[hadith]وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ وَلِلَّهِ فِیهِ رِضًی، فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودکَ وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ وَأَمْناً لِبلاَدکَ، وَلَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ، فَخُذْ بالْحَزْمِ وَاتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ. وَإِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذمَّتَکَ بالاَْمَانَةِ، وَاجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ، فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَیْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً، مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَتَشَتُّتِ آرَائِهِمْ، مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بالْعُهُود. وَقَدْ لَزمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیمَا بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِب الْغَدْرِ؛ فَلاَ تَغْدرَنَّ بذمَّتِکَ، وَلاَ تَخِیسَنَّ بعَهْدکَ، وَلاَ تَخْتِلَنَّ عَدُوَّکَ، فَإِنَّهُ لاَ یَجْتَرِئُ عَلَی اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِیٌّ. وَقَدْ جَعَلَ اللهُ عَهْدَهُ وَذمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَیْنَ الْعِبَاد برَحْمَتِهِ، وَحَرِیماً یَسْکُنُونَ إِلَی مَنَعَتِهِ، وَیَسْتَفِیضُونَ إِلَی جِوَارِهِ، فَلاَ إِدْغَالَ وَلاَ مُدَالَسَةَ وَلاَ خِدَاعَ فِیهِ. وَلاَ تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ، وَلاَ تُعَوِّلَنَّ عَلَی لَحْنِ قَوْل بَعْدَ التَّأْکِید وَالتَّوْثِقَةِ، وَلاَ یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْر لَزمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللهِ، إِلَی طَلَب انْفِسَاخِهِ بغَیْرِ الْحَقِّ؛ فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَی ضِیقِ أَمْر تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَفَضْلَ عَاقِبَتِهِ، خَیْرٌ مِنْ غَدْر تَخَافُ تَبعَتَهُ، وَأَنْ تُحِیطَ بکَ مِنَ اللهِ فِیهِ طِلْبَةٌ، لاَ تَسْتَقْبلُ فِیهَا دُنْیَاکَ وَلاَ آخِرَتَکَ.[/hadith]
احترام به عهد و پیمان از مهم ترین واجبات است:
امام(علیه السلام) در این بخش، مسائل مهمی در ارتباط با دشمنان و طرز برخورد با آنها در صلح و جنگ بیان می کند. نخست می فرماید: «هرگز صلحی را که از جانب دشمن پیشنهاد می شود و رضای خدا در آن است رد مکن; چرا که در صلح برای سپاهت آرامش (و سبب تجدید قوا) و برای خودت مایه راحتی از همّ و غم ها و برای کشورت موجب امنیّت است»; (وَلاَ تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ وَلِلَّهِ فِیهِ رِضًی فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَةً(1) لِجُنُودکَ، وَرَاحَةً مِنْ هُمُومِکَ، وَأَمْناً لِبلاَدکَ).
تعبیر به «وَلِلَّهِ فِیهِ رِضًی» اشاره به صلح عادلانه است; صلحی که سبب سرشکستگی ملت اسلام نشود و اجحافی بر دشمن در آن نباشد; صلحی عادلانه و پرفایده.
این تعبیر ممکن است اشاره به این موضوع نیز باشد که گاه بعضی از افراد پرتوقع و تندرو رضایت به صلح ندهند در حالی که رضای خدا در آن باشد، مانند صلح حدیبیه که رضای خداوند و پیامبر اسلام در آن بود; ولی بعضی از تندروان با آن به مخالفت برخاستند و سرانجام فهمیدند اشتباه از آنان بوده است.
به عکس گاهی افراد طرفدار صلح اند در حالی که خدا از آن راضی نیست، مانند آنچه در صفین واقع شد که گروهی فریب خورده و نادان بعد از مشاهده قرآن ها بر سر نیزه ها بر صلح با معاویه اصرار داشتند در حالی که این صلح مایه بدبختی مسلمانان شد و اگر جنگ کمی ادامه می داشت کار برای همیشه یکسره می شد.
در عصر ما گاه دولت های استعماری دم از صلح با ملت ها می زنند; صلحی که به گفته مرحوم مَغنیّه در شرح نهج البلاغه اش در سه چیز خلاصه می شود: روی کار آمدن حکومتی مزدور; اقتصادی که مصالح استعمارگران را تأمین کند و تشکیلات اداری و نظامی که تابع اراده آنها باشد. و اظهار می دارند که اگر این سه تأمین بشود هر شرط دیگری را خواهند پذیرفت در حالی که نتیجه آن جز بدبختی و شکست همه جانبه نخواهد بود.(2)
بدیهی است منظور از رضایت خداوند همان تأمین مصالح اسلام و مردم مسلمان است که به وسیله اندیشمندان و مشاوران آگاه حکومت تضمین می شود.
فواید سه گانه ای را که امام در اینجا برای صلح بیان فرموده کاملا جامع است، زیرا صلح نتیجه ای برای لشکر، ثمره ای برای زمامدار و فایده ای برای مردم دارد; لشکر آرامش پیدا می کند و می تواند خود را آماده تر از پیش برای دفع هرگونه حمله دشمن سازد و زمامدار که به هنگام جنگ تمام فکرش متوجه برنامه های آن می شود از این افکار آزار دهنده راحت می گردد و به تمشیت سایر امور می پردازد و مردم هم احساس امنیّت می کنند و به پیشبرد کارهای اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی می پردازند.
این تعبیرات نشان می دهد که جنگ بلایی بزرگ است و حتی الامکان باید از آن پرهیز کرد مگر آنکه خطری برای کشور اسلام احساس شود که در آنجا باید شجاعانه ایستاد.
سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به نکته مهم دیگری اشاره کرده می فرماید: «اما سخت از دشمنت پس از صلح با او برحذر باش، زیرا دشمن گاه نزدیک می شود که غافلگیر سازد، بنابراین دوراندیشی را به کار گیر و در این مورد خوش بینی را کنار بگذار»; (وَلَکِنِ الْحَذَرَ کُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّکَ بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّمَا قَارَبَ لِیَتَغَفَّلَ فَخُذْ بالْحَزْمِ، وَاتَّهِمْ فِی ذَلِکَ حُسْنَ الظَّنِّ).
این یک واقعیت است که پیشنهاد صلح از سوی دشمن همیشه صادقانه نیست و نمی توان آن را دلیل بر صلح طلبی وی دانست، گرچه باید پیشنهاد صلح شرافتمندانه را پذیرفت; ولی نباید به آن دل بست و اطمینان نمود. تاریخ گذشته و معاصر نمونه های زیادی از صلح غافلگیرانه را به خاطر دارد.
اینکه امام(علیه السلام) می فرماید: «حسن ظن و خوش بینی را در اینجا کنار بگذار» با اینکه اصل در اسلام بر خوش بینی است به سبب آن است که طرف مقابل دشمن است نه دوست.
آن گاه امام(علیه السلام) دستور مهم دیگری را در برابر دشمنان بیان می دارد و با تأکید تمام به آن می پردازد; تأکیدی که نشانه روح عدالت و جوان مردی و اخلاق انسانی در اسلام است. می فرماید: «اگر پیمانی میان خود و دشمنت بستی یا لباس امان بر او پوشاندی (و او را پناه دادی) به عهدت وفا کن و قرارداد خود را محترم بشمار و جان خویش را در برابر تعهداتت سپر قرار ده»; (وَإِنْ عَقَدْتَ بَیْنَکَ وَبَیْنَ عَدُوِّکَ عُقْدَةً، أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْکَ ذمَّةً، فَحُطْ عَهْدَکَ بالْوَفَاءِ، وَارْعَ ذمَّتَکَ بالاَْمَانَةِ، وَاجْعَلْ نَفْسَکَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَیْتَ).
از آنجا که مسأله عهد و پیمان ها و پایبندی به آن نقش بسیار مهمی در مسأله صلح در جهان انسانیت دارد، امام با ذکر چند دلیل بر آن تأکید می نهد. می فرماید: «زیرا هیچ یک از فرایض الهی همچون بزرگداشت «وفای به عهد و پیمان» نیست و مردم جهان با تمام اختلافات و تشتت آرایی که دارند نسبت به آن اتفاق نظر دارند»; (فَإِنَّهُ لَیْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللهِ شَیْءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَیْهِ اجْتِمَاعاً، مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ، وَتَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِیمِ الْوَفَاءِ بالْعُهُود).
اشاره به اینکه همه مردم جهان در طول تاریخ وفای به عهد و پیمان ها را که در میان کشورها و قبائل بسته می شود لازم شمرده و می شمرند و مخالفت با آن را ننگ می دانند، هرچند نمونه هایی از پیمان شکنی در گذشته و حال داشته ایم; ولی پیمان شکنان هم اصرار داشته اند کار خود را به نوعی توجیه کنند که رنگ پیمان شکنی به خود نگیرد تا مورد نکوهش همگان واقع نشوند.
آن گاه به سراغ دلیل دیگری رفته می فرماید: «حتی مشرکان زمان جاهلیت ـ علاوه بر مسلمین ـ آن را مراعات می کردند، چرا که عواقب دردناک پیمان شکنی را آزموده بودند»; (وَقَدْ لَزمَ ذَلِکَ الْمُشْرِکُونَ فِیمَا بَیْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِینَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا(3) مِنْ عَوَاقِب الْغَدْرِ).
می دانیم عرب در زمان جاهلیت تقریبا از تمام ارزش های اخلاقی و انسانی دور افتاده بود; غارتگری و کشتار را جزء افتخارات خود می شمرد; ولی با این حال اگر عهد و پیمانی از سوی قبیله ای با قبیله دیگری بسته می شد حتی الامکان آن را محترم می شمرد و پیمان شکنی را گناه بزرگی می دانست.
در اسلام نیز مسأله وفای به عهد در برابر دوست و دشمن یکی از اصول مسلّم است.
در حدیثی می خوانیم شخصی از محضر امام سجاد(علیه السلام) سؤال کرد و گفت: «أَخْبرْنِی بجَمِیعِ شَرَائِعِ الدِّینِ; تمام اصول اساسی دین را برای من بیان فرما». امام(علیه السلام) فرمود: «قَوْلُ الْحَقِّ وَالْحُکْمُ بالْعَدْلِ وَالْوَفَاءُ بالْعَهْد; سخن حق و حکم به عدالت و وفای به عهد شرایع دین است».(4)
آن گاه امام(علیه السلام) در ادامه همین سخن، با دو بیان دیگر، شدیداً از پیمان شکنی نهی می کند. نخست می فرماید: «بنابراین هرگز پیمان شکنی نکن و در عهد و پیمان خود خیانت روا مدار و دشمنت را فریب نده، زیرا هیچ کس جز شخص جاهل و شقی (چنین) گستاخی را در برابر خداوند روا نمی دارد»; (فَلاَ تَغْدرَنَّ بذمَّتِکَ، وَلاَ تَخِیسَنَّ(5) بعَهْدکَ، وَلاَ تَخْتِلَنَّ(6) عَدُوَّکَ، فَإِنَّهُ لاَ یَجْتَرِئُ عَلَی اللهِ إِلاَّ جَاهِلٌ شَقِیٌّ).
اشاره به اینکه پیمان شکنی و خیانت در عهد و فریب دادن دشمن از این طریق نوعی دشمنی با خداست، زیرا او دستور فراوان بر وفای به عهد و ترک غدر و مکر داده است و مخالفت با آن یا از سر جهل است و یا از روی شقاوت (در فرض آگاهی) از اینجا روشن می شود که اسلام تا چه حد برای وفاداری به عهد و پیمان ها اهمّیّت قائل شده و آن را به عنوان یک ارزش انسانی والا واجب و لازم شمرده است.
در تعبیر دوم می فرماید: «خداوند عهد و پیمانی را که با نام او منعقد می شود به رحمت خود مایه آسایش بندگان و حریم امنی برای آنها قرار داده تا به آن پناه برند و برای انجام کارهای خود در کنار آن بهره بگیرند، لذا نه فساد، نه تدلیس و نه خدعه و نیرنگ در عهد و پیمان روا نیست»; (وَقَدْ جَعَلَ اللهُ عَهْدَهُ وَذمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ(7) بَیْنَ الْعِبَاد برَحْمَتِهِ، وَحَرِیماً یَسْکُنُونَ إِلَی مَنَعَتِهِ(8)، وَیَسْتَفِیضُونَ إِلَی جِوَارِهِ، فَلاَ إِدْغَالَ(9) وَلاَ مُدَالَسَةَ(10) وَلاَ خِدَاعَ فِیهِ).
قابل توجّه اینکه تعبیر به «بَیْنَ الْعِبَاد برَحْمَتِهِ» که همه بندگان، اعم از مؤمن و کافر و دوست و دشمنِ مسلمانان را شامل می شود به خوبی نشان می دهد که این دستور از دستورات مربوط به حقوق مؤمنان و برادران مسلمان نیست، بلکه جزء حقوق بشر است که صرف نظر از مذهب و عقیده باید اجرا شود و در سایه آن مردم جهان با تمام اختلافاتی که در آن دارند بتوانند در کنار هم در آرامش زندگی کنند.
سپس امام(علیه السلام) از سومین دستور در زمینه عهد و پیمان با مخالفان سخن می گوید و می فرماید: «(اضافه بر این) هرگز پیمانی را که در آن تعبیراتی است که جای اشکال (و سوء استفاده دشمن) در آن وجود دارد منعقد مکن»; (وَلاَ تَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِیهِ الْعِلَلَ(11)).
این نکته مخصوصاً در پیمان هایی که در میان اقوام و ملت ها و دولت ها بسته می شود، بسیار مهم است که تمام بندهای پیمان باید شفاف و روشن باشد و تعبیرات دوپهلو که امکان سوء استفاده در آن راه یابد وجود نداشته باشد، زیرا بسیار می شود که دشمن با زیرکی خود جمله ای مبهم را در عهدنامه می گنجاند و سپس برای طفره رفتن از وفای به عهد از آن بهره می گیرد.
در دنیای امروز این مسأله به دقت دنبال می شود; مواد عهدنامه ها را چندین بار می خوانند و از کارشناسان حقوقی و غیر حقوقی کمک می گیرند مبادا یک بند آن مشکل آفرین باشد. سزاوار است مردم در معاملات شخصی و خصوصی نیز این دستور مولا را که در مورد عهدنامه ها بیان فرموده رعایت کنند و خود را از مشکلات احتمالی رهایی بخشند.
حضرت در ادامه سخن در چهارمین دستور می فرماید: «(و همان گونه که نباید عبارتی در عهدنامه باشد که دشمن از آن سوء استفاده کند) تو نیز بعد از تأکید و عبارات محکم عهدنامه، تکیه بر بعضی از تعبیرات سست و آسیب پذیر برای شکستن پیمان منما»; (وَلاَ تُعَوِّلَنَّ عَلَی لَحْنِ قَوْل(12) بَعْدَ التَّأْکِید وَالتَّوْثِقَةِ).
این دستور امام(علیه السلام) پایبند بودن اسلام و مسلمانان را به ارزش های انسانی درباره وفای به عهد آشکارتر می سازد و نشانه روشنی از عدالت اسلام است، زیرا همان گونه که سوء استفاده دشمن را از عبارات عهدنامه نمی پسندند به دوست هم اجازه این کار را نمی دهد.
البته ممکن است امضاکننده پیمان اظهار کند که هدفم غیر از این بوده است که ظاهر عبارت دلالت دارد، یا من به حکم ناچاری توریه کردم. ولی می دانیم در تمام پیمان ها و حتی اسناد معاملات و وقف نامه ها و وصیت نامه ها، معیار، ظواهر الفاظ است و هیچ کس حق ندارد با هیچ بهانه ای از آن فراتر رود.
از این رو امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در خطبه هشتم نهج البلاغه هنگامی که «زبیر» با عذرهای واهی می خواست بیعت خود را با امام بشکند چنین فرمود: «یَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بَایَعَ بیَدهِ وَلَمْ یُبَایِعْ بقَلْبهِ فَقَدْ أَقَرَّ بالْبَیْعَةِ وَادَّعَی الْوَلِیجَةَ فَلْیَأْتِ عَلَیْهَا بأَمْر یُعْرَفُ وَإِلاَّ فَلْیَدْخُلْ فِیمَا خَرَجَ مِنْهُ; او گمان می کند که بیعتش تنها با دست بوده نه با دل، پس اقرار به بیعت می کند; ولی مدعی امری پنهانی است (که نیّتش چیز دیگری بوده) بنابراین بر او واجب است دلیل روشنی بر این ادعای خود بیاورد و گرنه باید در آن چیزی که از آن خارج شده بازگردد و به بیعت خود وفادار باشد».
در ادامه برای تأکید بیشتر می افزاید: «هیچ گاه نباید قرار گرفتن در تنگناها به سبب الزام های پیمان الهی تو را وادار سازد که برای فسخ آن از طریق ناحق اقدام کنی»; (وَلاَ یَدْعُوَنَّکَ ضِیقُ أَمْر، لَزمَکَ فِیهِ عَهْدُ اللهِ، إِلَی طَلَب انْفِسَاخِهِ بغَیْرِ الْحَقِّ).
ممکن است گاهی عمل به عهدنامه ای واقعا مشکل آفرین باشد و مسلمانان را در تنگناها قرار دهد; ولی تحمل این مشکلات بر شکستن پیمان کاملا ترجیح دارد.
آن گاه امام(علیه السلام) به ذکر دلیل آن می پردازد و می فرماید: «زیرا شکیبایی تو در تنگنای پیمان ها که (به لطف خداوند) امید گشایش و پیروزی در پایان آن داری بهتر از پیمان شکنی و خیانتی است که از مجازات آن می ترسی. همان پیمان شکنی که سبب مسئولیت الهی می گردد که نه در دنیا و نه در آخرت نمی توانی پاسخ گوی آن باشی»; (فَإِنَّ صَبْرَکَ عَلَی ضِیقِ أَمْر تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَفَضْلَ عَاقِبَتِهِ، خَیْرٌ مِنْ غَدْر تَخَافُ تَبعَتَهُ، وَأَنْ تُحِیطَ بکَ مِنَ اللهِ فِیهِ طِلْبَةٌ(12)، لاَ تَسْتَقْبلُ فِیهَا دُنْیَاکَ وَلاَ آخِرَتَکَ).
اشاره به اینکه مشکلات آخرت در برابر مشکلات دنیا قابل مقایسه نیست و خشم پروردگار با هیچ چیز قیاس نمی شود، بنابراین باید تنگناها و مشکلات پیمانی که بسته شده تحمل شود و باید از پیمان شکنی که مجازات الهی را در پی دارد پرهیز کرد که نه تنها مجازات الهی را در پی دارد، بلکه در دنیا نیز اسباب سرشکستگی و بی اعتباری است.
نمونه روشن این مطلب حادثه ای است که بعد از عهدنامه صلح حدیبیه اتفاق افتاد. چون یکی از مواد این صلح نامه این بود که اگر کسی از زندانیان مکه به مدینه فرار کند او را باز گردانند و تحویل دهند; ولی اگر از مسلمانان مدینه کسی به مکه فرار کند تحویل او لازم نباشد که این ماده به هنگام نوشتن عهدنامه مورد ایراد بعضی از مسلمانان واقع شد و پیامبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ داد: اگر کسی از ما به سوی مکه فرار کند مفهومش این است که مرتد شده و چنین فردی به درد مسلمانان نمی خورد.
به دنبال این موضوع شخصی از زندانیان مکه از قریش به نام «ابو بصیر» فرار کرد و به مدینه آمد. مکیان دو نفر را برای تحویل گرفتن او به مدینه فرستادند. پیغمبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: ای ابو بصیر تو می دانی ما با این جمعیت پیمان بستیم و در دین ما پیمان شکنی جایز نیست ناچاریم تو را به آنها تحویل دهیم; ولی خداوند گشایش و فرجی برای تو فراهم می آورد. آن دو مأمور، ابو بصیر را تحویل گرفتند و در وسط راه ابو بصیر به یکی از آن دو مأمور گفت: شمشیر تو واقعا برنده است؟ گفت: آری. گفت: ببینم. شمشیرش را به دست او داد او هم وی را کشت (و نفر دوم جرأت حمله به وی را نداشت و فرار کرد) ابو بصیر بعد از این جریان به مدینه بازگشت.(13)
نکته:
وفای به عهد و پیمان در تعلیمات اسلام:
در آیات قرآن و روایات اسلامی در مورد وفای به عهد و پیمان حتی با دشمنان، تأکید بسیار شده است. این تأکیدهای پی در پی درباره وفاداری به پیمان های میان ملت ها و کشورها و طوایف و قبایل، همه از اینجا سرچشمه می گیرد که بدون آن آرامش و امنیتی در جهان پیدا نخواهد شد و اگر کشورها و دولت ها پایبند به پیمان های خود نباشند، مردم دنیا در وحشت و ناامنی عجیبی فرو می روند. فراموش نکنیم که اسلام این دستور انسانیِ بسیار مهم را چهارده قرن پیش، داده است; چیزی که دنیای امروز هنوز در آن گرفتار مشکل است.
در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «ثَلاَثَةٌ لاَ عُذْرَ لاَِحَد فِیهَا: أَدَاءُ الاَْمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ وَالْوَفَاءُ بالْعَهْد لِلْبَرِّ وَالْفَاجِرِ وَبرُّ الْوَالِدَیْنِ بَرَّیْنِ کَانَا أَوْ فَاجِرَیْنِ; سه چیز است که هیچ کس در مخالفت با آن معذور نیست: ادای امانت خواه متعلق به انسان نیکوکاری باشد یا بدکار و وفای به عهد، خواه در برابر نیکوکاری باشد یا بدکار و نیکی به پدر و مادر خواه نیکوکار باشند یا بدکار».(14)
در حدیث دیگری از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «مَنْ عَامَلَ النَّاسَ فَلَمْ یَظْلِمْهُمْ وَحَدَّثَهُمْ فَلَمْ یَکْذبْهُمْ وَوَعَدَهُمْ فَلَمْ یُخْلِفْهُمْ فَهُوَ مِمَّنْ کَمَلَتْ مُرُوءَتُهُ وَظَهَرَتْ عَدَالَتُهُ وَوَجَبَتْ أُخُوَّتُهُ وَحَرُمَتْ غِیبَتُهُ; کسی که با مردم معامله کند و به آنها ستم روا ندارد و با آنان سخن گوید و دروغ نگوید و وعده دهد و مخالفت با وعده خود ننماید از کسانی است که شخصیتش کامل و عدالتش ظاهر و برادری او واجب و غیبتش حرام است».(15)
ولی در دنیای امروز که متأسّفانه پایه های ارزش های اخلاقی و انسانی سست شده، گاهی مهم ترین و مؤکدترین پیمان ها را زیر پا می گذارند و با صراحت می گویند: «معیار منافع خصوصی است نه پیمان» و به همین دلیل آرامشی که باید بعد از پیمان های صلح حاصل شود فراهم نمی گردد.
مرحوم شهید مطهری در کتاب «سیری در سیره نبوی» نکته ای را از نخست وزیر و فرمانده معروف انگلیسی «چرچیل» نقل می کند که در کتاب خود درباه حمله متفقین به ایران چنین می گوید: «اگر چه ما با ایرانی ها پیمان بسته بودیم که در کشور آنها وارد نشویم و طبق قرار داد نباید چنین کاری می کردیم ولی این معیارها، یعنی پیمان و وفای به پیمان، در مقیاس های کوچک قابل قبول است; هنگامی که دو نفر با یکدیگر قول و قرار می گذارند; اما در عالم سیاست هنگامی که پای منافع یک ملت در میان است این حرف ها دیگر موهوم است. من نمی توانستم از منافع بریتانیای کبیر به عنوان این که این کار ضد اخلاق است چشم بپوشم که ما با فلان کشور پیمان بسته ایم و نقض پیمان بر خلاف اصول انسانیت است. این حرف ها اساساً در مقیاس های کلی و شعاع های وسیع درست نیست!!».(16)
این در حالی است که قرآن مجید درباره مخالفان اسلام با صراحت می گوید: «(وَإِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلاَّ عَلَی قَوْم بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِّیثَاقٌ وَاللهُ بمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ); و (تنها) اگر در (حفظ) دین (خود) از شما یاری طلبند بر شماست که آنها را یاری کنید جز بر ضد گروهی که میان شما و آنها، پیمان (ترک مخاصمه) است. و خداوند به آنچه انجام می دهید بیناست».(17)
به بیان دیگر لزوم دفاع از دوستان در صورتی است که در برابر دشمنان مشترک قرار گیرند; اما اگر در برابر کفاری که با مسلمانان پیمان بسته اند واقع شوند احترام به پیمان از دفاع از این گروه لازم تر است.
در آیه دیگر می خوانیم: «(وَإِنْ کانَ مِنْ قَوْم بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِّیثَاقٌ فَدیَةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلی أَهْلِهِ وَتَحْریرُ رَقَبَة مُّؤْمِنَة فَمَنْ لَّمْ یَجِدْ فَصِیامُ شَهْرَیْنِ مُتَتابعَیْنِ); و اگر از گروهی باشد که میان شما و آنها پیمانی برقرار است، باید خون بهای او را به کسان او بپردازد و یک برده مؤمن (نیز) آزاد کند و آن کس که نمی تواند (برده آزاد کند) باید دو ماه پی در پی روزه بگیرد».(18) خلاصه مضمون آیه این است که اگر خاندان مقتول از کفاری باشند که با مسلمانان هم پیمانند، در این صورت برای احترام به پیمان باید علاوه بر آزاد کردن یک برده مسلمان خون بهای مقتول را به بازماندگانش بپردازند.
تمامی این دستورات و تأکیدات، نشانه روشنی از لزوم پایبندی مسلمانان به عهد و پیمان هاست که بدون آن، اعتماد از جامعه رخت می بندد.
پی نوشت:
-
«دَعْهُ» به معنای سکون و آرامش است و از ریشه «وَدَعَ» بر وزن «منع» گرفته شده است.
-
فی ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 112.
-
«اسْتَوْبَلُوا» از ریشه «استیبال» به معنای آزمودن گرفته شده و ریشه اصلی آن «وَبْل» بر وزن «نقل» به معنای بارش شدید باران است و چون چنین بارشی مشکلاتی ایجاد می کند این واژه در مورد ضرر و زیان و امتحانات سخت به کار رفته است.
-
بحارالانوار، ج 72، ص 26، ح 10.
-
«لاتَخیسَنَّ» از ریشه «خَیْس» بر وزن «خیر» به معنای فاسد شدن و متعفن گردیدن گرفته شده سپس به معنای خیانت و نقض عهد به کار رفته است.
-
«لا تَخْتِلَنَّ» از ریشه «خَتْل» بر وزن «قتل» به معنای خدعه و نیرنگ غافلگیرانه است.
-
«اَفْضا» از ریشه «افضاء» به معنای توسعه دادن و از ریشه «فضا» گرفته شده و گاه به معنای گستردن و منتشر ساختن نیز به کار می رود و در جمله بالا همین معنا اراده شده است.
-
«مَنَعَة» به معنای قوت و قدرتی است که انسان را در مقابل دشمن یا حوادث ناگوار حفظ می کند.
-
«اِدْغال» از ریشه «دَغْل» بر وزن «عقل» به معنای داخل شدن در یک مکان به صورت مخفیانه است و از آنجا که فاسدان و مفسدان معمولاً به این صورت وارد می شوند، مفهوم فساد نیز غالباً در آن وجود دارد. و «دَغَل» بر وزن «قَمَر» به معنای فساد و گاه به معنای شخص مفسد می آید و در عبارت بالا نیز معنای فساد مندرج است.
-
«مُدالَسَة» به معنای خدعه و خیانت کردن است و ریشه اصلی آن «دَلَس» بر وزن «قفس» به معنای ظلمت است و سپس به معنای خیانت به کار رفته است.
-
«عِلَل» جمع «علة» به معنای بیماری و فساد است و در عبارت بالا به معنای ابهاماتی است که سرچشمه توجیهات فاسد و مفسد می شود.
-
«لَحْن قَوْل» به گفته ارباب لغت سخنی است که از قواعد و سنن خود منصرف گردد و نتیجه خلافی از آن گرفته شود.
-
«طِلبَة» اسم مصدر و به معنای مطلوب است.
-
تاریخ طبری، ج 2، ص 284.
-
بحارالانوار، ج 92، ص 72، ح 2.
-
همان مدرک، ح 4.
-
سیری در سیره نبوی، ص 92.
-
انفال، آیه 72.
-
نساء، آیه 92.