[hadith]عَالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِینَ وَ نَجْوَی الْمُتَخَافِتِینَ وَ خَوَاطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ وَ عُقَد عَزیمَاتِ الْیَقِینِ وَ مَسَارِقِ إِیمَاضِ الْجُفُونِ، وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَکْنَانُ الْقُلُوب وَ غَیَابَاتُ الْغُیُوب، وَ مَا أَصْغَتْ لِاسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الْأَسْمَاعِ وَ مَصَایِفُ الذَّرِّ وَ مَشَاتِی الْهَوَامِّ وَ رَجْعِ الْحَنِینِ مِنَ الْمُولَهَاتِ وَ هَمْس الْأَقْدَامِ وَ مُنْفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلَائِجِ غُلُفِ الْأَکْمَامِ وَ مُنْقَمَعِ الْوُحُوش مِنْ غِیرَانِ الْجِبَالِ وَ أَوْدیَتِهَا وَ مُخْتَبَإِ الْبَعُوضِ بَیْنَ سُوقِ الْأَشْجَارِ وَ أَلْحِیَتِهَا وَ مَغْرِز الْأَوْرَاقِ مِنَ الْأَفْنَانِ وَ مَحَطِّ الْأَمْشَاجِ مِنْ مَسَارِب الْأَصْلَاب وَ نَاشئَةِ الْغُیُومِ وَ مُتَلَاحِمِهَا وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحَاب فِی مُتَرَاکِمِهَا، وَ مَا تَسْفِی الْأَعَاصِیرُ بذُیُولِهَا وَ تَعْفُو الْأَمْطَارُ بسُیُولِهَا وَ عَوْمِ بَنَاتِ الْأَرْضِ فِی کُثْبَانِ الرِّمَالِ وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الْأَجْنِحَةِ بذُرَا شَنَاخِیب الْجِبَالِ وَ تَغْرِید ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِی دَیَاجِیرِ الْأَوْکَارِ، وَ مَا أَوْعَبَتْهُ الْأَصْدَافُ وَ حَضَنَتْ عَلَیْهِ أَمْوَاجُ الْبحَارِ، وَ مَا غَشیَتْهُ سُدْفَةُ لَیْلٍ أَوْ ذَرَّ عَلَیْهِ شَارِقُ نَهَارٍ، وَ مَا اعْتَقَبَتْ عَلَیْهِ أَطْبَاقُ الدَّیَاجِیرِ وَ سُبُحَاتُ النُّورِ وَ أَثَرِ کُلِّ خَطْوَةٍ وَ حِسِّ کُلِّ حَرَکَةٍ وَ رَجْعِ کُلِّ کَلِمَةٍ وَ تَحْرِیکِ کُلِّ شَفَةٍ وَ مُسْتَقَرِّ کُلِّ نَسَمَةٍ وَ مِثْقَالِ کُلِّ ذَرَّةٍ وَ هَمَاهِمِ کُلِّ نَفْسٍ هَامَّةٍ، وَ مَا عَلَیْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَةٍ أَوْ سَاقِطِ وَرَقَةٍ أَوْ قَرَارَةِ نُطْفَةٍ أَوْ نُقَاعَةِ دَمٍ وَ مُضْغَةٍ أَوْ نَاشئَةِ خَلْقٍ وَ سُلَالَةٍ، لَمْ یَلْحَقْهُ فِی ذَلِکَ کُلْفَةٌ وَ لَا اعْتَرَضَتْهُ فِی حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ وَ لَا اعْتَوَرَتْهُ فِی تَنْفِیذ الْأُمُورِ وَ تَدَابیرِ الْمَخْلُوقِینَ مَلَالَةٌ وَ لَا فَتْرَةٌ، بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ وَ وَسعَهُمْ عَدْلُهُ وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ مَعَ تَقْصِیرِهِمْ عَنْ کُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ‏.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 803-798

فصل سوم در ستایش حق تعالی است به اعتبار این که او دانای به همه چیز است، از جمله جزئیّات علم خداوند این است که نهفته و باطن اشخاص را می داند و بر جنین، رحم و نطفه در اسلاب آگاهی دارد. 

در کلام امام (ع) که فرمود: «عالم السّر من ضمایر المضمرین ... ناشئة خلق وسلالة» الفاظ مشکلی وجود دارد که ذیلا به شرح آنها اشاره می کنیم. 

1-  فرمود: «خواطر رجم الظّنون» چون گمان باطنی انسان به مظنونی تعلّق می گیرد که ممکن است حقیقت نداشته باشد، در این صورت این تعلّق شباهت، به رجم و سنگ اندازی بیجا پیدا می کند، به همین لحاظ لفظ رجم را، برای گمان استعاره به کار برده است. در باره این که چرا کلمه علم را بجای ظن و گمان نیاورده است به این دلیل است که در بسیاری از موارد گمان به چیزی می رود که جایز نبوده و مطابق با واقع نمی باشد چنان که گاهی نسبت به بعضی افراد گمان امر قبیحی داده می شود، و آنها از این نسبت آزرده خاطر می شوند. حال اگر این گمان صادقی نباشد، شباهت پیدا می کند به سنگ زدنی که موجب آزار شود. 

2-  «عقد عزیمات الیقین»: تصمیمی نفسانی که از روی یقین کامل باشد. 

3-  «و مسارق ایماض الجفون»: چون چشم انسانی، در درخشش و جلا به هنگام باز و بسته شدن پلکها به برق شباهت دارد، لفظ «ومیض» را برای آشکار شدن و لفظ «مسارق» را برای محّل بیرون آمدن استعاره به کار برده است. 

4-  لفظ «اکنان» را برای قلوب به لحاظ مخفی داشتن رازها و لفظ «غیابات» را برای امور غیبی استعاره گرفته است. وجه مشابهت در این است که دلها بسان خانه، نگاهبان امور نهفته در خود هستند. و تاریکیها از درک امور قابل رؤیت مانع می شوند چنان که پرده ها از دیدن آنچه در داخل آنهاست درک انسانی را باز می دارند. 

5-  «مصائف الذرّ و مشاتی الهوامّ». مقصود از لانه ها و آشامیدنگاههای تابستانی و زمستانی حشرات و جنبندگان کوچک، زیر زمین می باشد که آنها را از گرمای تابستان و سرمای زمستان حفظ می کند. و منظور از: رجع الحنین من المولهات، آهنگ حزین گریه مادر فرزند مرده است که در فقدان از دست دادن عزیزش ناله بر می آورد. 

6-  «ولائج غلف الأکمام». در عبارت فوق کلمه «غلف» به اکمام اضافه شده است، و این اضافه جالبی است زیرا به هر «کمّی» غلاف گفته می شود ولی هر غلافی «کم» به حساب نمی آید. بنا بر این رواست که مفهوم عامّ با اضافه شدن به بعضی از جزئیاتش تخصیص بیابد. (بعبارت روشن تر) غلاف مفهوم عام دارد و «کمّ» مفهوم خاصی وقتی که غلاف را به «کم» که خاص است و معنای همان غلاف را هم دارد اضافه کنیم معنای غلاف تخصیص می یابد. یعنی خداوند بر محتوای نهان هر چیز آگاه است. 

چنان که قبلا اشاره شد هر دانه ای در داخل پوسته اش داخل در «کم» یعنی غلاف قرار دارد و خداوند بر جایگاه تمام حبوبات و دانه ها علم و آگاهی دارد. 

7-  «محطّ الأمشاج»: یعنی خداوند بر جایگاه فرود آمدن نطفه از صلب پدر و محلّ استقرار آن که همان رحم، یا ظرفی که منی در آن واقع شده و آمیزشی که با اوُل و نطفه زن پیدا می کند آگاه است. 

8-  خداوند بر آنچه گردبادها بر سطح زمین پراکنده می سازند و پس از مدتی از دل زمین سر بر می آورد آگاه است. امام (ع) لفظ «ذیول» را برای آنچه زمین از بذر گیاهان گرفته و می رویاند استعاره آورده است. 

9-  لفظ «عوم» در عبارت حضرت، برای نفوذ کردن ریشه های گیاه در اطراف زمین به دلیل مشابهتشان با آب استعاره به کار رفته است. بنا به روایتی «نبات الأرض» بنات الارض قرائت شده است مطابق این روایت. منظور از دختران زمین حشراتی هستند که در ریگزار به وجود می آیند و در داخل ریگها لانه می گیرند و مانند «حلکه» راه می روند. حلکه حشره کوچکی است که بلندی آن به یک وجب نمی رسد، زرد رنگ است و پوست صافی دارد، و عرب آن را بر حشرات شبیه مار اطلاق می کند. 

مطابق این روایت معنای عبارت چنین خواهد بود: خداوند بر تمام حشرات ریز و درشت که در طبیعت بوجود آمده و زندگی می کنند آگاه است. 

10-  خداوند بر معنا و مفهوم آواز پرندگان واقف است. در این سخن حضرت نیز لفظ «منطق» برای پرنده استعاره آمده است، جهت تشبیه این است که معنای آواز پرندگان، همچون نطق انسان که مفید معنایی می باشد برای خداوند معلوم و روشن است. 

11-  خداوند بر تمام درّ و مرجانهایی که صدفها در درون خود می پرورانند و هر آنچه امواج دریا، مانند گوهرها و حیوانات به همراه دارند و حضانت می کنند واقف است. لفظ حضانت را که به معنی سرپرستی است به ملاحظه تشبیه کردن امواج به حیواناتی که بر تخم و بچّه های خود مراقبت می کنند، استعاره به کار برده است. 

12-  حق تعالی بر جلوه های نور که از تیرگی ظلمت بدورند مطلع است. 

لفظ «نور» استعاره از معارف و شناخت خداوند متعال بوده و ضمیر در «علیها» به زمین باز می گردد، و مقصود از قرارگاه نطفه رحم مادران است. 

لفظ «نقاعة» از جایگاه خون حیض استعاره است، و چنان که قبلا دانستی «مضغه» به بعضی از مراحل خلقت فرزند گفته می شود و منظور از «ناشئة الخلق» «ایجاد کردن آفریده هاست»

13-  قوله علیه السلام: «لم یلحقه فی ذلک کلفة الی قوله و لا فترة کلفت»، کاری است که انجام دهنده را بسختی و مشقت افکند و این مشقّت یا به دلیل ضعف نیروی فاعل و یا ضعف وسیله کار و یا به دلیل ناتوانی علمی است که فاعل از تصوّر آنچه می بایست انجام دهد داشته است، و خداوند از تمام این امور پاک و منزه است، زیرا ضعیف بودن خداوند در هر یک از این سه مرحله لازمه اش نیازمندی است، و حق تعالی غنّی بالذّات و بی نیاز است و هر یک از عوارض امور فوق نیز از خداوند بدور است زیرا هر یک از موانع علوم و نفوذ آنها بر ذاتی مستلزم وجود جایگاه و مثلیّت بر خداوند می شود. در صورتی که ذات باری تعالی از مکان و مثل و مانند داشتن پاک و منزّه است.

(با توضیح فوق روشن شد که کلفت و مشقّتی بر حق تعالی عارض نمی شود) امّا دلیل عدم خستگی و ملال خداوند این است، که مفهوم ملال و خستگی منصرف شدن نفس است از انجام کار، بلحاظ تحلیل رفتن قوای فکر و ضعف پیدا نمودن آن از عمل و یا به سبب عوارض دیگری که بر نفس وارد می شود و آن را از انجام کار باز می دارد. چنان که دانستی خستگی از خصوصیات جسم و سستی آن می باشد، و پروردگار جهانیان از داشتن جسم و سستیی که از ناحیه جسم بر نفس وارد شود پاک و منزه است. 

14-  قوله علیه السلام: «بل نفذ فیهم علمه إلی قوله و غمرّهم فضله»: امام (ع) در عبارت فوق چهار صفت - نفوذ علم، شمارش اعداد، گستردگی عدالت، و فراگیری فضل - را برای خداوند اثبات می کند چنان که چهار صفت: مشقّت، عروض عوارض، خستگی و سستی، را از ذات حق تعالی نفی کرد به تعبیر دیگر در عبارت فوق چهار صفت ثبوتی را بیان کرده است، چنان که در عبارت قبل چهار صفت سلبی را آورده بود. بنا بر این نفوذ علم خداوند در میان آفریده ها، در مقابل بمشقّت افتادن حق تعالی به لحاظ آگاه شدن بر موجودات قرار گرفته و روشن بودن تعداد آفریده ها برای خداوند، در برابر فراموشی از شمارش آنهاست و گستردگی عدالت پروردگار در باره همه موجودات در مقابل، خستگی خداوند از نفوذ دادن امرش و اداره امور مخلوقات قرار دارد، زیرا معنای عدالت حق تعالی، ادای استحقاق هر موجودی در مرتبه وجودش و برآوردن نیاز وجودی مخلوقات از زیادی و نقص بر حسب استحقاقی که برایش در نظام حکمت الهی مقدر و مقرر گردیده است می باشد: چه می دانیم که عروض خستگی موجب اختلاف نظم در فعل خداوند می شود. (با این که می دانیم اخلالی در نظم فعل خداوند وجود ندارد) فرو پوشیدن فضل خداوند همه آفریدگان را در مقابل نفی سستی خداوند از انجام کارهایش آمده است، زیرا سستی فاعل در کارش مانع از به پایان رسیدن و تحقّق وجودی یافتن آن می باشد. 

15-  قوله علیه السلام: «مع تقصیرهم عن کنه ما هو اهله»: این عبارت امام (ع) برای بیان این حقیقت است که عبادت بندگان خداوند در محاسبه با عظمت حق تعالی و استحقاق و اهلیّتی که برای ستایش دارد، ناچیز است. بنا بر این لازم است که همواره سپاسگزار و ثناگو باشیم و در فرمانبرداری خداوند تکبّر نورزیم.