[hadith]فَوَلِّ مِنْ جُنُودکَ أَنْصَحَهُمْ فِی نَفْسکَ لِلَّهِ وَلِرَسُولِهِ وَ لاِمَامِکَ، وَأَنْقَاهُمْ جَیْباً، وَأَفْضَلَهُمْ حِلْماً، مِمَّنْ یُبْطِئُ عَنِ الْغَضَب، وَیَسْتَرِیحُ إِلَی الْعُذْرِ، وَیَرْأَفُ بالضُّعَفَاءِ، وَیَنْبُو عَلَی الاَْقْوِیَاءِ، وَمِمَّنْ لاَ یُثِیرُهُ الْعُنْفُ، وَلاَ یَقْعُدُ بهِ الضَّعْفُ. ثُمَّ الْصَقْ بذَوِی الْمُرُوءَاتِ وَالاَْحْسَاب، وَأَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ، وَالسَّوَابقِ الْحَسَنَةِ، ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ وَالشَّجَاعَةِ، وَالسَّخَاءِ وَالسَّمَاحَةِ؛ فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الْکَرَمِ، وَشُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ. ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُورِهِمْ مَا یَتَفَقَّدُ الْوَالِدَانِ مِنْ وَلَدهِمَا، وَلاَ یَتَفَاقَمَنَّ فِی نَفْسکَ شَیْءٌ قَوَّیْتَهُمْ بهِ، وَلاَ تَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعَاهَدْتَهُمْ بهِ وَإِنْ قَلَّ، فَإِنَّهُ دَاعِیَةٌ لَهُمْ إِلَی بَذْلِ النَّصِیحَةِ لَکَ، وَحُسْنِ الظَّنِّ بکَ؛ وَلاَ تَدَعْ تَفَقُّدَ لَطِیفِ أُمُورِهِمُ اتِّکَالاً عَلَی جَسیمِهَا، فَإِنَّ لِلْیَسیرِ مِنْ لُطْفِکَ مَوْضِعاً یَنْتَفِعُونَ بهِ، وَلِلْجَسیمِ مَوْقِعاً لاَ یَسْتَغْنُونَ عَنْهُ.

وَلْیَکُنْ آثَرُ رُءُوس جُنْدکَ عِنْدَکَ مَنْ وَاسَاهُمْ فِی مَعُونَتِهِ، وَأَفْضَلَ عَلَیْهِمْ مِنْ جِدَتِهِ، بمَا یَسَعُهُمْ وَیَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِیهِمْ، حَتَّی یَکُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِی جِهَاد الْعَدُوِّ؛ فَإِنَّ عَطْفَکَ عَلَیْهِمْ یَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَیْکَ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 269-267

مطلب سوم، دستور به آراستن هر دسته ای از مردم به صفات و ویژگیهایی است که باید واجد آن اوصاف باشند، و هر کدام را در جایگاه مناسب خود قرار دهد: امّا دسته اوّل یعنی سپاهیان: امام (ع) به تعیین کسانی اشاره فرموده است که آنان با داشتن ویژگیهایی، شایستگی رسیدن به این مقام را احراز می کنند. و در باره آنان دستورهایی -اعم از اوامر و نواهی- داده است. 

امّا اوصاف و ویژگیها:

1- کسی که نسبت به خدا و پیامبر خدا (ص) و پیشوا و رهبرش پندپذیرتر و پاکدلتر است، یعنی در عمل بر طبق فرمان خدا، رسول خدا و رهبر خود، امین تر است. اصطلاح «ناصح الجیب»، کنایه از امانتداری است. 

2- بردبارترین مردم باشد. آن گاه چنین فرد برتر را معرّفی کرده و فرموده است: از کسانی که دیر خشمگین می شوند، و اگر کسی از آنان عذرخواهی کند، زود عذر پذیرند و به زیردستان مهربانند و نسبت به آنها درشتی نمی کنند، امّا با زورمندان گردن فرازی می نمایند یعنی بر آنها برتری می جویند و با اعراض از ضعیفان به زورمندان رو نیاورند از آن کسانی که خشونت آنان را از جا نکند، یعنی خصلت درشتی و خشونت ندارند تا آنان را به هر جا که خواهد بکشد، مانند این سخن: دوشیدن شتر با همه نیرو و تمام کف دست مصلحت نیست، که باعث پس زدن شیر می شود و بعضی گفته اند: هیجان او را وادار به عملی نکند، و اگر کاری را انجام داد، باعث رنجش او نگردد، و نرمش و ناتوانی او را از اجرای حدود الهی و گرفتن حق ستمدیدگان از ستمکاران باز ندارد. 

3- کسانی که از خانواده های شریف و خاندانهای درستکار و خوشنام و خوش سابقه از نظر حالات، رفتار و گفتار نیک باشند. 

4- کسانی از جنگجویان و دلیران باشند. 

5- از بخشندگان و جوانمردان باشند.

امّا اوامر:

1- فردی از سپاهیان را به ریاست برگمارد که دارای این ویژگیها باشد. 

2- با افراد یاد شده نزدیک و همنشین شود، یعنی در این پست و مقام با آنها همراه باشد و در باره آنان او را ترغیب و تشویق نموده است با این عبارت: «فانّهم... من العرف»، یعنی زیرا آنان جامع بزرگواری و شاخسار احسانند. و آنان را با صفت: جامع بزرگواری و شاخه هایی از نیکی، ستوده است، از باب اطلاق نام لازم بر ملزوم خود، زیرا انبوهی از بزرگواری یعنی فضیلتهای یاد شده لازم و همراه چنان افرادی است، امانتداری، بخشندگی و جوانمردی خصلتهای خوبی هستند که تحت عنوان پاکی و پاکدامنی قرار دارند. بردباری و دلاوری دو فضیلت از فضایل اخلاقی و در ذیل عنوان شجاعت هستند. و احتمال دارد مرجع ضمیر در عبارت: فانهم، فضایل یاد شده باشد، همان طور که در آیه مبارکه آمده است: «فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی» که مرجع ضمیر بتهایند. 

3- همانند پدر و مادری، به کارهای آنها و آنچه مربوط به مصلحت آنهاست، رسیدگی کند، و این سخن کنایه از نهایت مهربانی نسبت به آنهاست. 

4- او را از این که کمک مالی و یا هر نوع منفعت رسانی را که باعث تقویت آنها می گردد در نزد خود بزرگ شمارد، نهی فرموده است، بدان جهت که این عمل باعث کوتاهی او در حق ایشان می گردد. 

5- مبادا وعده محبّتی که به آنها داده است، ناچیز شمارد، و این کوچک شمردن باعث شود تا او به وعده خود عمل نکند، و به رجحان انجام وعده ای که به آنها داده است، هر چند که ناچیز باشد، با این عبارت استدلال کرده: «فانه داعیة... الظّن بک» (زیرا این عمل تو باعث خیرخواهی و خوشبینی آنان نسبت به تو می گردد). و کبرای مقدّر این قیاس مضمر، چنین است: و هر چه که این طور باشد، سزاوار است انجام دهی. 

6- او را از این که به دلیل رسیدگی به کارهای مهمّ، به کارهای کم اهمیّت نپردازد، بازداشته است، و برای اولویّت عمل وی با این عبارت استدلال کرده است: «فان الیسیر... موقعا لا یستغنون عنه» (زیرا کمک تو در مورد کارهای کم اهمیّت آن قدر ارزش دارد که مورد استفاده آنها باشد)، و معنای عبارت روشن است، زیرا کمک در کارهای مهمّ از ارزش کمک مفیدی که اندک و ناچیز باشد نمی کاهد، [هر نوع کمکی جای خود را دارد]. 

7- امام (ع) او را مأمور کرده است، بر این که از سران سپاه کسانی را در نزد خود برگزیند که واجد صفات مزبورند، آن کسی که با زیردستان از سپاه در زندگی برابر بوده، و از امکانات خود به اندازه ای که آنها و خانواده و فرزندانشان در رفاه باشند کمک می کند، تا بدین وسیله عزمشان یکی شود و در راه پیکار با دشمن به منزله یک فرد گردند.