[hadith]إِیَّاکَ وَالدِّمَاءَ وَسَفْکَهَا بغَیْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ أَدْنَی لِنِقْمَة، وَلاَ أَعْظَمَ لِتَبعَة، وَلاَ أَحْرَی بزَوَالِ نِعْمَة، وَانْقِطَاعِ مُدَّة، مِنْ سَفْکِ الدِّمَاءِ بغَیْرِ حَقِّهَا. وَاللهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدئٌ بالْحُکْمِ بَیْنَ الْعِبَاد فِیمَا تَسَافَکُوا مِنَ الدِّمَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛ فَلاَ تُقَوِّیَنَّ سُلْطَانَکَ بسَفْکِ دَم حَرَام، فَإِنَّ ذَلِکَ مِمَّا یُضْعِفُهُ وَ یُوهِنُهُ، بَلْ یُزیلُهُ وَ یَنْقُلُهُ. وَلاَ عُذْرَ لَکَ عِنْدَ اللهِ وَلاَ عِنْدی فِی قَتْلِ الْعَمْد، لاَِنَّ فِیهِ قَوَدَ الْبَدَنِ. وَإِنِ ابْتُلِیتَ بخَطَإ وَأَفْرَطَ عَلَیْکَ سَوْطُکَ أَوْ سَیْفُکَ أَوْ یَدُکَ بالْعُقُوبَةِ -فَإِنَّ فِی الْوَکْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً- فَلاَ تَطْمَحَنَّ بکَ نَخْوَةُ سُلْطَانِکَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّیَ إِلَی أَوْلِیَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 305-303

بیست و دوم: او را از آلودن دستش به خونها و خونریزی به ناحق، یعنی از قتل نفس برحذر داشته است، و با دو دلیل زیر او را از این کار بیم داده است: 

1- عبارت: «فانّه... حقّها» که خود مقدمه صغرای قیاس مضمری است به این ترتیب: زیرا خونریزی به ناحق، نزدیکترین انگیزه برای فرا رسیدن عذاب خدا، و مهمترین سبب مجازات و بالاترین موجب از دست دادن نعمت، و کوتاهی دوران حکومت و عمر انسانی است. بدیهی است که خون به ناحق مهمترین علت برای هر سه مورد است، از آن رو که باعث توجّه و انگیزش مردم بر نابودی قاتل شده و موجب نزول خشم خداوند برای او می گردد، چون قتل بزرگترین نوع مصائب، نفرت انگیز است، و کبرای مقدّر نیز چنین است: و هر چه آن چنان باشد دوری جستن از آن واجب است.

2- عبارت: «و اللّه سبحانه... القیامة»، با ذکر این مطلب که نخستین حکم خداوند میان بندگانش در باره خونهایی است که مردم ریخته اند، توجه داده است بر این که قتل از سایر گناهان کبیره در نزد خداوند متعال، بزرگتر است، و این عبارت به منزله صغرای قیاس مضمری است که کبرای مقدّر آن نیز چنین است: و هر چه را که خداوند نخست در باره آن حکم کند، پس بررسی و توجه به آن لازم، و دوری و اجتناب از آنچه مورد عدم رضای اوست، واجب است. 

بیست و سوم: او را نهی کرده است از این که مبادا بنیاد حکومت و قدرت خود را با ریختن خونهای به ناحق استوار سازد، و از این عمل با عبارت: «فانّ ذلک... و ینقله» بر حذر داشته است. که خود به منزله صغرای قیاس مضمری است، با بیانی که گذشت، چون ریختن خون به ناحق مستلزم آن سه نوع پیامدی است که گفتیم، بنا بر این باعث سستی بنیاد قدرت و حکومت بلکه نابودی آن است. کبرای مقدّر قیاس نیز چنین است: و هر چه دارای این ویژگیها باشد اجتناب از آن لازم است. 

بیست و چهارم: او را از قتل عمد به ناحق منع کرده و به دو جهت او را از ارتکاب چنان عملی بر حذر داشته است:

1- هیچ عذر و بهانه ای در قتل عمد -در نزد خدا و در نزد وی- از او قابل قبول نیست. 

2- دیگر آن که در قتل عمد، قصاص تن لازم است. 

این دو عبارت، دو مقدمه صغرا برای قیاس مضمری هستند که کبرای مقدّر آنها چنین است: و هر چه با آن خصوصیات باشد، دوری از آن لازم است. 

بیست و پنجم: از صفت ناپسند خودخواهی و غرور به هنگام ارتکاب قتل غیر عمد و یا افراط در مجازات افراد از طریق زدن با تازیانه و یا دست بر حذر داشته تا مبادا قدرت و خودخواهی مانع پرداخت خونبهایی که حق آنهاست به ایشان گردد. و با عبارت: «فانّ... مقتله»، بر این مطلب توجه داده است که یک نوع زدن با دست که به آن «وکز» یعنی زدن با تمام کف دست، می گویند، گاهی باعث قتل می شود، و احتمال قتل در آن حتمی است.