[hadith]اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِیلِ وَ التَّعْدَاد الْکَثِیرِ، إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَیْرُ مَأْمُولٍ وَ إِنْ تُرْجَ فَخَیْرُ مَرْجُوٍّ. اللَّهُمَّ [فَقَدْ] وَ قَدْ بَسَطْتَ لِی فِیمَا لَا أَمْدَحُ بهِ غَیْرَکَ وَ لَا أُثْنِی بهِ عَلَی أَحَدٍ سوَاکَ، وَ لَا أُوَجِّهُهُ إِلَی مَعَادنِ الْخَیْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّیبَةِ، وَ عَدَلْتَ بلِسَانِی عَنْ مَدَائِحِ الْآدَمِیِّینَ وَ الثَّنَاءِ عَلَی الْمَرْبُوبینَ الْمَخْلُوقِینَ؛ اللَّهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْنٍ عَلَی مَنْ أَثْنَی عَلَیْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ، وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِیلًا عَلَی ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ کُنُوز الْمَغْفِرَةِ؛ اللَّهُمَّ وَ هَذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بالتَّوْحِید الَّذی هُوَ لَکَ وَ لَمْ یَرَ مُسْتَحِقّاً لِهَذهِ الْمَحَامِد وَ الْمَمَادحِ غَیْرَکَ وَ بی فَاقَةٌ إِلَیْکَ لَا یَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إِلَّا فَضْلُکَ وَ لَا یَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلَّا مَنُّکَ وَ جُودُکَ؛ فَهَبْ لَنَا فِی هَذَا الْمَقَامِ رِضَاکَ وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الْأَیْدی إِلَی سوَاکَ، إِنَّکَ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 200-196

 

تو امید منی، تو پناه منی!

فراموش نکرده ایم که امام(علیه السلام) این خطبه بسیار جامع و مفصّل را در پاسخ کسی بیان فرمود که تقاضای بحثی درباره صفات خدا نموده بود و امام(علیه السلام) نخست با دقیق ترین و ظریف ترین عبارات، صفات خداوند را اعم از صفات جمال و کمال، شرح می دهد، سپس به سراغ صفات فعل او می رود، از آفرینش فرشتگان و زمین و آسمان و آنگاه خلقت انسان و انواع نعمت هایی که به او بخشیده و سرانجام از علم خداوند به همه جزئیّات و کلیّات جهان هستی، سخن می گوید.

سپس در این بخش از خطبه که بخش پایانی آن است، رو به درگاه خدا می آورد و با دعای پر معنایی که بحث های این خطبه را تکمیل می کند آن را پایان می دهد.

در این بخش، نخست خداوند را به بهترین صفات توصیف می کند; توصیفی که برای غیر او جایز نیست و نشانه ای از توحید در مقام دعا است می فرماید:

«خداوندا! تو دارای اوصاف جمال و صفات کمالِ فراوان هستی». (الَّلهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِیلِ، والتَّعْدَاد(1) الْکَثِیرِ).

آری تمام صفات نیک در ذات پاکت جمع است، «تو کریمی، تو رحیمی، تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنایی». و به همین دلیل: «اگر به تو آرزومندیم به خاطر آن است که تو بهترین آرزوی مایی و اگر به تو امیدواریم تو بهترین مایه امید و رجایی» (إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَیْرُ مَأْمُول، وَ إِنْ تُرْجَ فَخَیْرُ مَرْجُوٍّ).

سپس می افزاید: «بار الها! تو به من، توان دادی که به مدحی بپردازم که غیر تو را با آن، مدح نمی گویم و به ثنایی روی آورم که بر غیر تو نمی خوانم و روی سخنم را به کسانی که کانون نومیدی و محلّ تردید هستند، متوجه نمی سازم; (آری) تو زبانم را از مدح و ستایش انسان ها و ثناخوانی مخلوقات (در پرتو معرفت و ایمان به ذات پاکت) باز داشته ای». (الَّلهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لی فِیمَا لاَ أَمْدَحُ بهِ غَیْرَکَ، وَ لاَ أُثْنِی بهِ عَلَی أَحد سوَاکَ وَلاَ أُوَجَّهُهُ إِلَی مَعَادنِ الْخَیْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرِّیبَةِ، وَ عَدَلْتَ بلِسَانی عَنْ مَدَائِحِ الآدمِیِّینَ; وَ الثَّنَاءِ عَلَی الْمَرْبُوبینَ الْمَخْلُوقِینَ).

جالب اینکه امام(علیه السلام) مدح و ستایش پروردگار را با شکر می آمیزد و از اینکه خداوند، توفیق عنایت کرده که زبانش به مدح و ثنای انسانها و مخلوقات - در برابر خالق - به گردش در نیاید، اظهار مسرّت می کند و چه کاری از این بهتر که انسان چشم بر عالم اسباب ببندد و در ماورای آن تنها ذات «مسبّب الأسباب» را ببیند و تمام حمد و ثنای خود را به پیشگاه او نثار کند.

سپس در یک نتیجه گیری زیبا و دلنشین به پیشگاه خدا چنین عرضه می دارد: «خداوندا! هر ثناخوانی از سوی کسی که ثنایش را می گوید پاداش و عطایی دارد و من امیدوارم که مرا به سوی ذخایر رحمت و گنج های مغفرت، رهنمون کردی».

(الَّلهُمَّ وَ لِکُلِّ مُثْن عَلَی مَنْ أَثْنَی عَلَیْهِ مُثُوبَةٌ مِنْ جَزَاء أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاء; وَ قَدْ رَجَوْتُکَ دَلِیلا عَلَی ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ کُنُوز الْمَغْفِرَةِ).

این تعبیر ممکن است به معنای تقاضای رحمت عظیم و مغفرت گسترده خدا باشد، یا به معنای تقاضای استعداد و توفیق کسب شایستگی ها برای وصول به آنها بوده باشد.

فرق میان «جزاء» و «عارفه» ممکن است این باشد که «جزاء» به عنوان پاداش عمل است و «عارفه» به معنای فضل و رحمت الهی - اضافه بر پاداش - است و از آنجا که خداوند به فضل و عطا معروف است، تعبیر به «عارفه» شده است. (در واقع «عارفه» در اینجا به معنای معروف است).

سپس می افزاید: «خداوندا! این وضع کسی است که تو را در توحید خاصِّ خودت، یکتا شمرده و غیر تو را مستحقّ این ستایش ها و مدح ها نمی داند. (خداوندا!) من به تو نیاز دارم، نیازی که جز فضل تو نمی تواند آن را برطرف سازد و پریشانم، پریشانی و فقری که جز بخشش و جود تو نمی تواند آن را برطرف سازد». (الَّلهُمَّ وَ هذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَکَ بالتَّوْحِید الَّذی هُوَ لَکَ، وَ لَمْ یَرَمُستَحِقّاً لِهذهِ المَحَامِد وَ الْمَمادحِ غَیْرَکَ; وَ بی فَاقَةٌ إِلَیکَ لاَ یَجْبُرُ مَسْکَنَتَهَا إلاَّ فَضْلُکَ، وَ لاَ یَنْعَشُ(2) مِنْ خَلَّتِهَا(3) إِلاَّ مَنُّکَ وَ جُودُکَ).

در واقع امام(علیه السلام) می خواهد این حقیقت را بازگو کند که من تنها ثنای تو می گویم و تنها به تو امید بسته ام و حلاّل مشکلات من تنها تویی! که این همان حقیقت توحید صفات و توحید افعالی است.

سرانجام با دو دعای بسیار جامع و پر معنا، این خطبه عظیم و بی نظیر را پایان می بخشد; عرضه می دارد: «حال که چنین است رضای خود را در این موقعیت به ما عطا کن و دست نیاز ما را از دامان غیر خود کوتاه گردان! «که تو بر هر چیز توانایی». (فَهَبْ لَنَا فِی هذَا الْمَقَامِ رِضَاکَ، وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدِّ الأَیْدی إِلَی سوَاکَ; «إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیء قَدیرٌ).

چقدر جالب است بزرگ مردی که در میدان فصاحت و بلاغت و بیانِ دقیق ترین نکته های توحید و شرح معارف الهیّه، این گونه می درخشد و داد سخن می دهد; در پایان، بی آنکه گرد و غبار خود بزرگ بینی بر دامانش بنشیند، با نهایت تواضع و فروتنی دست به درگاه خدا بر می دارد و با تمام وجود خویش، رضای او را می طلبد و غیر او را به فراموشی می سپرد.


نکته:

اعجاز بیان!

همان گونه که قرآن مجید بزرگترین معجزه جاویدان پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) است، بعضی از خطبه های نهج البلاغه به راستی در حدّ اعجاز است! یعنی تنها از امام معصومی ممکن است صادر شود و انسان های دیگر قدرت مقابله با آن را ندارند. از جمله همین خطبه «اشباح» است که اکنون در پایان شرح و تفسیر خطبه، می توانیم با آگاهی بیشتری از آن سخن بگوییم.

از نظر فصاحت و بلاغت، تعبیرات به قدری شیرین و در عین ایجاز، گویا و در عین گویایی، عمیق و در عین عمق، روح پرور است که قلب و جان انسان را لبریز از نور و معنویّتِ آمیخته با شَعَف و شادی می کند و گویی با خود به پرواز در می آورد و در ملکوت اعلی جای می دهد.

از نظر احاطه ادبی بر لغات عرب، آنقدر عجیب است که هیچکس - هرچند سالیان دراز با لغات و فرهنگ نامه های عرب سروکار داشته باشد - نمی تواند بدون مراجعه به منابع اصلی لغت، به مفاهیم آن کاملا آگاهی یابد.

از نظر محتوا، آنچنان ژرف و عمیق است که انسان تصوّر نمی کند درباره صفات خدا و معارف الهیّه سخنی بالاتر از آن پیدا شود. اینجاست که انسان به یاد کلمات مولا(علیه السلام) در خطبه «شقشقیّه» (خطبه 3) می افتد که فرمود: «یَنْحَدرُ عَنِّی السَّیْلُ، وَ لاَیَرْقَی إِلَیَّ الطَّیْرُ; چشمه های (علم و دانش) از دامان کوهسار وجودم، جاری است و مرغان (دور پرواز اندیشه ها) به افکار بلند من راه نتوانند یافت».

از نظر آثار تربیتی، هنگامی که نعمت های خدا را با تمام ریزه کاری هایش توصیف می کند، چنان حسّ شکر گزاری را در انسان زنده می نماید، که خود را در پیشگاه بخشنده این نعمت ها به خاطر قصور در شکر گزاری شرمنده می بیند و هنگامی که از علم بی پایان خدا و حضور پروردگار در تمام صحنه هستی سخن می گوید، انسان به خوبی احساس می کند که معنای این جمله «عالم محضر خداست و در محضر عصیان نکنید» یعنی چه!

دعاهای عرفانی پایان خطبه، و تواضع و فروتنی فوق العاده امام(علیه السلام) بعد از بیان آن همه نکات علمی و عرفانی و تربیتی، یک درس مهم برای هر انسان بیداری است که هرگز گرفتار غرور و خودبینی نشود و همه چیز را از خدا بداند و هرگاه دست حاجت می برد به آستان مقدّس او دست بَرَد که «کریم است و رحیم است و غفور است و وَدود».


پی نوشت:

  1. «تَعداد» (به فتح تاء) به گفته ارباب لغت معنای مصدری دارد; و به معنای شمارش چیزی است. (بعضی آن را مصدر ثلاثی مجرّد می دانند و بعضی مصدر باب تفعیل، که نخست تعدید بوده و یای آن تبدیل به الف شده است) و تلفّظ «تعداد» (به کسر تاء) بسیار کم است. 

  2. «یَنعش» از مادّه «نعش» در اصل به معنای بلند کردن و رهایی بخشیدن است (و جسد بی جان آدمی را از این جهت نعش می گویند که بلند می کنند و به محلّ مناسبی منتقل می سازند).

  3. «خلّه» به معنای احتیاج و فقر است و به معنای لاغری هم آمده است.