[hadith]و من کلام له (علیه السلام) لما أراده الناس علی البیعة بعد قتل عثمان:

دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی، فَإِنَّا مُسْتَقْبلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ، وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْب الْعَاتِب، وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ، وَ أَنَا لَکُمْ وَزیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 349

از سخنان آن حضرت در پاسخ به تقاضای مردم برای بیعت، پس از قتل عثمان [در این خطبه که پس از کشته شدن عثمان و تقاضای مردم برای بیعت با علی علیه السلام ایراد شده است و با عبارت «دعونی و التمسوا غیری» (مرا واگذارید و کسی دیگر غیر از مرا جستجو کنید) شروع می شود پس از پاره یی توضیحات لغوی بحث کوتاهی از لحاظ کلامی آورده است ]: می گوید: معتزله همین گفتار علی (ع) را بر ظاهر آن حمل کرده و می گویند: دلیل بر آن است که از سوی پیامبر (ص) نصی بر امامت علی (ع) موجود نیست، هر چند که علی (ع) از همگان برای خلافت سزاوارتر و شایسته تر بوده است، و اگر چنین نصی می بود جایز نبود بگوید: «مرا وانهید و دیگری را جز من بجویید.» و یا بگوید: «شاید من نسبت به کسی که شما به امارت گمارید شنواتر و فرمانبردارتر باشم.» و یا بگوید: «و اگر من برای شما وزیر باشم بهتر از آن است که امیر شما باشم».

حال آنکه امامیه آن را بر وجهی دیگر حمل کرده می گویند: آنان که می خواستند با علی (ع) بیعت کنند همانها بودند که قبلا با خلفای دیگر بیعت کردند ولی عثمان همه یا بیشتر آنان را از عطا و مقرری خود محروم ساخته بود و حق ایشان را نپرداخته بود و بنی امیه به روزگار عثمان اموال را به خود اختصاص داده و ریشه کن کرده بودند و چون عثمان کشته شد آنان به علی علیه السلام گفتند: ما با تو بیعت می کنیم به شرط آنکه میان ما با روش ابو بکر و عمر رفتار کنی که آن دو چیزی از اموال را برای خود و اهل خویش برنمی داشتند. خواستند با علی (ع) بیعت کنند به شرط

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 350

آنکه بیت المال را میان ایشان به گونه ابو بکر و عمر تقسیم کند. در این هنگام بود که علی (ع) تقاضا کرد او را معاف دارند و کسی دیگری را جستجو کنند که میان آنان به روش ابو بکر و عمر رفتار کند و برای آنان سخنی فرمود که در آن رمزی نهفته بود و آن این گفتار اوست که می فرماید: «ما با کاری رویاروی خواهیم بود که دارای رنگها و وجوهی است که دلها برای آن پایدار و عقلها در آن ثابت نمی ماند. آفاق تیره و تار و راه روشن ناشناخته است». شیعیان می گویند: این سخنی است که آن را باطن و ژرفای شگرفی است و در واقع خبر دادن از امور پوشیده یی است که او از آن آگاه بوده و آنان بدان نادان بوده اند و آن عبارت بود از بیم دادن نسبت به جنگ داخلی مسلمانان و اختلاف کلمه و ظهور فتنه.

معنی گفتار او که می فرماید: «آن را رنگها و وجوهی است» این است که موضع شبهه و تأویل خواهد بود. برخی می گویند: علی درست و بر حق رفتار کرد و برخی می گویند خطا کرد. این موضوع درباره جنگهای علی (ع) یعنی جمل و صفین و نهروان و تخطئه آنان همین گونه شد و مذاهب مختلف و براستی پراکنده در مورد او و آنان پیش آمد.

معنی گفتار علی علیه السلام که می فرماید: «آفاق تیره و تار و راه روشن ناشناخته است» این است که شبهه بر دلها و عقلها چیره شده است و بیشتر مردم نمی دانند راه حق کجا و کدام است، در این صورت اگر من برای شما وزیری باشم که از سوی رسول خدا و به شریعت و احکام او میان شما فتوی دهم برای شما بهتر از آن است که امیری باشم که آنچه شما تدبیر می کنید انجام دهم و هر چه می خواهید بر او حکم کنید. و من می دانم که مرا قدرتی که در میان شما به روش پیامبر (ص) رفتار کنم و همچون او که در میان یارانش با تدبیر مستقل عمل می کرد عمل کنم نیست و این به سبب تباهی احوال شما و ممکن نبودن اصلاح شماست.

برخی از شیعیان، کلام علی (ع) را به معنی دیگری حمل کرده و گفته اند: این سخن گفتار کسی است که گله مند و از یاران خود شاکی است و به آنان می گوید: مرا واگذارید و کس دیگری غیر از مرا بجویید و این از راه دلتنگی و افسردگی و ناراحتی از کردار ایشان است زیرا آنان پیش از این عدول کرده بودند و کس دیگری را بر او برگزیده بودند و چون به جستجوی او برآمدند به آنان پاسخ شخص گله مند و سرزنش کننده داد.

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 351

گروهی دیگر از شیعیان این سخن را به گونه ای دیگر توجیه کرده و می گویند: علی (ع) این سخن را به طریق نیشخند و تمسخر فرموده است. یعنی بر طبق اعتقاد شما اگر من وزیر شما باشم بهتر از آن است که امیر شما باشم و نظیر گفتار خداوند است که می فرماید: «بچش که تو نیرومند گرامی هستی» یعنی خودت برای خود چنین می پنداری. و بدان آنچه که آنان گفته اند بعید نیست به شرط آنکه دلیلی برای آن وجود داشته باشد، ولی اگر دلیل وجود نداشته باشد جایز نیست که معنی ظاهری آنرا به چیزی دیگر تأویل کرد و ما در این مورد به ظاهر این گفتار تمسک می جوییم مگر آنکه دلیلی بر طبق عقیده آنان ارائه شود که مانع از معنی ظاهری باشد و اگر جایز باشد که بدون ارائه دلیل قطعی معنی ظاهری الفاظ را رها کرد چه اعتماد و وثوقی به گفتار خداوند عز و جل و به گفتار رسول خدا (ص) باقی می ماند، و ما در مباحث گذشته چگونگی احوال را پس از کشته شدن عثمان و چگونگی انجام بیعت علوی آورده ایم.

آنچه از طلحه و زبیر به هنگام تقسیم اموال سر زد:

ما اینجا و درباره این موضوع، آنچه را که شیخ ما ابو جعفر اسکافی در کتاب خود که بر رد کتاب العثمانیه شیخ دیگر ما، جاحظ نوشته است می آوریم و آنچه را که اسکافی گفته است در مباحث گذشته نیاوردیم. ابو جعفر اسکافی می گوید: همینکه اصحاب پس از کشته شدن عثمان برای تبادل نظر در موضوع امامت در مسجد رسول خدا (ص) جمع شدند، ابو الهیثم بن-  التیهان و رفاعة بن رافع و مالک بن عجلان و ابو ایوب انصاری و عمار بن یاسر به علی علیه السلام اشاره کردند و فضل و سابقه و جهاد و قرابت او را تذکر دادند و مردم

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 352

پیشنهاد ایشان را پذیرفتند. هر یک از ایشان نیز برخاستند و درباره فضایل علی علیه السلام سخنرانی کردند. برخی او را بر مردم روزگار خودش و برخی دیگر او را بر همه مسلمانان برتری دادند آن گاه با علی علیه السلام بیعت شد. روز دوم پس از بیعت-  که روز شنبه یازده شب باقی مانده از ماه ذی حجه بود-  علی به منبر رفت. نخست حمد و ثنای خدا را بجا آورد و از پیامبر (ص) یاد کرد و بر او درود فرستاد، از نعمت خدا بر مسلمانان یاد فرمود آن گاه مردم را به زهد و پارسایی در دنیا و رغبت به آخرت تشویق فرمود و پس از آن چنین گفت: اما بعد، همانا هنگامی که پیامبر (ص) رحلت فرمود مردم ابو بکر را به خلافت برگزیدند سپس ابو بکر عمر را خلیفه ساخت و او با روش ابو بکر عمل کرد و او خلافت را در شورایی قرار داد که از میان ایشان حکومت به عثمان رسید. او کارهایی انجام داد که شما دانستید و زشت شمردید، او محاصره و کشته شد. سپس همگان با میل و رغبت خود پیش من آمدید و از من خواستید حکومت را بپذیرم و همانا من مردی از شمایم، آنچه به سود شماست به سود من و آنچه به زیان شماست به زیان من هم هست.

خداوند دروازه فتنه میان شما و اهل قبله را گشوده و فتنه هایی چون پاره های شب سیاه روی آورده است و این کار را جز مردم بصیر و شکیبا و دانای به موقعیت امور تحمل نمی کنند. من شما را به راه روشن پیامبرتان، که درود خدا بر او و خاندانش باد، خواهم برد و به آنچه فرمان داده شده ام در مورد شما عمل خواهم کرد، اگر برای من مستقیم شوید، و از خداوند باید یاری جست. همانا که موضع من نسبت به رسول خدا (ص) پس از رحلت او همچون موضع من به روزگار زندگی اوست. اینک در پی آنچه به آن امر می شوید باشید و از آنچه از آن نهی می شوید باز ایستید و در هیچ کاری شتاب مکنید تا برای شما آن را روشن بیان کنیم، که ما را در مورد هر کاری که شما آنرا خوش نمی دارید عذری موجه است و همانا که خداوند از فراز آسمان و عرش خود می داند که من حکومت بر امت محمد (صلی الله علیه وآله) را خوش نمی داشتم تا آنکه رأی شما به اتفاق بر من قرار گرفت زیرا خودم شنیدم رسول خدا (ص) می فرمود: «هر والی که پس از من عهده دار حکومت گردد او را بر لبه صراط نگه می دارند و فرشتگان کارنامه اش را می گشایند اگر دادگر بوده است خداوند به عدل او نجاتش می بخشد و اگر ستمگر بوده است صراط او را چنان می جنباند که مفاصل از اختیارش بیرون و در آتش سرنگون می شود و نخست

 جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 353

بینی و چهره اش در آتش قرار می گیرد» ولی اینک که رأی شما بر من قرار گرفته و جمع شده است نمی توانم شما را به حال خود رها کنم.

علی علیه السلام سپس به چپ و راست خود نگریست و فرمود: هان مبادا فردا گروهی از شما که دنیا آنان را فرو گرفته است و برای خود زمینهای آباد و جویبارها فراهم ساخته اند و بر اسبهای راهوار سوار می شوند و کنیزکان زیبارو را به خدمت می گیرند، و در واقع این کار مایه ننگ و درماندگی ایشان است، همین که آنان را از آنچه در آن فرو می روند باز دارم و به حقوق خودشان که آگاهند برگردانم، آن را خوش نداشته باشند و کاری ناروا بشمرند و بگویند پسر ابو طالب ما را از حقوق خودمان منع کرد همانا هر مرد از مهاجران و انصار که افتخار مصاحبت پیامبر (ص) را مایه فضیلت و برتری بر دیگران می داند باید بداند که فضیلت رخشنده فردا در پیشگاه خداوند است و مزد و پاداش او بر عهده خداوند است. همانا هر کس که دعوت خدا و پیامبر را پاسخ داده و دین ما را تصدیق کرده است و در آیین ما در آمده و بر قبله ما روی آورده است مستوجب حقوق و حدود اسلام است. شما همگان بندگان خدایید و اموال هم از آن خداوند است که میان شما به صورت مساوی تقسیم خواهد شد و در آن مورد هیچ کس را بر دیگری فضیلتی نیست. بدیهی است پرهیزگاران را فردا در پیشگاه خداوند نیکوترین پاداش و برترین ثواب فراهم است و خداوند این جهان را برای پرهیزگاران پاداش و مزد قرار نداده است «و آنچه در پیشگاه خداوند است برای نیکان بهتر است» چون به خواست خدا فردا فرا رسید صبح زود پیش ما آیید که نزد ما اموالی است که باید میان شما تقسیم کنیم و نباید هیچ کس از شما، چه عرب و چه عجم از آمدن خودداری کند چه از کسانی باشد که مقرری می گیرند و چه نمی گیرند، همین قدر که مسلمان آزاد باشد حاضر شود. این سخن را می گویم و برای خودم و شما آمرزش می خواهم. سپس از منبر فرود آمد.

شیخ ما ابو جعفر اسکافی می گوید: این سخنان علی علیه السلام نخستین چیزی بود که آنرا خوش نداشتند و موجب کینه توزی آنان به او شد و از چگونگی اعطاء و تقسیم کردن او به طور مساوی ناراحت شدند. چون فردا فرا رسید علی (ع) صبح زود آمد و مردم هم برای گرفتن اموال آمدند. علی به کاتب خود عبید الله بن ابی رافع

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 354

فرمود: نخست از مهاجران شروع کن و آنانرا بخواه و به هر مردی که حاضر شد سه دینار بده و سپس از انصار شروع کن و با آنان هم همانگونه رفتار کن و به هر یک از مردم که حاضر شود اعم از سرخ و سیاه همینگونه پرداخت کن.

سهل بن حنیف گفت: ای امیر المومنین این مرد دیروز غلام من بود و امروز او را آزاد کرده ام. فرمود: به او هم همان مقدار که به تو می دهیم می پردازیم. و به هر یک از آن دو سه دینار داد، و هیچکس را بر کس دیگر برتری نداد. در آن روز طلحه و زبیر و عبد الله بن عمر و سعید بن عاص و مروان بن حکم و تنی چند از قریش و دیگران هنگام قسمت کردن اموال حاضر نشدند.

اسکافی می گوید: عبید الله بن ابی رافع شنید که عبد الله بن زبیر به پدرش و طلحه و مروان و سعید بن عاص می گوید: دیروز بر ما پوشیده نماند که علی در سخن خودش چه چیزی را اراده کرده است. سعید بن عاص در حالی که به زید بن ثابت می نگریست گفت: آری «به در می گوید که دیوار بشنود» عبید الله بن ابی رافع به سعید و عبد الله بن زبیر گفت: خداوند در کتاب خویش می فرماید «ولی بیشتر ایشان از حق کراهت دارند». عبید الله بن ابی رافع این موضوع را به علی علیه السلام خبر داد. فرمود: به خدا سوگند، اگر برای ایشان به سلامت باقی بمانم آنان را بر راه روشن و طریق صحیح وامی دارم. خدا سعید بن عاص را بکشد که از گفتار دیروز من و اینکه به او نگریستم چنین فهمیده است که قصد من او و یاران اوست که به هلاکت درافتاده اند.

گوید: فردای آن روز پس از نماز صبح که هنوز مردم در مسجد بودند زبیر و طلحه آمدند و جایی دورتر از علی علیه السلام نشستند. سپس مروان و سعید و عبد الله بن زبیر آمدند و کنار آن دو نشستند. سپس گروهی دیگر از قریش آمدند و به آنان پیوستند و ساعتی آهسته با یکدیگر سخن گفتند. ولید بن عقبة بن ابی معیط برخاست و پیش علی (ع) آمد و گفت: ای ابا الحسن تو همه را سوگوار کرده ای [خونهایی از ما بر عهده توست ] در مورد خودم، پدرم را در جنگ بدر کشتی و دیروز در جنگ خانه عثمان برادرم را نصرت ندادی و زبون ساختی. اما سعید بن عاص، پدرش را-  که گاو نر قریش بود-  در جنگ بدر کشتی، اما مروان، پدرش را هنگامی که عثمان او را به خود

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 355

ملحق ساخت سفله و فرومایه خواندی، و حال آنکه ما فرزند زادگان عبد مناف برادران و افراد نظیر تو هستیم. اینک با تو بیعت می کنیم به شرط آنکه اموالی را که روزگار عثمان به ما رسیده است ببخشی و کشندگان عثمان را بکشی و ما اگر از تو بیمناک شویم ترا رها می کنیم و به شام می رویم.

علی علیه السلام فرمود: اما آنچه درباره خونهای خود که بر گردن من است گفتید، حق و حقیقت، خونی شماست، اما اینکه آنچه را به دست آورده اید پرداخت آن را از عهده شما بردارم برای من حقی نیست که پرداخت حق خدا را از شما یا غیر شما بردارم، و اینکه کشندگان عثمان را بکشم، اگر امروز کشتن آنان بر من واجب باشد دیروز آنان را می کشتم، و این حق برای شما محفوظ است که اگر از من بیمناک باشید امانتان دهم و اگر من از شما بیمناک باشم تبعیدتان کنم.

ولید برخاست و پیش یاران خویش رفت و آنان در حالی که اظهار دشمنی و ستیز می کردند پراکنده شدند. چون این کار از ایشان آشکار شد، عمار بن یاسر به یاران خویش گفت: برخیزید پیش این گروه برادرانتان برویم که از آنان چیزهایی به ما رسیده و کارهایی دیده ایم که خوش نمی داریم و از آن بوی ستیز و طعنه زدن نسبت به امامشان احساس می شود و سفلگان و ستمگران میان آنان و زبیر و این چپ دست نافرمان [یعنی طلحه ] در افتاده اند.

ابو الهیثم و عمار و ابو ایوب و سهل بن حنیف و جماعتی همراه ایشان به حضور علی علیه السلام رفتند و گفتند: ای امیر المومنین در کار خود بنگر و این قوم خود، یعنی این گروه قریش، را پند و اندرز بده که آنان پیمانت را شکسته و با عهد تو مخالفت کرده اند، در نهان ما را هم به کنار نهادن تو فرا می خوانند. خدایت به سعادت رهبری فرماید و این بدان سبب است که ایشان مساوات و برابری را خوش نمی دارند و ایثار را از دست داده اند و چون میان ایشان و غیر عرب مواسات برقرار کردی ناراحت شده اند با دشمن تو رایزنی کرده و او را بزرگ ساخته اند و اینک برای پراکنده ساختن جماعت و دلجویی از گمراهان آشکارا خون عثمان را طلب می کنند. هر چه رأی توست آن را اعمال فرمای.

علی علیه السلام در حالی که ردایی به تن داشت و بردی قطری به کمر بسته بود و شمشیری بر دوش داشت و بر کمانی تکیه کرده بود گفت: اما بعد، ما خداوند را می ستاییم که پروردگار و ولی ما و خداوند و ولی نعمت

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 356

ماست، پروردگاری که نعمتهای او نهان و آشکار و به لطف او و بدون نیرو و کوشش ما به ما می رسد تا ما را بیازماید که آیا سپاسگزاریم یا کافر نعمت. هر کس سپاس خدا را بجا آورد بر نعمتش می افزاید و هر کس کفران نعمت کند عذابش می کند. بهترین مردم نزد خداوند از لحاظ منزلت و نزدیکترین ایشان به خداوند کسی است که مطیع تر فرمان او باشد و از همگان بیشتر فرمان او را به کار بندد و سنت پیامبر را بیشتر پیروی کند و کتاب خدا را بیشتر زنده بدارد. برای هیچ کس پیش ما فضیلتی جز به اطاعت از خدا و رسول نیست. اینک کتاب خدا در دسترس ما و عهد و روش پیامبر میان ما معلوم و شناخته شده است و این موضوع را فقط کسی نمی داند که نادان ستیزه جو و منکر حق باشد. خداوند متعال فرموده است: «ای مردم، ما شما را از یک مرد و یک زن بیافریدیم و شما را شاخه شاخه و خاندان خاندان قرار دادیم تا یکدیگر را باز شناسید همانا گوهری تر شما نزد خدا پرهیزکارتر شماست» آن گاه با صدای بلند و تا آنجا که می توانست فریاد برآورد: خدای را فرمان برید، رسول را فرمان برید و اگر سرپیچی کنید همانا که خداوند کافران را دوست نمی دارد.

آنگاه گفت: ای گروه مهاجران و انصار، آیا با اسلام خود به خدا و رسولش منت می گزارید نه، که خداوند بر شما منت نهاده که شما را به ایمان هدایت فرموده است اگر راستگویید. سپس گفت: منم ابو الحسن-  و این را به هنگام خشم می گفت-  و افزود: هان این دنیایی که شما آن را تمنی می کنید و به آن رغبت می ورزید و چنان شده است که شما را به خشم می آورد یا شاد می کند، خانه و جایگاهی نیست که برای آن آفریده شده باشید، پس فریبتان ندهد که از آن بر حذر داشته شده اید، و نعمتهای خدا را با شکیبایی در اطاعت از او و تسلیم و زبونی در قبال فرمان او بر خود تمام بخواهید. اما در این درآمد و اموال کسی را بر دیگری فضیلتی نیست و مال از آن خداوند و شما هم بندگان تسلیم فرمان اویید و این کتاب خداوند است که به آن اقرار آورده تسلیم شده ایم و عهد پیامبرمان میان ماست و هر کس به آن راضی نیست هر گونه می خواهد رفتار کند، زیرا آن کس که به فرمان خدا عمل کند و بر حکم او حکم دهد بر او بیمی نیست.

علی (ع) آن گاه از منبر فرود آمد و دو رکعت نماز گزارد و عمار بن یاسر و

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 357

عبد الرحمان بن حسل قرشی را نزد طلحه و زبیر که در گوشه مسجد بودند فرستاد. آن دو پیش ایشان رفتند و آنان را فراخواندند، برخاستند و آمدند کنار علی علیه السلام نشستند. به آن دو فرمود: شما را به خدا سوگند می دهم مگر چنین نبود که شما دو تن با کمال میل برای بیعت پیش من آمدید و مرا به حکومت فرا خواندید و حال آنکه من آن را خوش نداشتم گفتند: آری چنین بود. سپس فرمود: شما بدون آنکه مجبور و در فشار باشید با من بیعت کردید و عهد بستید گفتند: همین گونه است. فرمود: پس چه چیزی شما را پس از آن به این حالی که می بینم وادار کرده است گفتند: ما با تو بیعت کردیم به شرط آنکه کارها را بدون اطلاع و رأی ما تمام نکنی و در هر کار با ما رایزنی کنی و در آن بر ما استبداد نورزی و ما را بر دیگران چندان فضیلت است که می دانی و حال آنکه اموال را تقسیم و کارها را بدون اطلاع و رایزنی با ما انجام می دهی.

فرمود: همانا از اندک، خشم گرفته اید و بسیار را وا نهاده اید، از خداوند آمرزش بخواهید تا شما را بیامرزد. اینک به من بگویید آیا من شما را از حقی که برای شما واجب شده باشد باز داشته و بر شما ستم روا داشته ام گفتند: پناه بر خدا، هرگز. فرمود: آیا از این اموال چیزی را ویژه خود قرار داده ام گفتند: پناه بر خدا هرگز. فرمود آیا کاری و حقی از یکی از مسلمانان تباه شده است که از انجام آن ناتوان شده یا بی اطلاع باشم گفتند: پناه بر خدا هرگز. فرمود: پس چه کاری از کارهای مرا ناخوش داشتید که مخالفت با مرا اندیشیده اید؟ گفتند: مخالفت تو با عمر بن خطاب در چگونگی تقسیم اموال که تو حق ما را همچون دیگران قرار دادی و میان ما و کسانی که با ما سنجیده نمی شوند تساوی برقرار کردی خداوند این اموال را در پناه شمشیرها و نیزه های ما و زحمت بسیار سواران و پیادگان ما فراهم و دعوت ما را پیروز فرمود و با زور و زحمت آن سرزمینها و اموال را بدست آوردیم و نباید با کسانی که با کراهت به اسلام معتقد شده اند یکسان باشیم. علی (ع) در پاسخ فرمود: اما آنچه در مورد مشورت با شما گفتید، به خدا سوگند مرا رغبتی به حکومت نبود و شما دو تن مرا به آن دعوت کردید و سپس همگان مرا به خلاف گماشتید و ترسیدم که اگر پیشنهاد شما را نپذیرم امت به اختلاف افتد و چون حکومت به من رسید به کتاب خدا و سنت رسول خدا نگریستم و به هر چه آن دو مرا دلالت کرد پرداختم و از آن پیروی کردم و به آرای شما و دیگران در آن مورد نیازی پیدا نکردم و بدیهی

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 358

است اگر کاری پیش آید که حکم آن در کتاب خدا و سنت روشن نشده و نیازمند به مشورت باشد بدون تردید با شما دو نفر مشورت خواهم کرد. اما در مورد اموال و این روش قسمت، من در آن مورد از خود حکم و عملی نکرده ام من و شما شاهد بوده ایم که پیامبر (ص) همین گونه حکم و رفتار فرمود، وانگهی کتاب خدا در این مورد گویاست و آن کتابی است که «نیاید آن را باطلی از پیش روی و از پشت سرش فرو فرستادنی است از درستکاری ستوده». و این سخن که می گویید «بهره ما از اموالی که خداوند در پناه شمشیرها و نیزه های ما به ما ارزانی فرموده است ما و دیگران را برابر قرار دادی» از دیرباز گروهی بر مسلمانی سبقت گرفته و اسلام را با شمشیرها و نیزه های خود یاری داده اند و رسول خدا (ص) در تقسیم اموال، آنان را بر دیگران برتری نداده و آنان را به سبب پیشگامی و سبقت بر دیگران بر نگزیده است، و خداوند سبحان پیشگامان و مجاهدان را روز قیامت پاداش عنایت خواهد فرمود. به خدا سوگند، برای شما و غیر شما پیش من چیزی جز همین نیست. خداوند دل ما و شما را به حق هدایت و به ما و شما شکیبایی عنایت فرماید. سپس فرمود: خداوند رحمت کند مردی را که چون حقی بیند بر انجام آن یاری دهد و چون ستمی بیند در دفع آن کوشا و در قبال هر کس که با حق مخالفت می کند یاور حق باشد.

شیخ ما ابو جعفر اسکافی می گوید: روایتی هم شده است که طلحه و زبیر به هنگام بیعت با علی (ع) به او گفته اند: ما با تو بیعت می کنیم به شرط آنکه در این حکومت شریک تو باشیم. علی (ع) به آن دو فرمود: نه، شما در برداشتن سهم از غنایم چون خود من خواهید بود و من برای خودم نه تنها نسبت به شما بلکه نسبت به برده حبشی بینی بریده یی هم درهمی و کمتر از درهمی افزون برنخواهم داشت و این دو پسر من همین گونه خواهند بود و اگر چیزی جز کلمه شرکت را نمی پذیرید، شما دو تن به هنگام ناتوانی و تنگدستی یار من خواهید بود نه به هنگام استقامت و قوت.

ابو جعفر اسکافی می گوید: آن دو شرطی داشتند که با امانت سازگار نبود و علی علیه السلام برای آن دو شرطی فرمود که در دین و شریعت واجب است. ابو جعفر، که خدایش رحمت کناد، همچنین می گوید: روایت شده است که

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 359

زبیر در حضور مردم گفته است: این پاداش ما از سوی علی است برای او در کار عثمان قیام کردیم تا کشته شد و چون به یاری ما به آنچه می خواست رسید کسانی را که ما از آنان برتر بودیم بر ما برتری داد. طلحه هم گفت: سرزنش جز بر خود ما نیست، ما سه تن از اهل شوری باقی مانده بودیم، یکی از ما-  یعنی سعد بن ابی وقاص-  علی را خوش نداشت، ما دو تن با او بیعت کردیم، آنچه در دست ما بود به او دادیم، ولی او آنچه را در دست داشت از ما بازداشت. امروز چنانیم که در مورد امیدی که دیروز داشتیم اشتباه کرده ایم و در مورد فردا همین را هم که امروز به اشتباه خود پی برده ایم امید نداریم.

اگر بگویی، ابو بکر هم اموال را همان گونه که علی علیه السلام قسمت می کرد به تساوی می پرداخت، پس چرا مردم کار او را زشت نشمردند آن چنان که به روزگار امیر المومنین علیه السلام زشت شمردند و فرق میان این دو حالت چیست می گویم: ابو بکر بدون فاصله زمانی، همان گونه که پیامبر (ص) اموال را تقسیم می فرمود عمل کرد. چون عمر عهده دار خلافت شد و گروهی را بر گروه دیگر برتری داد، مردم چگونگی تقسیم اول را فراموش کردند و کار عمر را پذیرا شدند. روزگار عمر هم طولانی بود و محبت مال و فراوانی عطا در دل مردم [مهاجران و انصار] ریشه دوانید، گروه دیگری هم که بر آنان ستم شده بود به قناعت روی آوردند و برای هیچیک از آن دو گروه تصور نمی شد که ممکن است این حالت دگرگون شود یا تغییری بپذیرد. چون عثمان به حکومت رسید کار را همان گونه که عمر انجام داده بود انجام داد و اعتماد و وثوق آن قوم به دریافت آن چنانی اموال بیشتر شد و هر کس به کاری عادت کند و انس بگیرد ترک آن کار و تغییر عادت بر او دشوار است. چون امیر المومنین علی علیه السلام عهده دار کار شد و خواست تقسیم اموال را به شیوه روزگار پیامبر (ص) و ابو بکر برگرداند بر ایشان بسیار دشوار آمد چه، آن را فراموش کرده و دور انداخته بودند. فاصله زمانی هم بیست و دو سال بود. در نتیجه این کار را آن چنان زشت و بزرگ شمردند که شکستن بیعت و سرپیچی از اطاعت پیش آمد و خداوند امر و فرمان خود را جاری می فرماید.