[hadith]وَلاَ یَکُونَنَّ الْمُحْسنُ وَالْمُسیءُ عِنْدَکَ بمَنْزلَة سَوَاء، فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لاَِهْلِ الاِْحْسَانِ فِی الاِْحْسَانِ، وَتَدْرِیباً لاَِهْلِ الاِْسَاءَةِ عَلَی الاِْسَاءَةِ، وَأَلْزمْ کُلاًّ مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ. وَاعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ بأَدْعَی إِلَی حُسْنِ ظَنِّ رَاع برَعِیَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَیْهِمْ، وَتَخْفِیفِهِ الْمَئُونَاتِ عَلَیْهِمْ، وَتَرْکِ اسْتِکْرَاهِهِ إِیَّاهُمْ عَلَی مَا لَیْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ؛ فَلْیَکُنْ مِنْکَ فِی ذَلِکَ أَمْرٌ یَجْتَمِعُ لَکَ بهِ حُسْنُ الظَّنِّ برَعِیَّتِکَ، فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ یَقْطَعُ عَنْکَ نَصَباً طَوِیلاً. وَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّکَ بهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاَؤُکَ عِنْدَهُ، وَإِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّکَ بهِ لَمَنْ سَاءَ بَلاَؤُکَ عِنْدَهُ. وَلاَ تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بهَا صُدُورُ هَذهِ الاُْمَّةِ، وَاجْتَمَعَتْ بهَا الاُْلْفَةُ، وَصَلَحَتْ عَلَیْهَا الرَّعِیَّةُ. وَلاَ تُحْدثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بشَیْء مِنْ مَاضِی تِلْکَ السُّنَنِ، فَیَکُونَ الاَْجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا، وَالْوِزْرُ عَلَیْکَ بمَا نَقَضْتَ مِنْهَا. وَأَکْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ، وَمُنَاقَشَةَ الْحُکَمَاءِ، فِی تَثْبیتِ مَا صَلَحَ عَلَیْهِ أَمْرُ بلاَدکَ، وَإِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بهِ النَّاسُ قَبْلَکَ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 251-249

امام علیه السلام او را از این که نیکوکار و بدکار در نزد وی یکسان باشند، نهی کرده و به دلیل پیامد بد این کار او را از چنان عملی در ضمن قیاس مضمری برحذر داشته است که صغرای آن عبارت: «فانّ ذلک... الاساءة» می باشد، و راز مطلب آن است که بیشتر کارهای نیک به خاطر پاداش نیک آن است به خصوص از فرمانروایان که چنین انتظاری دارند و میل دارند که آنان از دیگران مقامشان بالاتر باشد و به خاطر آن همه زحمات و مشکلاتی که دارند خوشنام تر باشند. و هر گاه نیکوکار مقام خود را با مقام و منزلت بدکار یکسان ببیند، این خود باعث انصراف او از نیکی و انگیزه ای برای رویگردانی از رنج و زحمتش خواهد بود، و همین طور چون بیشتر کسانی که بدکاری را ترک می کنند تنها از ترس حاکمان است و به خاطر این است که مبادا در نظر آنها تنزّل مقام پیدا کنند، در صورتی که اگر بدکاران مقام خود را با نیکوکاران همسان ببیند، بیشتر در مقام انجام وظیفه کوتاهی خواهند کرد. کبرای مقدّر قیاس چنین است: و هر چه باعث از بین بردن نیکوکاری و تشویق به بدکاری گردد، سزاوار اجتناب است. 

سپس امام (ع) در تأیید فرمان خود می فرماید: نیکوکار و بدکار باید خود را در معرض نیکی و بدیی که سزاوار آنند، بدانند و برای نتیجه عمل خود آماده باشند، بنا بر این برای نیکوکار نیکی و برای بدکار بدی در نظر داشته باشد. 

شانزدهم: او را نسبت به نیکی بر رعیت و سبکبار کردن آنان و مجبور نکردن بر چیزی که حقی بر آنها نداشته، توجّه داده است، به دلیل این که اینها باعث خوشبینی حاکم بدیشان است که خود مستلزم از بین رفتن رنجش و زحمت طولانی وی و آسایش از جانب ایشان است. توضیح آن که حاکم وقتی که به مردم خوشرفتاری کند، مردم بیشتر به او علاقه مند شده و در باطن به محبّت و اطاعت گرایش پیدا می کنند، و این خود باعث خوشبینی وی به آنها گردیده و در نتیجه نیازی به زحمت در هواخواه ساختن آنها و احساس خطر از طرف آنها نمی کند، امام (ع) این مطلب را با عبارت: «و ان احقّ من یحسن ظنک به... عنده» مورد تأکید قرار داده است. 

هفدهم: او را از سنت شکنی نسبت به راه و روش نیکی که بزرگان امّت قبل از او داشته اند، و باعث انس و اتّحاد و به نفع مردم بوده است، برحذر داشته، زیرا این باعث صدمه و فساد آشکاری در دین است. 

هیجدهم: وی را از پیش گرفتن روش نوی که به سنّتهای گذشته صدمه بزند، منع فرموده است. و به دلیل نادرستی این کار به وسیله قیاس مضمری اشاره کرده است، که صغرای قیاس عبارت: «فیکون... سنتها» است، و ضمیر در منها بر می گردد به سننی که ضرر بر آنها رسیده و اجر و مزد برای کسی است که آن سنتهای گذشته را به وجود آورده و سنّت جدید تو به آنها صدمه زده، و گناه سنّت شکنی به گردن تو خواهد بود. و کبرای مقدّر چنین است: پس هر چه آن چنان باشد سزاوار اجتناب است و باید از آن دوری کرد. 

نوزدهم: به مالک دستور داده است که با دانشمند زیاد رفت و آمد کند، یعنی راجع به احکام شرعی و قوانین دینی با آنها صحبت کند، و با مردمان دانا یعنی کسانی که خداشناس، و در میان بندگان و شهرها به اسرار الهی آشنا و به قوانین تجربی و غیر تجربی عمل کرده اند و در باره استواری ارکان و قوانینی که اصلاح کننده امور کشور است، و در مورد به پا داشتن مراسمی که مردم پیش از او به پا داشته اند گفتگو و مشورت کند. توفیق از جانب خداست. 

فصل سوم:

در توجه دادن به گروههای مردمی که امر شهر به آنها وابسته است و قرار دادن هر کدام در جای خود، و در مرتبه ای که حکمت نبوی اقتضا کرده تا در آن مرتبه قرار داده شود، و اشاره بر این مطلب که هر طبقه ای به طبقه دیگر وابسته است، چه آن که صلاح هر کدام جز به وسیله دیگری میسر نیست و بنیاد شهرنشینی و جامعه بر آن است.