[hadith]و من کلام له (علیه السلام) یُشیر فیه إلی ظلم بنی أمیة:

وَ اللَّهِ لَا یَزَالُونَ حَتَّی لَا یَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إِلَّا اسْتَحَلُّوهُ وَ لَا عَقْداً إِلَّا حَلُّوهُ، وَ حَتَّی لَا یَبْقَی بَیْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بهِ سُوءُ [رِعَتِهِمْ] رَعْیِهِمْ، وَ حَتَّی یَقُومَ الْبَاکِیَانِ یَبْکِیَانِ، بَاکٍ یَبْکِی لِدینِهِ وَ بَاکٍ یَبْکِی لِدُنْیَاهُ، وَ حَتَّی تَکُونَ نُصْرَةُ أَحَدکُمْ مِنْ أَحَدهِمْ کَنُصْرَةِ الْعَبْد مِنْ سَیِّدهِ إِذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ وَ إِذَا غَابَ اغْتَابَهُ، وَ حَتَّی یَکُونَ أَعْظَمَکُمْ فِیهَا [غَنَاءً] عَنَاءً أَحْسَنُکُمْ باللَّهِ ظَنّاً، فَإِنْ أَتَاکُمُ اللَّهُ بعَافِیَةٍ فَاقْبَلُوا وَ إِنِ ابْتُلِیتُمْ فَاصْبرُوا فَ«إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِینَ».[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 333-323

و من کلام له علیه السلام یشیر فیه إلی ظلم بنی أمیّة.

امام علیه السلام در این خطبه اشاره به ستم های بنی امیّه می فرماید

.

خطبه در یک نگاه:

در این خطبه، امام علیه السلام در جمله های کوتاهی از فاجعه حکومت بنی امیّه و ظلم و انحراف آنها سخن می گوید و به قدری رسا و گویا است که تمام مظالم و رسوایی های این قوم بی دادگر، در همین عبارات فشرده بیان شده است و نشان می دهد که سستی مردم در مبارزه با آنها چه عواقب دردناکی برای خودشان و کلّ جامعه اسلامی در بر خواهد داشت

.

تاریخ نیز نشان می دهد که تمام پیش بینی های امام درست بود و عدم توجّه به این هشدارها، سرانجام کار خود را کرد و چنان ظلم و ستمی بر مسلمین رفت که در

تاریخ بشریّت کم سابقه، یا بی سابقه بود

!

این خطبه، در ضمن پاسخی است دندان شکن به ساده اندیشانی که اصرار امام علیه السلام را در جنگ با بنی امیّه زیر سؤال می برند و می گویند چرا مسلمان با مسلمان بجنگند؟

مظالم بی حساب بنی امیّه!

امام(علیه السلام) در این سخن فشرده خود آینده بنی امیّه را شرح می دهد و فجایع این حکومت ظالم و ستمگر را در پنج عنوان خلاصه می کند.

نخست می فرماید: «به خدا سوگند! آنها همچنان به حکومت خود ادامه می دهند تا آنجا که حرامی را باقی نگذارند، مگر این که حلال بشمارند و پیمانی (از پیمان های الهی و مردمی) نمی ماند مگر اینکه آن را می شکنند». (وَاللهِ لاَیَزَالُونَ(1) حَتَّی لایَدَعُوا للهِِ مُحَرَّماً إِلاَّ اسْتَحَلُّوهُ، وَ لاَ عَقْداً إِلاَّ حَلُّوهُ).

بعضی از بزرگان، فهرستی از بدعت های بنی امیّه و حرام هایی را که آنها حلال کردند و پیمان هایی را که شکستند، گرد آوری نموده اند، که در بحث نکات خواهد آمد. از مطالعه آنها روشن می شود که این قوم بیدادگر، چه بلایی بر سر اسلام آوردند.

در دومین فاجعه ای که آنها برای مسلمین به وجود می آورند، اشاره به ظلم گسترده و فراگیر آنها کرده، می فرماید: «خانه و خیمه ای باقی نمی ماند مگر اینکه ظلم و ستم شان در آن راه می یابد و فساد و سوء تدبیرشان، مردم را از خانه های خویش فراری می دهد». (وَحَتَّی لاَ یَبْقَی بَیْتُ مَدَر، وَلاَ وَبَر إلاَّ دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بهِ سُوءُ رَعْیِهِمْ).(2)

«مَدَر» در لغت گاه به معنای گِل های به هم فشرده و گاه به معنای خشت و گاه به معنای آجر و سنگ تشکیل شده; بنابراین، «بَیْتُ مَدَر» اشاره به خانه هایی است که در شهرها ساخته می شود و «وَبَر» به معنای پشم شتر، اشاره به خانه های روستایی و بادیه نشینان است که در آن زمان و در میان اعراب به صورت خیمه هایی بنا می شد. و این، بهترین تعبیر برای فراگیر بودن ظلم آنها است که هیچ کس از ظلم آنها در امان نبود. و این ظلم و ستم در بسیاری از اوقات سبب می شد آنها از خانه های خود فرار کنند و دربه در شوند.

سپس در بیان فاجعه سوم می فرماید: «کار حکومت آنها بدانجا می رسد که مردم دو گروه می شوند و هر دو گروه گریانند: گروهی برای دینشان و گروهی برای دنیایشان!» (وَ حَتَّی یَقُومَ الْبَاکِیَانِ یَبْکِیَانِ: بَاک یَبْکِی لِدینِهِ، وَ بَاک یَبْکِی لِدُنْیَاهُ).(3)

آری! دین باوران به خاطر خطراتی که از سوی این گروه بازمانده جاهلی، متوجّه دین می شوند اشک می ریزند و دنیا طلبان به خاطر هجوم ظالمانه آنها به دنیای مردم; چرا که آنها، هم عقاید مردم را غارت می کردند و هم دنیایشان را.

در بیان چهارمین فاجعه می فرماید: «در این حکومت خودکامه، کار به قدری سخت می شود که شما همچون برده ای خواهید بود که به یاری ارباب (ظالم وستمگرش) بر می خیزد; در حضور ناگزیر از اطاعت است و درغیاب از او بدگویی می کند!». (وَ حَتَّی تَکُونَ نُصْرَةُ أَحَدکُمْ مِنْ أَحَدهِمْ کَنُصْرَةِ الْعَبْد مِنْ سَیِّدهِ، إذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ، وَ إِذَا غَابَ اغْتَابَهُ).

اشاره به اینکه آنها مردم را به بردگی و عبودیّت می کشند; نه عبودیّتی که حداقل توأم با رابطه عاطفی باشد و غلام مورد محبّت آقا و آقا مورد علاقه غلام قرار گیرد، بلکه عبودیّتی توأم با ظلم و تحقیر! که گویی زنجیر بر گردن آنها نهاده اند و به هر جا می خواهند می کشند.

بعضی از «مفسّران نهج البلاغه» در تفسیر این جمله گفته اند که منظور یاری طلبیدن مردم از آنهاست نه یاری کردن مردم نسبت به آنها (به اصطلاح «نُصْرَة» اضافه به مفعول شده است، نه اضافه به فاعل;) بنابراین، مفهوم جمله چنین می شود که: «اگر از آنها یاری بطلبید همچون یاری طلبیدن غلام از ارباب ستمکار است، نه یاری طلبیدن دوست از دوست». ولی دو جمله «إِذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ...» گواه معنای اوّل است.

در بیان پنجمین و آخرین فاجعه می فرماید: «این حکومت ظالم و بیدادگر تا آنجا پیش می رود که هر کس به خدا امیدوارتر (و نزدیک تر) است، بیش از همه رنج و مصیبت می بیند». (وَ حَتَّی یَکُونَ أَعْظَمَکُمْ فِیهَا عَنَآءً أَحْسَنُکُمْ باللهِ ظَنّاً).

از یک حکومت جنایتکار و ستم پیشه و فاقد دین و اخلاق غیر از این انتظار نمی رود که هر کس پاک تر است در آن حکومت جام بلا و مصیبت بیشتری به او می دهند.

در پایان اصحاب و یارانش خود را در برابر حوادث دردناکی که در پیش دارند با این جمله دلداری می دهد; می فرماید: «اگر خداوند برای شما عافیت و سلامت پیش آورد (و از این امواج خطرناک در امان بودید، این نعمت الهی را) بپذیرید (و خدا را شکر گویید) و اگر (طوفان حوادث شما را گرفت و) به رنج و ناراحتی گرفتار شدید، شکیبا باشید! که «سرانجام نیک برای پرهیزکاران است!» (فَإِنْ أَتَاکُمُ اللهُ بعَافِیَة فَاقْبَلُوا، وَ إِنْ ابْتُلِیتُمْ فَاصْبرُوا، فَإِنَّ «الْعَاقَبَةَ لِلْمُتَّقِینَ»).

از این تعبیر استفاده می شود که اگر چه در حکومت بنی امیّه اکثریت عظیم مردم در رنج و فشار و تعب بودند، ولی گروه اندکی از امواج این حوادث بر کنار بودند و امام(علیه السلام) به هر دو گروه نصیحت می کند; گروه اوّل را به صبر و شکیبایی و انتظار فرج و گروه دوم را به شکرگزاری در برابر حق!


نکته ها:

  1. فجایع بی سابقه بنی امیّه!

پیش بینی عجیبی که امام(علیه السلام) در این خطبه از فجایع فراگیر بنی امیّه فرموده است - به گواهی تاریخ اسلام - همه بدون استثناء، به وقوع پیوست و این حکومت ظالم و جبّار و بیدادگر جاهلی، از هیچ ظلم و ستمی فروگذار نکرد و برای تحکیم پایه های قدرت خود، خون های زیادی ریخت و بی گناهان بسیاری را به زندان افکند و چنان وحشت و اضطراب بر مردم حاکم شد که حتّی در درون خانواده ها، گاه خویشاوندان نزدیک از هم می ترسیدند.

مرحوم «علاّمه امینی» در کتاب نفیس «الغدیر» با ذکر اسناد و مدارک روشن فجایعی را که شخص معاویه انجام داد، جمع آوری کرده است; در اینجا فهرست آن از نظر خوانندگان عزیز می گذرد و شرح و تفصیل منابع آن را می توانند در «الغدیر» جلد یازدهم مطالعه کنند.

این مرد محقّق می نویسد:

«نخستین کسی که آشکارا به شرب خمر و خریدن آن اقدام کرد، معاویه بود.

نخستین کسی که در محیط اسلام فحشا را اشاعه داد، معاویه بود.

نخستین کسی که ربا را حلال شمرد، معاویه بود.

نخستین کسی که ازدواج با دو خواهر را در یک زمان اجازه داد، معاویه بود.

نخستین کسی که سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در باب دیات تغییر داد، معاویه بود.

نخستین کسی که لبّیک را (در مراسم زیارت خانه خدا) ترک کرد، معاویه بود.

نخستین کسی که از اجرای حدود الهی سر باز زد، معاویه بود.

نخستین کسی که اموالی را برای جعل حدیث اختصاص داد، معاویه بود.

نخستین کسی که به هنگام بیعت با مردم بیزاری از علی(علیه السلام) را شرط می کرد، معاویه بود.

نخستین کسی که سرِ یکی از اصحاب پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) (عمروبن حَمِق) را جدا کرد و در شهرها گردش داد، معاویه بود.

نخستین کسی که خلافت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به سلطنت مبدّل ساخت، معاویه بود.

نخستین کسی که به دین خدا اهانت کرد و فرزند فاجرش را به خلافت برگزید، معاویه بود.

نخستین کسی که دستور داد مدینه پیامبر(صلی الله علیه وآله) را غارت کنند، معاویه بود.

نخستین کسی که سبّ و ناسزاگویی به علی(علیه السلام) را رواج داد، معاویه بود.(4)

نخستین کسی که خطبه نماز عید را (بر خلاف دستور پیامبر(صلی الله علیه وآله)) بر نماز عید مقدّم داشت، تا در ضمن آن سبّ علی(علیه السلام) کند و مردم متفرّق نشوند، معاویه بود».(5)

این تنها بخشی از فجایع معاویه در زمینه تغییر احکام الهی و نقض سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و زیر پا نهادن دستورات خدا بود و اگر کسی تمام تاریخ زندگانی او و سایر بنی امیّه را بررسی کند، باز هم به نمونه های بیشتری دست می یابد و به راستی اگر حکومت این ظالمان بیگانه از اسلام ادامه می یافت، به یقین چیزی از اسلام باقی نمی ماند و این سخن با مدارک گسترده ای که در دست است، جای انکار ندارد! و ما تعجّب می کنیم چرا بعضی اصرار دارند چشم بر هم نهند و با این همه فجایع، باز معاویه و بنی امیّه را بستایند; براستی شگفت آور است.!!

2- گوشه دیگری از فجایع بنی امیّه

«ابوالفرج اصفهانی» از مشاهیر علمای قرن چهارم هجری در کتاب معروف «اغانی» مطالب عجیبی درباره بنی امیّه ذکر کرده است که انسان را در وحشت فرو می برد! از جمله:

1- «خالد بن عبدالله قسری» که از طرف «هشام بن عبدالملک» خلیفه اموی، والی کوفه بود خودش زندیق و مادرش نصرانی بود و در کارهایش نصارا و مجوس را بر مسلمانان ترجیح می داد.(6)

2- او برای مادرش که نصرانی بود، در پشت قبله مسجد کوفه، کلیسا و عبادتگاهی ساخته بود و با کمال وقاحت، هنگامی که صدای مؤذّن در مسجد بلند می شد، ناقوس کلیسا را می نواختند!(7)

3- او، خلیفه (هشام) را - العیاذ بالله - بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) ترجیح می داد و به قدری متملّق و چاپلوس بود که می گفت: به خدا سوگند! اگر خلیفه به من دستور دهد، خانه کعبه را ویران می کنم و سنگ های آن را یک به یک جدا می سازم و به شام منتقل می کنم!.(8)

و عجیب اینکه بعد از مدّتی «هشام» او را عزل کرد! نه به خاطر کارهایی که در بالا گفته شد; بلکه به خاطر اینکه از بنی امیّه در اواخر کار بدگویی می کرد.(9)

«ابن ابی الحدید معتزلی(5)» در «شرح نهج البلاغه» از «ابوعثمان جاحظ» نقل می کند که «بنی هاشم» بر «بنی امیّه» افتخار می کردند که ما این کارها را انجام ندادیم:

الف - ویران کردن کعبه (اشاره به کاری است که «حجّاج » در زمان «عبدالملک» انجام داد).

ب - تغییر قبله (اشاره به نماز خواندن «ولید» به هنگام مستی به غیر قبله است، که می گفت: «أَیْنَمَا تُوَلّوُا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ»).

ج - آنها پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را در مرتبه پایین تر از خلیفه قرار ندادند (اشاره به چیزی است که در بالا از کتاب «اغانی» نقل شد).

د - آنها مُهر برگردن مسلمین نزدند (اشاره به این است که بنی امیّه بر گردن گروهی از مسلمانها، به عنوان برده و غلام خود، مهر زدند; همانند مهری که بر گردن اسبها می زدند!).

هـ - آنها حرم پیامبر را غارت نکردند و حرمت زنان مسلمان را در آن حرم مقدّس بر باد ندادند (اشاره به داستان «مسلم بن عقبه» است که از طرف یزید مأمور حمله به مدینه شد، و جنایاتی آفرید که تاریخ بشریّت را سیاه کرد و به راستی زبان از ذکر آن عاجز و قلم از بیانش شرم دارد).

«پیش از آن «بُسربن أرطاة» از سوی معاویه مأموریت یافت به مدینه حمله کند و او در مسجد پیامبر(صلی الله علیه وآله) مردم را مجبور به بیعت با معاویه کرد; درهای مسجد را بست و گفت اگر بیعت نکنید همه شما را از دم تیغ می گذرانم; خانه هایتان را ویران و اموالتان را غارت می کنیم!».(10)

فجایع بنی امیّه (معاویه و اعقابش) بیش از آن است که در این مختصر بگنجد. کلام خود را در اینجا با سخنی از «ابن عساکر» مورّخ معروف اهل سنّت، پایان می دهیم. او در کتاب «تاریخ دمشق» می گوید: «عبدالله بن حنظله» که از بزرگان اصحاب پیامبر بود (فرزند حنظله غسیل الملائکه) در آن روز که «مسلم بن عقبه» از طرف یزید به مدینه حمله کرد، خطاب به مردم چنین گفت: ای مردم! تقوای خداوند یگانه یکتا را پیشه کنید; به خدا سوگند! ما در برابر یزید قیام نکردیم مگر زمانی که ترسیدیم اگر سکوت کنیم، خداوند سنگهای آسمانی را بر سر ما فرو فرستد; آیا در برابر مردی که با مادر و خواهر و دختر خود عمل منافی عفّت انجام می دهد! شراب می نوشد! نماز را رها می کند! می توان در برابر او سکوت کرد؟ به خدا سوگند! که اگر هیچ کس با من نباشد، من وظیفه خود را انجام می دهم.(11)

اینجاست که به عمق کلام امیرمؤمنان علی(علیه السلام) واقف می شویم که فرمود: «لِکُلِّ أُمَّة آفَةٌ، وَ آفَةُ هذهِ الأُمَّةِ بَنوُ أُمَیَّةَ; هر امتی را آفتی است; و آفت این امّت بنی امیّه است»(12) و چه بی خبر و بی نوا هستند کسانی که با این همه فجایع، باز دم از مجد بنی امیّه و صداقت معاویه می زنند; راستی عجیب است!!!(13)


پی نوشت:

1- جمعی از شارحان گفته اند که: جمله «لاَیَزَالوُنَ» محذوفی دارد و در تقدیر «لاَیَزَالوُنَ ظَالِمینَ» می باشد ولی ظاهر این است که «لاَ یَزَالوُنَ حَاکِمینَ» می باشد، تا متناسب با جمله های بعد باشد.

  1. برای توضیح بیشتر به کتاب نفیس الغدیر جلد 11، صفحه 71 به بعد مراجعه شود.

  2. الغدیر، جلد 11، صفحه 72.

  3. اغانی، جلد 22، صفحه 23.

  4. همان مدرک، صفحه 22.

  5. همان مدرک، صفحه 25.

  6. همان مدرک، صفحه 33.

  7. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 15، صفحه 240 و 242.

  8. ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحه 11.

  9. تاریخ دمشق، ابن عساکر، جلد 12، صفحه 127.

  10. کنزل العمّال، جلد 11، صفحه 364، حدیث 31755.

سند خطبه: به گفته نویسنده مصادر نهج البلاغه این خطبه را ابن قتیبه در کتاب الامامة و السیاسه نقل کرده و از تعبیرات او چنین بر می آید که امام علیه السلام این سخن را بعد از خطبه 123 بیان فرموده است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 193

).

بعضی از محقّقان این خطبه را از تذکرة الخواص ابن جوزی و ارشاد مفید نیز نقل کرده اند( نهج البلاغه چاپ جامعه مدرّسین، تحقیق مرحوم حجة الاسلام دشتی، ذیل خطبه مورد بحث

).