[hadith]فَأَشْهَدُ أَنَّ مَنْ شَبَّهَکَ بتَبَایُنِ أَعْضَاءِ خَلْقِکَ وَ تَلَاحُمِ حِقَاقِ مَفَاصِلِهِمُ الْمُحْتَجِبَةِ لِتَدْبیرِ حِکْمَتِکَ، لَمْ یَعْقِدْ غَیْبَ ضَمِیرِهِ عَلَی مَعْرِفَتِکَ وَ لَمْ یُبَاشرْ قَلْبَهُ الْیَقِینُ بأَنَّهُ لَا نِدَّ لَکَ، وَ کَأَنَّهُ لَمْ یَسْمَعْ تَبَرُّؤَ التَّابعِینَ مِنَ الْمَتْبُوعِینَ إِذْ یَقُولُونَ "تَاللَّهِ إِنْ کُنَّا لَفِی ضَلالٍ مُبینٍ إِذْ نُسَوِّیکُمْ برَبِّ الْعالَمِینَ". کَذَبَ الْعَادلُونَ بکَ، إِذْ شَبَّهُوکَ بأَصْنَامِهِمْ وَ نَحَلُوکَ حِلْیَةَ الْمَخْلُوقِینَ بأَوْهَامِهِمْ وَ جَزَّءُوکَ تَجْزئَةَ الْمُجَسَّمَاتِ بخَوَاطِرِهِمْ وَ قَدَّرُوکَ عَلَی الْخِلْقَةِ الْمُخْتَلِفَةِ الْقُوَی بقَرَائِحِ عُقُولِهِمْ. وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنْ سَاوَاکَ بشَیْ‏ءٍ مِنْ خَلْقِکَ فَقَدْ عَدَلَ بکَ وَ الْعَادلُ بکَ کَافِرٌ بمَا تَنَزَّلَتْ بهِ مُحْکَمَاتُ آیَاتِکَ وَ نَطَقَتْ عَنْهُ‏ شَوَاهِدُ حُجَجِ بَیِّنَاتِکَ؛ وَ إِنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذی لَمْ تَتَنَاهَ فِی الْعُقُولِ، فَتَکُونَ فِی مَهَبِّ فِکْرِهَا مُکَیَّفاً، وَ لَا فِی رَوِیَّاتِ خَوَاطِرِهَا فَتَکُونَ مَحْدُوداً مُصَرَّفاً.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 721-716


قوله علیه السلام: «فاشهد انّ من شبّهک الی قوله بربّ العالمین» 

پیش از این فراز امام (ع) با ضمیر غائب از خداوند یاد کرده بود ولی در فراز فوق از ضمیر غائب به ضمیر مخاطب التفات کرده می فرماید: «گواهی می دهم هر که به خلقت تشبیه کند تو را نشناخته است» چنان که خداوند متعال در سوره فاتحة الکتاب از غائب به مخاطب توجّه کرده و پس از آن که بصورت غایب می فرماید خداوند صاحب اختیار روز جزاست، لحن کلام را به خطاب بر گردانده، فرموده است: «تو را می پرستیم و از تو یاری می جوئیم» هر چند بظاهر در عبارت امام (ع) مشبه به اعضای متباین و مفاصل کوچک به هم پیوسته موجود زنده است ولی در حقیقت خلق مشبه به، می باشد، زیرا امام (ع) در صدد مذمّت افرادی است که خدا را به خلق تشبیه کرده اند، و توجّه می دهد که آنها راه خطا رفته اند. متباین بودن اعضای موجودات و مرتبط بودن آنها با یکدیگر از لوازم مشبه به (یعنی مخلوق) می باشد. 

داشتن عضو متباین و پیوسته بودن مفاصل کوچک، لازمه اش ترکیب است و گرد آمدن اجزا در کنار یکدیگر نیازمند ترکیب کننده و جمع آورنده است. 

با بیان فوق محال است که صانع به چیزی تشبیه شود که نیازمند ترکیب کننده باشد، زیرا صانع به هیچ وجه نیازمند نیست. 

کلام امام (ع) به صورت برهانی آمده، و تباین اعضا و مرتبط بودن مفاصل کوچک و ریزی که در زیر پوست با یکدیگر ترکیب شده اند به منزله حدّ وسط در برهان در لزوم ترکیب برای مشبه به کار رفته است. با این برهان وارسته بودن حق تعالی از تشبیه شدن به موجود دارای عضو و مفصل ثابت می شود. 

تقدیر کلام امام (ع) چنین است: آن که تو را در داشتن اعضای گوناگون و مفاصل ریز و بهم پیوسته به مخلوقت تشبیه کند به عرفان و معرفت تو نرسیده است.

امام (ع) مفاصل را نهفته در زیر پوست معرفی کرده است جهت حکمت پوشیده بودن مفاصل ریز در زیر پوست بدن این است که اگر مفاصل در ظاهر بدن و از پوست خالی می بود، ارتباط آنها به هم می خورد و سفت و سخت می شدند. در این صورت چنان که در حال حاضر حیوانات براحتی می توانند حرکت کنند، نمی توانستند راه بروند. و بعلاوه در معرض فسادهای مختلفی قرار داشتند. (آنچه ما از حکمت نهفته مفاصل می دانیم این بود) امّا حکمت و تدبیر و لطف مخفی خداوند در این باره فراوان است (که ما اطلاع زیادی از آنها نداریم). 

امام (ع) در باره کسانی که خداوند را به خلق تشبیه کرده اند، به دو امر گواهی داده است. 

1-  (در این صورت) آنها خدا را نشناخته اند. 

2-  تشبیه کننده، یقین به بی مثل و مانند بودن حق تعالی ندارد (یعنی نمی تواند، خداوند را از شبه و مثل منزّه و پاک بداند). 

قرآن کریم و برهان عقلی گواهی امام (ع) را در باره تشبیه کننده در هر دو موضع تصدیق کرده است. چنان که آن حضرت از قرآن این معنی را استفاده کرده و می فرماید: گویا تشبیه کنندگان کلام خدا را در باره بیزاری جستن پیروان افراد گمراه از پیشوایان خود نشنیده اند که می گویند: «بخدا سوگند ما در گمراهی آشکاری بودیم وقتی که شما را همتای پروردگار جهانیان دانستیم». 

چگونگی استدلال امام (ع) از این آیه مبنی بر عدم شناخت خداوند از جانب تشبیه کننده این است که در جهان آخرت برای تشبیه کنندگان خدا به خلق، و بت پرستان روشن خواهد شد، که در جهت تشبیه خدا به خلق و یا پرستیدن بت بجای خدا، در گمراهی آشکاری بوده اند. شکل برهانی که از آیه قرآن به دست می آید چنین است:

1-  تشبیه کنندگان از جهت تشبیه کردن خداوند به خلق گمراهند. 

2-  هر کس گمراه باشد، معرفت به خدا ندارد. 

3-  پس تشبیه کنندگان معرفت به خدا ندارند. 

مقدمه اوّل «تشبیه کنندگان از جهت....» از صریح لفظ آیه قرآن ثابت می شود، و مقدّمه دوّم «هر کس گمراه باشد....» بدلیل عقلی ثابت می گردد. 

بدین شرح که تشبیه کننده با وجودی که خدا را به خلق تشبیه می کند، نمی تواند بخداوند معرفت داشته باشد، و در گمراهی آشکاری نباشد ولی او از همین جهت که تشبیه می کند در گمراهی نمایانی است پس، عارف به خدا نیست. 

(با تشکیل برهان فوق از منطوق آیه، عارف نبودن تشبیه کننده بخداوند ثابت گردید) امّا اثبات این که تشبیه کننده، در باره خداوند شناخت ندارد از طریق برهان عقلی، و بشرح زیر این است که چون خداوند سبحان در هیچ چیز شباهت به خلقش ندارد، تشبیه کردن او به مخلوق و او را در حالات و کیفیّات همچون موجود زنده دانستن، نشانه تخیّل غیر عارفانه است. یعنی در حقیقت چیزی بخدایی تصوّر شده است، که نمی تواند خدا باشد (تا اینجا اثبات شد که تشبیه کننده خدا به خلق نسبت به خداوند شناختی ندارد و عارف نیست. اما اثبات این ادّعا، از کلام امام (ع) که تشبیه کننده گمراه است چنین خواهد بود). 

تشبیه کننده، خدا را به مخلوقات زنده تشبیه می کند. و هر کس چنین تشبیهی نماید او را از مثل و مانند داشتن، منزّه و پاک ندانسته است. پس تشبیه کننده بدین لحاظ که برای خداوند مثل و مانند گرفته است گمراه است. 

مقدّمه اول این برهان صریح آیه قرآن است. و نیازی به اثبات ندارد، امّا اثبات مقدمه دوّم بدین شرح است که اگر مدعی شناخت، خدا را از مانند داشتن پاک می دانست تشبیه نمی کرد و از این جهت گمراه نبود، ولی او از این جهت که تشبیه کرده است گمراه است، پس خدا را از داشتن مثل و مانند منزّه و پاک نمی داند.

(برهانی که فوقا آورده شد از کلام امام (ع) استفاده شد) امّا برهان عقلی مثل و مانند را برای خداوند جایز نمی داند، یعنی هیچ چیز را مشابه و معادل خداوند نمی داند، تا نوبت به تشبیه برسد، و سخن ما در اعتقاد تشبیه کنندگان است و لذا با برهان عقلی این اعتقاد مردود است. در آیه کریمه با بیان این که، پیروان تشبیه کنندگان و بت پرستان از پیشوایان خود دوری می جویند و بیزارند، نسبت به عقیده تشبیه کنندگان خدا به خلق ایجاد نفرت کرده است. 

قرآن کریم، پیروان بت پرستان را بر اثر افراط کاری در پرستش، پشیمان و گرفتار اندوه و حسرت می داند، که مایلند بدنیا باز گردند، و اعتقادات خود را اصلاح کنند و اعتراف دارند که بدلیل تشبیه کردن خداوند به خلق در گمراهی آشکاری بوده اند. 


قوله علیه السلام: «کذب العادلون الی قوله عقولهم» 

با این عبارت امام (ع) کسانی را که از شناخت خدای حقیقی و معبود بر حق عدول کرده اند تکذیب کرده و بعلل عدول آنها از معرفت خداوند، اشاره تفصیلی دارد، و علّت اصلی این انحراف را توهّم و خیال تشبیه کنندگان می داند. 

پیش از این دانسته اید که ریشه اصلی تشبیه و هم و گمان افراد است، زیرا حکمی که از وهم و گمان سرچشمه بگیرد، فراتر از محسوسات، و یا امور وابسته به محسوسات نمی رود. حکمی که وهم و خیال در باره مجرّدات صادر می کند، پیش از صدور حکم به شیء مجرد، صورت محسوس می دهد و برای آن اندازه و حجم محسوسی در نظر می گیرد، و سپس حکمی را برایش بیان می کند. به همین دلیل است که تشبیه کنندگان، خدا را موجودی شبیه بتها و صورتهای جسمانی، همچون انسان که دارای اعضاء و اندام است می دانند، و بدین سان دیگر فرقی که بت پرست هم نیستند، بنوعی جنبه محسوس بخداوند می دهند. و نهایت تنزیه و تقدیسی که در باره خداوند دارند این است که او را در جهت فوق و بالای سر فرض می کنند. در حالی که شما بخوبی آگاه هستید، بودن در سمت و جهت از ویژگیهای مخلوق و پدیده های جسمانی است. پس در نهایت اینان نیز لباس آفریده را بر اندام آفریدگار می پوشاند و از اندیشه فاسدی که دارند، خدا را بسان مخلوق تعریف و توصیف می کنند. از اینان گروهی با توجّه بظاهر آیات قرآن برای خداوند اعضا و جوارحی همچون دست و پا چشم و صورت و... اثبات می کنند، گروهی دیگر (از این پا فراتر نهاده) و با جسارت خدا را دارای هیأتی جسمانی پنداشته و معتقد شده اند که قسمت بالای اندام خداوند خالی، و قسمت پایین پر است، و موهای سر مجعّد و سیاه و دیگر مزخرفات و امور کفر آمیز.-  و خداوند از آنچه ستمکاران در حق او روا می دانند و می گویند، بزرگوارتر و بلند مقام تر است. 

تجزیه خداوند در ذهنیّت آنها بداشتن دست و پا و... تجزیه به جسم و جسمانیّات است. و این همان اثبات اعضا و جوارح یاد شده می باشد. آنها با دریافتهای عقلی ناقصی که از توهمّات فاسدشان سرچشمه می گیرد، خدا را دارای خلقتی دانسته اند که دارای قوای گوناگونی است. (البتّه این عقیده را) به تقلید از پدران گذشته خود پذیرفته اند. 

اعضا از جسم و بدن تولّد یافته و پدید می آیند، و بوسیله نیروهای طبیعی، نباتی و حیوانی و جز اینها تکامل می یابند. اعضا در حقیقت ذات نیروهای گوناگونی هستند و در عمل نیز متضاد می باشند و نیازمند یک جمع آورنده و ترکیب کننده ای هستند و با صدای بلند ممکن بودن خود را اعلان می نمایند. 

ویژگیهای یاد شده اموری هستند که آفریدگار و صانع از آنها پاک و منزه است به هیچ وجه به این خصوصیات متصف نمی شود. 


قوله علیه السلام: «و أشهد أنّ من ساواک بشیء من خلقک إلی قوله بیّناتک»

این جمله امام (ع) شهادت دومی است بر کافر بودن کسی که خدا را به چیزی تشبیه کند و یا برای او مثل و مانندی تصور کند. 

عبارت حضرت اشاره به یک قیاس برهانی است که مطابق شکل اوّل آمده و کبرای قیاس از کتاب خدا و صریح آیات روشن و محکم استنتاج شده است. 

مقصود از «بیّنات» در کلام امام (ع) انبیا (ع) و «شواهد حجج انبیاء» آیات نازله از جانب حق تعالی است. از جمله حجج شاهد، این سخن حق تعالی است که می فرماید: «قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بالَّذی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً»، «قُلْ أَیُّ شَیْ ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذرَکُمْ بهِ وَ مَنْ بَلَغَ». 

شریک گرفتن برای خداوند کفر نمایانی است. 

مقدّمه اوّل در برهانی که از سخن امام (ع) استفاده می شد، شبیه گرفتن خداوند به مخلوقات بود، شبیه گرفتن بدین معنی است که برای خداوند مثل مانند تصوّر شود. 

چنان که (پیش از این) دانستی برهان عقلی، درستی شهادت بر کفر تشبیه کنندگان دادن را تصدیق می کند. زیرا تشبیه کردن خداوند به آفریدگانش، با این که او از مشابهت داشتن به غیر مبرّاء و پاک است، بدین معنی است که آنچه در گمان و خیال صانع و خالق عالم پنداشته شده است، صانع و آفریدگار نباشد. اعتقاد به صانع داشتن غیر صانع حقیقی، کفر و گمراهی است. 


قوله علیه السلام: «و إنّک أنت اللّه الّذی لم تتناه فی العقول الی قوله مصرّفا» 

این جمله نیز گواهی سوّمی است از امام (ع) بر عدم معرفت و شناخت تشبیه کنندگان و کفر و ضلالت آنان در باره حق تعالی، و خلاصه ای از دو گواهی اوّل است، بر منزّه بودن خداوند از این که در عقول و افکار بشری بگنجد. یعنی محال است که حقیقت ذات و صفات کمال و رفعت جلال او در حیطه درک انسانی قرار گیرد، بگونه ای که در ورای آنچه انسان درک می کند، چیزی وجود نداشته باشد. این شهادت توجّه خاصّی بر لازمه بی نهایت بودن خداوند است، بدین معنا که حق تعالی دارای چگونگی وجودی خاصّی نیست که قوای خیالیّه تصویرش کنند و عقول او را درک نمایند و اندیشه ها، جهات وجودی او را دریابند که اگر چنین باشد، محدود می شود. کنه و حقیقت اشیا به این دلیل قابل درک است که وجودشان محدود می باشد. 


قوله علیه السلام: «مصرّفا...» یعنی اگر خداوند محدود باشد، ذاتا محکوم به تجزیه، تحلیل و ترکیب خواهد بود، زیرا ویژگی شیئی محدود همین است و همه این لوازم در حق خداوند باطل است. چه او از داشتن کیفیت وجودی اجزا و ترکیب مبرّاست. بنا بر این قرار گرفتن ذات حق در ظرف عقل نیز باطل است (زیرا لازمه کیفیّت وجودی، جزء و ترکیب داشتن، و متنهاهی بودن است و نداشتن جزء و حدّ و ترکیب، لازمه اش نامتناهی بودن و نگنجیدن در ظرف ذهن می باشد).