[hadith]و من کلام له (علیه السلام) لما أراده الناس علی البیعة بعد قتل عثمان:

دَعُونِی وَ الْتَمِسُوا غَیْرِی، فَإِنَّا مُسْتَقْبلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُولُ، وَ إِنَّ الْآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الْمَحَجَّةَ قَدْ تَنَکَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِّی إِنْ أَجَبْتُکُمْ رَکِبْتُ بکُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَی قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْب الْعَاتِب، وَ إِنْ تَرَکْتُمُونِی فَأَنَا کَأَحَدکُمْ وَ لَعَلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَلَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُمْ، وَ أَنَا لَکُمْ وَزیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنِّی أَمِیراً.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 807

در خصوص بیعت:

از محتوای سخن امام (ع) در این خطبه چنین استفاده می شود، که برای ایجاد علاقه در هر امر مطلوبی لازم است که دشواری و منعی بوجود آید، تا قدرش بخوبی دانسته شود. فلسفه و حکمت این امر این است، که اگر کسی چیزی را به اصرار بخواهد و از آن باز داشته شود، در به دست آوردن آن حرص می ورزد. طبیعت انسان چنین است که نسبت به امور ممنوعه حرص دارد. و از آنچه سریع به دست آورد، بزودی متنفّر می شود. امام (ع) با عدم پذیرش خلافت در آغاز رغبت و میل آنها را شدیدا بر انگیخت تا در قبول خلافت اصرار بورزند. 

زیرا انتقال خلافت به امام (ع) بعد از دگرگونیهایی بود که در دستورات دینی پدید آمده بود و قتل عثمان اتّفاق افتاد و مردم بر ریختن خون او جرأت یافتند در زمینه این حوادث و تحولات، نیاز بود که روحیّه مردم را تقویت و آنها را بر قواعد حق و دستورات الهی تشویق کند تا رغبت و میل آنها را بر خلافت خویش بیش از پیش فزونی بخشد. با توجّه به وضع موجود و عاقبت نگری لازم، فرمود: «دعونی و التمسوا غیری»، مرا رها کنید و دیگری را برای این امر بجویید. 

مگر نمی بیند که پس از انکار قبول خلافت امام (ع) آنها را توجّه می دهد که: فرا روی ما حوادث گوناگون و مشکلی قرار دارد. مقصود حضرت از تذکّر مشکلات آینده، جلوگیری از اشکال تراشی است تا وحدت کلمه پیدا کرده برخی از آنها موجب پایداری دیگران گردند و در نهایت صلاح پذیر و آماده رویارویی پیشآمدهای سخت و دشوار آینده باشند. 

علّت نپذیرفتن خلافت، حوادث ناگوار آینده و پیمان شکنی بعضی از عناصر نامطلوب بود که در آغاز خلافت اصرار فراوانی بر قبول حکومت امام (ع) داشتند. مانند طلحه و زبیر. 

نظر به مشکلات و حوادث آینده بود که فرمود: به پیشواز اموری می رویم که چهره ها و رنگهای گوناگونی دارد، بدان هیبت و صلابت که دلها تحمّل صبر بر آن امور را ندارند و خردها نه تنها پذیرای آنها نیستند، بلکه از قبول آن امور به دلیل مخالفت با شریعت و نظام هستی ابا و انکار دارند. امور آینده ای که امام (ع) بر آنها واقف و آگاه بود، اختلاف مردم و تحلیلهای نادرست و شبهات بیهوده و باطلی بود که بعدها تحقق پذیرفت مانند تهمتهایی که معاویه و مردم بصره بر آن حضرت زدند و او را متهم به قتل عثمان کردند و یا خوارج او را متّهم به قبول حکمیت در جنگ صفّین کردند. چهره ها و رنگهای مختلفی که در عبارت حضرت آمده است استعاره بالکنایه از همین اتهامات می باشد. 

قوله علیه السلام: «و إنّ الآفاق قد أغامت و المحجّة قد تنکّرت»،

ابرهای تیره ظلم و جهل اطراف بلاد و دلها را فرو پوشانده و نادانی مردم شریعت را منکر گردیده است امام (ع) در عبارت فوق لفظ «غیم» را برای فروپوشی آفاق و کرانه دلها استعاره به کار برده و کنایه از این است که تاریکهای ستمگری و نادانی دلها را در جهت فساد و تباهی دگرگون کرده است. وجه شباهت این است، چنان که از ابر و رعد و برق چیزی جز نزول باران انتظار نیست از دلهای تاریک ستمگران چیزی جز شرّ و فساد انتظار نمی رود. عبارت «محجّة» اشاره به آشکار بودن راه شریعت و انکار آن به دلیل نادانی مردم و عدم رفتار به احکام آن می باشد. 

قوله علیه السلام: «و اعلموا الی قوله عتب العاتب»، 

پس از آن که امام (ع) قبول خلافت را رد کرد و صداقت آنها را در تمایل بخلافت خویش دانست شرایطی برای قبول خلافت بیان کرد و نحوه برخورد خود با مسائل اجتماعی و یا کیفیّت عمل خود را به اجمال توضیح داد و به آنها فهماند که در صورت پذیرش خلافت جز آنچه از شریعت می داند در کار خلافت توصیه کسی را قبول نمی کند، و سخن کسی را که به خواهش هوای نفس و مخالف شریعت گفته شود نمی پذیرد، و به تهدید و ارعاب کسی که فزون طلب و یا ناراضی باشد در باره امری که بیقین مخالف شریعت است ترتیب اثر نمی دهد، زیرا ناحق گو و تهدید کننده بر خدا افترا بسته و خدا را در حقیقت تهدید کرده است. در حقیقت امام (ع) به آنچه وعده کرده بود وفا کرد. بزودی و به تفصیل در داستان برادرش عقیل توضیح خواهیم داد. که چگونه وقتی عقیل از آن حضرت تقاضای یک صاع گندم یا جو اضافی کرد آهنی را داغ کرده و به دست عقیل داد. و عقیل از سوز دست فریادی بر آورد. امام (ع) خطاب به عقیل فرمود: گریه کنندگان بحالت گریه کنند آیا از گرمای آهنی که انسانی ببازیچه داغ کرده است فریاد بر می آوری چگونه من از آتشی که خداوند با خشمش بر افروخته است فریاد برنیاورم.... لفظ «رکوب» در عبارت امام استعاره از استواری حضرت بر امور یقینی و علمی خود می باشد. 

قوله علیه السلام: «و ان ترکتمونی ...»، 

یعنی اگر مرا به خودم واگذارید و قبول خلافت را از من نخواهید، در فرمانبرداری امیری که انتخاب کنید همچون یکی از شما نه، بلکه شاید فرمانبردارتر از شما نسبت به آن امیر خواهم بود. اظهار اطاعت امام (ع) از خلیفه ای که آنها انتخاب می کردند به دین دلیل بود که امام (ع) وجوب اطاعت از پیشوا را از دیگران بهتر می دانست. 

در این که امام (ع) فرمود شاید فرمانبردارتر باشم بدین لحاظ است که اگر به فرض آنها امیری برای خود انتخاب می کردند و آن امیر بر خلاف فرمان خدا عمل می کرد امام (ع) در برابر چنین امیری فرمانبردارتر از آنها نبود که بماند مخالفت هم می کرد، پس چون احتمال این که آنها امیری انتخاب می کردند و او موافق یا مخالف فرامین الهی عمل می کرد بوده است، بکار بردن کلمه «شاید» بجا و مناسب بوده است. 

کلمه «واو» در کلام امام (ع) که فرمود «و أنا» به معنای حال و کلمه «وزیرا و امیرا» حال هستند. عمل کننده در این دو حال فعلی است که جار و مجرورها بدان متعلق هستند. یعنی فعل «کنت» معنای کلام چنین است: در حالی که من وزیر شما باشم از این که فرمانروا و امیر، برای شما باشم بهتر است. 

مقصود امام (ع) از وزیر، معنای لغوی، یعنی کمک کار و پشتیبان می باشد. که بار سنگین مشورت را بدوش دارد. روشن است که امام (ع) همواره وزیر مسلمین و معاضد و پشتیبان آنها بود. 

خیریّت امیر نبودن امام (ع) برای مسلمانها سهولت کار آنها در امر دنیا بوده است. چه اگر آن حضرت خلیفه می بود آنها را بر اموری که بر خلاف طبع و میل شان بود مانند پیکار در راه خدا و صبر و استعانت وا می داشت بعلاوه بیت المال را بطور مساوی بین مستمندان تقسیم می کرد، چنان که انجام داد و آنها را از چیزهایی که مختصر منعی در شریعت داشت باز می داشت و این همه بظاهر خیر آنها نبود و آنها را بمخالفت وا می داشت چنان که وا داشت. 

امّا اگر وزیر می بود این مشکلات نبود، چون وزیر وظیفه ای جز مشورت و رای زنی شایسته و کمک در جنگ ندارد. و هر گاه مسئول را نتواند بر کار نیک الزام کند بر خلاف نظر او رأی می دهد. البتّه این خیریّت ما در آغاز که خلافت را در نمود مطرح کرد، زیرا جمله «اگر فرمانم را اجابت کنید» برای به طمع انداختن مردم بر اجابت و پذیرش آورده شده است.