[hadith]عَالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِینَ وَ نَجْوَی الْمُتَخَافِتِینَ وَ خَوَاطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ وَ عُقَد عَزیمَاتِ الْیَقِینِ وَ مَسَارِقِ إِیمَاضِ الْجُفُونِ، وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَکْنَانُ الْقُلُوب وَ غَیَابَاتُ الْغُیُوب، وَ مَا أَصْغَتْ لِاسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الْأَسْمَاعِ وَ مَصَایِفُ الذَّرِّ وَ مَشَاتِی الْهَوَامِّ وَ رَجْعِ الْحَنِینِ مِنَ الْمُولَهَاتِ وَ هَمْس الْأَقْدَامِ وَ مُنْفَسَحِ الثَّمَرَةِ مِنْ وَلَائِجِ غُلُفِ الْأَکْمَامِ وَ مُنْقَمَعِ الْوُحُوش مِنْ غِیرَانِ الْجِبَالِ وَ أَوْدیَتِهَا وَ مُخْتَبَإِ الْبَعُوضِ بَیْنَ سُوقِ الْأَشْجَارِ وَ أَلْحِیَتِهَا وَ مَغْرِز الْأَوْرَاقِ مِنَ الْأَفْنَانِ وَ مَحَطِّ الْأَمْشَاجِ مِنْ مَسَارِب الْأَصْلَاب وَ نَاشئَةِ الْغُیُومِ وَ مُتَلَاحِمِهَا وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحَاب فِی مُتَرَاکِمِهَا، وَ مَا تَسْفِی الْأَعَاصِیرُ بذُیُولِهَا وَ تَعْفُو الْأَمْطَارُ بسُیُولِهَا وَ عَوْمِ بَنَاتِ الْأَرْضِ فِی کُثْبَانِ الرِّمَالِ وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الْأَجْنِحَةِ بذُرَا شَنَاخِیب الْجِبَالِ وَ تَغْرِید ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِی دَیَاجِیرِ الْأَوْکَارِ، وَ مَا أَوْعَبَتْهُ الْأَصْدَافُ وَ حَضَنَتْ عَلَیْهِ أَمْوَاجُ الْبحَارِ، وَ مَا غَشیَتْهُ سُدْفَةُ لَیْلٍ أَوْ ذَرَّ عَلَیْهِ شَارِقُ نَهَارٍ، وَ مَا اعْتَقَبَتْ عَلَیْهِ أَطْبَاقُ الدَّیَاجِیرِ وَ سُبُحَاتُ النُّورِ وَ أَثَرِ کُلِّ خَطْوَةٍ وَ حِسِّ کُلِّ حَرَکَةٍ وَ رَجْعِ کُلِّ کَلِمَةٍ وَ تَحْرِیکِ کُلِّ شَفَةٍ وَ مُسْتَقَرِّ کُلِّ نَسَمَةٍ وَ مِثْقَالِ کُلِّ ذَرَّةٍ وَ هَمَاهِمِ کُلِّ نَفْسٍ هَامَّةٍ، وَ مَا عَلَیْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَةٍ أَوْ سَاقِطِ وَرَقَةٍ أَوْ قَرَارَةِ نُطْفَةٍ أَوْ نُقَاعَةِ دَمٍ وَ مُضْغَةٍ أَوْ نَاشئَةِ خَلْقٍ وَ سُلَالَةٍ، لَمْ یَلْحَقْهُ فِی ذَلِکَ کُلْفَةٌ وَ لَا اعْتَرَضَتْهُ فِی حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ وَ لَا اعْتَوَرَتْهُ فِی تَنْفِیذ الْأُمُورِ وَ تَدَابیرِ الْمَخْلُوقِینَ مَلَالَةٌ وَ لَا فَتْرَةٌ، بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ وَ وَسعَهُمْ عَدْلُهُ وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ مَعَ تَقْصِیرِهِمْ عَنْ کُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 194-180

 

او از همه چیز آگاه است:

با دقّت در بخش های مختلف این خطبه عجیب، روشن می شود که امام(علیه السلام) یک مسیر بسیار حساب شده را در «معرفة الله» و سپس شناخت این جهان و بعد از آن، معرفت انسان و تربیت او پیموده است; با بیانی که دقیقاً خواننده را در مراحل مختلف این مسیر طولانی رهبری می کند و به سر منزل مقصود، یعنی پرروش یک انسان کامل می رساند.

در فصل گذشته، بعد از بیان آفرینش زمین و منابع حیاتی آن و سپس آفرینش آدم و سرگذشت عبرت انگیز او در بهشت و سپس انتقال به زمین، پیرامون تقسیم ارزاق و تعیین آجال و سرآمد عمرها سخنان دقیق و بیدادگری فرمود.

برای تکمیل این مباحث، در این بخش از خطبه، سخن ازعلم خداوند درباره همه چیز و همه کس، در همه جا و در همه زمان و اسرار درون و برون می گوید و با تعبیرات بسیار دقیق و ظریف و لطیف، انگشت روی جزئیّات آن می گذارد; به گونه ای که انسان با تمام وجود خود احساس می کند که همه عالم محضر خداست و تمام حرکات و سَکَناتش، در حضور او انجام می شود; همان احساسی که مهمترین پایه تربیت و سوق به خوبی ها و جدایی از بدی هاست.

می فرماید: «خداوند از اسراسر پنهانی رازداران، آگاه است و از نجوای آنان که آهسته سخن می گویند باخبر است و به آنچه به اذهان به واسطه گمان خطور می کند و از تصمیماتی که به یقین می پیوندد، آگاهی دارد». (عَالِمُ السِّرِّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِینَ، وَ نَجْوَی الْمُتَخَافِتِینَ، وَ خَواطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ، وَ عُقَد عَزیمَاتِ الْیَقِینِ).

در واقع، آنچه به ذهن می آید، گاهی واقعیّت هاست و گاه اوهام و پندارها; گاهی تصمیم و اراده قطعی است و گاه شک و تردید; گاه از درون وجود انسان می جوشد و گاه از طریق سخنان محرمانه این و آن به او منتقل شده; خدا از تمام اینها آگاه و باخبر است.

سپس می افزاید: «خداوند برق نگاه های خیانت آمیز چشم ها را که از لابه لای پلک ها خارج می شود می بیند و از آنچه در نهان گاه دلها قرار دارد و آنچه در پشت پرده های ظلمانی غیب پوشیده و پنهان است و از آنچه پرده گوش ها مخفیانه می شنود، آگاه است». (وَ مَسَارِقِ(1) إِیمَاضِ(2) الْجُفُونِ،(3) وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَکْنَانُ الْقُلُوب، وَغَیَابَاتُ الْغُیُوب، وَ مَا أَصْغَتْ لاِسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ(4) الأَسْمَاعِ). 

با توجه به اینکه مهمترین منابع علم انسان قلب (عقل) و چشم و گوش است; همانگونه که در قرآن مجید آمده است: «وَاللهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَتَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الأَبْصَارَ وَ الاَْفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ; خداوند شما را از شکم مادران بیرون فرستاد در حالی که چیزی نمی دانستید و برای شما گوش و چشم و دل قرار داد تا (آگاه شوید و) شکر نعمت های او را بجا آورید»(5). و خداوند به تمام این منابع احاطه دارد; بنابراین، از تمام اسرار درون انسان ها باخبر است.

سپس از اسرار درون انسان گذشته، به سراغ کوچکترین موجودات جهان می رود; می فرماید: «خداوند از درون لانه های تابستانی مورچگان، و خانه های زمستانی حشرات، و آهنگ اندوهبار زنان غمدیده، و صدای آهسته گامها آگاهی دارد». (وَ مَصَائِفُ(6) الذَّرِّ، وَ مَشَاتِی(7) الْهَوامِّ(8)، وَ رَجْعِ الْحَنِینِ(9) مِنَ الْمُولَهَاتِ(10)، وَ هَمْس(11) الأَقْدَامِ).

تکیه بر خانه های تابستانی مورچگان، از این نظر است که در تابستان کانون پرجوش و خروشی است که انسان را به یاد یک جامعه فعّال و پر تلاش - که با نظم و تدبیر خاصّی اداره می شود - می اندازد و تکیه بر خانه های زمستانی حشرات، شاید از این نظر است که آنها در زمستان در خواب عمیقی فرو می روند و گاه چندین ماه طول می کشد، که به «خواب زمستانی» معروف است; خانه های آنها در این فصل، شبیه گورستانی است خاموش، در حالی که در واقع مرکز تجمع زندگان است.

تکیه بر ناله های اندوهبار زنان غمدیده و صدای آهسته قدم ها از این نظر است که هر کدام را صدای خاصّی است و بیانگر واقعیت جداگانه ای. یکی از سوز و درد درونی حکایت می کند و دیگری از مخفی کاری و احتیاط; یعنی خداوند هم از مراکز پر ازدحام باخبر است و هم از مکان های خاموش.

در ادامه این سخن، باز انگشت روی امور دیگری از امور لطیف و ظریف و مخفی و پنهان گذارده و شمول علم بی پایان پروردگار را نسبت به آن، با تعبیراتی بسیار جالب و زیبا روشن می سازد. می فرماید: «خداوند از جایگاه پرورش میوه ها در درون غلاف شکوفه ها، و از مخفی گاههای وحوش در درون غارهای کوه ها و اعماق درّه ها و از نهانگاه پشه ها در میان ساقه ها و پوستهای درختان، و از محلّ پیوستگی برگها به شاخه ها و از جای حرکت نطفه ها از صلب (پدران) وآمیزش با نطفه (مادران) در درون رحم ها مطّلع است». (وَ مُنْفَسَحِ(12) الثَّمَرَةِ مِنْ وَلاَئِجِ(13) غُلُفِ(14) الأَکْمَامِ(15)، وَ مُنْقَمَعِ(16) الْوُحُوش مِنْ غِیرَانِ(17) الْجِبَالِ وَ أَوْدیَتِهَا، وَ مُخْتَبَاءِ الْبَعُوضِ بَیْنَ سُوقِ(18) الأَشْجَارِ وَ أَلْحِیَتِهَا(19)، وَ مَغْرِز(20) الأَوْرَاقِ مِنَ الأَفْنَانِ(21)، وَ مَحَطِّ الأَمْشَاجِ(22) مِنْ  مَسَارِب(23) الأَصْلاَب).

تعبیر به «مَنْفَسَح» که به معنای جایگاه وسیع است، اشاره به این نکته می کند که خداوند برای پرورش میوه ها در درون شکوفه ها جایگاه وسیعی آفریده که اجازه می دهد به میوه، از نقطه کوچکی شروع کند و گسترش پیدا کند تا زمانی که تمام آن محل را پر کند.

تعبیر به «مُنْقَمَعِ الوُحوش» نشان می دهد که حیوانات بیابان، برای محفوظ ماندن از حمله حیوانات دیگر به غارها و درّه ها پناه می برند و به هنگام لزوم برای شکار کردن یا سایر حوائج بیرون می آیند.

تعبیر به «مُخْتَباءِ البَعوُضِ» اشاره به زندگی بسیاری حشرات در درون ساقه و پوست درختان است که هم آنها را از حوادث مختلف حفظ می کند و هم محلّی برای تغذیه آنان است.

تعبیر به «مَغْرِز الأَوْرَاقِ...» نه اشاره به برگها است و نه شاخه ها; بلکه اشاره به محلّ خاصی است که برگ به شاخه می چسبد و ریشه های آن در درون شاخه فرو می رود و آن را در برابر وزش بادها و طوفان ها حفظ می کند و مسیر آب و غذا برای برگ محسوب می شود.

و تعبیر به «مَحَطِّ الأَمْشَاجِ...» اشاره به این است که نطفه مرد از غدّه هایی که در درون وجود او است به حرکت در می آید و هنگامی که به رحم می ریزد با نطفه زن ترکیب می شود و در قرارگاه خود جهت پرورش و تبدیل به یک انسان کامل قرار می گیرد. خداوند تمام این مسیر و چگونگی ترکیب و محل نزول آن را دقیقاً می داند و نیز ممکن است «أَمْشَاج» اشاره به ترکیب نطفه مرد از چند آب مختلف باشد که در علم امروز ثابت شده است و هر یک از این آبها به اندازه معیّن برای هدف خاصّی با دیگری ترکیب می گردد و نطفه مرد را تشکیل می دهد، سپس به سوی قرارگاه رحم حرکت می کند.

اگر انسان به تعداد میوه های درختان و عدد وحوش بیابان و پشه ها و برگ های درختان و نطفه های مردان و زنان و جزئیّات آنها فکر کند - که چه رقم شگفت انگیزی را تشکیل می دهد - و توجّه داشته باشد که خداوند از تمام این جزئیّات باخبر است، آنگاه احساس می کند که در هر جا و در هر زمان و در همه حال، از اعمال و نیّات او به خوبی آگاه است.

سپس به سراغ بخش دیگری از ریزه کاری های جهان آفرینش و حوادث حساب شده و موجودات مختلف آن می رود و چنین می افزاید: «خداوند از ابرهای رقیقی که (در آسمان) پیدا می شود سپس به هم پیوسته، متراکم می گردد و نیز از ریزش قطرات باران از ابرهای متراکم و آنچه گردبادها با دامان خویش از روی زمین بر می گیرند و بارانها با سیلاب خود آن را فرو می نشانند و محو می کنند و از فرو رفتن جانوران زمین در میان تپّه های شن، (در همه جا و هر زمان و در هر حال) به خوبی آگاه است!». (وَ نَاشئَةِ الْغُیُومِ وَ مُتَلاَحِمِهَا، وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحَاب فِی مُتَرَاکِمِهَا، وَ مَا تَسْفِی(24) الأَعَاصِیرُ(25) بذُیُولِهَا، وَ تَعْفُو(26) الأَمْطَارُ بسُیُولِهَا، وَ عَوْمِ(27) بَنَاتِ الأَرضِ فِی کُثْبَانِ(28) الرِّمَالِ).

آری! او که از تمام دقایق عالم هستی و از جزئیّات مخلوقات جاندار و بی جان در زمین و آسمان، در هر شرایط و در هر حالت، آگاه است; و از پیدایش و گسترش و جابه جایی و حرکات آنها، دقیقاً باخبر است; چگونه ممکن است از اعماق نیّات من بی خبر باشد؟!


نکته:

تنوّع عجیب موجودات!

با اینکه در این بخش از خطبه، سخن از علم وسیع خداوند به همه اشیاء و تمامی موجودات است، ولی در ضمن اشاره به نکته مهمّ دیگری نیز شده است و آن تنوّع عجیب موجودات می باشد، از مسایل فکری و ذهنی انسان گرفته، تا اجزای مختلف چشم و گوش، و موجودات کوچک و بزرگ عالم; مورچگان و خانه های تابستانی آنها، حشرات و لانه های زمستانی آنها، شکوفه های درختان، پرورش میوه ها، برگها و گل برگها، وحوش بیابان که در غارها و درّه ها زندگی می کنند، پشه هایی که در لابه لای ساقه ها و پوست درختان لانه می گزینند، چگونگی تشکیل نطفه آدمی از ترکیب نطفه های مرد و زن، پیدایش ابرها و تراکم آنها، و فرو ریختن دانه های باران از درون آن، وزش بادها و طوفانها و گردبادها، جاری شدن سیل ها از کوهسارها، و فرو رفتن حشرات میان تپّه های شن و امثال آن، که در بخش آینده خواهد آمد; خلاصه اموری که هر یک نشانه تازه ای از علم و قدرت و خلاقیّت خداست و هر قدر انسان در آنها بیشتر بیندیشد به عظمت و علم او، آشناتر می شود و با گوش هوش، زمزمه تسبیح و حمد این موجودات را می شنود و غُلغله آنها را که در سراسر جهان طنین انداز است احساس می کند; چیزی که نامحرمان قدرت درک آن را ندارند و تنها برای کسانی که از جمادی به سوی جانِ جان رفته اند آشکار است. آری:

از جمادی سوی جانِ جان شوید        غُلغُل تسبیح عالم بشنوید

فاش تسبیح جمادات آیدت          وسوسه تأویلها بزدایدت


گستردگی علم الهی:

امام(علیه السلام) همچنان بحثهای گسترده سابق را پیرامون علم خداوند به تمام جزئیّات عالم هستی ادامه می دهد و با تعبیراتی بسیار جذّاب و الفاظی شیرین و گویا پرده از علم خداوند به تمام ریزه کاری های این عالم بر می دارد و چنان با موشکافی این بحث را دنبال می کند که در هیچ سخنی مانند آن دیده نشده است و با مطالعه آن، انسان به یقین باور می کند که این گفتار کسی است که با جهان ماورای طبیعت ارتباط دارد و علم و دانش او از سرچشمه علم الهی می جوشد.

نخست به سراغ پرندگان آسمان می رود می فرماید: «خداوند از جایگاه بالداران در قلّه بلند کوهها و از نغمه مرغان خواننده در آشیانه های تاریک باخبر است». (وَ مُسْتَقَرِّ ذَوَاتِ الأَجْنِحَةِ بذُرَا(29) شَنَاخِیب(30) الْجِبَالِ، وَ تَغْرِید(31) ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِی دَیَاجِیرِ(32) الأَوْکَارِ(33)).

می دانیم هر یک از پرندگان لانه ای مخصوص و متناسب با خویش می سازد که با هم بسیار متفاوتند و نیز می دانیم نغمه های مرغان انواع و اقسامی دارد که هر کدام بیانگر مطلبی است; آری خداوند از تمام جزئیات آنها آگاهی دارد.

سپس به اعماق دریاها گام می نهد و از صدف ها و لؤلؤها و امواج سخن می گوید; می فرماید: «خداوند از لؤلؤهایی که در دل صدف ها پنهان است، و امواج دریا آنها را در دامن خویش پرورش داده، آگاهی دارد». (وَ مَا أَوْعَبَتْهُ(34) الأَصْدَافُ، و حَضَنَتْ عَلَیْهِ أَمْوَاجُ الْبحَارِ).

آنگاه به نظام نور و ظلمت در جهان آفرینش و زندگی انسان ها پرداخته، می افزاید: «خدا از آنچه تاریکی شب آن را فرا گرفته و یا خورشید به آن نورافشانده و آنچه ظلمت ها و امواج نور، یکی بعد از دیگری آن را در بر می گیرد، باخبر است». (وَ مَا غَشیَتْهُ سُدْفَةُ(35) لَیْل أَوْ ذَرَّ(36) عَلَیْهِ شَارِقُ نَهَار، وَ مَا أعْتَقَبَتْ عَلَیْهِ أَطْبَاقُ الدَّیَاجِیرِ، وَ سُبُحَاتُ(37) النُّورِ). 

و از آنجا به سراغ حرکات مختلف انسان می رود و می افزاید: «او از اثر هر گام، و احساس هرگونه حرکت، و آهنگ هر سخن، و جنبش هر لب، و جایگاه هر انسانی آگاه است». (وَأَثَرِ کُلِّ خَطْوَة، وَ حِسِّ کُلِّ حَرَکَة، وَ رَجْعِ کُلِّ کَلِمَة، وَ تَحْرِیکِ کُلِّ شَفَة، وَ مُسْتَقَرِّ کُلِّ نَسَمَة).

سپس به سراغ کوچکترین ذرّات و مخفی ترین صداها می رود; می فرماید: «از وزن هر مورچه، و ناله هر صاحب اندوه و غمی اطلاع دارد». (وَ مِثْقَالِ کُلِّ ذَرَّةِ، وَ هَمَاهِمِ(38) کُلِّ نَفْس هَامَّة(39)).

و از آنجا توجّه خود را به درختان و میوه ها و انسان ها و نطفه ها که شباهت زیادی با هم دارند، معطوف می دارد و می فرماید: «او آنچه از میوه ها بر شاخه های درختان قرار گرفته و برگ هایی که روی زمین ریخته می شود، و قرارگاه نطفه، یا جمع شدن خون و مضغه ها یا پرورش یافتن انسان و سایر مخلوقات و مبدء آفرینش آنها، آری! از همه اینها و تمام جزئیّات آن و اسرار درون و برون آنها، به خوبی آگاه است». (وَ مَا عَلَیْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَة، أَوْ ساقِطِ وَرَقَة، أَوْ قَرَارِةِ نُطْفَة، أَوْ نُقَاعَةِ(40) دَم وَ مُضْغَة، أَوْ نَاشئَةِ خَلْق وَ سُلاَلَة).

در قسمت پایانی این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به نکته مهمّی اشاره می فرماید و آن اینکه ممکن است با توجّه به گستردگی فوق العاده اموری که امام(علیه السلام) در این خطبه به آن اشاره فرموده، که تمام ذرّات زمین و آسمان و موجودات جاندار و بی جان، همه و همه را شامل می شود، به گونه ای که هیچ کس با هیچ وسیله ای نمی تواند آن را در حساب آورد و بر آن احاطه پیدا کند; آری با این گستردگی، ممکن است این سؤال پیش آید که آیا علم خداوند به این امور مشکلی برای ذات پاکش ایجاد نمی کند؟ زیرا انسانها برای احاطه به بخش بسیار بسیار کوچکی از حوادث و اسرار این جهان، گرفتار مشقّت و دردسر می شوند.

ولی امام(علیه السلام) با صراحت می فرماید: «هیچ گونه مشقّتی برای خداوند در این زمینه وجود ندارد (نه تنها در علم و آگاهی بر آنها، بلکه) در حفظ و نگهداری آنچه از مخلوقات ابداع کرده، مشکلی برای او رخ نداده; (اضافه بر این) در تنفیذ امور و تدبیر موجودات نیز، ملالت و فتوری بر او عارض نشده است». (لَمْ یَلْحَقْهُ فِی ذلِکَ کُلْفَةٌ، وَ لاَ اعْتَرَضَتْهُ فِی حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ، وَ لاَ اعْتَوَرَتْهُ(41) فِی تَنْفِیذ الأُمُورِ وَ تَدَابیرِ الْمَخلُوقِینَ مَلاَلَةٌ وَ لاَ فَتْرَةٌ).

«بلکه علمش در آنها نفوذ یافته و شمارش او همه را شامل شده، و عدالتش همه را در بر گرفته است، و با اینکه آنها در آنچه شایسته مقام اوست تقصیر و کوتاهی دارند فضل و رحمتش شامل حال همه آنهاست». (بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ، وَ وَسعَهُمْ عَدْلُهُ، وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصِیرِهِمْ عَنْ کُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ).

امام(علیه السلام) در جمله های پر معنای بالا، بر چند نکته تأکید می کند; نخست این که: احاطه علمی خداوند به تمام جزئیّات عالَم هستی هیچ مشکلی برای او ندارد; (چرا که علم خداوند، علم حضوری است نه علم حصولی، آن گونه که شرحش در نکات خواهد آمد).

دیگر این که: علاوه بر احاطه علمی، حافظ تمام آنها است که چیزی برتر از علم است; این حفظ و نگهداری نیز مشکلی برای آن ذات مقدّس ایجاد نمی کند; (چرا که همه وابسته به وجود او هستند).

و دیگر این که: علاوه بر آگاهی و نگهداری، مدیر و مدبّر آنها است و در مسیر کمال، آنها را رهبری و راهنمایی می کند; این نیز، فتور و ملالتی برای آن ذات پاک ندارد و بی آن که در انتظار معرفت و شکر خلایق باشد، فضل او همه را شامل شده و عدل او همه را فرا گرفته است. آری علمش بی پایان، قدرتش بی انتها و فضلش نامحدود است و از او جز این انتظار نمی رود.


نکته ها:

1- وسعت عجیب علم او:

بیاناتی که مولا امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در این بخش از خطبه درباره وسعت علم پروردگار فرموده و جزئیّات عجیبی را مورد دقّت قرار داده، انسان را به یاد آیه شریفه سوره «لقمان» می اندازد که می فرماید: «وَ لَوْ أَنَّ مَا فِی الأَرْضِ مِنْ شَجَرَة أَقْلاَمٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدهِ سَبْعَةُ أَبْحُر مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللهِ إِنَّ اللهَ عَزیزٌ حَکِیمٌ; اگر تمام درختان روی زمین (برای نوشتن کلمات خدا) قلم شوند و دریا برای آن مرکّب گردد و هفت دریا به آن افزوده شود تا کلمات الهی (معلومات خدا) را بنویسند (قلم ها و دریاها تمام می شوند، ولی) کلمات خداوند تمام نمی شود; چرا که خدا قادر و حکیم است»(42)

اگر به این نکته توجّه کنیم که آنچه را مولا امیرمؤمنان(علیه السلام) بیان فرموده، غالباً مربوط به کره زمین و مخلوقات آن است; حال آنکه در این فضای عظیم آسمان ها، ممکن است میلیونها، یا میلیاردها کرات آسمانی با عجایب و شگفتیهای زیادی باشد که خداوند به تمام جزئیّات آنها آگاهی دارد و نیز اگر به این نکته توجه کنیم که این جهان، میلیاردها سال قبل از ما بوده و معلوم نیست تا کی ادامه خواهد یافت; اگر حوادثی را که در این زمان فوق العاده طولانی روی می دهد، بر آنچه گفته شد بیافزاییم سر از اعداد و ارقامی در می آورد که هیچ کس قادر به بیان آن نیست و جز خدا آن را نمی داند.

ولی نباید فراموش کرد که هدف امام(علیه السلام) از بیان این حقایق و دقایق، از یک سو، افزایش معرفة الله در شنوندگان است و از سوی دیگر، تربیت نفوس انسانی به خاطر حضور در محضر خداوند در همه حال و آگاهی او از جزئیّاتِ اعمال و نیّات انسان می باشد.

شاهد این سخن همان جمله های پرمعنایی است که امام(علیه السلام) در خطبه 198 بیان فرمود: «یَعْلَمُ عَجِیجَ الْوُحُوش فِی الْقَلَوَاتِ، وَ مَعَاصِیَ الْعِبَاد فِی الْخَلَوَاتِ، وَ اخْتِلاَفَ النِّینَانِ فِی الْبحَارِ الْغَامِرَاتِ، وَ تَلاَطُمَ الْمَاءِ بالرِّیَاحِ الْعَاصِفَاتِ; خداوند ناله و فریاد حیوانات وحشی را در بیابانها، و گناه و معاصی بندگان را در خلوتگاهها، و آمد و شد ماهیان را در اقیانوس های ژرف، و تلاطم امواج آب بر اثر وزش تند بادها را می داند».

2- علم خداوند به تمام جزئیّات:

جمعی از فلاسفه پیشین اعتقاد داشتند که خداوند نمی تواند عالم به جزئیّات و ریزه کاری های این عالم باشد; او فقط یک علم کلی و جامع دارد. آنها می گفتند: جزئیّاتِ متعدّد و متکثّرند و موجودات متعدّد در ذات پاک او - که از جمیع جهات واحد است - راه ندارد.

این سخن یک اشتباه بزرگ است و از اینجا ناشی شده که علم خدا را - به اصطلاح - «علم حصولی» می دانستند و چنین می پنداشتند که عکس و صورت های موجودات خارجیّه به ذات پاک او منتقل می شود; در حالی که همه ما امروز می دانیم که علم خداوند به موجودات از طریقِ انتقال عکس و صورت ذهنی آنها

  • مانند انسانها - نیست; بلکه علم او «علم حضوری» است. یعنی همه جا حاضر است و همه موجودات، نزد او حضور دارند و او به همه آنها احاطه دارد، بی آنکه احتیاج به عکس و نقشی باشد; درست شبیه حضور صورت های ذهنی انسان در برابر روح او; زیرا صورتهای ذهنی، ذاتاً در روح انسان ها حاضرند نه عکس و نقش آنها; و احاطه انسان بر آنها نوعی احاطه حضوری است.

تأکید امام(علیه السلام) در این خطبه بر علم خداوند به تمام جزئیّات هستی، خط بطلان بر اعتقاد بعضی از فلاسفه، در زمینه نفی علم خدا به جزئیّات، می کشد و نشان می دهد که او بر همه چیز، اعم از کلّی و جزیی و حتّی کوچکترین جزئیّات، احاطه دارد.

3- سخن جالبی از ابن ابی الحدید، در شرح این خطبه:

هنگامی که این عالم مشهور در «شرح نهج البلاغه» خود به این بخش از خطبه می رسد - که درباره وسعت علم بی پایان خدا به زیباترین بیانی سخن می گوید - در شگفتی عمیقی فرو می رود و می گوید: «اگر «نضر بن کنانه» (جدّ اعلای عرب) این کلمات فصیح و بلیغ را می شنید درباره گوینده آن همان می گفت که «ابن جُریح» در مورد یکی از فصحای بزرگ عرب «اسماعیل بن بلبل» گفت که خلاصه اش چنین است: بعضی گفتند اسماعیل از شیبان است، من به آنان گفتم چنین نیست، به جانم سوگند! قبیله شیبان از اوست.»

اشاره به اینکه آن قبیله هر افتخاری دارند، از او نشأت می گیرد، و چه بسیارند پدرانی که از فرزندان شریف خود، کسب مقام و برتری می کنند، همانگونه که طایفه «عدنان» از رسول الله(صلی الله علیه وآله) کسب شرف کرد.

سپس می افزاید: «نه تنها قبیله «عدنان» و «قحطان» به وجود علی(علیه السلام) مباهات می کند بلکه چشم «ابراهیم خلیل(علیه السلام)» نیز به وجود او روشن می شود و می گوید: او پایه های توحیدی را که من نهادم مستحکم ساخت و خداوند از دودمان من فرزندی آفرید که علم توحید را گسترش بی نظیری داد; بلکه اگر این سخن (بخش هایی از خطبه که مربوط به علم خداوند است) را «ارسطاطالیس» که عقیده به نفی علم خدا به جزئیّات داشت، می شنید، قلبش لرزان می شد و مو بر بدنش راست می گشت و فکرش در اضطراب فرو می رفت، و من کلامی را شبیه این کلام نمی بینم، مگر سخن خداوند، که کلام علی(علیه السلام) هم از کلام خدا سرچشمه گرفته و شعله ای از آن آتش فروزان است و شرح و تفسیری از آیات خداوند است».(43)


پی نوشت:

  1. «مَسارق» جمع «مَسرق» از مادّه «سرقت» در اینجا به معنای نگاه های مخفیانه خیانت آمیز است. 

  2. «ایماض» از مادّه «ومض» (بر وزن رمز) به معنای درخشش کوتاه و مخفیانه است.

  3. «جُفون» جمع «جفن» (بر وزن جفت) به معنای پلک چشم است.

  4. «مصائخ» جمع «مصیخه» از مادّه «صوخ» (بر وزن صوت) به معنای شکاف است و در اینجا منظور شکاف گوش ها است که انسان از طریق آن، صداها را می شنود. 

  5. سوره نحل، آیه 78.

  6. «مَصائف» جمع «مصیف» به معنای اقامتگاه تابستانی است; (از مادّه «صیف» به معنای تابستان).

  7. «مَشاتی» جمع «مَشْتی» به معنای اقامتگاه زمستانی است (از ماده «شتاء» به معنای زمستان).

  8. «هوام» جمع «هامّه» به معنای حشرات گزنده خطرناک است و گاه به مطلق حشرات اطلاق می شود. 

  9. «حنین» به معنای ناله است (از مادّه «حنان» به معنای نازک دلی گرفته شده است).

  10. «مولهات» به معنای زنان غمگین است از مادّه «وله» (بر وزن فرح) به معنای خوشحالی یا اندوه شدیدی است که عقل انسان را می رباید. 

  11. «همس» (بر وزن لمس) به معنای صدای آهسته و پنهان است و گاه به صدای پای برهنه اطلاق می شود. 

  12. «مُنفسح» به معنای جایگاه وسیع از مادّه «فسح» (بر وزن مسح) به معنای وسعت دادن گرفته شده است. 

  13. «ولائج» جمع «ولیجه» به معنای لباس زیرین و محرم اسرار و امر پنهانی است (از مادّه «ولوج» به معنای داخل شدن پنهانی). 

  14. «غُلف» جمع «غلاف» که معنای آن مشهور است. 

  15. «أکمام» جمع «کمّ» (بر وزن جنّ) به معنای برگهایی است که شکوفه ها را می پوشاند و بعید نیست اضافه «غُلُف» به «أکمام» اضافه بیانیّه باشد.

  16. «مُنقمع» به معنای محلّ اختفا است (از مادّه «انقماع» به معنای اختفا گرفته شده است). 

  17. «غیران» جمع «غار» که معنای آن معروف است. البتّه عرب به غارهای وسیع، کهف می گوید. 

18- «سُوق» جمع «ساقه» مانند ساقه درختان و گیاهان است. 

  1. «ألحیه» جمع «لحاء» (بر وزن کتاب) به معنای پوست درختان است. 

  2. «مَغْرز» به معنای محلّ ریشه های هر چیزی است; (از مادّه «غرز» (بر وزن فرض) به معنای فرو کردن است، مانند فرو کردن سوزن در پارچه).

  3. «أفنان» جمع «فنن» (بر وزن قلم) به معنای شاخه تازه و پر برگ درختان است. 

  4. «أمشاج» جمع «مشج» (بر وزن مشق، یا بر وزن سبب) به معنای شیء مخلوط است. 

23- «مَسارب» جمع «مسرب» (بر وزن مرکب) به معنای محلّ راه رفتن در سراشیبی یا ریزش آب و مانند آن است. (از مادّه «سرب» (بر وزن حرب) به معنای راه سراشیبی است). 

  1. «تَسْفِی» از مادّه «سَفی» (بر وزن نفی) به معنای بادی است که خاک و غبار زیادی بر می انگیزد. 

  2. «أعاصیر» جمع «إعصار» (بر وزن اجبار) به معنای گردباد است .

  3. «تعفو» از مادّه «عفو» به معنای محو کردن است و هنگامی که این واژه در مورد گناهان به کار می رود به معنای محو گناهان است و تندرستی را از این نظر عافیت می گویند که بیماری را محو می کند. 

  4. «عَوم» (بر وزن قوم) به معنای شنا کردن و فرو رفتن است. 

  5. «کُثبان» جمع «کثیب» به معنای تلّ و تپه است (از ماده «کثب» (بر وزن کسب) به معنای جمع کردن است).

  6. «ذُرا» جمع «ذروه» (بر وزن هفده) به معنای مکان مرتفع و بالای هر چیزی است و به کوهان شتر نیز «ذروه» گفته می شود. 

  7. «شَناخیب» جمع «شنخوب» (بر وزن بهلول) به معنای قلّه کوه یا بلندی هر چیزی است. 

  8. «تعزید» به معنای آواز خواندن پرندگان است. 

  9. «دیاجیر» جمع «دیجور» به معنای تاریکی است. 

  10. «اوکار» جمع «وکر» (بر وزن مکر) به معنای لانه و آشیانه است. 

  11. «أوعبت» از مادّه «وَعب» (بر وزن صعب) به معنای گردآوری کردن است. 

  12. «سُدفه» در اینجا به معنای ظلمت است.

  13. «ذرَّ» به معنای پاشیدن است و به معنای نورافشانی طلوع آفتاب نیز می آید. 

  14. «سُبُحات» جمع «سُبحه» (بر وزن لقمه) به معنای شعاع نور است و «سُبُحَاتُ النُّورِ» در جمله بالا به معنای اشعّه نور آمده است. 

  15. «هَماهم» جمع «هَمْهَمه» به معنای رفت و آمد صدا درگلو و سینه است و به معنای ناله آهسته برخاسته از اندوه نیز آمده است. 

  16. «هامة» به گفته بعضی از مفسّران نهج البلاغه کسی است که دارای همّت بلند است و گاه به معنای اشخاص غمگین (از مادّه «هم» به معنای غم) آمده است و در جمله بالا مناسب همین است. 

  17. «نُقاعه» از مادّه «نَقْع» (بر وزن نفع) به معنای جمع شدن آب و مانند آن در جایی است و «نُقَاعَةِ دَم» به معنای حفره ای است که خون در آن جمع می شود و در اینجا اشاره به رحم مادر است و بعضی گفته اند: در اینجا به معنای «علقه» است. 

  18. «اعتورت» از مادّه «إعتوار» به معنای دست به دست کردن و عارض شدن است و در اینجا مناسب، معنای دوم است. 

  19. سوره لقمان، آیه 27. 

  20. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، جلد 7، صفحه 23 (با کمی تلخیص).