[hadith]قَدَّرَ مَا خَلَقَ فَأَحْکَمَ تَقْدیرَهُ

،

وَ دَبَّرَهُ فَأَلْطَفَ تَدْبیرَهُ، وَ وَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ یَتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزلَتِهِ، وَ لَمْ یَقْصُرْ دُونَ الِانْتِهَاءِ إِلَی غَایَتِهِ، وَ لَمْ یَسْتَصْعِبْ إِذْ أُمِرَ بالْمُضِیِّ عَلَی إِرَادَتِهِ، فَکَیْفَ وَ إِنَّمَا صَدَرَتِ الْأُمُورُ عَنْ مَشیئَتِهِ الْمُنْشئُ أَصْنَافَ الْأَشْیَاءِ بلَا رَوِیَّةِ فِکْرٍ آلَ إِلَیْهَا وَ لَا قَرِیحَةِ غَرِیزَةٍ أَضْمَرَ عَلَیْهَا وَ لَا تَجْرِبَةٍ أَفَادَهَا مِنْ حَوَادثِ الدُّهُورِ وَ لَا شَرِیکٍ أَعَانَهُ عَلَی ابْتِدَاعِ عَجَائِب الْأُمُورِ، فَتَمَّ خَلْقُهُ بأَمْرِهِ وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ وَ أَجَابَ إِلَی دَعْوَتِهِ لَمْ یَعْتَرِضْ دُونَهُ رَیْثُ الْمُبْطِئِ وَ لَا أَنَاةُ الْمُتَلَکِّئِ، فَأَقَامَ مِنَ الْأَشْیَاءِ أَوَدَهَا وَ نَهَجَ حُدُودَهَا وَ لَاءَمَ بقُدْرَتِهِ بَیْنَ مُتَضَادِّهَا وَ وَصَلَ أَسْبَابَ قَرَائِنِهَا وَ فَرَّقَهَا أَجْنَاساً مُخْتَلِفَاتٍ فِی الْحُدُود وَ الْأَقْدَارِ وَ الْغَرَائِز وَ الْهَیْئَاتِ، بَدَایَا خَلَائِقَ أَحْکَمَ صُنْعَهَا وَ فَطَرَهَا عَلَی مَا أَرَادَ وَ ابْتَدَعَهَا.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 728-722

بخش سوم خطبه اشباح که در باره خلقت و اندازه گیری و تدبیر امور بحث می کند:

لغات:

آل: بازگشت، رجوع کرد. 

اذعن: خاضع شد، خوار شد. 

ریث: آرامی، آهستگی. 

اناة: درنگ کردن. 

متلکّی: باز ایستادن از کار، توقف کردن در انجام عمل. 

اود: کجی، اعوجاج. 

بدایا: جمع بدیه: آفرینش عجیب، خلقت شگفت آور. 

شرح: 

فقوله علیه السلام: «قدرّ ما خلق فأحکم تقدیره» 

این جمله امام (ع) اشاره به این است که هر مصنوعی و مخلوقی در وجود برابر حکمت الهی اندازه گیری دقیق شده است، بدان حد که اگر از مقدار معیّن فزونی گیرد و یا نقصان پیدا کند در مصلحت آن شیئی خللی پدید می آید و منفعت مقرّر بر وجود آن دگرگون می شود. 


قوله علیه السلام: «و دبّره فألطف تدبیره» 

هر شیئی را برابر ارزش و مصلحت وجودی اش بیافرید، و با ظرافت و باریک بینی خاصّی در همه ذاتیّات و اوصاف آن تصرّف کرد، و بدون آن که کسی جز خداوند بر آن آگاهی و اطّلاعی داشته باشد، تمام تغییرات لازم کلّی و جزئی را در باره آن موجود بانجام رساند. 


قوله علیه السلام: «و وجّهه لوجهته الی قوله الی غایته» 

تمام استعداد شی ء موجود را به وی افاضه کرد، و برای هدفی که آن را آفریده بود آماده اش ساخت و چون سرنوشت معیّنی در لوح محفوظ برایش رقم خورده بود، از جایگاه معلومی که مقرّر بود بدان برسد تجاوز نکرد. یعنی نه از سر منزل معلوم و مقصود فراتر گام نهاد و نه در کمتر از آن حد توقّف کرد. چه اگر غیر از این انجام می گرفت در علم خداوند دگرگونی بوجود می آمد و این أمر محالی است. 


قوله علیه السلام: «و لم یستصعب إذ امر بالمضّی علی إرادته» 

چون خداوند آفریده را امر کرده است تا در جهت رسیدن به کمال مطلوب وجودیش برابر اراده وی حرکت کند و حکمت الهی نیز او را به سمت نهایت مطلوبش به پیش می برد، تخلّف پدیده از حرکت در غیر آن جهت ممکن نیست و سرپیچی از دستور و فرمان محال است. 

امر کردن خداوند به پدیده، اشاره به این است که اسباب کمال یافتن آن را مطابق قضای الهی تا رسیدن به مطلوب آماده می سازد. 


قوله علیه السلام: «و کیف و إنّما صدرت الأمور عن مشیئته» 

تقدیر کلام حضرت چنین است «ای و کیف یستصعب» یعنی، چگونه پدیده از فرمان خداوند سرپیچی می کند (هرگز نمی تواند تخلّف و سرپیچی نماید) پس از بیان عدم امکان سرپیچی و تخلّف آفریده از دستورات الهی، به علت عدم امکان سرپیچی و فرمانبرداری سریع و تسلیم بودن در برابر فرمان حق متعال اشاره کرده، و دلیل آن را مستند بودن تمام آثار مخلوق به مشیّت پروردگار می داند. زیرا هر اثری لزوما از مؤثّر خود تبعیّت می کند، و تمام پدیده ها در سلسله نیاز و حاجت به اراده حق تعالی متّکی هستند، و وجوبا از آنجا مدد می گیرند، حقیقت این موضوع در علم الهی باثبات رسیده است. 


قوله علیه السلام: «المنشیء اصناف الأشیاء إلی قوله عجائب الأمور» 

پیش از این در شرح خطبه اول توضیح این مطلب که: روش، فکر و اندیشه و تجربه، از چیزهائی است که بانسان مربوط بوده و بوی اختصاص دارد، گذشت. و این که باری تعالی از تمام این ویژگیها در زمینه ایجاد و آفرینش پدیده ها پاک و مبرّا است. 

(یعنی خداوند بدون الگو و مدل، فکر و اندیشه و تجربه موجودات را آفریده است) در خلقت و آفرینش از شریک داشتن نیز بدلیل برهان توحید چنان که گذشت پاک و منزه می باشد. (در آفرینش به دستیار و معین نیازمند نیست، چه او از همه جهت یگانه است، یکتا و بی همتا است) مقصود از «قریحة الغریزه» نیروی اندیشه برای عقل می باشد. 


قوله علیه السلام: «فأتمّ [فتمّ] خلقه و أذعن لطاعته و اجاب الی دعوته» 

خداوند به تمام مخلوقات و آفریده هایش به لحاظ جود و بخشندگی، آنچه نیازشان بوده افاده فرموده است، پس اگر از کسی یا شیئی کمالی فوت گردد، از جهت نداشتن استعداد و عدم پذیرش است، (بدین معنا که فیض دهنده بخلی ندارد، نقص در فیض گیرنده است) آفریده ها و مخلوقات در نیازمندی محض، و جنبه امکانی که دارند، بخواری و نداری خود، مقر و معترفند، در دگرگونی، مغلوب قدرت اویند و دعوت او را اجابت می کنند، یعنی هنگامی که کلمه «کن» وجودی القا شود فورا اجابت کرده، وجود می یابند (به محض این که خداوند بگوید باشید بلا درنگ وجود پیدا می کنند). 


قوله علیه السلام: «و لم یعترض دونه ریث المبطئ و لا أناة المتلکّیء» 

این جمله امام (ع) برای منزّه دانستن فعل و امر خداوند از تخلّف آورده شده است، بدین معنی که اشیا در اطاعت فرمان و دستور خداوند، سستی، کندی و درنگی ندارند. 

امر خداوند را بدون توقّف و درنگ اطاعت می کنند. تمام اشیاء مغلوب اراده حق تعالی هستند و در اجابت فرمان او نهایت سرعت را به کار می گیرند. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ». 

در امر خداوند متعال یعنی کلمه «کُن» افاضه هر آن چیزی است که در مأمور لازم بوده، و آمادگی کامل در اجابت وجود دارد، زیرا با فرمان «باش» شیئی وجوب وجود می یابد، یعنی قادر بر وجود یافتن نیست، چه رسد به این که در اجابت امر و اطاعت و فرمانبرداری، سستی و کندی و سهل انگاری کند، بلکه همچون چشم برهم زدن کار سریع انجام می گیرد. چنان که خداوند متعال می فرماید: «وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بالْبَصَرِ». 

ما در شرح کلام امام (ع) «بطوء، و اناة و تلکّی» را صفت آفریده ها گرفته و چنین توضیح دادیم که اشیا در پذیرش و انجام دستورات خداوند، بدون درنگ و توقّف انجام وظیفه می کنند. احتمال دیگر این است که بگوییم فعل خداوند از این جهت که مستند بخداوند می باشد، منزه است از درنگ و توقّف، (یعنی کار خداوند متّصف به کندی، توقّف و درنگ نمی شود) زیرا کندی، سستی، توقّف و درنگ از عوارض حرکت و حرکت از عوارض جسم است. این صفات بر فعل کسی عارض می شوند، که کارهایش را با وسیله انجام دهد، و کارهایش متّصف به حرکت شدید، و ضعیف گردد، و چنان که دانسته و آگاهی خداوند از تمام این ویژگیها و خصوصیات منزّه و پاک می باشد. 


قوله علیه السلام: «فاقام من الاشیاء أودها إلی قوله و الهیئات» 

مقصود از «أقام... اودها» بر طرف کردن ناهمواری اشیاست، تا هر چیزی آماده پذیرش لازمه وجودی خویش گردیده، کمالی که از جانب حق بوی افاضه می شود، دریافت دارد و منظور از «نهجه لجددها «لحدودها»، یا «لحدودها» مطابق هر دو عبارت، روشن کردن سمت هدف حرکت هر چیزی است که به مقصد نهایی وجودی اش برسد و به آن دست یابد. 

سخن امام (ع) که فرمود: ملائمته... «میان امور گوناگون متفاوت و متضاد رابطه و اتّصال بر قرار کرد» بدین معنی است که خداوند، میان عناصر چهار گانه (آب و آتش و باد و خاک) -که در اصطلاح قدما طبایع چهارگانه می نامیدند- با وجودی که در چگونگی صفات متضاد هستند در مزاج واحد انسانی جمع آوری کرده است. ما در باره این موضوع، قبلا به تفصیل سخن گفته ایم. 

عبارت و وصله لأسباب قرائنها، اشاره به این است که موجودات از اموری که لازمه وجودی شان باشد، (مانند هیأت، شکل و غریزه و...) جدا نیستند و بخوبی روشن است که نزدیکی دو چیز مستلزم نزدیکی و اتصال اسباب وجودی آنهاست، چه محال است که موجود، بدون اسباب تحقق وجودی اش، استحکام و استواری یابد. اتصال و استناد اشیاء متّکی به کمال قدرت خداوند است، زیرا او سبب ساز همه سببهاست. 

بعضی از شارحان نهج البلاغه، مقصود از «قرائن» را نفوس دانسته اند، با توجّه به این احتمال معنای اتصال اسباب بوسیله خداوند، ارشاد خلق است به پرستش حق تعالی و آنچه لازمه معاش آدمی و جهت دادن او به سوی کمال می باشد زیرا به مثل اگر کسی بگوید: «وصل الملک اسباب فلان» از این جمله چنین فهمیده می شود که، پادشاه ارتباط شخص مورد اشاره را با خود بر قرار کرده و او را به پاداش و نعمت دادن، مورد نوازش قرار داده است. 

معنای احتمالی دوّم هر چند احتمال بدی نیست. امّا معنای احتمالی اوّل ظاهر و روشن تر است. 


قوله علیه السلام: «و فرّقها أجناسا مختلفات فی الحدود و الأقدار و الغرائز...» 

مقصود از جنس و حدّ آن چیزی نیست که «اهل منطق» آن را در عرف خود اصطلاح کرده اند، بلکه منظور از اختلاف، اختلاف کلّی و جزئی است که قبلا متذکر شدیم (اختلاف در عناصر، هیأت، شکل و غریزه و...) در لغت به این نوع اختلاف هم اختلاف در جنسیّت می گویند. «حدّ شیئی» به نهایت و آنچه بر آن احاطه دارد، اطلاق می شود. منظور از «اقدار» اندازه هاست و به شکل نیز مقدار گفته شده است. 

مقصود از غرائز در کلام امام (ع) قوای نفسانی، اخلاق، هیأت و صفات می باشند. و اگر کلمه «حدود» را در عبارت حضرت، بر معنای عرفی اش «حدّ کامل یا ناقص» حمل کنیم معنای زیبایی است، زیرا حکمت آفریدگار پاک و منزّه ایجاب می کند که بعضی از موجودات از بعضی دیگر، با حدود و حقایقشان تمیز داده شوند و برخی با شکل و هیأت و بعضی دیگر با غرایز و اخلاقشان، برابر آنچه که نظام وجود و دستور آفرینش و اراده الهی حکم می کند. 


قوله علیه السلام: «بدایا خلایق احکم صنعها و فطرها علی ما اراد و أبتدعها» 

یعنی این که بر شمردیم شگفتیهای آفرینش در باره مخلوقات بود که برابر اراده خداوند خلقت و صنعشان استوار گردیده است.