[hadith]قَد اسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ وَ [وَصَّلَتْ‏] وَصَلَتْ حَقَائِقُ الْإِیمَانِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ وَ قَطَعَهُمُ الْإِیقَانُ بهِ إِلَی الْوَلَهِ إِلَیْهِ وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلَی مَا عِنْدَ غَیْرِهِ قَدْ ذَاقُوا حَلَاوَةَ مَعْرِفَتِهِ وَ شَرِبُوا بالْکَأْس الرَّوِیَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ وَ تَمَکَّنَتْ مِنْ [سُوَیْدَاوَاتِ‏] سُوَیْدَاءِ قُلُوبهِمْ وَشیجَةُ خِیفَتِهِ فَحَنَوْا بطُولِ الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهِمْ وَ لَمْ یُنْفِدْ طُولُ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ وَ لَا أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِیمُ الزُّلْفَةِ رِبَقَ خُشُوعِهِمْ وَ لَمْ یَتَوَلَّهُمُ الْإِعْجَابُ فَیَسْتَکْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ وَ لَا تَرَکَتْ لَهُمُ اسْتِکَانَةُ الْإِجْلَالِ نَصِیباً فِی تَعْظِیمِ حَسَنَاتِهِمْ وَ لَمْ تَجْرِ الْفَتَرَاتُ فِیهِمْ عَلَی طُولِ دُءُوبهِمْ وَ لَمْ تَغِضْ رَغَبَاتُهُمْ فَیُخَالِفُوا عَنْ رَجَاءِ رَبِّهِمْ وَ لَمْ تَجِفَّ لِطُولِ الْمُنَاجَاةِ أَسَلَاتُ أَلْسنَتِهِمْ وَ لَا مَلَکَتْهُمُ الْأَشْغَالُ فَتَنْقَطِعَ بهَمْس الْجُؤَارِ إِلَیْهِ أَصْوَاتُهُمْ وَ لَمْ تَخْتَلِفْ فِی مَقَاوِمِ الطَّاعَةِ مَنَاکِبُهُمْ وَ لَمْ یَثْنُوا إِلَی رَاحَةِ التَّقْصِیرِ فِی أَمْرِهِ رِقَابَهُمْ. وَ لَا تَعْدُو عَلَی عَزیمَةِ جِدِّهِمْ بَلَادَةُ الْغَفَلَاتِ وَ لَا تَنْتَضِلُ فِی هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ الشَّهَوَاتِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 125-118

در ادامه این سخن، ضمن چهار جمله، توصیف کاملی از وضع این فرشتگان بزرگ و والاقدر می کند. می فرماید: «اشتغال به عبادت پروردگار، تمام وجود آنها را پر کرده و حقیقت ایمان، میان آنان و معرفت او پیوند داده و یقین به پروردگار آنها را تا سر حدّ عشق به او پیش برده و (به همین دلیل) به خاطر علاقه ای که به آنچه نزد خداست دارند به چیزی که نزد غیر اوست نمی اندیشند».

(قَدْ اسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ، وَ وَصَلَتْ حَقَائِقُ الإِیِمَانِ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الإِیقَانُ بهِ إِلی الْوَلَهِ(1) إِلیْهِ، وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلی مَا عِنْدَ غَیْرِهِ).

این تعبیرات چهارگانه به یقین با یکدیگر در ارتباطند; اشتغال به عبادتِ پروردگار، سبب تقویت ایمان هر چه بیشتر می شود و قوّت ایمان، سرانجام به عشق منتهی می گردد و هنگامی که عشق او وجود انسان، یا فرشته را پر کند، به غیر او نمی اندیشد و جز آنچه نزد اوست نمی طلبد.

در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم که از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) چنین نقل می کند: «أَفْضَلُ النَّاس مَنْ عَشَقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا، وَ أَحَبَّهَا بقَلْبهِ، وَ بَاشَرَهَا بجَسَدهِ، وَ تَفَرَّغَ لَهَا; فَهُوَ لایُبَالِی عَلَی مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنیَا عَلَی عُسْر، أَمْ عَلَی یُسْر; برترین مردم کسی است که عاشق عبادت و بندگی باشد و آن را در آغوش گیرد و با قلبش آن را دوست داشته باشد و با تمام جسد آن را لمس کند و یکباره به آن پردازد; چنین کسی اعتنایی به وضع دنیای خود ندارد که آیا در زحمت است یا راحت».(2)

ناگفته پیداست که نه عبادت فرشتگان آنها را از مأموریت هایشان در تدبیر جهان - به امر خدا - باز می دارد و نه عبادت اولیاء الله آنها را از تدبیر دین و دنیا و وظائف فردی و اجتماعی مانع می شود. چرا که آنها همه اینها را به عشق او بجا می آورند و در مسیر اطاعت فرمان اوست.


صفات والای فرشتگان

در این بخش از خطبه امام(علیه السلام) به شرح بیشتری از صفات فرشتگان و مقام معرفت و عشق آنان به پروردگار و مراتب عبادت و خشوع و خضوع آنها می پردازد و در واقع به طور عمده به سه وصف از اوصاف آنها که به شکل های مختلف و تعبیرات بسیار زیبا بیان شده، اشاره می کند: نخست مقام والای معرفت فرشتگان است که گویی همواره مست معارف و عشق و محبّت او هستند; و سپس اطاعت مستمر که زاییده این معرفت است; و سرانجام عدم ملال و کلال و خستگی و دلسردی و عُجب در استمرار این اطاعت همیشگی.

آری! آنها کانونی هستند از علم و معرفت و عشق و محبّت; و سرمشقی از عبادت و اطاعت مستمر و خستگی ناپذیر.

گویی امام(علیه السلام) با این سخنان مردم را به پیوستن به آنان و سرمشق گرفتن از آنها دعوت می کند که چگونه راه و رسم معرفت و حضور و خلوص و بندگی مستمر را در پیش گیرند.

می فرماید: «آنها شیرینی معرفتش را چشیده و از جام محبّتش سیراب شده اند، و (در عین حال) خوف او در اعماق جانشان جایگزین شده است». (قَدْ ذَاقُوا حَلاَوَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَ شَرِبُوا بالْکَأْس الرَّوِیَّةِ(3) مِنْ مَحَبَّتِهِ، وَ تَمَکَّنَتْ مِنْ سُوَیْدَاءِ(4) قُلُوبهِمْ وَ شیجَةُ(5) خِیفَتِهِ).

تعبیر به: «چشیدن شیرینی معرفت و سیراب شدن از جام سرشار محبت» نشان می دهد که معرفت وعشق پروردگار را با تمام وجود خود درک کرده اند و در اعماق هستی آنها نفوذ کرده; و تعبیر به «تَمَکَّنَتْ...» نشان می دهد که خوف پروردگار نیز در اعماق دلهای آنها ریشه دوانده و این خوف و رجا تمام نیروهایشان را در مسیر اطاعت پروردگار به کار انداخته است; چرا که محبّت و امیدواریِ بی خوف، انسان را به غفلت و غرور وا می دارد و خوفِ بدونِ امیدواری و محبّت، او را به ناامیدی و یأس و سکون می کشاند.

به همین دلیل، به دنبال این اوصاف می فرماید: «لذا قامتشان از کثرت اطاعت و عبادت خم شده است». (فَحَنَوْا(6) بطُولِ الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهمْ).

اشاره به اینکه آنها دائماً در برابر پروردگار کمال خضوع و تسلیم را دارند.

«ولی با این حال، رغبت فراوان آنها به عبادت او، حال تضرّع و نشاط آنها را از بین نبرده است (و هرگز ملال و کلالی به آنها دست نمی دهد)». (وَ لَمْ یُنْفِدْ طُولُ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ).

نه همچون افراد بی معرفت و تهی از عشق و محبّت و خوف و رجاء، که با اندک عبادتی خسته و دلسرد و بی میل و رغبت می شوند!

سپس در ادامه این سخن به نکته مهم دیگری پرداخته، می فرماید: «مقام برجسته آنان (نزد پروردگار) طوق خشوع را از گردنشان باز نکرده و خودبینی و عُجب، آنها را فرا نگرفته است، تا اعمال گذشته خود را بسیار بشمرند! (و در خود فرو روند) و خضوع و کوچکی در برابر ذات با عظمتش، جائی برای بزرگ شمردن حسنات خود باقی نگذارده است».

(وَ لاَ أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِیمُ الزُّلْفَةِ(7) رِبَقَ(8) خُشُوعِهمْ، وَ لَمْ یَتَوَلَّهُمْ الإِعْجَابُ فَیَسْتَکْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ وَ لاَ تَرَکَتْ لَهُمُ اسْتِکَانَةُ(9) الإِجْلاَلِ نَصِیباً فِی تَعْظِیمِ حَسَنَاتِهمْ).

نکته لطیفی که در این سخن نهفته شده است و بعضی از شارحان نهج البلاغه به آن اشاره کرده اند این است که آنهایی که به سلاطین و شاهان و شخصیتهای انسانی - که ظاهراً بزرگ و با عظمتند - نزدیک می شوند به زودی در می یابند که آنها هر قدر ظاهراً بزرگ و قدرتمند باشند، قدرتشان محدود و پایان پذیر است و نزدیکان آنها می توانند روزی به همان قدرت یا بیش از آن برسند. همین معنا سبب می شود که از خضوع و تواضع و طاعت آنها به سرعت کاسته شود و اگر در ظاهر مجبور به تعظیم باشند، در باطن عظمتی برای آنها قائل نیستند.

ولی فرشتگان هر قدر در مسیر قُرب پروردگار پیش می روند جلوه های تازه ای از عظمت بی پایان او را می بینند و از اوصاف جمال وجلالش چهره های جدیدی می نگرند; به همین دلیل، روز به روز بر عشق و خضوع و خشوع آنها افزوده می شود و جایی برای اعجاب و بزرگ شمردن حسنات توسّط آنان باقی نمی گذارد، بلکه همواره خود را در این راه مقصّرتر می بینند.

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن، از این حقیقت پرده بر می دارد که فرشتگان الهی هرگز از عبادت پروردگار خسته نمی شوند و سُستی در آنها راه نمی یابد و هیچ مانعی آنان را از ادامه این راه باز نمی دارد، بلکه همواره با شوق و شعف و با عشق و اراده و تصمیم به کار خویش ادامه می دهند; همان گونه که انسان ها از تنفّس کردن و استفاده از هوای آزاد در تمام عمرشان - اگر هزاران سال هم ادامه یابد - خسته نخواهند شد. در بیان این مطلب، امام(علیه السلام) هشت جمله زیبا بیان فرموده که این مسأله را از زوایای مختلف مورد توجّه قرار می دهد.

نخست می فرماید: «با آن که پیوسته مشغول عبادتند فتور و سُستی به آنها دست نمی دهد». (وَ لَمْ تَجْرِ الْفَتَرَاتُ فِیهِمْ عَلَی طُولِ دُؤُبهِمْ).(10)

همان گونه که قرآن مجید در توصیف فرشتگان می فرماید: «یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ لاَیَفْتَرَوُنَ; پیوسته در طول شب و روز تسبیح خدا می گویند و فتور و سُستی به آنها دست نمی دهد.»(11)

در جمله دوم می فرماید: «و (ادامه این کار) از رغبتشان نکاسته تا از امید به پروردگار خود روی برتابند». (وَلَمْ تَغِضْ(12) رَغَبَاتُهُمْ فَیُخَالِفُوا عَنْ رَجَاءِ رَبِّهِمْ).

چرا که شوق و عشق آنها به کمال، دائمی است و علم آنها به عظمت پروردگار همواره رو به افزایش است. بنابراین، دلیلی ندارد که از عبادت او غافل شوند، یا از امید آنان چیزی کاسته گردد.

در سومین جمله می افزاید: «مناجات های طولانی، زبان آنان را خشک و ناتوان نساخته». (وَ لَمْ تَجِفَّ لِطُولِ الْمُناجَاةِ أَسَلاَتُ(13) أَلْسنَتِهِمْ).

البتّه فرشتگان، دهان و زبانی همچون ما ندارند که بر اثر کثرت ذکر و مناجات، رطوبت آن کم شود و به خشکی گراید; بلکه این تعبیر کنایه لطیفی است از عدم ضعف و سُستی و خستگی آنها در مقام تسبیح و نیایش پروردگار!

در چهارمین جمله می فرماید: «اشتغال به غیر خداوند آنها را تحت سلطه خود نیاورده، تا ندای بلند آنان را (در مقام تضرّع و تسبیح) کوتاه سازد!» (وَ لاَ مَلَکَتْهُمُ الأَشْغَالُ فَتَنْقَطِعَ بهَمْس(14) الْجُؤَارِ(15) إِلَیْهِ أَصْوَاتُهُمْ).

در حقیقت آنها جز عبادت و اطاعت و بندگی کار دیگری ندارند و این کار جزو ذات، وجود و عشق و ایمان آنها است و هرگز چنین امری نمی تواند خستگی و ملال بیافریند! همان گونه که یک قلب سالم از ادامه کار به مدّت هفتاد سال نیز احساس خستگی نمی کند و افراد سالم، اصلا وجود قلب را در درون سینه خود احساس نمی کنند.

در پنجمین جمله می افزاید: «و در مقام عبادت و بندگی، همچنان دوش به دوش ایستاده اند». (وَ لَمْ تَخْتَلِفْ فِی مَقَاوِمِ(16) الطَّاعَةِ مَنَاکِبُهُمْ).

در ششمین جمله می فرماید: «راحت طلبی، آنان را به کوتاهی در انجام فرمانش وا نداشته». (وَ لَمْ یَثْنُوا(17) إلَی رَاحَةِ التَّقْصِیرِ فِی أَمْرِهِ رَقَابَهُمْ).

همچنان گردن ها را برافراشته و آماده اطاعت فرمانند.

و بالاخره در هفتمین و هشتمین جمله چنین می فرماید: «کودنی غفلت ها بر تلاش و عزم راسخ آنها چیره نمی شود و تیرهای فریب شهوات، همت های آنها را هدف قرار نمی دهد». (وَ لاَ تَعْدُو عَلَی عَزیمَةِ جِدِّهِم بَلاَدَةُ الْغَفَلاَتِ، وَ لاَ تَنْتَضِلُ(18) فِی هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ الشَّهَوَاتِ).

اساساً وجود آنها کانون شهوت و غفلت نیست که گرفتار این سرنوشت خطرناک شوند و ایمان و عشقشان به پروردگار آنقدر قوی و نیرومند است که هرگز در طریق طاعت، خسته نمی شوند.


نکته:

انسان ها و فرشتگان:

در یک جمع بندی کوتاه، هدف امام(علیه السلام) این است که حال فرشتگان الهی را در طریق طاعت و بندگی مشخّص کند و با تعبیراتی آمیخته با کنایات و تشبیهاتی توأم با انواع تعبیرات زیبا و دقیق، ابعاد این موضوع را نشان دهد و در واقع درسی برای همه انسان ها باشد که اگر انسان به مقام قرب الهی راه یابد و حلاوت معرفت او را با ذائقه جان بچشد و از جام عشق او سیراب گردد هرگز در مسیر بندگی و طاعت پروردگار، احساس خستگی نمی کند بلکه هر چه پیش تر می رود جدّی تر و مصمّم تر می شود و شتاب بیشتری به خود می گیرد. به گفته شاعر:

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم       ای بی خبر ز لذّت شُرب مدام ما!

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شده به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما! در حالات پیشوایان بزرگ و رهبران طریق هدایت نیز، نکته هایی می بینیم که به خوبی نشان می دهد که انسان ها نیز می توانند در این جهات همانند فرشتگان باشند، بلکه بر آنها پیشی گیرند! چرا که اگر فرشتگان دارای چنین صفاتی هستند از شهوت و غفلت و هوا و هوس های نفسانی دورند; اگر انسان چنین گردد به یقین بر آنها برتری دارد.

درباره امام زین العابدین علی بن الحسین(علیه السلام) می خوانیم چهل سال چنان شب زنده دار بود که نماز صبح را با وضوی نماز مغرب به جا می آورد: «إِنَّهُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ صَلَّی أَرْبَعین سَنَةً صَلاَةَ الصُّبْحِ بوُضُوءِ الْمَغْرِب».(19)

در حدیث دیگری از امام باقر(علیه السلام) می خوانیم که درباره عبادات امام علی(علیه السلام) فرمود: «مَا أَطَاقَ أَحَدٌ عَمَلَهُ وَ إِنْ کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ لِیَنْظُرُ فِی الْکِتَاب مِنْ کُتُب عَلِیٍّ فَیَضْرِبُ بهِ الأَرْضَ وَ یَقُولُ مَنْ یُطیقُ هذا؟; هیچ کس توانایی انجام عبادات علی(علیه السلام) را ندارد (پدرم) علیّ بن الحسین(علیه السلام) در بعضی از کتابهای علی(علیه السلام) (که شرح عبادات او در آن بود) نظر می کرد و ناگهان کتاب را بر زمین می گذاشت و می فرمود چه کس توان چنین عبادتی دارد؟!».(20)


پی نوشت:

  1. «وَلَه» به معنای متحیّر شدن از شدّت اندوه است تا آنجا که گاه بی قرار شود و عقل را از دست بدهد; سپس به عشق های سوزانی که آرامش و قرار از انسان می گیرند نیز، اطلاق شده است.

  2. کافی، جلد دوم، صفحه 83، باب العباده، حدیث 3.

  3. «رَویّه» از مادّه «ریّ» (بر وزن طیّ) به معنای سیراب شدن است و «کأس رویّه» کنایه از ظرف پُری است که شخص را کاملا سیراب می کند. 

  4. «سُویداء» تصغیر «سوداء» به معنای سیاهی است و «سویداء» اشاره به نقطه کوچکی در قلب است که به اعتقاد گذشتگان، مرکز قلب را تشکیل می داد.

  5. «وشیجه» از مادّه «وَشْج» (بر وزن پشم) به معنای به هم پیچیدن و مشبّک شدن آمده است و طنابی را که به هم می پیچند و به صورت تور در می آورند «وشیج» می گویند و به ریشه های درختان و مانند آن که درهم پیچیده است «وشیجه» گفته می شود در جمله بالا اشاره به خوف خداست که به دلهای فرشتگان می پیچد و آن را احاطه می کند. 

  6. «حَنَوْا» از مادّه «حَنو» (بر وزن حذف) به معنای پیچیدن و منحنی کردن است. 

  7. «زُلْفه» از مادّه «زَلف» (بر وزن ضعف) به معنای نزدیک شدن است و «زُلفه» و «زُلفی» به معنای مقام و منزلت و قرب است. 

  8. «رِبَق» جمع «رِبْقه» به معنای طنابی است که در آن حلقه هایی وجود دارد که حیوانات را با آن می بندند. سپس به رابطه محکم چیزی با چیز دیگر اطلاق شده و درجمله بالا به همین معنا آمده است. 

  9. «إسْتکانه» از مادّه «سُکون» است و در این گونه موارد به معنای خضوع و تواضع می آید. (بعضی آن را از باب افتعال و از مادّه «سکون» می دانند و بعضی از باب استفعال از مادّه کون; که آن هم به معنای قرار کردن در مکانی توأم با خضوع و خشوع است). 

  10. «دُؤوب» مصدر است و به معنای مداومت و استمرار و تلاش و کوشش، تا سر حدّ خستگی آمده است. 

  11. سوره انبیاء، آیه 20.

  12. «تَغِض» از مادّه «غَیْض» به معنای کم شدن و فروکش کردن چیزی است و در جمله بالا اشاره «لَمْ تَغِضْ» به فروکش نکردن علاقه فرشتگان در امر اطاعت و عبادت پروردگار است. 

  13. «أسلات» جمع «أَسَله» به معنای نوک زبان است و در جمله بالا در مورد کسی گفته می شود که از ادامه ذکر یا بیان چیزی خسته نمی شود و زبانش خشک نمی گردد.

  14. «هَمْس» (بر وزن لمس) به گفته «راغب» در «مفردات» به معنای صدای آهسته و پنهان است. 

  15. «جُؤار» به معنای صدای بلند است و در جمله بالا اشاره به این است که صدای فرشتگان بر اثر ادامه مناجات پروردگار هرگز به خاموشی نمی گراید. 

  16. «مَقاوم»; شارحان نهج البلاغه غالباً «مَقاوم» را جمع «مَقام» گرفته اند که در اینجا به معنای صفوف است. هر چند در منابع لغت چنین جمعی را نیافتیم. 

  17. «یَثْنوا» از مادّه «ثَنْی» (بر وزن سنگ) به معنای تا کردن و دولا کردن است و اگر به مدح کردن، ثنا خوانی گفته می شود به خاطر آن است که صفات برجسته کسی را یکی بعد از دیگری می شمرند. 

  18. «تَنْتضل» از مادّه «نضال» به معنای تیر انداختن است. 

  19. روضة المتقین، جلد 13، صفحه 264.

  20. موسوعة الامام علی بن ابی طالب، جلد 9، صفحه 202. همین معنا با شرح بیشتری در بحارالانوار، جلد 46، صفحه 75 آمده است.