[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) تعرف بخطبة الأشباح و هی من جلائل خطبه(علیه السلام)‏

وصفُ اللّه تعالی‏:

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی لَا یَفِرُهُ الْمَنْعُ وَ الْجُمُودُ وَ لَا یُکْدیهِ الْإِعْطَاءُ وَ الْجُودُ، إِذْ کُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقِصٌ سوَاهُ وَ کُلُّ مَانِعٍ مَذْمُومٌ مَا خَلَاهُ، وَ هُوَ الْمَنَّانُ بفَوَائِد النِّعَمِ وَ عَوَائِد الْمَزید وَ الْقِسَمِ، عِیَالُهُ الْخَلَائِقُ ضَمِنَ أَرْزَاقَهُمْ وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهُمْ وَ نَهَجَ سَبیلَ الرَّاغِبینَ إِلَیْهِ وَ الطَّالِبینَ مَا لَدَیْهِ وَ لَیْسَ بمَا سُئِلَ بأَجْوَدَ مِنْهُ بمَا لَمْ یُسْأَلْ؛ الْأَوَّلُ الَّذی لَمْ یَکُنْ لَهُ قَبْلٌ فَیَکُونَ شَیْ‏ءٌ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرُ الَّذی [لَمْ یَکُنْ‏] لَیْسَ لهُ بَعْدٌ فَیَکُونَ شَیْ‏ءٌ بَعْدَهُ؛ وَ الرَّادعُ أَنَاسیَّ الْأَبْصَارِ عَنْ أَنْ تَنَالَهُ أَوْ تُدْرِکَهُ؛ مَا اخْتَلَفَ عَلَیْهِ دَهْرٌ فَیَخْتَلِفَ مِنْهُ الْحَالُ وَ لَا کَانَ فِی مَکَانٍ فَیَجُوزَ عَلَیْهِ الِانْتِقَالُ؛ وَ لَوْ وَهَبَ مَا تَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعَادنُ الْجِبَالِ وَ ضَحِکَتْ عَنْهُ أَصْدَافُ الْبحَارِ مِنْ فِلِزِّ اللُّجَیْنِ وَ الْعِقْیَانِ وَ نُثَارَةِ الدُّرِّ وَ حَصِید الْمَرْجَانِ مَا أَثَّرَ ذَلِکَ فِی جُودهِ وَ لَا أَنْفَدَ سَعَةَ مَا عِنْدَهُ؛ وَ لَکَانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَخَائِرِ الْأَنْعَامِ مَا لَا تُنْفِدُهُ مَطَالِبُ الْأَنَامِ لِأَنَّهُ الْجَوَادُ الَّذی لَا یَغِیضُهُ سُؤَالُ السَّائِلِینَ وَ لَا [یُبَخِّلُهُ‏] یُبْخِلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّینَ‏.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 679

از خطبه های آن حضرت (ع) است این از خطبه های امام (ع) است، که به خطبه اشباح، یعنی اشخاص معروف است. این خطبه را از این جهت به این نام نامیده اند که در آن از آفرینش فرشتگان، آسمانها، زمین و پیامبران و چگونگی آفرینش آنها سخن به میان آمده است و یکی از بزرگترین خطبی است که آن حضرت در پاسخ شخصی که از او درخواست کرد تا خدا را طوری برایش توصیف کند که گویا او را آشکارا می بیند، ایراد کرد. روایت شده است که حضرت از چنان تقاضای نادرستی بسختی بر آشفت، و پس از اجتماع مردم بمنبر بر آمد و این خطبه را بیان کرد. 

بخش اول: وصف اللّه تعالی

سند: مسعدة بن صدقه از حضرت جعفر بن محمد بن الصادق (ع) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: این خطبه را امیر مؤمنان (ع) روزی بر منبر کوفه قرائت فرمودند آن گاه که مردی نزد آن حضرت آمده عرض کرد یا امیر المؤمنین پروردگار ما را چنان برای ما توصیف کن که دوستی و شناخت ما در باره او زیاد شود، حضرت از این درخواست به خشم آمد، و ندا در داد تا مردم برای نماز در مسجد حاضر شوند. مردم بطوری اجتماع کردند که مسجد پر از جمعیت شد، در حالی که رنگ مبارکش از خشم زیاد تغییر یافته بود به منبر بر آمد. پس از حمد و ثنای خدای متعال و درود بر رسول معظم اسلام (ص) این خطبه را ایراد فرمود: 

لغات:

اشباح: اشخاص. 

یفره: مالش زیاد می شود و وفور کامل می یابد. 

و یکدیه: خیرش ناقص می شود. 

تنفّست عنه: شکافته شد. 

فلز: عناصر ارزشمند زمین که به وسیله کوره جرم گیری شده، خالص شوند. 

عقیان: طلای ناب. 

مرجان: لؤلؤ کوچک. 

و الحّ فی سؤاله: وقتی که تقاضا و خواست خود را مدام تکرار کند. 

شرح:

در این قسمت از خطبه امام (ع)، شروع به بیان اوصاف خداوند سبحانه و تعالی کرده و آنها را با توجّه به آثار رحمت حق و خصوصیاتی که منحصرا شأن ذات اوست بیان نموده است. 

1-  دارایی، غنا و ثروتمندی خداوند متعال، با خودداری از بذل و بخشش زیاد نمی شود، (بر خلاف ثروت و دارایی انسانها که با عدم بخشش فزونی پیدا می کند) پس در باره خداوند دلیلی بر منع از جود، وجود ندارد. 

2-  جود و بخشش خداوند، موجب نقص و فقر او نمی شود این جا نیز دلیلی وجود ندارد که خداوند از کرم و بخشش باز بماند. 

بعد از بیان این دو خصوصیت برای ذات مقدّس حق، به پاسخ توهمّی که ممکن است در این باره از ناحیه افراد ناآگاه صورت گیرد، و خداوند را، در ردیف بخشندگانی که مالشان با بخشش نقصان می پذیرد قرار دهند پرداخته و می فرماید: «هر بخشنده ای جز خداوند مالش نقصان می پذیرد.» و باز خداوند را مبرّا و پاک می داند از این که داخل در افرادی باشد، که بدلیل منع و بخل از بخشندگی مورد مذمّت و نکوهش هستند با این بیان که هر منع کننده بخشش مورد مذّمت است جز او که هر چند خودداری از بخشش کند نکوهش نمی شود، زیرا منع او بدلیل ترس از فقر نیست. 

این بیان امام (ع) که هر بخشنده ای جز او دچار کمبود می شود، و هر منع کننده بخششی مورد مذمّت است، تأکیدی است، بر دو جمله اوّل که فرمود: «خداوند با منع از بخشش فزونی مال پیدا نمی کند و بخشندگی او هم موجب فقر و بی چیزی اش نمی شود».

دلیل این امر در مورد خداوند این است، که زیاد شدن مال به بخشش نکردن و نقص پیدا کردن مال با بخشش در حق کسانی صادق است که به زیادی و نقصان، دچار سود و زیان می شوند. امّا اطلاق سود و زیان بر خداوند محال است. بنا بر این افزایش و نقصان مال در حق خداوند امری است محال زیرا تصوّر نفع و ضرر برای خداوند منجر به دو امر محال می شود: اوّل نیازمندی و امکان، دوّم محدود شدن خداوند در بخشش وجود، با این که قدرت ذات حق تعالی نامحدود است. این حقیقت را امام (ع) بدین عبارت توضیح داده و فرموده است: «افزایش و نقصان در حق خداوند روا نیست تا فرقی میان او و آفریدگانش باشد.» انسان بخشنده به این دلیل دچار کمبود می شود که خود به آنچه می بخشد نیازمند است و از آن سود می برد، و باز به همین دلیل انسانی که از بخشش خودداری کند مورد نکوهش است، نه خداوند، زیرا خداوند اگر از بخشش خودداری کند مطابق نظام حکمت و عدالت رفتار می کند. ولی غیر خداوند اگر از بخشش خودداری کند، اکثرا بدلیل پیروی از حرص و یا هوای نفس است. 

باید توجّه داشت، این که هر بخشنده ای با بخشش کمبود پیدا می کند، قضیّه موجبه کلیّه است و صدق آن (برای هر عاقلی) روشن است و نیازی به توضیح بیشتر ندارد، امّا کلیّت این قضیّه که هر خودداری کننده از بخشش جز خداوند مورد ملامت است، نیاز به استدلال و برهان دارد، و تحقیق آن این است که خودداری کننده از بخشش مال، ترس از فقر و یا اموری از این قبیل او را از بخشش باز می دارد، و بخوبی روشن است آن که در دنیا از فقر می ترسد، دنیا را دوست می دارد و با بندگانی که توکّل بر خداوند دارند و از متاع دنیا و زیباییهای آن زهد می ورزند فاصله زیادی دارد. 

با توجّه به این که انسان وظیفه دارد و مأمور است که در دنیا زهد پیشه کند و از جمله زاهدان باشد، وقتی که دنیا دوست بود سزاوار مذمّت و ملامت شود، چه بدلیل همین دنیا خواهی از بذل مال، خودداری کرده است. و همین مال از توجّه به جمال خداوند کریم او را باز داشته و حجاب توجّه او گردیده است. با توضیح فوق صدق قضیّه کلیّه فوق (هر خودداری کننده از بخشش جز خداوند مورد ملامت است) بخوبی روشن شد. 

از امام زین العابدین (ع) در دعا چنین نقل شده است که در پیشگاه خداوند به هنگام نیایش عرضه می داشت: «ای کسی که زیادی بخشش جز کرم و جود بر او نمی افزاید». در این عبارت امام سجّاد (ع) نکته ظریفی نهفته است. و آن این که بخشش خداوند سبحانه تعالی جز بر شایستگی و استحقاق به چیزی متوقّف نیست، و با هر نعمتی که از جانب خداوند بر بنده ای صدور پیدا نماید جایگاه صدور نعمت را، استحقاق می بخشد و آنرا آماده پذیرفتن نعمتی دیگر می کند. 

بنا بر این فزونی بخشش، موجب فراوانی استعداد، و زیادی استعداد، اقتضای پذیرفتن زیادی جود و بخشش را دارد. 

3-  خداوند با نعمتهای فراوانی که به جهانیان عنایت فرموده، دارای حق منّت شده است. منّت، عبارت است از: یادآوری نعمت دهنده، از نعمتهایی که به نعمت گیرندگان بخشیده، و از این بابت بر آنها حق پیدا کرده است. چنان که خداوند متعال می فرماید: «یا بَنِی إِسْرائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ». 

قرآن کریم کلمه «منّت» را در موارد زیادی بعنوان مدح و ستایش خداوند سبحان به کار برده است. هر چند منّت نهادن، یعنی به رخ کشیدن نعمت از صفات نکوهیده مخلوقات می باشد. علّت این فرق این است که هر نعمت دهنده ای جز خداوند، محتمل است که برای نعمتی که داده است انتظار پاداش متقابلی داشته باشد، تا از آن استفاده کند. با انتظار پاداش از ناحیه نعمت گیرنده، نعمت دهنده نباید توقع سپاسگزاری را هم داشته باشد، چون توقّع سپاسگزاری منتفی است بنا بر این منّت نهادن هم منتفی است زیرا لازمه منّت، دست بالا داشتن و خود را بزرگ دیدن است. کسی که از نعمت گیرنده توقّع جبران نعمتش را دارد، و به آن نیازمند است، دارای حقّ منّت نمی تواند باشد. 

انتظار تلافی و جبران نعمت، با داشتن منّت بر نعمت گیرنده، از نظر عرف قابل جمع نیستند. دست برتر داشتن و بزرگوار بودن شایسته توانگری است که چشم به نتیجه بخشش نداشته باشد. منّت گذاری یعنی شخصیّت نعمت گیرنده را خرد کردن، موجب آزار و اذیّت قبول کننده نعمت می شود، و آمادگی نفسانی نعمت دهنده را برای پذیرش رحمت حق، و پاداش اخروی خداوند از میان می برد. لذا در کلام حق تعالی از منّت نهادن نهی شده است، چنان که می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بالْمَنِّ وَ الْأَذی». 

در آیه کریمه، منّت و اذیّت را موجب بطلان صدقه دانسته است، یعنی منّت نهادن و اذیّت کردن استحقاق ثواب را از میان می برد. 

منظور از «فواید النعم» در کلام امام (ع) فوایدی است که خداوند بر خلایق ارزانی داشته و مقصود از «عوائد المزید و القسم» اموری است که مردم بدانها نیازمندند، و برای زندگی آنها ضرورت دارد. «پس خداوند بخاطر نعمتهایی که به جهانیان عطا فرموده و نیازمندی زندگی آنها را که بدان احتیاج شدید دارند بر آورده ساخته، منّان است». 

4-  خلایق عیال خدایند، روزی آنها را ضمانت کرده، و قوت آنها را اندازه گیری و مقرّر داشته است. در این عبارت امام (ع) لفظ «عیال» را برای خلق نسبت به پروردگارشان استعاره آورده است. 

جهت مشابهت را در تعریف عیال می توان فهمید، عیال شخص کسانی هستند که انسان، آنها را در محلّی جمع کرده، نیازمندی آنها را تأمین می کند و آنچه به حال وضع آنها مناسب باشد بر ایشان فراهم می کند. احوال خلق هم نسبت به خداوند چنین است. آنها را آفریده و تحت توجّهات خود قرار داده، تا سعادتشان را در زندگی این دنیا و آن دنیا تأمین کند (معاش این دنیا و ثواب آن دنیا را بر ایشان فراهم کند). 

لفظ «ضمان» نیز برای آنچه در حکمت الهی واجب شده، و تحقّق آنها برای نظام یافتن و سامان پیدا کردن وضع زندگی خلایق از قبیل روزی مقدّر و دیگر نیازمندیهایشان استعاره به کار رفته است. مقصود از «قوت مقدّر خداوند برای خلق»، بخشش تمام چیزهایی است که از کم و زیاد، در لوح محفوظ ثبت و ضبط شده است، و انجام آنها تخلّف ناپذیر می باشد. 

5-  مسیر واضح علاقه مندان به سیر و سلوک، به خداوند ختم می شود، و هر آنچه بخواهند نزد اوست. 

امام (ع) در آغاز سخن آنچه مربوط به اصلاح حال انسانها، از روزی، قوت و دیگر نیازمندیهای ضروری، دنیای آنها بوده بر شمرده است، و آن گاه اموری که در بهبود وضع آخرت آنها مؤثر است همچون پیمودن راه حق، و دیگر شئون را یادآوری می کند، و از آن میان به روشن بودن راه شریعت، برای پویندگانی که به نظاره کردن جمال خداوند کریم راغبند و نعمتهای مدام و جاوید حق تعالی را می خواهند اشاره کرده و می فرماید: «سالکان طریق به سوی او در حرکتند، و خواستاران سعادت، رستگاری را از نزد او می طلبند.»

6-  حق تعالی در مورد آنچه از او خواسته می شود نسبت به آنچه که از او خواسته نمی شود بخشنده تر نیست. 

کلام امام (ع) در باره این صفت خداوند اشاره به نکته لطیفی دارد: فیضی که از ناحیه حق تعالی بر خلایق صادر می شود به دو اعتبار است. 

1-  اگر صدور فیض به لحاظ جود و بخشش خداوندی در نظر گرفته شود از این جهت نسبت به همه موجودات یکسان بوده، در بخشش اختلافی نیست.

بدین اعتبار همه مخلوقات نسبت بخداوند نسبت مساوی دارند، پس نمی توان گفت که خداوند نسبت به فلان موجود خاص بخشنده تر از بهمان موجود است که اگر چنین فرض شود لازم می آید خداوند نسبت به بعضی بخل ورزیده باشد و به بعضی نیازمند باشد، و لازمه این اثبات نقص برای خداست و خداوند از نقص و بخل و نیاز مبرّا و پاک بوده و مقامی فراتر از این تصورات دارد. 

2-  اگر فیض به نسبت فیض گیرنده یعنی ممکن الوجود در نظر گرفته شود، اختلاف وجود دارد امّا این اختلاف، صرفا از همین جهت قرب و بعد با خداوند است. بنا بر این هر فیض گیرنده ای که دارای استعداد و پذیرش بیشتری بوده، شرط و تضاد کمتری داشته باشد، به جود و بخشش خداوند نزدیک تر است. 

با توجّه به توضیح فوق، اگر سؤال کننده و متقاضی، چیزی را که از خداوند مسئلت می کند نصیبش شود و چیزی را که مسئلت ندارد به او بخشیده نشود، بدین معنی نیست که شیء تقاضا نشده، در نزد خداوند بسیار با ارزش بوده و خداوند بوی نبخشیده است. اصولا میان آنچه خواسته شده و آنچه خواسته نشده است، نسبت به جود خداوند فرق و تفاوتی نیست. امّا این که چرا شیء مورد خواست و تقاضا به او بخشیده شده است باین دلیل است که سؤال و تقاضا زمینه قبول فیض را فراهم کرده و فیض حق متعال که همواره وجوب وجود دارد، در زمینه مستعد قبول جاری و ساری شده است. اگر متقاضی فیض، همان چیزی را که از خدا نخواسته است، تقاضا می کرد، و بوسیله خواست و مسئلت، خود را مستعد قبول فیض می کرد. به او عطا می شد، بدیهی است که در بخشش خداوند بخل و منعی نیست، هر چند که شیء مورد تقاضا نهایت ارزشمندی و گران قدری را می داشت حق تعالی بوی می بخشید، چه بخشندگی نقصی در گنجینه های بخشش، و عموم جود خداوند ایجاد نمی کند. کلام امام رضا (ع) به همین حقیقت اشاره دارد هنگامی که معنای «جواد» از آن حضرت پرسیده شد. در پاسخ سؤال کننده فرمود: «این سؤال شما دو صورت دارد: اگر مقصودت از «جواد» مخلوق و انسان باشد. جواد کسی است که آنچه از جانب حق تعالی بر او واجب و مقرر شده است پرداخت نماید (مانند صدقات، زکوات و...) و بخیل کسی است که از پرداخت حقوق واجبه الهی خودداری کند. 

و اگر مقصودت از جواد آفریدگار و خالق باشد. خداوند بخشنده و جواد است، چه ببخشد و یا منع کند، زیرا که خداوند اگر ببخشد به کسی می بخشد که استعداد بخشش را داشته باشد. و اگر منع کند از کسی منع می کند که استعداد قبول را نداشته باشد.» در عبارت امام رضا (ع) جمله: ان اعطی اعطی من له و إن منع منع من لیس له اشاره به این است که بخشش و عدم بخشش الهی بسته به زمینه استحقاق است. او در فیاضیّت منع و ردعی ندارد (و به گفته شاعر عارف:

هر چه هست از قامت ناجور نازیبای ماست            ورنه تشریف تو بر قامت کس کوته نیست)

امام علی (ع) با ذکر این صفت برای خداوند او را از بخلی که در انسان است مبرّا و پاک دانسته است، زیرا طبیعت انسان چنین است که نسبت به آنچه از او تقاضا شود بخشنده تر است. دلیل آسانی بخشش، در شیء مورد تقاضا این است که متقاضی معمولا، اشیای گرانبها و پر ارزشی که در نظر انسان بسیار عزیز باشد. تقاضا نمی کند (چون می داند که نخواهد داد)، به همین لحاظ انسان نسبت به شیئی مورد تقاضا (که عرفا هم کم بهاتر می باشد) بخشنده تر است. 

7-  خداوند اوّلی است که ما قبلی ندارد، پس هیچ چیز پیش از او نیست. 

8-  خداوند آخری است که ما بعدی ندارد، پس بعد از او هیچ چیز نیست. 

ما در گذشته پیرامون این دو صفت حق تعالی بحث کرده ایم، نکته ای که در اینجا قصد توضیح آن را داریم این است که اوّل یا آخر بودن، دو مفهوم اعتباری اضافی می باشند که، عقل ما از ذات مقدس حق تعالی انتزاع می کند. به این دلیل که وقتی ما سلسله وجودات و نیازمندی آنها را بذات حق تعالی بررسی کنیم موجودات را بذات او منتهی دیده و به او نسبت می دهیم و به اعتبار همین نسبت و اضافه او را اوّل می نامیم زیرا تمام موجودات در تحقّق وجودی و بقای خود به موجودی بی نیاز و مطلق که خداوند است منتهی می شوند. پس آن ذات مطلق بعنوان علیّت و اصالت ذات و شرافت وجودی اوّل بحساب می آید (تقدّم و تأخر یا به اعتبار مکان است و یا به اعتبار زمان) و چون خداوند در مکان قرار ندارد، تقدم مکانی در باره خداوند منتفی است و زمان هم متأخّر از وجود خداوند است زیرا که زمان از خصوصیات حرکت و حرکت متأخّر از جسم و جسم از علت وجودی خود (که خداوند باشد) متأخر است، پس قبلیّت زمانی هم در مورد خداوند تصور ندارد، چه برسد که بر آن سبقت گرفته باشد. پس هیچ چیز بطور مطلق از اشیای زمانی و غیر زمانی قبل از خداوند تصوّر ندارد. قبلیّت خداوند به لحاظ اشیای زمان دار و مکان دار است که در سلسله علل وجودی به وی منتهی می شوند. 

آنچه تاکنون گفته شد، در مورد اطلاق مفهوم قبلیّت بر خداوند بود امّا اطلاق مفهوم بعدیّت بر ذات حق تعالی بدین لحاظ است که اگر آداب و کیفیّت سلوک را در نظر بگیری و ملاحظه مراتب سلوک سالکین را که سفر کننده بمنازل عرفان و شناختشان هستند بنمائی مفهوم آخریّت خداوند را در می یابی، چه او پایان درجاتی است که عرفا می توانند بدان صعود نموده و ارتقا یابند و شناخت خداوند درجه نهایی و آخرین منزل است. 

بعبارت دیگر هر موجودی جز خداوند، امکان عدم دارد، و چون امکان عدم دارد پس ذاتش استحقاق وجود یافتن را ندارد تا چه رسد به این که آخریّت و بعد بودن مطلق بر او عارض شود. امّا خداوند متعال ذاتا واجب است و با قیاس به هر موجودی آخریّت و بعد بودن ذاتی اوست. پس او بطور مطلق اوّلی است که هیچ چیز قبل از او نیست و آخر مطلقی است که هیچ چیز بعد از او نمی باشد. 

9-  خداوند مردمک چشمها را از این که او را دریابند و درک کنند باز داشته است. 

قبلا این موضوع توضیح داده شد که نیروی بینایی چشم، شیئی را می تواند درک کند، که دارای چگونگی و جهت باشد، (حالت و مکان داشته باشد) خداوند متعال از داشتن وضع و جهت مبرّاست. بنا بر این محال است که با حسّ بینائی درک شود. 

معنای این عبارت امام (ع) که خداوند قوّه باصره را از دیدن خود باز داشته است این است که چشمها را تحت تأثیر قوه قهریّه خویش قرار داده، و به لحاظ نقص و کمبودی که دارند قادر بدرک خداوند نیستند. 

10-  روزگار بر خداوند نمی گذرد، تا با گذشت زمان حال او دگرگون شود. 

می دانیم که گذشت زمان منشأ تمام تغییرات، و دگرگونی احوال است. با توجّه به این که ذات اقدس حق تعالی منزّه است از این که در ظرف زمان قرار گیرد بنا بر این از تغییر و دگرگونیی که عارض بر اشیای زمانی می شود، مبرّا و پاک می باشد. 

11-  خداوند در مکان قرار ندارد، تا انتقال یافتن و جابجا شدن بر او صدق کند چون از ویژگیهای شی ء مکانی این است که از مکان خود بجای دیگر منتقل شود، و خداوند که از داشتن مکان منزّه است انتقال یافتن و جابجایی برای خداوند محال است. 

اگر خداوند در مکان و قابل انتقال می بود، همان نقصی که برای اشیای مکانی به لحاظ نیاز به مکان، متصوّر است، برای خداوند در نظر گرفته می شد و لازم می آمد که خداوند دارای نقص باشد. 

با توضیح فوق روشن شد که خداوند مکانی ندارد. تا جابجایی و انتقال بر ذات او راه پیدا کند. 

12-  خداوند متعال چنان است که اگر تمام معادن کوهها و دانه های قیمتی دریاها، مانند نقره و طلاهای خالص و یا درّ و مروارید به مردم بخشد، تأثیری در جود و کرم خداوند ندارد. 

بر شمردن این نعمتها بمنظور ستایش و مدح خداوند است، نعمتهایی که امام (ع) در اینجا نام برده، بهترین چیزهایی هستند که انسان می تواند به دست آورد، و پربهاترین دانه های قیمتی است که طالبان دنیا برای به دست آوردن آنها، رقابت می کنند، یادآوری این نعمتها، توجّه دادن به کمال قدرت خداوند و نامتناهی بودن مخلوقات می باشد. 

ما قبل از این توضیح داده ایم که بخشش، در قدرت و توان مالی کسانی تأثیر دارد که خود محتاجند و نفع و ضرر در باره آنها معنی پیدا می کند. ولی جود و بخشندگی هر چند بینهایت باشد، در ذات خداوند، مؤثّر نخواهد بود. 

امام (ع) لفظ «ضحک: خندیدن» را برای صدف استعاره آورده است وجه شباهت میان آنها این است، که دهان، مانند صدف باز می شود. درهای داخل صدف و دندانها چون در نمایان می شوند. و باز گوشتی در داخل صدف وجود دارد که در لطافت و ظرافت شبیه زبان می باشد. هر گاه کسی صدفی را بیابد خواهد دید که درست مانند انسان می خندد. 

در عبارت فوق لفظ «حصید» برای درهای کوچک استعاره به کار رفته است که درست بهنگام چیدن شبیه گندم و حبوبات می باشند. 

باید دانست که صدف هر چند حیوان دارای حسّ و حرکت می باشد ولی او از نظر اتّصال بزمین برای تغذیه و ریشه دار بودنش، شبیه گیاهان است. 

امام (ع) با عبارت زیبای «یخرج» را برای اموالی که از معادن و یا دریا بدست آید بکار برده است این شنونده است که باید میان دو مورد فرق بگذارد و جواهرات حاصل از معادن و دانه های گران قیمت بدست آمده از دریا را از یکدیگر تمیز دهد. 


قوله علیه السلام: «لأنّه الجواد الّذی لا یغیضه سؤال السّائلین و لا یبخله الحاح الملحین». 

«خداوند آن بخشنده ای است، که عطای او با سؤال مکرّر متقاضیان فروکش نمی کند و اصرار اصرار کنندگان او را به بخل و خودداری از بخشش وادار نمی سازد کلام حضرت بیان کننده این حقیقت است، که بخشیدن چیزهای گران قیمت و پر ارزش، تأثیری در بخشندگی خداوند ندارد، و با اعطا و خارج کردن این نعمتها کمبودی در گنجینه های کرمش احساس نمی شود. 

بخشنده ای که طبیعت ذاتش چنین باشد، همان جوادی است که سود و زیان و کمبودی بر او عارض نمی شود، و نعمتهای او بی نهایت است. لفظ «یغیض» برای نعمتهای الهی به ملاحظه شباهت آن با آب از جهت این که آب دارای مخزن کامل زیر زمینی و با کشیدن، کمبود پیدا نمی کند استعاره به کار رفته است. 

بعضی کلمه «یقیضه» را «بغضبه» روایت کرده اند. غضب و خشم از ویژگیهای مزاج انسانی است و چون حق تعالی از مزاج و جسمانیّت پاک و منزّه می باشد، از عوارض آن که خشم و غضب است نیز مبرّاست. همچنین بخل و خودداری از بخشش، صفت پست جسمانی است، که نیازمندی و کمبود موجب آن می شود. آن که در ذاتش زیادی و نقصان راه ندارد اگر همه دنیا را به سائل و متقاضی ببخشد، تأثیری در پادشاهی وی نخواهد داشت.