[hadith]وَاجْعَلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ، وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً، فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلَّهِ الَّذی خَلَقَکَ، وَتُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَأَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسکَ وَشُرَطِکَ، حَتَّی یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِع، فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلّی الله علیه و آله و سلم یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِن: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع». ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَ الْعِیَّ، وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضِّیقَ وَالاَْنَفَ یَبْسُطِ اللهُ عَلَیْکَ بذَلِکَ أَکْنَافَ رَحْمَتِهِ، وَیُوجِبْ لَکَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ. وَأَعْطِ مَا أَعْطَیْتَ هَنِیئاً، وَامْنَعْ فِی إِجْمَال وَإِعْذَار. ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِکَ لاَ بُدَّ لَکَ مِنْ مُبَاشَرَتِهَا، مِنْهَا إِجَابَةُ عُمَّالِکَ بمَا یَعْیَا عَنْهُ کُتَّابُکَ، وَمِنْهَا إِصْدَارُ حَاجَاتِ النَّاس یَوْمَ وُرُودهَا عَلَیْکَ بمَا تَحْرَجُ بهِ صُدُورُ أَعْوَانِکَ. وَأَمْضِ لِکُلِّ یَوْم عَمَلَهُ، فَإِنَّ لِکُلِّ یَوْم مَا فِیهِ.[/hadith]

تشکیل مجلس عام برای رسیدگی به کار مردم:

امام(علیه السلام) بعد از شرح کامل طبقات جامعه و دستورات لازم در مورد هر یک و وظایفی را که زمامدار در برابر آنها دارد، نکاتی را یادآور می شود که ناظر به همه آنهاست و هر یک به نحوی در آن مشترک اند. نخستین دستور اینکه می فرماید: «برای کسانی که به تو نیاز دارند وقتی مقرر کن که شخصاً (و چهره به چهره) به نیاز آنها رسیدگی کنی و مجلسی عمومی و همگانی برای آنها تشکیل ده (و در آنجا بنشین و مشکلات آنها را حل کن)»; (وَاجْعَلْ لِذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِیهِ شَخْصَکَ، وَتَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً).

بعضی تصور کرده اند که این فصل دنباله فصل سابق و مربوط به محرومان و نیازمندان جامعه است؛ در حالی که چنین نیست و ممکن است کسی کاسب یا تاجر یا کارمند اداره ای باشد و فرد زورمندی حقش را پایمال نموده باشد و نیاز به دادخواهی داشته باشد.

تعبیر به «ذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْکَ» به جای «ذَوِی الْحَاجَاتِ مِنْهُمْ» نیز دلیل بر عمومیت است و تعبیر به «گرفتن حق ضعیف از قوی» که ذیل این کلام آمده، دلیل دیگری بر عمومیت مفهوم این بخش است.

امام(علیه السلام) به دنبال این سخن می فرماید: دو نکته دیگر را نیز فراموش نکن: نخست اینکه «در آن مجلس برای خدایی که تو را آفریده است تواضع کن»;  (فَتَتَوَاضَعُ فِیهِ لِلَّهِ الَّذی خَلَقَکَ(1)).

روشن است اگر زمامدار تواضع نکند و با ابهت و کبر و غرور در بالای مجلس بنشیند، ضعیفان و نیازمندان جرأت نمی کنند که با صراحت مشکل خود را مطرح کنند.

دیگر اینکه «لشکریان و معاونانت اعم از پاسداران و نیروی انتظامی را از آنها دور ساز تا هر کس بخواهد بتواند با صراحت و بدون ترس و لکنت زبان، سخن خود را با تو بگوید»; (وَتُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَکَ وَأَعْوَانَکَ مِنْ أَحْرَاسکَ(2) وَشُرَطِکَ(3)، حَتَّی یُکَلِّمَکَ مُتَکَلِّمُهُمْ غَیْرَ مُتَتَعْتِع(4)).

بدیهی است اگر مأموران با لباس های رسمی اطراف مجلس را گرفته باشند چنان رعب و وحشتی به افراد دست می دهد که توان بیان حاجت خود را پیدا نمی کنند.

ممکن است گفته شود که حضور زمامدار بدون اعوان و انصار و پاسدار در چنین مجلسی خطرناک است; ولی اوّلاً، زمامدارانِ عادل و مردمی، هنگامی که میان مردم می آیند خود مردم محافظ و پاسدار آنها هستند. ثانیاً، ممکن است عده ای با لباس های عادی و معمولی در لا به لای جمعیت باشند تا اگر شخصی شرور قصد سوئی داشته باشد بتوانند جلوی او را بگیرند.

آن گاه امام(علیه السلام) برای این دستور مهم و اجتماعی دلیل روشنی از کلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل می کند و می فرماید: «زیرا من بارها از رسول خدا ـ که درود خدا بر ایشان و خاندان پاکش باد ـ این سخن را شنیدم که می فرمود: «امتی که در آن حق ضعیف از زورمند با صراحت گرفته نشود هرگز روی قداست و پاکی را نخواهد دید (و آرامش از آنها رخت بر می بندد)»; (فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه وآله وسلم یَقُولُ فِی غَیْرِ مَوْطِن: لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لاَ یُؤْخَذُ لِلضَّعِیفِ فِیهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِیِّ غَیْرَ مُتَتَعْتِع).

منظور از تقدس و پاکیزگی همان پاکیزه شدن از ظلم و جور و جنایت و هرج و مرج است، چرا که اگر ضعیفان جامعه پناهگاهی برای خود پیدا نکنند دست به دست هم می دهند و شورشی به راه می اندازند که کنترل آن بسیار مشکل و گاه غیر ممکن است و تاریخ نشان می دهد که قیام ضعفای جامعه و شورش های فراگیر از همین جا سرچشمه می گیرد.

بنابراین آنچه امام و همچنین پیامبر اکرم فرمودند افزون بر اینکه دستوری اخلاقی و انسانی و سبب پیشرفت دین و آیین است جنبه سیاسی هم دارد.

در حدیثی ابن مسعود نقل می کند: «أَتَی النَّبیَّ(صلی الله علیه وآله) رَجُلٌ یُکَلِّمُهُ فَأُرْعِدَ فَقَالَ هَوِّنْ عَلَیْکَ فَلَسْتُ بمَلِک إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَة کَانَتْ تَأْکُلُ الْقَدَّ; مردی خدمت پیغمبر کرم(صلی الله علیه وآله) آمد و در حالی که با پیامبر صحبت می کرد می لرزید. پیغمبر فرمود کار را بر خود آسان گیر (بیهوده نترس) من شاه نیستم. من فرزند زنی هستم که غذای بسیار ساده ای می خورد».(5)

آن گاه امام(علیه السلام) در دستور دیگری به دنبال دستور بار عام برای همه حاجت مندان می افزاید: «سپس خشونت و کندی و ناتوانی آنها را در سخن، تحمل کن و هرگونه محدودیت و تنگخویی و استکبار در برابر آنها را از خود دور ساز (تا بتوانند حرف دل خود را بگویند) خداوند با این کار، رحمت واسعه خود را بر تو گسترش خواهد داد و ثواب اطاعتش را برای تو قرار می دهد»; (ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ(6) مِنْهُمْ وَالْعِیَّ(7)، وَنَحِّ(8) عَنْهُمُ الضِّیقَ وَالاَْنَفَ(9) یَبْسُطِ اللهُ عَلَیْکَ بذَلِکَ أَکْنَافَ رَحْمَتِهِ، وَیُوجِبْ لَکَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ).

در نهایت می فرماید: «آنچه می بخشی به گونه ای ببخش که گوارا (و بی منت باشد) و آن گاه که (به هر علت) از بخشش خودداری می کنی آن را با لطف و معذرت خواهی همراه ساز»; (وَأَعْطِ مَا أَعْطَیْتَ هَنِیئاً، وَامْنَعْ فِی إِجْمَال(10)وَإِعْذَار(11)).

قرآن مجید نیز در این زمینه دستور صریحی دارد گاه خداوند به پیامبرش خطاب می کند و می فرماید: «(وَإِمّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغاءَ رَحْمَة مِنْ رَبِّکَ تَرْجُوها فَقُلْ لَّهُمْ قَوْلاً مَیْسُوراً); و هر گاه از آنان (مستمندان) روی برتابی و انتظار رحمت (و نعمت) پرودگارت را داشته باشی (تا توانایی یابی و به آنها کمک کنی) با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنان سخن بگو».(12)

و در جای دیگر عموم مردم را مخاطب ساخته می فرماید: «(قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِّنْ صَدَقَة یَتْبَعُها أَذیً); گفتار پسندیده (در برابر نیازمندان) و عفو (و گذشت از تندخویی آنها) از صدقه ای که آزاری به دنبال آن باشد بهتر است».(13)

امام(علیه السلام) به این ترتیب تمام ظرافت های مربوط به چنان مجلسی را بیان فرموده و نکات روانی لازم را که سبب بهره گیری بهتر و بیشتر از چنین مجلسی می شود گفته است.

گرچه در دنیای امروز کمتر زمامداری دست به تشکیل چنین مجلسی می زند; ولی به یقین ارتباط مستقیم با مردم حاجتمند و به شکل چهره به چهره می تواند حلاّل بسیاری از مشکلات باشد و فواید زیر را در بر دارد:

  1. مردم می توانند عقده های دل خود را در نزد زمامدار بگشایند.

  2. این امر پیوند محبّت را میان مردم و زمامدار محکم می کند.

  3. کارمندان و دولتمردان از ترس اینکه در چنین مجلسی رازشان فاش شود از ظلم به رعایا و غصب حقوق آنان خودداری خواهند کرد.

ممکن است گفته شود با توجّه به فزونی جمعیت و سرعت و آسانی ارتباط ها، هجوم مردم حاجتمند رشته کار را از دست زمامدار خواهد گرفت، چرا که ممکن است در یک کشور در زمان واحد ده ها هزار یا صدها هزار از این قبیل افراد باشند ولی راه حل آن با دادن نوبت و در نظر گرفتن اولویت، و بهره گیری از مشاوران امین قابل حل است.


کار امروز را به فردا میفکن:

سپس امام

(علیه السلام)

در این بخش از عهدنامه خود به مالک اشتر چند دستور مهم درباره  تقسیم کارها و تقسیم اوقات روزانه می دهد، نخست می فرماید: «سپس (آگاه باش) بخشی از کارهای توست که باید شخصاً به آنها بپردازی (و نباید به دیگران واگذار کنی) از جمله، پاسخ گفتن به کارگزاران حکومت است در آنجا که منشیان و دفترداران از پاسخ آن عاجزند»; (ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِکَ لاَ بُدَّ لَکَ مِنْ مُبَاشَرَتِهَا: مِنْهَا إِجَابَةُ عُمَّالِکَ بمَا یَعْیَا(14) عَنْهُ کُتَّابُکَ).

این معنای مدیریت صحیح و اثربخش است که کارهای کلیدی و اموری که از دست دیگران ساخته نیست رسما به دست رئیس حکومت باشد و لحظه ای از آن غافل نشود; اموری که اگر انسجام یابد تمام بخش های حکومت در مسیر صحیح خود قرار خواهد گرفت.

سپس می افزاید: «و دیگر، برآوردن نیازهای مردم است در همان روز که حاجات و نیازهای آنها به تو گزارش می شود و معاونان تو در پاسخ به آن مشکل دارند»; (وَمِنْهَا إِصْدَارُ(15) حَاجَاتِ النَّاس یَوْمَ وُرُودهَا عَلَیْکَ بمَا تَحْرَجُ(16) بهِ صُدُورُ أَعْوَانِکَ).

آن گاه دستور دیگری می دهد; دستوری که از نظر مدیریت خرد و کلان فوق العاده اهمّیّت دارد. می فرماید: «(به هوش باش) کار هر روز را در همان روز انجام بده (و به فردا میفکن) زیرا هر روز کاری مخصوص به خود دارد (و اگر کار روز دیگر بر آن افزوده شود مشکل آفرین خواهد بود)»; (وَأَمْضِ لِکُلِّ یَوْم عَمَلَهُ، فَإِنَّ لِکُلِّ یَوْم مَا فِیهِ).

این گفته منطقی و روشن است که هر روز مشکلات خاص خود را دارد و اگر کار امروز به فردا افکنده شود مشکلی بر مشکل افزوده می گردد و پاسخگویی به آن آسان نخواهد بود و ممکن است سبب شود که باز کارهای آن روز به روزهای دیگری موکول شود و سرانجام آنچنان کارهای پیچیده و مختلف روی هم انباشته گردد که مانند بهمنی عظیم بر سر مدیران سقوط کند و آنها را بیچاره سازد.


پی نوشت:

  1. در بعضی از نسخه ها «رَفَعَک» (یعنی برتری داد) آمده است که تناسب بیشتری دارد.

  2. «أحْراس» جمع «حارس» و «حَرَسیّ» به معنای نگهبان از ماده حراست به معنای نگهبانی گرفته شده است.

  3. «شُرَط» جمع «شُرطة» به معنای پاسبان (نیروی محافظت شهر) است. ارباب لغت گفته اند که این واژه از «شَرَط» بر وزن «شرف» به معنای علامت گرفته شده، زیرا این مأموران همیشه علامت هایی بر خود می نهند که شناخته شوند.

  4. «مُتَتَعْتِع» به شخصی که دارای لکنت زبان است گفته می شود. از ریشه «تَعْتَعة» به معنای لکنت زبان گرفته شده و در واقع شبیه به اسمای اصوات است.

  5. بحارالانوار، ج 16، ص 229.

  6. «خُرْق» به معنای سخت گیری در برابر «رفق» که به معنای مدارا کردن است.

  7. «عِیّ» (با کسر عین) به معنای کند زبانی است و «عَیّ» بر وزن «حیّ» معنای وصفی دارد; یعنی کند زبان.

  8. «نحّ» فعل امر از باب تفعیل و از ریشه «تنحیه» به معنای دور کردن و زائل کردن گرفته شده است.

  9. «الأنَف» یعنی خودداری از کاری بر اثر استکبار و خودبرتربینی است.

  10. «اِجْمال» به معنای لطف و مدارا کردن است.

  11. «اِعذار» به معنای معذرت خواهی نمودن است.

  12. اسراء، آیه 28.

  13. بقره، آیه 263.

  14. «یَعْیا» فعل مضارع از ریشه «عیّ» بر وزن «حیّ» به معنای ناتوان شدن است.

  15. «إصْدار» به معنای انجام دادن و صادر نمودن است.

  16. «تَحْرَج» فعل مضارع از ریشه «حرج» بر وزن «کرج» به معنای در تنگنا قرار گرفتن است.