[hadith]ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِی خَاصَّةً وَبطَانَةً، فِیهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَتَطَاوُلٌ، وَقِلَّةُ إِنْصَاف فِی مُعَامَلَة؛ فَاحْسمْ مَادَّةَ أُولَئِکَ بقَطْعِ أَسْبَاب تِلْکَ الاَْحْوَالِ. وَلاَ تُقْطِعَنَّ لاَِحَد مِنْ حَاشیَتِکَ وَحَامَّتِکَ قَطِیعَةً، وَلاَ یَطْمَعَنَّ مِنْکَ فِی اعْتِقَاد عُقْدَة، تَضُرُّ بمَنْ یَلِیهَا مِنَ النَّاس، فِی شرْب أَوْ عَمَل مُشْتَرَک، یَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَی غَیْرِهِمْ، فَیَکُونَ مَهْنَأُ ذَلِکَ لَهُمْ دُونَکَ، وَعَیْبُهُ عَلَیْکَ فِی الدُّنْیَا وَالآْخِرَةِ. وَأَلْزمِ الْحَقَّ مَنْ لَزمَهُ مِنَ الْقَرِیب وَالْبَعِید، وَکُنْ فِی ذَلِکَ صَابرا مُحْتَسباً، وَاقِعاً ذَلِکَ مِنْ قَرَابَتِکَ وَخَاصَّتِکَ حَیْثُ وَقَعَ، وَابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بمَا یَثْقُلُ عَلَیْکَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِکَ مَحْمُودَةٌ. وَإِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّةُ بکَ حَیْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بعُذْرِکَ، وَاعْدلْ عَنْکَ ظُنُونَهُمْ بإِصْحَارِکَ، فَإِنَّ فِی ذَلِکَ رِیَاضَةً مِنْکَ لِنَفْسکَ، وَ رِفْقاً برَعِیَّتِکَ، وَإِعْذَاراً تَبْلُغُ بهِ حَاجَتَکَ مِنْ تَقْوِیمِهِمْ عَلَی الْحَقِّ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 5، صفحه 300-299

دوازدهم: از جمله امور سازنده که مربوط به نزدیکان حاکم است، آن است که بار هزینه آنها را از دوش مردم بردارد، بنا بر این عبارت: «بقطع اسباب... مئونته» رهنمودی است به طریق از میان برداشتن آن، و به دلیل آن عمل - با یادآوری پی آمدهایی از قبیل این که خود را در منافعی بر رعیّت مقدّم داشته و دست اذیّت و آزار و کم انصافی بر آنها دراز کنند- اشاره فرموده است. و آن عبارت به منزله مقدمه صغرای قیاس مضمری است که کبرای مقدّر آن چنین است: و هر کس چنان باشد گسستن رشته زحمت و هزینه وی از مردم ضرورت دارد. صفات و حالاتی که امام (ع) دستور برکندن ریشه های آنها را داده است عبارتند از: انواع زحمتهای نامبرده از قبیل خودسری، دراز دستی و کم انصافی. 

عبارت: «و لا تقطعنّ... مشترک»، توضیح و تفصیل راههای از بین بردن انگیزه های یاد شده است، زیرا واگذار کردن قطعه زمینی به یکی از آنها و به طمع واداشتن وی - در فراهم آوردن زمین و باغ- بر ضرر رساندن به همسایگان در آب، و یا در کار مشترک با مردم مانند عمران و آبادانی، موجب می شود که هزینه آن را بر دیگران تحمیل کند، اینها انگیزه های صفات یاد شده از انواع زحمت هستند، و قهرا از میان برداشتن اینها در گرو برکندن ریشه های آنهاست. 

آن گاه از انگیزه های زحمت بر مردم، به دلیل پیامدهای ناروا که برای حاکم دارد او را بر حذر داشته است، پیامدهایی از قبیل گوارایی آن کارها برای ایشان نه برای او، و باقی ماندن ننگ آن در دنیا و آخرت برای او، و همین عبارت به منزله مقدمه صغرای قیاس مضمری است که کبرای مقدّر آن چنین است: و هر چه که گوارائی اش برای دیگران و ننگش برای تو باشد، انجامش بر تو روا نیست. 

سیزدهم: حق را در باره همه افرادی که سزاوار آنند، چه دور و چه نزدیک اجرا کند و اگر در اثر اجرای حق، احتمالا به خویشاوندان و نزدیکانش مرارت و تلخی برسد، او به خاطر دستاوردی که باعث قرب به خدا و تنها برای رضای اوست، بردبار و شکیبا باشد، هر چند که از اجرای حق به خویشان و نزدیکانش، به اقتضای شریعت، برسد آنچه باید برسد. و او در «و لکن» برای حال و «واقعا» نیز حال است و عامل حال فعل: «و الزم» می باشد. 

چهاردهم: نتیجه این اجرای حق را با همه سنگینی که برای او-  در مورد نزدیکان خود - دارد- در نظر بگیرد. گویا وی با اجرای حق، سرانجام از آسیب دنیا و عذاب آخرت ایمن می گردد. و به این کار او را چنین تشویق کرده است: زیرا پیامد آن اجرای حق پسندیده است، یعنی همان عافیت و ایمنی و بالأخره، سعادت جاوید، که خوش و پسندیده است. و همین عبارت مقدمه صغرای قیاس مضمری است که کبرای مقدّر آن چنین است: و هر چیزی که پیامدی خوش و پسندیده داشته باشد، علاقه مندی به انجام آن ضروری است.

پانزدهم: بر فرض این که توده مردم او را ستمگر و ظالم پندارند، امام (ع) به او دستور می دهد که به طور روشن و آشکار در باره پندار ایشان که او را ظالم تصور کرده اند، دلیل و انگیزه خود را ابراز کند و با اظهار خود، پندار آنها را از بین ببرد. و در این مورد نیز او را به وسیله قیاس مضمری ترغیب نموده است که عبارت: «فانّ... الحقّ»  صغرای آن است، یعنی این که با این اظهار دلیل و انگیزه - در صورتی که عذر و دلیلی داری- به خواسته ای که داری، خواهی رسید، به این معنی که با آگاه شدن آنها از کار تو که از روی حق بوده است، نه از روی ستم، آنها را بر طریق حق استوار خواهی ساخت. و کبرای مقدّر آن چنین است: و هر چه که آن چنان باشد، شایسته انجام دادن است.