[hadith]وَأَمَّا بَعْدُ، فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ عَنْ رَعِیَّتِکَ، فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَةِ عَنِ الرَّعِیَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّیقِ، وَقِلَّةُ عِلْم بالاُْمُورِ؛ وَالاِحْتِجَابُ مِنْهُمْ یَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ، فَیَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْکَبیرُ وَیَعْظُمُ الصَّغِیرُ، وَیَقْبُحُ الْحَسَنُ وَیَحْسُنُ الْقَبیحُ، وَیُشَابُ الْحَقُّ بالْبَاطِلِ؛ وَإِنَّمَا الْوَالِی بَشَرٌ لاَ یَعْرِفُ مَا تَوَارَی عَنْهُ النَّاسُ بهِ مِنَ الاُْمُورِ، وَلَیْسَتْ عَلَی الْحَقِّ سمَاتٌ تُعْرَفُ بهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکَذب؛ وَإِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَیْنِ: إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُکَ بالْبَذْلِ فِی الْحَقِّ، فَفِیمَ احْتِجَابُکَ مِنْ وَاجِب حَقّ تُعْطِیهِ، أَوْ فِعْل کَرِیم تُسْدیهِ! أَوْ مُبْتَلًی بالْمَنْعِ، فَمَا أَسْرَعَ کَفَّ النَّاس عَنْ مَسْأَلَتِکَ إِذَا أَیِسُوا مِنْ بَذْلِکَ! مَعَ أَنَّ أَکْثَرَ حَاجَاتِ النَّاس إِلَیْکَ مِمَّا لاَ مَئُونَةَ فِیهِ عَلَیْکَ، مِنْ شَکَاةِ مَظْلِمَة، أَوْ طَلَب إِنْصَاف فِی مُعَامَلَة.[/hadith]

عیوب پنهان شدن زمامدار از دید مردم:

امام(علیه السلام) در این بخش از عهدنامه خود درباره لزوم رابطه نزدیک میان والی و توده های مردم سخن می گوید و معایب دور ماندن او از آنها را شرح می دهد و با دلایل مختلف روشن می سازد که نباید والی خود را از مردم پنهان دارد و اگر شرائطی ایجاب کند که از آنها پنهان شود نباید این پنهانی به طول انجامد. می فرماید: «و اما بعد (از این دستور) هیچ گاه خود را در زمانی طولانی از رعایا پنهان مدار، زیرا پنهان ماندن زمامداران از چشم رعایا موجب نوعی کم اطلاعی نسبت به امور (مردم و کشور) می شود»; (وَأَمَّا بَعْدُ فَلاَ تُطَوِّلَنَّ احْتِجَابَکَ(1) عَنْ رَعِیَّتِکَ، فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلاَةِ عَنِ الرَّعِیَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّیقِ، وَقِلَّةُ عِلْم بالاُْمُورِ).

در طول تاریخ بسیار دیده شده که حواشی سلطان و اطرافیان زمامدار او را عملاً در محاصره خود قرار می دهند و تنها اخباری را به او می رسانند که موجب خشنودی او یا به نفع حواشی و اطرافیان باشد و به این ترتیب او را از آنچه در کشور می گذرد دور می سازنند و این وضع، بسیار برای اداره یک کشور خطرناک است; اما هنگامی که او با آحاد مردم در جلساتی تماس داشته باشد واقعیت های دست اوّل به او منتقل می شود و حتی خیانت اطرافیان و مظالم آنها آشکار می گردد.

یکی از دستورات اسلامی این بوده که زمامداران، امامت جماعت را بر عهده می گرفتند; یعنی در میان مردم همه روز حاضر می شدند و این کار می توانست بسیاری از واقعیت ها را به آنها منتقل کند; خواه تلخ باشد یا شیرین.

آن گاه در ادامه این سخن می فرماید: «و آنها را از آنچه نسبت به آن پنهان مانده اند بی خبر می سازد در نتیجه مسائل بزرگ نزد آنان کوچک و امور کوچک در نظر آنها بزرگ می شود، کار خوب، زشت جلوه می کند و کار زشت، خوب; و حق و باطل با یکدیگر آمیخته می شود. (و به یقین تدبیر لازم برای امور کشور در چنین شرایطی امکان پذیر نیست)»; (وَالاِحْتِجَابُ مِنْهُمْ یَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَیَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْکَبیرُ، وَیَعْظُمُ الصَّغِیرُ، وَیَقْبُحُ الْحَسَنُ، وَیَحْسُنُ الْقَبیحُ وَیُشَابُ(2) الْحَقُّ بالْبَاطِلِ).

امام(علیه السلام) به روشنی آثار شوم این دور ماندن از مردم را بیان فرموده و انگشت روی جزئیات گذاشته است، زیرا زمامدار در صورتی می تواند تصمیم صحیح در اداره امور کشور بگیرد که حوادث خوب را از بد و بد را از خوب و حق را از باطل و باطل را از حق بشناسد. بلکه در اندازه گیری های حوادث نیز به خطا نرود. اگر حادثه کوچکی را بزرگ ببیند و تصمیمات شدید نسبت به آن بگیرد به یقین گرفتار مشکلات می شود و همچنین به عکس اگر حوادث مهم را اطرافیان و حواشی در نظر او کوچک جلوه دهند ممکن است وقتی خبردار شود که شیرازه کشور از هم گسیخته باشد.

این یکی از دستورات مهم اسلام است و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و حاکم عادلی همچون علی(علیه السلام) با دقت آن را رعایت می کرده است; هنگامی که حاکمان جور بنی امیّه و امثال آنها بر سر کار آمدند وضع دگرگون شد و حاجبان درگاه از ارتباط آحاد مردم با آن خلفای جور جلوگیری می کردند. حتی طبق بعضی از تواریخ گاه می شد که ارباب حاجت ماه ها بر در کاخ حکومت و حتی گاهی به مدت یک سال رفت و آمد می کردند; ولی آنها را به درون راه نمی دادند.(3)

به همین دلیل مردم به کلی از آنها جدا شدند و ادامه حکومتشان جز با استبداد و کشتار بی گناهان امکان پذیر نبود.

سپس امام(علیه السلام) به سه دلیل دیگر برای نهی از پنهان ماندن زمامدار از مردم توسل می جوید که هر یک به تنهایی می تواند برای اثبات این واقعیت کافی باشد.

نخست می فرماید: «زیرا والی فقط یک انسان است که اموری را که مردم از او پنهان می دارند نمی داند و حق، همیشه علامتِ مشخصی ندارد و نمی توان همیشه «صدق» را در چهره های مختلف از «کذب» شناخت»; (وَإِنَّمَا الْوَالِی بَشَرٌ لاَ یَعْرِفُ مَا تَوَارَی عَنْهُ النَّاسُ بهِ مِنَ الاُْمُورِ، وَلَیْسَتْ عَلَی الْحَقِّ سمَاتٌ(4) تُعْرَفُ بهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْکَذب).

این دلیل بسیار روشنی است که زمامدار «عالِمُ الْغَیْب وَالشَّهادَةِ» نیست و حق و باطل نیز همیشه نشان دار نیست، بهترین راه شناخت این است که با واقعیات بدون واسطه تماس داشته باشد تا از آنچه در کشورش می گذرد به طور صحیح با خبر گردد.

ممکن است در اینجا سؤال شود که این سخن با حدیثی که از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل شده چگونه سازگار است: «إِنَّ عَلَی کُلِّ حَقّ حَقِیقَةً وَعَلَی کُلِّ صَوَاب نُوراً فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللهِ فَخُذُوهُ وَمَا خَالَفَ کِتَابَ اللهِ فَدَعُوهُ; بر هر حقی نشانه ای از حقیقت است و بر هر سخن راستی نوری است. آنچه (از روایات) موافق کتاب الله است آن را بگیرید و آنچه را مخالف آن است رها سازید».(5)

پاسخ آن روشن است، زیرا حدیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) ناظر به روایات و احکام است که می توان آنها را با معیار سنجشی همچون قرآن مجید سنجید و حق را از باطل جدا کرد; اما آنچه در عهدنامه مالک آمده مربوط به موضوعات و مصادیق حق و باطل و راست و دروغ است که غالباً نشانه روشنی ندارد.

آن گاه امام به سراغ دلیل دوم می رود و می فرماید: «وانگهی تو از دو حال خارج نیستی: یا مردی هستی که آمادگی برای سخاوت و بذل و بخشش در راه حق داری، بنابراین دلیلی ندارد که خود را پنهان داری و از عطا کردن حقِ واجب خودداری کنی، و فعل کریمانه ای را که باید انجام دهی ترک نمایی، یا مردی بخیل و تنگ نظر هستی در این صورت (هنگامی که مردم تو را ببینند و این صفت را در تو بشناسند) از بذل و بخشش تو مأیوس می شوند و دست از تو برمی دارند»; (وَإِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَیْنِ: إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُکَ بالْبَذْلِ فِی الْحَقِّ، فَفِیمَ احْتِجَابُکَ مِنْ وَاجِب حَقّ تُعْطِیهِ، أَوْ فِعْل کَرِیم تُسْدیهِ!(6) أَوْ مُبْتَلًی بالْمَنْعِ، فَمَا أَسْرَعَ کَفَّ النَّاس عَنْ مَسْأَلَتِکَ إِذَا أَیِسُوا مِنْ بَذْلِکَ!).

این یک واقعیت است که مردم اگر درباره کسی گرفتار شک و تردید باشند، پیوسته به او مراجعه می کنند; اما هنگامی که با او تماس نزدیک داشته باشند اگر اهل بذل و بخشش است عطای او را می گیرند و به دنبال کار خود می روند و اگر آدمی بخیل است مأیوس می شوند باز هم به سراغ کار خود می روند; ولی شخصی که خود را پنهان می دارد ممکن است بر در خانه او پیوسته ازدحام باشد.

سپس امام(علیه السلام) دلیل سوم را بیان می کند و می فرماید: «افزون بر اینها، بسیاری از حوایج مردم نزد تو، هزینه ای برای تو ندارد; مانند شکایت از ستمی یا درخواست انصاف در داد و ستدی»; (مَعَ أَنَّ أَکْثَرَ حَاجَاتِ النَّاس إِلَیْکَ مِمَّا لاَ مَئُونَةَ فِیهِ عَلَیْکَ، مِنْ شَکَاةِ(7) مَظْلِمَة، أَوْ طَلَب إِنْصَاف فِی مُعَامَلَة).


نکته:

دیدارهای مستقیم مردمی:

تنها در این عهدنامه نیست که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) به مالک اشتر این توصیه را می کند که سعی کند در ساعات معینی تماس مستقیم با مردم داشته باشد و از مشکلات آنها آگاه گردد و جلوی مظالم را بگیرد، بلکه در روایات دیگری از معصومان(علیهم السلام) نیز بر این معنا تأکید شده است.

از جمله یکی از یاران خاص امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) به نام بزنطی می گوید: نامه ای از امام را دیدم که به فرزندش امام جواد(علیه السلام) نوشته است و می فرماید: «یَا أَبَا جَعْفَر بَلَغَنِی أَنَّ الْمَوَالِیَ إِذَا رَکِبْتَ أَخْرَجُوکَ مِنَ الْبَاب الصَّغِیرِ وَإِنَّمَا ذَلِکَ مِنْ بُخْل بهِمْ لِئَلاَّ یَنَالَ مِنْکَ أَحَدٌ خَیْراً فَأَسْأَلُکَ بحَقِّی عَلَیْکَ لاَ یَکُنْ مَدْخَلُکَ وَمَخْرَجُکَ إِلاَّ مِنَ الْبَاب الْکَبیرِ وَإِذَا رَکِبْتَ فَلْیَکُنْ مَعَکَ ذَهَبٌ وَفِضَّةٌ ثُمَّ لاَ یَسْأَلُکَ أَحَدٌ إِلاَّ أَعْطَیْتَهُ; به من اطلاع داده اند که خادمان و معاونان تو هنگامی که سوار می شوی تو را از در کوچک بیرون می برند (تا مردمی که در برابر در بزرگ ایستاده اند با تو ملاقات نکنند) این به جهت بخلی است که آنها دارند و می خواهند خیری از تو به کسی نرسد از تو می خواهم به حقی که بر تو دارم (چنین کاری را ترک کنی و) ورود و خروج تو فقط از باب کبیر باشد (تا بتوانی با مردم تماس داشته باشی و بخشی از مشکلات آنها را حل کنی) افزون بر این هنگامی که سوار می شوی مقداری درهم و دینار با خود داشته باش و هر کس تقاضایی کرد چیزی به او بده».(8)

در حدیث دیگری از امیرالمؤمنین(علیه السلام) آمده است: «أَیُّمَا وَال احْتَجَبَ عَنْ حَوَائِجِ النَّاس احْتَجَبَ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ عَنْ حَوَائِجِهِ; هر والی که خود را از برآوردن نیاز مردم پنهان دارد خداوند در قیامت از حوائج خود آنها را پنهان می دارد».(9)

البته نمی توان انکار کرد که زمان ها یکسان نیستند مثلاً در زمان ما یکی از مشکلات مهم، مشکلات امنیتی است که در بسیاری از موارد اجازه نمی دهد دولت مردان بدون حاجب و محافظ در میان مردم ظاهر شوند، در حالی که امام در سخنان فوق دستور می داد که تمام حاجبان و پاسداران را از آن مجلس خارج سازند. البته ممکن است نیروهای مخفی تا حدی مشکلات را حل کنند; ولی گاه به تنهایی کافی نیست.

علاوه بر این فزونی جمعیت در عصر ما و سهولت ارتباط ها از اقصا نقاط کشور به مرکز حکومت سبب می شود که این گونه مجالس شدیداً مورد هجوم واقع شود. البته نباید آن را تعطیل کرد; ولی باید تدبیرهایی برای حل مشکلاتِ این گونه ملاقات ها اندیشید.

مرحوم مَغْنیّه در شرح نهج البلاغه خود به نکته دیگری نیز در مورد معایب پنهان ماندن والی از مردم اشاره می کند که قابل توجّه است. می گوید: ممکن است بسیاری از صاحب نظران و اهل فضل و شخصیت های مستقل بخواهند با والی تماس گرفته و نظرات مفید خود را برای حل مشکلات کشور در اختیار او بگذارند. اگر والی خود را از آنها پنهان دارد در واقع آنها را تحقیر کرده و سبب می شود که آنها از وی نفرت پیدا کنند (و این خسارت بزرگی است) و بدون شک بزرگان را تحقیر کردن و مأموران کوچک خود را بزرگ داشتن سبب حقارت والی می شود و گناهی است نابخشودنی، چرا که در واقع کسی را که به تو بدی نکرده مجازات کرده ای و آن کس که می خواهد خشنودی تو را به دست آورد به خشم آورده ای آیا چیزی از این قبیح تر و زشت تر هست؟(10)


پی نوشت:

  1. «اِحْتِجاب» به معنای خویشتن را پنهان داشتن از ریشه «حَجْب» بر وزن «حجم» به معنای پوشانیدن آمده است.

  2. «یُشابُ» از ریشه «شَوْب» بر وزن «شوق» به معنای مخلوط کردن و آمیختن است و گاه به معنای آلوده کردنی که منشأ فساد است.

  3. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17، ص 93.

  4. «سمات» جمع «سمَة» به معنای علامت است.

  5. کافی، ج 1، ص 69، ح 1.

  6. «تُسْدی» از ریشه «اِسداء» به معنای بخشیدن و عطا کردن است و از ریشه «سدو» بر وزن «سرو» به معنای دست به سوی چیزی بردن گرفته شده است.

  7. «شَکاة» به معنای شکایت است.

  8. بحارالانوار، ج 50، ص 102، ح 16.

  9. همان مدرک، ج 72، ص 345، ح 42.

  10. فی ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 107.