَتَحْقِرُهُ الرِّجَالُ؛ فَفَرِّغْ لاُِولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْیَةِ وَالتَّوَاضُعِ، فَلْیَرْفَعْ إِلَیْکَ أُمُورَهُمْ، ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بالاِْعْذَارِ إِلَی اللهِ یَوْمَ تَلْقَاهُ، فَإِنَّ هَؤُلاَءِ مِنْ بَیْنِ الرَّعِیَّةِ أَحْوَجُ إِلَی الاِْنْصَافِ مِنْ غَیْرِهِمْ؛ وَکُلٌّ فَأَعْذرْ إِلَی اللهِ فِی تَأْدیَةِ حَقِّهِ إِلَیْهِ. وَتَعَهَّدْ أَهْلَ الْیُتْمِ وَ ذَوِی الرِّقَّةِ فِی السِّنِّ، مِمَّنْ لاَ حِیلَةَ لَهُ وَلاَ یَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ، وَذَلِکَ عَلَی الْوُلاَةِ ثَقِیلٌ، وَالْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِیلٌ، وَقَدْ یُخَفِّفُهُ اللهُ عَلَی أَقْوَام طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ

،

فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بصِدْقِ مَوْعُود اللهِ لَهُمْ.[/hadith]

بسیار مراقب قشر محروم باش:

آن گاه امام(علیه السلام) به سراغ آسیب پذیرترین قشر جامعه می رود و درباره آنها تأکید زیادی دارد که در بخش های گذشته تا این حد نبود. به همین دلیل آن را با «الله الله» آغاز می کند می فرماید: «سپس خدا را خدا را (در نظر داشته باش) درباره طبقه پایین اجتماع; همان ها که راه چاره ای (حتی برای معیشت ساده) ندارند»; (ثُمَّ اللهَ اللهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَی مِنَ الَّذینَ لاَ حِیلَةَ لَهُمْ)

سپس امام آن ها را به شکل مشروح تر ـ به عنوان ذکر تفصیل بعد از اجمال ـ بیان کرده می فرماید: «آن ها مستمندان و نیازمندان و تهی دستان و از کار افتادگان هستند»; (مِنَ الْمَسَاکِینِ وَالْمُحْتَاجِینَ وَأَهْلِ الْبُؤْسَی(1) وَالزَّمْنَی(2)).

گروه اوّل; یعنی مساکین کسانی هستند که از شدت فقر گویی به زمین چسبیده اند و توان برخاستن ندارند و گروه دوم; یعنی محتاجان، نیازمندانی که در حد مسکین نیستند; ولی از نظر زندگی و معیشت گرفتارند و گروه سوم یعنی اهل بؤس به فقیرانی گفته می شود که فقرشان از همه بیشتر است; همان گونه که در حدیثی در اصول کافی از امام صادق(علیه السلام) آمده است که در تفسیر بائس می فرماید او از همه فقیرتر و تنگدست تر است: «وَالْبَائِسُ أَجْهَدُهُم»(3) و گروه چهارم «زَمْنَی» به کسانی گفته می شود که بر اثر بیماری از کار افتاده اند و به این ترتیب امام تمام افرادی را که گرفتار فقر و تنگدستی هستند با توجّه به سلسله مراتب آنها مورد توجّه دقیق قرار داده است. گویا امام با این تقسیم بندی می خواهد اولویت ها را برای مالک در مورد کمک کردن به نیازمندان گوشزد کند تا آن ها که بیشتر با فقر دست به گریبانند بیشتر مورد توجّه واقع شوند.

سپس امام به تقسیم دیگری درباره این قشر جامعه پرداخته می فرماید: «و (بدان) در این طبقه گروهی قانع اند (و به آنچه به آنها بدهند اکتفا می کنند) و گروهی دیگر کسانی هستند که سؤال می کنند (و در برابر کمک هایی که به آنها می شود گاه اعتراض دارند)»; (فَإِنَّ فِی هَذهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَمُعْتَرّاً).

بعضی نیز «قانع» را به معنای فقیرانی تفسیر کرده اند که زبان سؤال دارند و در مقابل آن ها «مُعْتَرّ» است که بدون سؤال حال خود را نشان می دهند و با زبان حال تقاضای کمک می کنند.

امام با این تعبیر می خواهد به مالک گوشزد کند که مبادا از ناسپاسی و اعتراض نیازمندان ناراحت شود زیرا طبیعی است شخص نیازمند گاه از کوره بیرون می رود و عقده ها و ناراحتی های خود را حتی در برابر فردی که به او نیکی کرده آشکار می سازد.

در ادامه سخن تأکید کرده و می فرماید: «آنچه را خداوند درباره حق خود نسبت به آنها به تو دستور داده است حفظ کن»; (وَاحْفَظِ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقِّهِ فِیهِمْ).

اشاره به اینکه خداوند تأکیدهای فراوانی درباره آنها کرده و این حق پروردگار است که باید آن را با دقت رعایت کند. آن گاه امام بعد از این تأکیدات چند دستور درباره رعایت حقوق این قشر محرومِ جامعه اسلامی می دهد.

نخست می فرماید: «بخشی از بیت المال مسلمین و قسمتی از غلات خالصه جات اسلامی را در هر شهر (و آبادی) به آنها اختصاص ده، زیرا آنها که دورند به مقدار کسانی که نزدیک اند سهم دارند و تو مأموری که حق همه آنها را رعایت کنی»; (وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیْتِ مَالِکِ، وَقِسْماً مِنْ غَلاَّتِ صَوَافِی(4) الاِْسْلاَمِ فِی کُلِّ بَلَد، فَإِنَّ لِلاَْقْصَی مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذی لِلاَْدْنَی، وَکُلٌّ قَد اسْتُرْعِیتَ حَقَّهُ).

امام(علیه السلام) در اینجا به دو نکته اشاره می کند:

نخست اینکه بخشی از بیت المال و بخشی از درآمد اراضی خراجیه (زمین هایی که در فتوحات اسلامی به دست لشکر اسلام افتاده) باید به مساکین و نیازمندان و از کار افتادگان اختصاص یابد. گرچه در دنیای امروز در بودجه کشورهای مختلف چنین پیش بینی هایی شده است; ولی به گفته مرحوم مَغنیّه در شرح نهج البلاغه، در هزار و سیصد سال قبل دولتی را سراغ نداریم که مقید باشد سهمی از خزانه دولت را به نیازمندان و محرومان اختصاص دهد و این یکی از نشانه های عظمت اسلام است.(5)

دیگر اینکه بر خلاف آنچه در مورد بخشی از بیت المال معمول بوده که میان حاضران تقسیم می شده، امام(علیه السلام) تأکید می فرماید که بخش مربوط به محرومان همه نیازمندان را شامل می شود چه آنها که در مرکز حکومت اسلامی می زیستند و چه آن ها که در دورترین نقاط زندگی می کردند، زیرا اراضی خراجیه تقریبا در تمام مناطق بود و می بایست از درآمد آن، بخشی صرف رفع نیازمندی این نیازمندان شود و به این ترتیب باید تمام مسلمانان نیازمند در سراسر کشور اسلامی زیر پوشش این کمک بیت المال باشند.

جمله «لِلاَْقْصَی مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذی لِلاَْدْنَی» اشاره به این است که حاکم اسلامی مجاز نیست برای حاضران در مرکز حکومت امتیازی نسبت به افراد دور دست قائل شود.

این نکته شایان دقت است که «صَوافی» جمع «صافیة» به معنای اراضی اختصاصی است و هنگامی که اضافه به اسلام شود تمام زمین های «مفتوح عَنْوَة» و به تعبیر دیگر زمین های خراجیه را شامل می گردد و از اینجا روشن می شود که آنچه ابن ابی الحدید در تفسیر این واژه گفته که منظور از «صوافی» خالصه جاتی بوده که مخصوص پیغمبر اکرم بوده و آن را به معنای اراضی «غیر مفتوح عنوة» تفسیر کرده صحیح نیست(6)، زیرا در اینجا سخن از «صَوافی الإسلام» است نه «صوافی رسول الله» به علاوه زمین های غیر خراجی نیز اختصاص به پیغمبر اکرم نداشت، بلکه برای آن مصارفی بود که در آیه هفتم سوره «حشر» آمده و از آن جمله یتیمان و مساکین و ابن سبیل نیز هست. و ابن ابی الحدید این آیه را رها کرده و به سراغ آیه خمس رفته است که ارتباطی به بحث ما ندارد، زیرا غنایم جنگی شامل زمین های فتح شده نمی شود.

حضرت در سومین دستور می فرماید: «هرگز غرور و سرمستی زمامداری، تو را به خود مشغول نسازد (و از رسیدگی به کار آنها باز ندارد) زیرا هرگز به بهانه کارهای فراوان و مهمی که انجام می دهی از ترک خدمات کوچک معذور نیستی»; (وَلاَ یَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ(7)، فَإِنَّکَ لاَ تُعْذَرُ بتَضْیِیعِکَ التَّافِهَ(8) لاِِحْکَامِکَ الْکَثِیرَ الْمُهِمَّ).

امام(علیه السلام) در اینجا نخست به مالک اشتر هشدار می دهد که گاه می شود سرمستی مقام و غرور حاصل از آن انسان را به خود مشغول می دارد به گونه ای که وظایف خود را فراموش می کند و نیز هشدار می دهد مبادا گمان کنی که اگر به امور مهم نیازمندان رسیدگی کردی در ترک امور غیر مهم معذور هستی. چنین نیست; بلکه همه امور آنها باید مورد نظر باشد از کوچک تا بزرگ و ای بسا تضییع کار کوچکی سبب مصائب بزرگی شود و یا لا اقل مایه شکستن قلب آنها گردد.

این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا داده شده که مفهوم کلام امام این است که اشتغال به کارهای مهم کشور اسلام نمی تواند عذری برای ترک رسیدگی به کارهای فقرا و حاجتمندان شود; ولی این تفسیر با توجّه به جمله «بتَضْییعکَ التّافِهِ» بعید به نظر می رسد، زیرا امام هرگز رسیدگی به حال نیازمندان را «تافِه»; (کوچک و بی ارزش) نمی شمرد.

آن گاه در چهارمین و پنجمین دستور می فرماید: «نباید همّ خود را از آنها برگیری و روی از آنان برگردانی (و بی اعتنایی کنی)»; (فَلاَ تُشْخِصْ(9) هَمَّکَ عَنْهُمْ وَلاَ تُصَعِّرْ(10) خَدَّکَ لَهُمْ).

به این ترتیب امام(علیه السلام) نخست دستور می دهد که بخش مهمّی از همّ و غمّ او متوجه حال نیازمندان باشد و سپس دستور می دهد که با برخورد خوب و چهره گشاده با آنان روبه رو گردد، درخواست های آنها را بشنود و به آن ترتیب اثر دهد.

در ششمین دستور به مطلب مهم دیگری اشاره کرده می فرماید: «نسبت به کارهای کسانی که دسترسی به تو ندارند و مردم به دیده تحقیر به آنها می نگرند، (حتی) رجال حکومت نیز آنها را کوچک می شمرند (با دقت) بررسی کن و برای این کار، فرد (یا افراد) مورد اطمینانی را که خداترس و متواضع باشند برگزین تا وضع آن ها را به تو گزارش دهند»; (وَتَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ(11) الْعُیُونُ، وَتَحْقِرُهُ الرِّجَالُ، فَفَرِّغْ(12) لاُِولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْیَةِ وَالتَّوَاضُعِ، فَلْیَرْفَعْ إِلَیْکَ أُمُورَهُمْ).

جمله «مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ» اشاره به کسانی است که توده مردم به آنان چندان اعتنایی ندارند و آنها را کوچک می شمارند.

جمله «تَحْقِرُهُ الرِّجالُ» اشاره به این است که مردان حکومت نیز آنها را در خور اعتنا نمی دانند.

تعبیر به «فَرِّغْ» اشاره به این است که کسی را که برای شناسایی این افراد انتخاب می کنی باید تمام هم و غمش همین کار باشد نه اینکه در کنار کارهای دیگر به این کار هم رسیدگی کند.

در ضمن امام(علیه السلام) برای مأموران بازرسیِ حال نیازمندان و شناسایی آنها سه وصف ذکر فرموده است: مورد اعتماد و اطمینان باشند، خدا ترس و متواضع باشند.

امام(علیه السلام) در توصیه هفتم می فرماید: «سپس با این گروه آن گونه رفتار کن که به هنگام ملاقات پروردگار (در روز قیامت) عذرت پذیرفته باشد، چرا که از میان رعایا، این گروه از همه به احقاق حق نیازمندترند»; (ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بالاِْعْذَارِ إِلَی اللهِ یَوْمَ تَلْقَاهُ، فَإِنَّ هَؤُلاَءِ مِنْ بَیْنِ الرَّعِیَّةِ أَحْوَجُ إِلَی الاِْنْصَافِ مِنْ غَیْرِهِمْ).

به این ترتیب امام(علیه السلام) مالک اشتر را از مسئولیت عظیمی که روز قیامت در پیشگاه پروردگار نسبت به ادای حقوق این گروه دارد هشدار می دهد و علت این هشدار و سنگینی این مسئولیت را چنین می داند که آنها از همه نیازمندتر به احقاق حقند، زیرا اولاً آنها قشر محروم جامعه هستند وثانیاً قدرت دفاع از خویشتن ندارند و حتی بسیاری از آنان راه دادگاه و محکمه قضا را بلد نیستند و قاضی را نمی شناسند و اگر زمامدار مراقب حقوق آنان نباشد ضایع خواهند شد.

از آنجا که ممکن است کسی فکر کند من حق اکثریت آنها را ادا کرده ام و عدم رسیدگی به جمع اندکی از آنان مشکل ایجاد نمی کند، امام هشدار می دهد که باید به حق فرد فرد آنها رسیدگی کنی. می فرماید: «باید در ادای حق هر فردی از آنان در پیشگاه خدا عذر و دلیل داشته باشی به گونه ای که حتی حق یک فرد هم ضایع نشود»; (وَکُلٌّ فَأَعْذرْ إِلَی اللهِ فِی تَأْدیَةِ حَقِّهِ إِلَیْهِ).

امام خود بهترین نمونه و برگزیده ترین اسوه و پیشوا در این قسمت بود. تمام عمرش در خدمت محرومان گذشت و هرگز از حال آنها غافل نشد و حتی این صفت را در عصر حیات پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نیز به طور بارز داشت، لذا پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در حق او فرمود: «یَا عَلِیُّ إِنَّ اللهَ قَدْ زَیَّنَکَ بزینَة لَمْ یُزَیِّنِ الْعِبَادَ بزینَة أَحَبَّ إِلَی اللهِ مِنْهَا زَیَّنَکَ بالزُّهْد فِی الدُّنْیَا وَجَعَلَکَ لاَ تَرْزَأُ مِنْهَا شَیْئاً وَلاَ تَرْزَأُ مِنْکَ شَیْئاً وَوَهَبَ لَکَ حُبَّ الْمَسَاکِینِ فَجَعَلَکَ تَرْضَی بهِمْ أَتْبَاعاً وَیَرْضَوْنَ بکَ إِمَاما; ای علی خداوند تو را به زیوری آراسته است که هیچ یک از بندگانش را به زیوری از این محبوب تر نیاراسته، تو را مزین به زینت زهد (و بی اعتنایی به) دنیا نمود، آن چیزی از تو نمی کاهد و تو نیز چیزی از آن کم نمی کنی و محبّت مساکین را به تو بخشید آن گونه که تو از اینکه آنها پیروان تو باشند خشنودی و آنها نیز از اینکه امام و پیشوای آنها باشی خشنودند».(13)

آن حضرت در هشتمین توصیه درباره این قشر محروم درباره یتیمان و پیران از کار افتاده که از همه کس بیشتر نیازمند حمایت اند، می فرماید: «به کار یتیمان و پیرانِ از کار افتاده که هیچ راه چاره ای ندارند و نمی توانند دست نیاز خود را به سوی مردم دراز کنند رسیدگی کن»; (وَتَعَهَّدْ أَهْلَ الْیُتْمِ وَذَوِی الرِّقَّةِ فِی السِّنِّ مِمَّنْ لاَ حِیلَةَ لَهُ وَلاَ یَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ).

تعبیر به «ذَوِی الرِّقَّةِ فِی السِّنِّ» که اشاره به پیران از کار افتاده است می تواند از این جهت باشد که «رقت» گاه به معنای ضعف و ناتوانی آمده; یعنی آنها به سبب سن زیادشان ناتوان و افتاده شده اند و گاه به معنای نازکی آمده، زیرا پوست بدن به هنگام پیری نازک می شود. احتمال سومی نیز داده شده که منظور از «رقّت» عواطف رقیق مردم نسبت به آنان به علت شدت کهولت باشد و جمع میان این احتمالات سه گانه نیز بعید به نظر نمی رسد، همان گونه که در آیات قرآن جمع میان تفاسیر مختلف ممکن است.

جمله «لاَ یَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ» اگر اشاره به یتیمان و پیران هر دو باشد مفهومش این است که آنها حتی توان سؤال را برای رفع حاجاتشان ندارند و اگر تنها وصف پیران باشد اشاره به این است که آنها به واسطه کبر سن سؤال و تقاضا را در شأن خود نمی دانند، همان گونه که در قرآن مجید درباره گروهی از نیازمندان آمده است: «(یَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بسیماهُمْ لا یَسْئَلُونَ النّاسَ إِلْحافاً); افراد ناآگاه هنگامی که به چهره آنها می نگرند گمان می برند از اغنیا هستند; ولی تو با دقت در چهره آنان را می شناسی (و آثار فقر را در چهره آنان می نگری) آنها هرگز چیزی با اصرار از مردم نمی طلبند».(14)

آن گاه امام(علیه السلام) در پایان این بخش با اشاره به تمام دستورات گذشته که درباره اقشار نیازمند جامعه بیان کرد می فرماید: «گرچه انجام این امور (درباره قشر محروم و نیازمند) بر زمامداران سنگین است، ولی ادای حق تمامش سنگین است»; (وَذَلِکَ عَلَی الْوُلاَةِ ثَقِیلٌ، وَالْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِیلٌ).

این تعبیر که تنها در این مورد آمده شاید اشاره به این باشد که در کار نیازمندان و محرومان دقت زیاد باید کرد و همان گونه که گفته شد، دور و نزدیک را باید در نظر داشت و لحظه ای از کار آنها غافل نگشت. این دقت با توجّه به کثرت نیازمندان در جوامع انسانی کار سنگینی است.

اضافه بر این خدمت کردن به گروه هایی که پیش از این اشاره شد به جهت خدماتی که در مقابل انجام می دهند آسان تر است; اما گروه نیازمندان باید به آنها خدمت شود بی آنکه انتظار خدمتی از سوی آنها باشد و این بر سنگینی کار می افزاید.

افزون بر اینها بسیاری از محرومان بر اثر فشار زندگی عصبانی و ناراحتند و تعبیرات تند و خشن و ناگواری بر زبان می رانند که تحمل آنها کار آسانی نیست. روی این جهات سه گانه امام هشدار می دهد که ادای حق این گروه بر زمامداران کار سنگینی است.

جمله «وَالْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِیلٌ» اشاره به این است که ادای حقوق تنها در این مورد سنگین نیست; در همه جا سنگین است، زیرا غالباً بر خلاف خواسته نفس است و انسان ها به طور طبیعی به هنگام مزاحمت حقوق با یکدیگر جانب خویش را ترجیح می دهند.

امام در ادامه این سخن راه آسان شدن این امر سخت و سنگین را در چند جمله کوتاه و پرمعنا بیان می کند. می فرماید: «گاه خداوند تحمل حق را بر اقوامی سبک می سازد; اقوامی که طالب عاقبت نیک اند و خویش را به استقامت و شکیبایی عادت داده و به صدق وعده های الهی اطمینان دارند»; (وَقَدْ یُخَفِّفُهُ اللهُ عَلَی أَقْوَام طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَوَثِقُوا بصِدْقِ مَوْعُود اللهِ لَهُمْ).

جمله «طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ» اشاره به افراد دوراندیش، عاقبت نگر و طالب حسن عاقبت است. قرآن مجید نیز می فرماید: «(وَالعاقِبَةُ لِلمتقین); عاقبت نیک برای پرهیزکاران است».(15)

جمله «صَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ» اشاره به این است که خود را به استقامت و شکیبایی وادار می کنند تا عادت و حالت آنها شود و جمله «وَوَثِقُوا بصِدْقِ مَوْعُود اللهِ لَهُمْ» اشاره به ایمان قوی آنها به معاد و وعده های الهی در حق نیکوکاران است.


نکته:

حمایت از نیازمندان در اسلام:

همان گونه که در این بخش از عهدنامه امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) به مالک اشتر یا به تعبیر دیگر به همه زمامداران حق جو و حق طلب آمده بود، امام بیشترین تأکید را درباره قشر نیازمند جامعه فرمود و سفارش هایی را که درباره آنها ذکر کرد درباره هیچ یک از گروه هایی که دست اندر کار تولید و سوددهی و امنیّت جامعه هستند نفرمود، هرچند به آنها نیز اهمّیّت فراوان داد با اینکه تصور بسیاری بر این است که از کارافتادگان اجتماع و نیازمندان بی دست و پا چون نقشی در تولید و پیشرفت جامعه ندارند نباید اهمیتی داشته باشند.

حتی در دنیای مادی، امروزه گروه هایی هستند که معتقدند از بین بردن آنها با یک طریق آسان و بدون درد کار شایسته ای است و بحث های مربوط به «أتانازی»; (مرگ از روی ترحم) مدافعان سرسختی دارد. البته تفکرات مادی نتیجه ای جز این ندارد، زیرا به عقیده آنها این گروه تنها مصرف کننده و سربار جامعه اند; ولی از نظر ادیان آسمانی و مخصوصاً اسلام که بر محور مسائل اخلاقی و انسانی دور می زند و پرورش عواطف بشری را در سایه خدمت به این گروه می داند بیشترین تأکید برای رسیدگی به آنها شده است.

در جهان خلقت نیز چنین است: اگر مثلاً عضوی از بدن انسان آسیب ببیند و کارایی خود را موقتاً یا برای همیشه از دست بدهد قلب و سایر اعضا، خدمات به آن را هرگز تعطیل نمی کنند، بلکه گاهی قلب خون بیشتر و غذای فراوان تری به آنجا می فرستد و تا حد ممکن در ترمیم آن می کوشد.

اضافه بر این نباید فراموش کرد که بسیاری از این گروه روزگاری در خدمت جامعه بوده اند و گاه بهترین خدمات را ارائه داده اگر امروز به فراموشی سپرده شوند یا کسی تسریع در مرگ آنان را با قساوت و بی رحمی طالب باشد انگیزه خدمت در دیگران که پایان کار خود را به این صورت می بینند ضعیف می شود. افزون بر این نهایت بی انصافی است که در روز توانایی خدمت کنند و در روز ناتوانی محروم گردند و این سخن یادآور حدیث معروفی است که از مولا علی(علیه السلام) نقل شده و در آن آمده است: «مَرَّ شَیْخٌ مَکْفُوفٌ کَبیرٌ یَسْأَلُ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) مَا هَذَا فَقَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَصْرَانِیٌّ قَالَ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام)اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّی إِذَا کَبرَ وَعَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَیْهِ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ; پیرمرد نابینای ناتوانی در حال عبور بود که از مردم درخواست کمک می کرد. حضرت فرمود: او کیست (که دست به سؤال دراز کرده؟) عرض کردند: مردی است نصرانی. فرمود: در آن روز که قوی و توانا بود از وجود او استفاده کردید; اما امروز که پیر و ناتوان شده رهایش ساختید؟ باید از بیت المال مسلمین او را اداره کنید».(16)

آنچه امام در این بخش از سخنانش فرموده با روایات زیادی که از رسول خدا و سایر معصومان(علیهم السلام) در زمینه کمک به نیازمندان وارد شده و آن را یکی از بزرگ ترین حسنات شمرده اند هماهنگ است.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرماید: «مَنْ سَعَی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ فَکَأَنَّمَا عَبَدَ اللهَ تِسْعَةَ آلاَفِ سَنَة صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَیْلَهُ; کسی که برای انجام حاجت برادر مسلمانش تلاش و کوشش کند مانند آن است که خدا را نه هزار سال عبادت کرده باشد; تمام روزها را روزه بگیرد و شب را تا به صبح به عبادت برخیزد».(17)

در حدیث دیگری از امام کاظم(علیه السلام) می خوانیم: «إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً فِی الاَْرْضِ یَسْعَوْنَ فِی حَوَائِجِ النَّاس هُمُ الآْمِنُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ; خداوند بندگانی در زمین دارد که برای رفع نیازهای مردم تلاش می کنند. آن ها در روز قیامت در امنیّت اند».(18)

امام صادق(علیه السلام) نیز می فرماید: «مَنْ سَعَی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ طَلَبَ وَجْهِ اللهِ کَتَبَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ أَلْفَ أَلْفِ حَسَنَة; کسی که برای انجام حاجت برادر مسلمانش کوشش کند و این کار را برای خدا انجام دهد خداوند متعال هزار هزار حسنه به او عطا می کند».(19)


پی نوشت:

  1. «بُؤسی» از ریشه «بُؤس» گرفته شده که به معنای شدت فقر است، در مقابل «بأس» که به معنای شجاعت است.

  2. «زَمْنی» جمع «زَمِن» (به کسر میم) به معنای کسی است که به بیماری هایی گرفتار شده که او را از کار انداخته است.

  3. کافی، ج، 3، ص 501، ح 16.

  4. «صَوافِی» جمع «صافیه» به معنای زمین هایی است که به عنوان غنیمت به دست مسلمانان افتاده یا از طریق دیگری در اختیار حکومت اسلامی قرار گرفته است. این زمین ها که عمدتاً همان زمین های خراجی است، درآمدش به همه مسلمانان تعلق دارد. و تعبیر به «صافِیة» برای آن است که آن را جزء خالصه جات حکومت می دانستند که اشخاص حق خاصی در آن نداشتند.

  5. فی ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 100.

  6. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17، ص 86.

  7. «بَطَر» بر وزن «بشر» به معنای طغیان و غرور بر اثر فزونی نعمت است و ترک شکرگزاری در معنای آن نهفته شده است.

  8. «تافِه» به معنای چیز قلیل و کم ارزش از ریشه «تَفَه» بر وزن «ثمر» به معنای کاستی و قلت گرفته شده است.

  9. «لاتُشْخِصْ» از ریشه «اِشْخاص» در اصل به معنای تیر زدن در نقطه بالاتر از هدف است و سپس به خارج ساختن و بیرون کردن اطلاق شده، بنابراین جمله «فَلا تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ» مفهومش این است که فکر خود را از گروه نیازمند بیرون مبر.

  10. «تُصَعِّر» از ریشه «صَعْر» در اصل یک نوع بیماری است که به شتر دست می دهد و گردن خود را کج می کند و جمله «وَلا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لَهُمْ» یعنی با بی اعتنایی از ایشان روی مگردان.

  11. «تَقْتَحِمُ» از ریشه «اِقْتِحام» در اصل به معنای داخل شدن در کار شدید و پر زحمت است و جمله «تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ» مفهومش این است که از بس کوچک هستند چشم ها به زحمت آنها را می نگرند.

  12. «فَرِّغ» از ریشه «فَراغ» بر وزن «بلاغ» در اصل به معنای خالی شدن ظرف و مانند آن است و هنگامی که به باب تفعیل برود به معنای خالی کردن می آید. سپس این واژه در مورد کسی که فکر خود را از همه چیز خالی می کند و تنها به یک موضوع می اندیشد استعمال شده است.

  13. بحارالانوار، ج 40، 28، ح 55.

  14. بقره، آیه 273.

  15. قصص، آیه 83 .

  16. تهذیب، ج 6، ص 292، ح 16; وسائل الشیعة، ج 15، ص 66.

  17. بحارالانوار، ج 71، ص 315، ح 72.

  18. همان مدرک، ص 319، ح 84 .

  19. بحارالانوار، ج 71، ص 333، ح 110.