[hadith]فی صفة السماء:

وَ نَظَمَ بلَا تَعْلِیقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا وَ لَاحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا، وَ وَشَّجَ بَیْنَهَا وَ بَیْنَ أَزْوَاجِهَا وَ ذَلَّلَ لِلْهَابطِینَ بأَمْرِهِ وَ الصَّاعِدینَ بأَعْمَالِ خَلْقِهِ حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا، وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِیَ دُخَانٌ فَالْتَحَمَتْ عُرَی أَشْرَاجِهَا، وَ فَتَقَ بَعْدَ الِارْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابهَا، وَ أَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُب الثَّوَاقِب عَلَی نِقَابهَا وَ أَمْسَکَهَا مِنْ أَنْ تُمُورَ فِی خَرْقِ الْهَوَاءِ بأَیْدهِ، وَ أَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لِأَمْرِهِ، وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آیَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارِهَا، وَ قَمَرَهَا آیَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَیْلِهَا، وَ أَجْرَاهُمَا فِی مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا وَ قَدَّرَ سَیْرَهُمَا فِی مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا لِیُمَیِّزَ بَیْنَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ بهِمَا وَ لِیُعْلَمَ عَدَدُ السِّنِینَ وَ الْحِسَابُ بمَقَادیرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِی جَوِّهَا فَلَکَهَا وَ نَاطَ بهَا زینَتَهَا مِنْ خَفِیَّاتِ دَرَارِیِّهَا وَ مَصَابیحِ کَوَاکِبهَا، وَ رَمَی مُسْتَرِقِی السَّمْعِ بثَوَاقِب شُهُبهَا، وَ أَجْرَاهَا عَلَی أَذْلَالِ تَسْخِیرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابتِهَا وَ مَسیرِ سَائِرِهَا وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودهَا وَ نُحُوسهَا وَ سُعُودهَا.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 738-729

لغات: 

رهوات: جمع رهوه: شکاف وسیع. 

ایده: قوت و نیروی حق تعالی. 

بایده: هلاک شونده. 

مارَ: قبول حرکت کرد. 

اشراج: جمع شرج، دستگیره هایی که به صندوقچه و جامه دان دوخته می شود و به آن وسیله صندوقچه نقل و انتقال داده می شود و گاهی به نخها و رشته هایی اطلاق می شود که جامه دان را با آن می دوزند. 

ارتتاق: چسباندن، متصل کردن. 

نقاب: جمع نقب، راه کوهستانی. 

ناط: آویخته. 

صدوع: شکافها. 

و شبح: با تشدید، مشبک کرد. 

حزونه: امر مشکل و دشوار. 

دراری: ستارگان روشن و درخشان 

شرح: 

بخش چهارم این خطبه مشتمل بر چگونگی آفرینش و خلقت آسمانهاست. 


قوله علیه السلام: «و نظم بلا تعلیق الی قوله انفراجها»

اقتضای ظاهر این جمله این است که آسمانها دارای شکافهای وسیع و قسمتهای مختلفی بوده اند. معنای کلام امام (ع) مطابق نظریّه متکلّمین روشن است، چون بعقیده متکلمین اجسام از اجزای لا یتجزّا ترکیب یافته اند، و پیش از ترکیب دارای شکاف و شقوق بوده اند. 

امّا نظر غیر متکلّمین در معنای این جمله امام (ع) یکی از دو احتمال زیر است:

1-  چون آسمانها از اجزا ترکیب یافته اند، و میان اجزای هر مرکّبی مباینت و جدایی است چه ترکیب و تألیف کننده ای باشد یا خیر، امام (ع) لفظ «رهوات و فرج» را به لحاظ جدایی و مباینت میان اجزای آسمان استعاره آورده است. با قطع نظر از این که ترکیب کننده خداست یا جز او. بنا بر این مقصود از نظم بخشیدن به شکافهای وسیع آسمان، افاضه صورت به قسمتهای مختلف آن است، بحدّی که نظم و ترکیبش کامل گردیده و قسمتهای مختلف آسمان بهم پیوسته شده است. 

2-  احتمال دوّم این است که امام (ع) با کلمه «فرج» به جدایی و مباینتی که میان طبقات آسمان وجود دارد اشاره کرده باشد، و مقصود از نظم «رهوات و ملاحمة صدوع» آسمانها چسبیدگی و مماس بودن آنها بر یکدیگر و عدم خلأ در میان آنها باشد. (در احتمال ارتباط یافتن اجزا با یکدیگر، و در احتمال دوم، پیوسته شدن طبقات آسمان با هم فرض شده است). 

امام (ع) با کلمه «بلا تعلیق» به کمال قدرت خداوند تعالی توجّه داده است. 

قضاوت اوهام این است که آسمان، همچون سنگی که در هوا معلق بماند، در خلأ متوقّف گردیده. و این موجب حیرت و شگفتی عقول شده است. امام (ع) با کلمه «بلا تعلیق» آنها را بر شگفتی و بزرگ شمردن این امر تحریک کرده است. 


قوله علیه السلام: «و وشّج بینها و بین ازواجها» 

مقصود امام (ع) از «ازواج» نفوس فرشتگان آسمانی است که نزدیک و قرین یکدیگرند. و به هر قرینی زوج گفته می شود. یعنی میان نفوس آسمانی ارتباط بر قرار کرد، بدین سان که هر جرم آسمانی آن چیزی را پذیرفت که دیگر جرم آن را پذیرا نبود. 


قوله علیه السلام: «و ذلّل للها بطین بأمره الی قوله انفراجها» 

در باره این حقیقت پیش از این اشاره ای شد، که فرشتگان مانند دیگر حیوانات جسمانی نیستند. بنا بر این بالا و پایین رفتن آنها مانند بالا و پایین رفتن افراد محسوس نیست، و گر نه حق تعالی جلّ قدسه -که از تصور گمان کنندگان فراتر است- لزوما در سمتی قرار می گرفت، تا صعود بسوی او انجام پذیرد، و فرود از نزد او تحقّق یابد. بنا بر این لفظ «نزول» که بر جهت محسوس فرودین اطلاق می شود استعاره آورده شده است برای نزول عقلانی: بدین معنی که، بخششهای ارزشمند، از آسمان جود خداوندی، بر سرزمینهای قابل فیض فرود می آید. با توجّه به این معنی فرود آمدن فرشتگان عبارت خواهد بود از: رساندن فیض به موجوداتی که از نظر مقام پایین تر از فرشته اند و فرشتگان واسطه میان موجودات و آفریدگار می باشند. بنا بر این، منظور از فرشتگان، فرستادگانی هستند که مأمور رساندن وحی اند و یا مأموریّت دیگری دارند. و مقصود از فرشتگان بالا رونده، فرشتگانی هستند که اعمال خلایق را نزد خداوند می برند. 

با برداشتی که از معنای نزول کردیم، معنای صعود عبارت خواهد بود از: صوری که در ذات فرشتگان بالا رونده نقش می بندد، و چنان که سابقا توضیح داده شد علم خداوند نسبت به اموری که در مقطع زمانی دور قرار دارند و یا امور معدومه ای که محقّقا وجود خواهند یافت، و به زمان دوری وابستگی دارند، به گونه نقش بستن صورتهای معقول آنها در لوح محفوظ است. 

معنای «صعود» هم مانند لفظ «هبوط» استعاره برای معنای یاد شده است، یعنی صعود از سرزمین نفوس به الواح محفوظ، چنان که توضیح داده شد. 

امّا معنای باز بودن راههای آسمان بدانسان که نگاهبانان منقاد و مطیع باشند و عبور بر فرشتگان سهل آسان باشد، این است، که حجاب و منعی برای فرشتگان وجود ندارد، زیرا علم فرشتگان بر اعمال و رفتار مردمان و آنچه بر این جهان می گذرد نافذ است چنان که جسم بسته و متّصل مانع از نفوذ بعضی اجسام لطیفه در خود نمی شود (حرارت، اصوات، اشعّه از جسم عبور می کند) و از خود عبور می دهد، آسمانها مانع آگاهی فرشتگان نسبت به امور این عالم نمی شوند بنا بر این بمنزله جسم شکافدار بوده و بر آن عبارت «انفراج» اطلاق می شود. و این که نگاهبانان درهای آسمان برای عبور فرشتگان تسلیم و منقادند، بدین معناست که به هیچ وجه مانع نفوذ و آگاهی فرشتگان مقرّب الهی به این عالم نمی شوند. 


قوله علیه السلام: «و ناداها بعد إذ هی دخان فالتحمت عری أشراجها و افتتق بعد الارتتاق صوامت ابوابها» 

در این عبارت حضرت دو معنای احتمالی وجود دارد. 

احتمال اوّل: معنای دود بودن آسمان را قبلا دانسته ای (نیازی به توضیح مجدّد نیست) ندا کردن خداوند آسمانرا، إشاره به فرمانبرداری و اطاعت آسمانهاست، چنان که خداوند تعالی فرموده است: «فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً...». مقصود از «التحام» آسمان ضمیمه شدن اجزای دارای صورت، با اجزای صورت پذیر است، چنان که دو طرف زنبیل یا اشیایی از این قبیل، با روابطی به یکدیگر متصل می شود. (عرب در باره ارتباط یافتن اجزای یک شیئی وقتی «تشریج عری» می گوید که اجزای آن شیئی نسبت به یکدیگر حالت جذب و انجذاب داشته باشند) منظور از باز شدن درهای آسمان پس از بسته بودن آنها، این است که گشایش درهای آسمان، موجب نزول رحمت خداوند شود و فرشتگانی که تدبیر این جهان را به عهده دارند، بواسطه نزول و حرکت آنها، انواع رحمت حق نزول می یابد. بنا بر این حرکات فرشتگان شبیه درها می باشد. چه همانها، درهای رحمت حق و کلیدهای جود خداوندی اند. 

احتمال دوّم این که عرب آنچه را در بالا قرار داشته باشد، آسمان می گوید. 

بنا بر این ممکن است، مقصود از آسمان معنای عام، و شامل آسمان مورد نظر هم بشود. و جمله «و ناداها» اشاره به آسمان ابرها باشد، و دود بودن آسمان منظور بخاری است که پیش از انجماد شبیه دود می باشد. لفظ دود، از بخار استعاره آورده شده است. 

اتّصال یافتن اجزای مختلف آسمان، اشاره به پیوستگی اجزای بخار است که بصورت ابر در آید و (باز شدن درهای بسته) کنایه از نزول باران ابرها باشد. چنان که خداوند متعال فرموده است: «فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بماءٍ مُنْهَمِرٍ». 


قوله علیه السلام: «و اقام رصدا من الشّهب الثّواقب علی نقابها» 

این عبارت حضرت، دو معنای احتمالی دارد. 

1-  لفظ: «نقاب» که به معنی راه کوهستانی است، استعاره از عدم ممنوعیّت وابستگی علوم بماورای عالم جسمانیّات و مجرّدات باشد. (یعنی ممکن است علوم از ماورای عالم ماده سرچشمه بگیرند، ولی، راه برای استراق سمع شیاطین مسدود است، امّا در حقیقت ذات، راههای آسمان گشوده است.) پیش از این معنای شهابهای پرّان که در کمین شیاطین هستند توضیح داده شد. 

2-  احتمال دوّم این است که لفظ «رصد» استعاره از تیرهای محسوس قابل رویت، و کلمه «نقاب» استعاره را ترشیحیه کرده باشد، زیرا لازمه کمین گاه و نگاهبانی این است که از درها، و معابر حراست و حفاظت به عمل آورند. 

وجه حکمت و سرّ این موضوع این است که عربها معتقد بودند شیاطین، به آسمان بالا می روند و گفتار فرشتگان را که برای ما غیب محسوب می شود، گوش می دهند و سپس دریافتهای خود را به کاهنان و ساحران و مانند اینها منتقل می کنند. 

پس از آن که دوران روشنگری و نهی از کهانت و مانند این امور فرا رسید، چنان که گفتیم و به لحاظ این که کهانت و سحر موجب فساد ذهنی مردم و انحراف افکار و دلها از مقصد شریعت می شد، خداوند بمردم اعلام کرد که شهابهای پرّان آسمانی را دور کننده شیطانهای گوش فرا دارنده قرار دادیم، و هر که از شیطانها حرف شنوی داشته باشد، از ناحیه آنها رجم خواهد شد. 

درهای آسمان بر شیاطین بسته است، شیاطین دسترسی بحقایق آسمان ندارند، تا اعتقاد به کهانت را در اندیشه مردم وارد کنند و اعتقاد آنها را به کهانت و غیب گویی مستند بدانند. آیات کریمه قرآن این اوهام باطل را که در حقیقت شیطان نفسانی هستند، درهم می شکند و این عقاید را از ریشه و بن بر می کند. 


قوله علیه السلام: «و امسکها من ان تمور فی خرق الهواء بایده و امرها ان تقف مستسلمة لأمره»

یعنی خداوند آسمان را از بحرکت در آمدن بوسیله بادهای ایجاد شده بشدّت و زنده حفظ کرده است، حکمت حکیمانه خداوندی بر این مقرّر شده است که آسمان با قدرت قهر آمیزش استحکام و استقرار داشته و رام فرمان او باشد. 

در کلام امام (ع) دو عبارت «أمر» به کار رفته است: امر اوّل به معنای حکم الهی و قضای خداوندی، و امر دوّم به معنای قدرت و غلبه فرمان حق تعالی است، الزاما تحقق می یابد. 


قوله علیه السلام: «و جعل شمسها آیة مبصرة لنهارها و قمرها آیة ممحوّة من لیلها»

این عبارت امام (ع) شبیه کلام خداوند است که می فرماید: «وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً». 

آیت حق بودن شب و روز به این دلیل است که هر دو بر کمال قدرت حق تعالی دلالت دارند. از پیشوایان دین در تفسیر روشنگر بودن روز پس از محو ساختن و از بین بردن شب وجوهی بشرح زیر نقل کرده اند. 

1-  روشنگر بودن روز به این دلیل است که خورشید در تمام سال بحال خود ثابت است و نور می دهد و محو آیت شب به لحاظ حالات مختلفی است که برای ماه پیش می آید، گاهی ماه پیداست و نور می دهد و گاه در محاق است و مخفی، تغییر و دگرگونی ماه آن قدر زیاد است که دو شب بر یک حال نبوده و هر شبی در منزلگاه خاصی است و زیادی و نقصان می پذیرد. 

2-  روایت شده است که ابن کوّاء از سیاهیها در چهره ماه سؤال کرد، حضرت در پاسخ فرمود، آن نشانه محو آیت شب می باشد. 

3-  ابن کثیر گفته است که منظور از دو آیت شب و روز، تاریکی شب و روشنی روز است، تقدیر چنین است: ما شب و روز را دارای دو نشانه (ظلمت و ضیاء) قرار دادیم. آیت شب را محو کردیم، یعنی برای ماه نور ذاتی قرار ندادیم، ماه از خورشید نور می گیرد روز، روشنگر است، یعنی روشنایی خورشید ذاتی است. 

کلمه «من» در عبارت امام (ع) یا برای بیان ابتدای غایت و یا برای بیان جنس بکار رفته است، و متعلّق به کلمه «ممحوّة» یا «بجعل» می باشد. معنای دیگر، این که ماه را، از نشانه های شب قرار داد. 


قوله علیه السلام: «فأجراهما فی مناقل مجراهما و قدّر سیرهما فی مدارج درجهما» 

خداوند مسیر خورشید و ماه را در برجها و منزلها مقدّر و مقرر فرموده است. 

برای تبیین کلام امام (ع) در اینجا، لازم است که مفهوم «درج-  بروج و منازل» توضیح داده شود. شرح مطلب این است که، مردم دور فلک را که ستارگان در آن سیر می کنند به دوازده قسم تقسیم کرده و هر قسمی را برج نامیده اند و باز هر برجی را به چند قسم تقسیم کرده و هر قسمی را درجه و رتبه نامیده، و هر یک از این برجها را اسمی است بدین شرح: حمل-  ثور-  جوزا-  سرطان-  اسد-  سنبله-  میزان-  عقرب-  قوس-  جدی-  دلو و حوت. 

خورشید، هر برجی از آسمان را در سی روز طی می کند و ماه هر برجی از آن را در بیشتر از دو روز و کمتر از سه روز به اتمام می رساند. منازل و مراحل سیر ماه بیست و هشت منزل است و اسامی آنها عبارت است از: 1-  شرطین 2-  بطین 3-  ثریّا 4-  دبران 5-  هقعه 6-  هنعه 7-  ذراع 8-  نژة 9-  طرفه 10-  جبه 11-  زبرة 12-  صرفه 13-  عوا 14-  سماک 15-  غفر 16-  زبانا 17-  إکلیل 18-  قلب 19-  شولة 20-  نعایم 21-  بلدة 22-  سعد الذّابح 23-  سعد بلع 24-  سعد السعود 25-  سعد الأخبیة 26-  الفرغ المقدّم 27-  الفرغ الموخّر 28-  رشاء.

ماه هر روزی در یکی از منازل یاد شده فوق قرار دارد چنان که خداوند متعال می فرماید: «لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَها أَنْ،... ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیز الْعَلِیمِ». 


قوله علیه السلام: «لیمیّز بین اللّیل و النّهار إلی قوله بمقادیرهما»

یعنی اندازه گیری مسیر و حرکت مشخّص کننده ماه و سال است. پیش از این در خطبه اول تفسیر و تفصیل این مطلب گذشت. 


قوله علیه السلام: «ثمّ علّق فی جوّها فلکها» 

پس از آن که امام (ع) اشاره به کیفیت ترکیب ستارگان کرد حال با بیان این عبارت اشاره به جایگاه استقرار ستارگان کرده می فرماید: هر یک در فضای فلک خود آویخته هستند. 

اگر بپرسی که امام (ع) ابتدا فرموده بود، که ستارگان و سیّارات معلق نیستند و در این عبارت می فرماید در جو فضای فلک شان آویخته اند معنای این دو کلام را چگونه توجیه می کنید در پاسخ می گوییم: تعلیق و وابستگی امری نسبی است به اعتباری می توان گفت معلّق و وابسته اند، و به اعتباری می شود گفت وابسته نیستند. در عبارت اوّل که فرمود وابسته نیستند، منظور این است که به جسم دیگری در ما فوق خود، وابستگی ندارند. و مقصود از وابستگی در عبارت دوّم این است که در فضا به قدرت و اراده خداوند معلّق و وابسته هستند. میان این دو کلام تناقض و منافاتی نیست. و فلک اسم جنس است برای هر جسم مدوّری که بر آن این نام صدق کند. 


قوله علیه السلام: «و ناط بها زینتها من خفیّات دراریها و مصابیح کواکبها: 

این کلام امام (ع) شبیه کلام خداوند است که فرمود: «وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بمَصابیحَ». 

و این سخن حضرت که گوش فرا دارنده به آسمانها، با تیرهای شهاب هدف گرفته می شوند، شبیه این فرموده حق تعالی است، که: «إِلَّا مَنْ خَطِفَ...». 

توضیح این بیان امام (ع) پیش از این به تفضیل داده شد. در باره این که چرا امام (ع) کلمه «شهب» را تکرار کرده اند، باید گفت که ذکر شهاب در جمله اول برای بیان این حقیقت بود که شهب دامی برای شیاطین بحساب می آیند، و در جمله دوّم برای بیان این حقیقت است که گوش فرا دارندگان به آسمان با شهابهای پرّان رمی شده و دور می گردند. (بعبارت روشن تر) شهب در یک جمله بمعنی کمین گاه و در جمله ای دیگر بمعنی تیر به کار رفته، تکرار سخن برای فزونی معنی است. 


قوله علیه السلام: «و أجراها علی اذلال تسخیرها» 

این عبارت امام (ع) مانند این آیه شریفه است که: «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» مقصود از «إذلال» یا ذلّة: ممکن بودن، حاجت داشتن و نیازمند ایجاد و اداره بودن است. و منظور از ثوابت و سیّار که در کلام امام (ع) آمده است، هر کدام مفهوم خاصّی دارد که ذیلا شرح می دهیم: مقصود از سیّارات هفت ستاره است و عبارتند از: زحل، مشتری، مرّیخ، خورشید، زهره، عطارد و ماه. 

خورشید و ماه را «نیّرین» و پنج ستاره دیگر را «متحیّرین» می گویند: دلیل متحیّر گفتن به این ستارگان این است که حرکت مستقیم انجام می دهند و پس از توقّفی کوتاه به جایگاه اوّل بازگشت نموده، و پس از توقّفی دیگر بحال استقامت، باز می گردند. امّا خورشید و ماه، همواره حالت استقامت و یکنواختی دارند. و دیگر ستارگان آسمان جز این هفت ستاره که یاد شد، ثوابت شمرده می شوند، و در فلک هشتم قرار دارند. هر یک از هفت ستاره سیّار حرکتی مخصوص به خود دارد، که مخالف حرکت ستارگان دیگر است. 

صعود و نزول هر یک از سیّاره های هفت گانه به هدفی صورت می گیرد. صعود و بالا رفتن آنها برای رسیدن به شرف خود است. شرف خورشید در درجه 19 از برج حمل و شرف ماه در درجه سوّم از برج «ثور» و شرف «زحل» در مرتبه 21 از برج «میزان» و شرف «مشتری» در مرتبه 15 از برج «سرطان» و شرف مرّیخ در درجه 28 از برج «جدی» و شرف زهره در مرتبه 27 از برج «حوت» و شرف عطارد در رتبه 25 از برج «سنبله» و شرف سیاره «رأس» در درجه سوّم از برج «جوزا» و شرف «ذنب» در مرتبه سوّم از برج «قوس» و برج «شرف» تمام مراتبش شرف است. جز این که بعضی از مراتب به نسبت بعضی دیگر از مراتب قوّت بیشتری دارد. ما دام که ستارگان به سمت شرف پیش روند بالا می روند ازدیاد پیدا می کنند به نهایت مرحله کمال که برسند، فرود می آیند و نقص پیدا می کنند. فرود آمدن هر ستاره ای ضدّ و مقابل شرف و صعود آن ستاره است. 

امّا در باره سعد و نحس بودن ستارگان گفته اند: زحل و مرّیخ نحس اند، نحوست زحل از مرّیخ بیشتر است مشتری و زهره سعد هستند. سعد بودن مشتری بیشتر است. عطارد با ستارگان سعد، سعد است و با ستارگان نحس، نحس می باشد. خورشید و ماه در حالت، تثلیث و تسدیس سعد هستند، در حالت مقابله تربیع و مقارنه نحس اند. ستاره رأس سعد و ذنب و کبد هر دو نحس اند. 

معنای سعد و نحس ستارگان این است، که به هم پیوستن سعدها سبب اصلاح امور این عالم می شود و لزوما به هم رسیدن نحسها موجب فساد و دگرگونی امور و اشیای این جهان می گردد».