[hadith]لَمْ تُثْقِلْهُمْ مُؤْصِرَاتُ الْآثَامِ، وَ لَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ اللَّیَالِی وَ الْأَیَّامِ، وَ لَمْ تَرْمِ الشُّکُوکُ بنَوَازعِهَا عَزیمَةَ إِیمَانِهِمْ، وَ لَمْ تَعْتَرِکِ الظُّنُونُ عَلَی مَعَاقِد یَقِینِهِمْ، وَ لَا قَدَحَتْ قَادحَةُ الْإِحَنِ فِیمَا بَیْنَهُمْ، وَ لَا سَلَبَتْهُمُ الْحَیْرَةُ مَا لَاقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بضَمَائِرِهِمْ، وَ مَا سَکَنَ مِنْ عَظَمَتِهِ وَ هَیْبَةِ جَلَالَتِهِ فِی أَثْنَاءِ صُدُورِهِمْ، وَ لَمْ تَطْمَعْ فِیهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ برَیْنِهَا عَلَی فِکْرِهِمْ؛ وَ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ فِی خَلْقِ الْغَمَامِ‏ الدُّلَّحِ وَ فِی عِظَمِ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ وَ فِی قَتْرَةِ الظَّلَامِ الْأَیْهَمِ، وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ أَقْدَامُهُمْ تُخُومَ الْأَرْضِ السُّفْلَی فَهِیَ کَرَایَاتٍ بیضٍ قَدْ نَفَذَتْ فِی مَخَارِقِ الْهَوَاءِ وَ تَحْتَهَا رِیحٌ هَفَّافَةٌ تَحْبسُهَا عَلَی حَیْثُ انْتَهَتْ مِنَ الْحُدُود الْمُتَنَاهِیَةِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 754-742

لغات:

موصرات: سنگینیها موصرات الآثام: سنگینیهای گناه. 

عقب: جمع عقبه به معنی نوبت و مدت از تعاقب گرفته نشده است. 

نوازع: با غین نقطه دار، فاسد کننده و با عین بدون نقطه، سخت و دشوار. 

احن: جمع احنه به معنی حقد و کینه.

لاق: چسبید. 

اثناه: جمع ثنی، دو چندان شدن شیئی. 

رین: غلبه کردن و پوشیدن، چرک و کثافت، آنچه که بر قلب از جهالت می نشیند. 

دلح: جمع دالحه: سنگینیها، سنگینی آب بر ابرها. 

شمخ: عالی، برتر. 

فتره الظلام: سیاهی آن، در این جا به معنی مخفی و پوشیده آمده است. 

أبهم: حالتی که در آن هدایت ممکن نیست. 

تخوم: جمع تخم، انتهای زمین، حد آخر آن. 

ریح الهفّافة: باد ساکن، پاکیزه و خوشبو. 

شرح:

12-  قوله علیه السلام: «لم تثقلهم موصرات الآثام»: 

گناهان بزرگ آنها را سنگین نکرده است. پیش از این گفتم که نفس امّاره بالسّوء در فرشتگان وجود ندارد. نبودن نفس فرمان دهنده ببدی لازمه اش، نفی آثار گناه و بدکاری از فرشتگان است. 

13-  قوله علیه السلام: «و لم ترتحلهم عقب اللیّالی و الأیّام»: 

گذشت روز و شبها، تغییری در فرشتگان ایجاد نکرده و آنها را از جایی به جایی کوچ نمی دهد. یعنی گذشت زمان، موجب کوچ دادن آنها از مرحله وجود بعدم نیست. زیرا فرشتگان موجودات مجرّد هستند. و موجودات مجرّد از محدود شدن بزمان و تغییراتی که بوسیله زمان حاصل می شود بدورند. 

14-  قوله علیه السلام: «و لم ترم الشّکوک بنوازعها عزیمة ایمانهم و لم تعترک الظنّون علی معاقد یقینهم». 

شکّ و تردیدهای فاسد ایمان استوارشان را درهم نمی شکند و گمان و پندارهای واهی در جایگاه یقین و اعتمادشان قرار نمی گیرد. 

مقصود از استواری ایمان فرشتگان، تصدیقی است که لازمه ذاتی آنها به پدید آورنده خود، و ویژگیهای اوست. «معاقد یقین» اعتقاد یقینی است که بدور از عروض شک و گمانی که منشأ توهّمات و تخیّلات است باشد، زیرا دانش فرشتگان که ذاتا مجرّد هستند از شک و گمان پاک و مبرّاست. منظور از کلمه «رمی» در عبارت حضرت، متحوّل شدن نفس فرمان دهنده ببدی و بدور انداختن وساوس فاسد نفسانی، به آرامش قلبی و نفس مطمأنّ رحمانی است. 

اگر واژه «نوازغ» را که در عبارت إمام (ع) به کار رفته است، بنا به قرائت بعضی از روات، «نوازع» تلفّظ کنیم، قرینه ای بر استعاره ترشیحیّه خواهد شد. 

لفظ «اعتراک» هم که به معنی آمیخته شدن گمان و توهّمات قلبی و خاطره انگیز شدن آنها در نفس می باشد، در ترشیحیّه کردن استعاره به کار رفته است. وجه شباهت در هر دو استعاره بخوبی روشن است (تصدیق ذاتی فرشتگان به آفریدگارشان، به ایمان استوار، و اعتقاد یقینی آنها را به انسانی که در محلّی می نشیند تشبیه کرده است). 

15-  قوله علیه السلام: «و لا قدحت قادحة الأحن فیما بینهم»: 

حقد و بدخواهی، کینه ای در میان فرشتگان پدید نمی آورد. بدین توضیح که: کینه و بدخواهی، هیچ شرّ و بدی را در میان آنها بر نمی انگیزد، چنان که آتش اطراف را شعله ور کرده و می سوزاند، زیرا که فرشتگان از قوّه غضب و شهوت بدورند. 

16-  قوله علیه السلام: «و لا سلبتهم الحیّرة ما لاق من معرفته بضمائرهم الی قوله صدورهم»: 

معرفت و شناختی که از حضرت حق در باطن ضمیر خود دارند، حیرت و سرگردانی، آن را از میان نمی برد. 

با توجّه به این که حیرت و سرگردانی و تردید عقل، در انتخاب یکی از دو راهی است که به مطلوب و خواست سزاوارتر باشد، و منشأ این تردید و دو دلیها درگیری وهم و خیال با عقل می باشد، فرشتگان حیران و سرگردان نمی شوند زیرا قوّه وهم و خیال در آنها نیست تا به حیرت و سرگردانی دچار شوند پس حیرت و سرگردانی که با معرفت و شناخت آنان از خداوند آمیخته شود و عظمت هیبت حق را از سینه های آنها بر طرف کند در آنها وجود ندارد. 

هیبت کنایه از توجّه داشتن به عظمت خداوند است و لفظ «صدر» که بمعنی سینه است استعاره از ذات فرشتگان می باشد. 

17-  قوله علیه السلام: «و لم تطمع فیهم الوساوس فتقترع برینها علی فکرهم»: 

وسوسه ها در فرشتگان طمع نمی بندند، تا بر اندیشه آنها غلبه کنند و یا فکر آنها را بپوشانند پیش از این وسوسه را تفسیر کرده ایم. فاعل برای فعل «لم تطمع» یا مخفی و نهفته است، بدین فرض که فاعل مضاف بوده و از جمله حذف گردیده، و مضاف الیه در جای آن قرار گرفته است تقدیر کلام «اهل الوساوس» بوده است که منظور از صاحبان وسوسه، شیاطین می باشند، (با این توضیح معنای سخن چنین است، شیاطین بر اندیشه فرشتگان پیروز نمی شوند).

و یا فاعل فعل کلمه «وساوس» است در این صورت نسبت دادن طمع به وسوسه نسبت مجازی است، چنان که در کلام حق تعالی نیز چنین است آنجا که می فرماید: «وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها» منظور از «رین» غلبه یافتن شکهایی است که لازمه وسوسه هاست تا خرد فرشتگان را بپوشاند، و چشم باطنشان که جلوه های حق و پروردگارشان را مشاهده می نمایند از کار بیندازد. طمع نبستن وسوسه ها و یا شیاطین در فرشتگان به این دلیل منتفی است که اسباب آن یعنی نفس امّاره در آنها منتفی است. 

18-  قوله علیه السلام: «منهم من هو فی خلق الغمام الی قوله لأبهم»: 

بعضی از فرشتگان در کار خلقت ابرها هستند. این تقسیم که امام (ع) انجام می دهد، مربوط به مطلق و یا جنس فرشتگان است و آنچه تاکنون از اوصاف آنها گفته شد، مخصوص فرشتگان آسمان بود. 

در شریعت به ما رسیده است که در ابرها فرشتگانی قرار دارند که خداوند را تسبیح و تقدیس می کنند. در کوهها و مکانهای تاریک نیز فرشتگانی حضور دارند. البتّه اینان ملائکه زمین هستند. و یقینا آنچه، در خطبه اول راجع به فرشتگان گفته شد، دانسته اید (پس نیازی به تکرار آن نیست). 

19-  قوله علیه السلام: «و منهم من خرقت أقوامهم تخوم الأرض السفلی إلی قوله المتناهیة»: 

برخی دیگر از فرشتگان گامهایشان تا منتهی الیه زمین پایین را شکافته و در آنجا قرار دارد. بی شباهت نیست که این دسته از فرشتگان آسمانی باشند. 

لفظ «اقدام» یعنی گامها استعاره از دانش آنهاست که بر تمام زمین پایین و اطراف آن إحاطة دارد وجه شباهت علوم با گامهای روان و پوینده این است که علوم مورد علم یعنی معلوم را در می نوردد و در آن جاری می شود و به نهایت آن می رسد. 

چنان که گامها طیّ طریق می کنند و به نهایت و مقصد حرکت می رسند. امّا تشبیه کردن فرشتگان به پرچمهای سفید آویخته در منافذ جوّ و هوا بدو دلیل است. 

الف-  سفید بودن آنها به این دلیل است که رنگ سفید از کدر بودن و سیاهی بدور است چنان که دانش فرشتگان از آلودگی و تیرگی باطل و تاریکیهای شبهه بدور می باشد. 

ب-  نفوذ و سرایت دانش آنها، در اجزای علوم چنان است که پرچمها در هوا نفوذ می کنند، و در مجرای فضا به حرکت در می آیند. 

امام (ع) در عبارت فوق به بادهایی که گامها را در محدوده معیّنی نگاه می دارند اشاره کرده است. مقصود حکمت الهی است که به هر چیز آنچه سزاوار بوده، عطا فرموده و هر موجودی را در حدّ وجودیش محدود کرده است. منظور از وزش بادها، زیبایی تصرّف و جریان آنها در مخلوق و مصنوعات خداوند می باشد.