[hadith]بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. هَذَا مَا أَمَرَ بهِ عَبْدُ اللهِ عَلِیٌّ أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِی عَهْدهِ إِلَیْهِ حِینَ وَلَّاهُ مِصْرَ جِبَایَةَ خَرَاجِهَا وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا وَ عِمَارَةَ بلَادهَا؛ أَمَرَهُ بتَقْوَی اللَّهِ وَ إِیْثَارِ طَاعَتِهِ وَ اتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بهِ فِی کِتَابهِ مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ الَّتِی لَا یَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا باتِّبَاعِهَا وَ لَا یَشْقَی إِلَّا مَعَ جُحُودهَا وَ إِضَاعَتِهَا، وَ أَنْ یَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بقَلْبهِ وَ یَدهِ وَ لِسَانِهِ، فَإِنَّهُ جَلَّ اسْمُهُ قَدْ تَکَفَّلَ بنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ وَ إِعْزَاز مَنْ أَعَزَّهُ. وَ أَمَرَهُ أَنْ یَکْسرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ یَزَعَهَا عِنْدَ الْجَمَحَاتِ، فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ. ثُمَّ اعْلَمْ یَا مَالِکُ أَنِّی قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَی بلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَیْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ، وَ أَنَّ النَّاسَ یَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِی مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِیهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلَاةِ قَبْلَکَ وَ یَقُولُونَ فِیکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِیهِمْ، وَ إِنَّمَا یُسْتَدَلُّ عَلَی الصَّالِحِینَ بمَا یُجْرِی اللَّهُ لَهُمْ عَلَی أَلْسُنِ عِبَادهِ. فَلْیَکُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَیْکَ ذَخِیرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ، فَامْلِکْ هَوَاکَ وَ شُحَّ بنَفْسکَ عَمَّا لَا یَحِلُّ لَکَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بالنَّفْس الْإِنْصَافُ مِنْهَا فِیمَا أَحَبَّتْ أَوْ کَرِهَت.[/hadith]

ترجمه ‏شرح‏ نهج ‏البلاغه(ابن ‏میثم)، ج 5، صفحه 238-228

از جمله عهد و پیمانهای امام (ع) که برای مالک اشتر نخعی- خدایش بیامرزد- آن را نوشته است، موقعی که او را بر مصر، و توابع آن فرمانروا کرد، در آن هنگام که فرمانروایی محمد بن ابی بکر متزلزل گشته بود، و این نامه طولانی‏ ترین و پرمحاسن ترین و جامعترین نامه‏ ای است که آن بزرگوار نوشته است.

این شخص همان مالک بن حرث اشتر نخعی از مردم یمن است، وی از جمله بزرگترین اصحاب امام (ع) و یاران با فضیلت و دلاورانی است که آن حضرت در جنگها بدانها تکیه داشت. نقل کرده ‏اند، «طرمّاح» وقتی بر معاویه وارد شد، معاویه به او گفت: به علی بن ابی طالب بگو: من به تعداد دانه ‏های کنجد کوفه سرباز آماده کرده ‏ام و قصد حمله دارم. طرماح در جواب او گفت: علی (ع) خروسی به نام اشتر دارد که تمام این دانه‏ های کنجد تو را از روی زمین می‏ چیند. روحیه معاویه از این سخن در هم شکست.

در این پیمان چند فصل است:

فصل اول:

شرح:

امام (ع)، این پیمان را با یادآوری چند چیز که هدف اصلی فرمانروایی و ولایت، می ‏باشد و نظام حکومت بدانها وابسته است، شروع کرده است، از جمله‏ آن امور، چیزی است که سود آن به والی می ‏رسد، یعنی جمع آوری مالیات، و از جمله آنها چیزهایی است که به سود رعیّت است، و آن عبارت است از پیکار با دشمنان مردم و اصلاح امور آنها با سیاست و حسن سرپرستی، و از جمله آن امور، مواردی است که نفعش هم به والی و هم به رعیّت می‏ رسد از قبیل آباد سازی شهرها و نواحی.

آن گاه، نخست پنج دستور برای خودسازی شخص مالک داده است:

1- تقوا و ترس از خدا، قبلا بیان این مطلب گذشت که تقوا اساس هر فضیلتی است.

2- پیروی اوامر الهی از واجب و مستحب که در کتاب خدا، آمده است، و با عبارت: لا یسعد (به خوشبختی نمی ‏رسد) تا کلمه: اضاعتها (تباه ساختن آنها)، او را ترغیب و وادار به اطاعت از اوامر الهی کرده است. و بیان این مطلب به تکرار انجام شده است.

3- در نبرد با دشمن، و مبارزه با منکرات، خداوند سبحان را با دست، دل، و زبانش، یاری کند، و با عبارت: قد تکفّل (خداوند بر خود واجب شمرده است) تا جمله: اعزّه (او را عزیز و ارجمند گرداند) او را به یاری خدا وادار کرده است همان طوری که در آیه شریفه آمده: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنصُرکم...».

4- به هنگام خواسته ‏ها و خواهشها، نفس را سرکوب کند. و این فرمان، دستور به داشتن فضیلت عفت نفس است.

5- هنگام سرکشی نفس، جلو آن بایستد و او را باز دارد. این دستور به فضیلت صبر و شکیبایی از پیروی هوای نفس است که خود فضیلتی در تحت فضیلت پاکی و عفت است. و از هوای نفس با عبارت: «انّ النّفس» تا آخر، بر حذر داشته است، و آن عبارت گرفته شده از آیه مبارکه: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی...» است. ما در سخن امام (ع) به معنی «مَن» یعنی کسی که، و در محل نصب می ‏باشد چون مستثنی است، یعنی به جز کسی که مورد لطف و شفقت خداوند قرار گیرد.

فصل دوم:

در مورد اوامر و سفارشهای امام (ع) نسبت به اعمال شایسته مربوط به کیفیت فرمانروایی و اداره مملکت و شهر به شرح زیر است:

بدان که محور سخن چون در این فصل، بر اساس فرمان امام (ع) نسبت به عمل صالح در شهرها و در میان بندگان بود، نخست او را به بخشی از علل غایی آن توجه داده از قبیل: نام نیک در آخرت و از زمره شایستگان بودن، تا به دستور عمل کند، و این مطلب را با عبارت: «انّی قد وجّهتک» (من تو را فرستادم) تا جمله: تقول فیهم (در باره آنان می‏ گویی) بیان فرموده که خود به منزله صغرای قیاس مضمری است و تقدیر آن چنین است: تو به سمت شهری گسیل شده ‏ای، چنین و چنان، و حالت مردم در باره عمل تو در آنجا چنین است و کبرای مقدّر آن نیز این طور است: و هر کسی که به شهری چنین فرستاده شود، و مردم آن طور ناظر بر اعمال او هستند که او بر عمل فرمانروایان پیش از خود می ‏نگرد، و مردم در باره او همان حرفهایی را می ‏زنند، که او در باره حاکمان قبل می ‏زند، بنا براین لازم است که محبوبترین کارها در نزد او عمل صالح باشد، تا خوشنامی میان مردم حاصل شود که خود دلیل بر ذکر نام او از جمله صالحان در نزد خداست، و بر این معنی با عبارت: «و انّما یستدل علی الصّالحین بما یجری اللّه لهم علی ألسن عباده»، اشاره فرموده است. این که امام (ع) اجرای قول را به خدا نسبت داده (و فرموده: خدا به زبان بندگان می‏ اندازد)، تشویق زیادی است به کسب نام نیک.

سپس به دنبال مطالب قبل، این دستور را داده است که عمل خوب را بهترین اندوخته ‏های خود قرار دهد، و کلمه ذخیره، را برای عمل صالح استعاره آورده است از آن جهت که همچون اندوخته ‏ای آن را در دنیا کسب می‏ کند تا در آخرت، از آن بهره‏ مند گردد. و چون او را به طور اجمال مأمور به انجام کار نیک کرده، شروع به تفصیل آن نموده و چند قسم از اعمال شایسته را یادآور شده است:

اوّل: بر هوای نفسش در مورد خواسته‏ ها و خشمش مسلّط باشد و از آن‏ پیروی نکند، و نسبت به هوای نفس در مورد محرماتی که بر او حلال نیست سختگیر باشد. عبارت امام (ع): «فانّ الشّح» تا جمله «کرهت» تفسیر و توضیح برای همین سختگیری نسبت به هوای نفس به وسیله اسباب سختگیری از قبیل رعایت انصاف و ایستادن در موضع عدل و داد، در حد دوست داشتنی و پسندیده است، تا هوای نفس او را به طرف افراط نکشاند در نتیجه به ورطه فسق و فجور نیفکند، و همچنین در دفع یک امر ناگوار، قوه غضب او را به افراط از فضیلت عدالت نکشاند، تا به صفت ناپسند ظلم و بی‏ باکی دچار شود، بدیهی است که این عمل سختگیری نسبت به نفس و در تنگنا قرار دادن نفس از افتادن در پرتگاههای هلاکت است.