[hadith]لَمْ تُثْقِلْهُمْ مُؤْصِرَاتُ الْآثَامِ، وَ لَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ، وَ لَمْ تَرْمِ الشُّکُوکُ بنَوَازعِهَا عَزیمَةَ إِیمَانِهِمْ، وَ لَمْ تَعْتَرِکِ الظُّنُونُ عَلَی مَعَاقِد یَقِینِهِمْ، وَ لَا قَدَحَتْ قَادحَةُ الْإِحَنِ فِیمَا بَیْنَهُمْ، وَ لَا سَلَبَتْهُمُ الْحَیْرَةُ مَا لَاقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بضَمَائِرِهِمْ، وَ مَا سَکَنَ مِنْ عَظَمَتِهِ وَ هَیْبَةِ جَلَالَتِهِ فِی أَثْنَاءِ صُدُورِهِمْ، وَ لَمْ تَطْمَعْ فِیهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ برَیْنِهَا عَلَی فِکْرِهِمْ؛ وَ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ فِی خَلْقِ الْغَمَامِ‏ الدُّلَّحِ وَ فِی عِظَمِ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ وَ فِی قَتْرَةِ الظَّلَامِ الْأَیْهَمِ، وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ أَقْدَامُهُمْ تُخُومَ الْأَرْضِ السُّفْلَی فَهِیَ کَرَایَاتٍ بیضٍ قَدْ نَفَذَتْ فِی مَخَارِقِ الْهَوَاءِ وَ تَحْتَهَا رِیحٌ هَفَّافَةٌ تَحْبسُهَا عَلَی حَیْثُ انْتَهَتْ مِنَ الْحُدُود الْمُتَنَاهِیَةِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 117-112

 

اوصاف فرشتگان

امام(علیه السلام) در این فراز، در ادامه بیان اوصاف فرشتگان - مخصوصاً وصف عصمت و مصونیّت از خطا و گناه - بیاناتی در تکمیل این اوصاف، ذکر فرموده و ضمن هفت جمله کوتاه و پر معنا، تمام زوایای آن را روشن ساخته است.

نخست می فرماید: «سنگینی گناهان هرگز آنان را ناتوان و درمانده نساخته است (چرا که فرشتگان اصلا گناه نمی کنند)». (لَمْ تُثْقِلْهُمْ مَوصِرَاتُ(1) الآثَامِ).

اشاره به اینکه معمولا گناه، انسان را در مسیر اطاعت خدا سنگین بار و ناتوان می سازد و از آنجا که آنها هرگز مرتکب گناهی نمی شوند، سبکبارند و همیشه برای اطاعت آماده اند و اینکه بعضی از شارحان احتمال داده اند که منظور این است گناهان مردم آنها را در کارشان دلسرد نمی سازد، بسیار بعید به نظر می رسد، چون با سایر جمله های این بخش از خطبه هماهنگی ندارد.

و در دومین جمله می فرماید: «رفت و آمد شب و روز، آنها را به سوی مرگ کوچ نداده است (تا ضعف بر آنها چیره شود، بنابراین، همواره آماده اطاعت فرمان الهی هستند)». (وَ لَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ(2) اللَّیَالی وَ الأَیَّام).

این احتمال نیز وجود دارد که منظور، انتقال از حیات به مرگ نباشد; بلکه انتقال از اطاعت به معصیت باشد. یعنی طول زمان هرگز آنها را خسته نمی کند و از اطاعت پروردگار دور نمی سازد.

در سومین جمله می افزاید: «تیرهای شک و تردید ایمان پر عزم آنان را هدف قرار نداده است». (وَ لَمْ تَرْمِ الشُّکُوکُ بنَوَازعِهَا(3) عَزیمَةَ إِیمَانِهمْ).

در جمله چهارم می افزاید: «و گمانها بر پایگاه یقین آنان راه نیافته (و آنها را متزلزل نساخته است)». (وَ لَمْ تَعْتَرِکِ(4) الظُّنُونُ عَلَی مَعَاقِد یَقِینهِمْ).

در پنجمین جمله می فرماید: «هیچ عاملی آتش کینه و حسد را در میان آنها بر نیفروخته (تا ضعف و فتوری در کار آنها راه یابد، بنابراین، همه فرشتگان به صورت هماهنگ و بی هیچ گونه اختلافی در انجام فرمانهای الهی عمل می کنند)». (وَ لاَ قَدَحَتْ قَادحَةُ الإِحَنِ(5) فِیمَا بَیْنَهُمُْ).

در ششمین جمله در توصیف این فرشتگان اضافه می فرماید: «هرگز حیرت و سرگردانی آنان را از معرفتی که در باطن دارند و آنچه از عظمت و هیبت و جلال الهی در درون سینه هایشان نهفته اند جدا نساخته است». (وَ لاَ سَلَبَتْهُمُ الْحَیْرَةُ مَا لاَقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بضَمائِرِهمْ، وَ مَا سَکَنَ عَنْ عَظَمَتِهِ وَ هَیْبَةِ جَلاَلَتِهِ فِی أَثْنَاءِ صُدُورِهْم).

این عبارت ممکن است اشاره به این باشد که ایمان و معرفت آنها نسبت به خداوند و صفات جمال و جلال او به قدری قوی است که هرگز اوهام، و حیرت ناشی از آن اوهام در آن نفوذ نخواهد کرد، و چیزی از آن نخواهد کاست; در حالی که در انسانها چنین نیست، گاه افراد مؤمن در برابر صحنه هایی قرار می گیرند که سبب حیرت و سرگردانی و تزلزل پایه های ایمان آنها می شود.

این احتمال نیز وجود دارد که منظور از حیرت، همان عدم دسترسی به کنه ذات و صفات او باشد که هرگز آنها را از درک اجمالی ذات و صفات باز نمی دارد و همچون پاره ای از انسانها که بر اثر عدم درک کنه ذات راه تعطیل صفات را پیش گرفته اند، نیستند.

سرانجام در هفتمین و آخرین توصیف می فرماید: «وسوسه ها در وجود آنها راه پیدا نکرده، تا شک و تردید ناشی از آن، بر فکرشان چیره شود». (وَ لَمْ تَطْمَعْ فِیهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ(6) برَیْنِهَا،(7) عَلی فِکْرِهمْ).

آنچه از مجموعه صفات بالا استفاده می شود این است که فرشتگان وحی، کمترین اشتباه و خطا و شک و تردید و سستی و تقصیر در وجودشان راه ندارد; بلکه امانت در وحی الهی را کاملا رعایت می کنند و از طرق روشنی که برای آنها قرار داده شده است در نخستین فرصت به انبیا ابلاغ می نمایند.

در ضمن این کلام شریف پیامی برای همه انسانها - مخصوصاً مبلّغان دینی و نویسندگان اسلامی - دارد که برای ابلاغ صحیح دعوت انبیا به مردم، نهایت دقّت، امانت، ایمان، استقامت و دوری از هرگونه وسوسه و شک و تردید و حقد و حسد لازم است.


فرشتگانی که تدبیر امور جهان می کنند

در این بخش از خطبه امام(علیه السلام) بعد از شرح حال فرشتگان وحی، به شرح حال اصناف دیگری از فرشتگان الهی می پردازد و می فرماید: «گروهی از آنها در درون ابرهای پر آب و بر فراز کوه های عظیم و مرتفع و در پوشش تاریکی های شدید قرار دارند». (وَ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ فی خَلْقِ الْغَمَامِ الدُّلَّحِ،(8) وَ فی عِظَمِ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ،(9) وَ فی قَتْرَةِ(10) الظَّلاَمِ الأَیْهَمِ(11)).

«دُلَّح» جمع «دالح» به معنای ابرهای پر آب است و «شُمَّخ» جمع «شامِخ» به معنای مرتفع و «قَتْرَه» در اینجا به معنای خفا، و مخفی گاه و «أَیْهَم» به معنای شب های فوق العاده تاریک است و به نظر می رسد که منظور امام(علیه السلام) اشاره به فرشتگانی است که مأمور بر ابرهای باران زا و کوه های بلند و تاریکی ها هستند که هر کدام در تدبیر این جهان - به فرمان پروردگار - سهمی دارند همان ها که قرآن مجید در آیه 5 سوره «نازعات» به عنوان «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً» از آنان تعبیر کرده است.

این احتمال نیز داده شده که: این گروه از فرشتگان نقشی در آفرینش آن ابرها و کوه ها و تاریکی ها دارند و در هر صورت مأموریت آنها یک مأموریت تکوینی است. بر خلاف گروه فرشتگان وحی، که مأموریت تشریعی دارند.

سپس به معرّفی گروه دیگری از فرشتگان پرداخته، چنین می فرماید: «گروهی دیگر از آنها قدم هایشان تا قعر زمین پایین رفته و (قامت آنها) همچون پرچم های سفیدی دل هوا را شکافته و در زیر آن بادهایی است که با سرعت و نظم حرکت می کند و آنها را در مرزهای معیّنی نگه می دارد». (وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ أَقْدَامُهُمْ تَخُؤمَ(12) الأَرْضِ السُّفَلَی، فَهِیَ کَرَایَات بیض قَدْ نَفَذَتْ فِی مَخَارِقِ(13) الْهَوَاءِ، وَ تَحْتَهَا رِیحٌ هَفَّافَةٌ،(14) تَحْبسُهَا عَلَی حَیْثُ انْتَهَتْ مِنَ الْحُدُود الْمُتَنَاهِیَةِ).

تعبیر بالا شبیه چیزی است که در «خطبه اوّل» نهج البلاغه آمده که می فرماید: «وَ مِنْهُمُ الثَّابتُهُ فِی الأَرَضِینَ السُّفْلَی أَقْدامُهُمْ، وَ الماَرِقَةُ مِنَ السَّمَاءِ الْعُلْیَا أَعْنَآقَهُمْ; گروهی از آنها (به قدری عظیم هستند که) پاهایشان در طبقات پایین زمین ثابت و گردنهایشان از آسمان بالا گذشته است».

بدیهی است این تعبیرات، اشارات و کنایاتی است نسبت به این گروه از فرشتگان بلند پایه و والا مقام که ما تنها شبحی از آن را درک می کنیم; چرا که اطلاع زیادی از آفرینش آنها نداریم. تنها برای شخصی مانند علی(علیه السلام) و سایر معصومان(علیهم السلام) که حجابهای جهان غیبت بر دیده آنان نیفتاده، درک حقیقت این تعبیرات به طور کامل ممکن است و ما باید به همین علم اجمالی خود در این زمینه قناعت کنیم.


پی نوشت:

  1. «موصرات» از مادّه «إصر» (بر وزن فعل) به معنای نگهداری ومحبوس ساختن است; سپس به هر کار سنگینی که انسان را از فعّالیت باز می دارد، گفته شده است. 

  2. «عُقَب» جمع «عُقبه» (بر وزن غرفه که جمع آن «غُرَف» است) به معنای نوبت است. ا شاره به اینکه شب و روز به نوبت، پشت سر یکدیگر رفت و آمد دارند. 

  3. «نوازع» جمع «نازعه» از مادّه «نزع» (بر وزن وضع) به معنای از جا بر کندن، یا کشیدن است و در عبارت بالا اشاره به تیرهاست که وقتی می خواهند آن را از کمان رها کنند، باید بند کمان را با قوّت به عقب بکشند. 

  4. «تَعترک» از مادّه «عرک» (بر وزن ارک) در اینجا به معنای ازدحام است.

  5. «إحن» جمع «إحْنه» به معنای حسد و کینه است. 

  6. «تقترع» از ماده «قَرْع» به معنای کوبیدن است.

  7. «رَیْن» به معنای چرک و زنگار است و گاه در مورد حجابهایی که بر فکر و قلب انسان می افتد، اطلاق می شود و در جمله بالا به همین معناست.

  8. «دُلَّح» جمع «دالح» از مادّه «دلوح» به معنای ابرهای پر باران است; گویی به خاطر سنگینی، آهسته حرکت می کنند. (زیرا ریشه اصلی این لغت، به معنای آهسته حرکت کردن و گامهای کوتاه برداشتن است).

  9. «شُمَّخ» جمع «شامخ» از مادّه «شموخ» به معنای بلند و مرتفع شدن است و به همین مناسبت کوههای مرتفع را شامخ می گویند.

  10. «قَتْره» به معنای تنگی و ضیق و انضمام چیزی به چیزی است و از آنجا که تاریکی شدید چنین است که گویی بخش های تاریکی روی هم متراکم شده است، این واژه درباره آن در جمله بالا بکار رفته است.

  11. «أَیْهم» در اصل به معنای شخص دیوانه و ناقص العقل است و به بیابانی که آب و آبادانی ندارد و به شبی که ستاره در آن دیده نمی شود، نیز اطلاق می گردد و منظور از «ألظَّلاَمُ الأَیْهَم» در جمله بالا تاریکی شدید است. 

  12. «تُخوم» جمع «تخم» (بر وزن شخم و تخت هر دو آمده)، در اصل به معنای حدّ است و در اینجا «تُخُوم الأَرْض» به معنای اعماق زمین است.

  13. «مخارق» جمع «مَخْرق» از مادّه «خرق» (بر وزن خلق) به معنای پاره کردن و شکاف دادن و سوراخ نمودن است و مخارق هوا به معنای شکافهایی است که در میان طبقات هوا به وجود می آید. 

  14. «هفّافه» از مادّه «هفّ» (بر وزن صفّ) به معنای سرعت در سیر است و «ریح هفّافه» به بادهایی گفته می شود که با سرعت در حرکت است. و گاه گفته اند: «هفّافه» به معنای پاکیزه و سا کن است، ولی این معنا چندان تناسبی با عبارت بالا ندارد و بعید نیست هر دو معنا را در یک مفهوم بتوان ادغام کرد و گفت: منظور بادهای سریعی است که به صورت منظّم در جریان است.