[hadith]وَ قَدَّرَ الْأَرْزَاقَ، فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَهَا وَ قَسَّمَهَا عَلَی الضِّیقِ وَ السَّعَةِ، [فَعَدَّلَ‏] فَعَدَلَ فِیهَا لِیَبْتَلِیَ مَنْ أَرَادَ بمَیْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا وَ لِیَخْتَبرَ بذَلِکَ الشُّکْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِیِّهَا وَ فَقِیرِهَا، ثُمَّ قَرَنَ بسَعَتِهَا عَقَابیلَ فَاقَتِهَا وَ بسَلَامَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا وَ بفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا، وَ خَلَقَ الْآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا وَ قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا، وَ وَصَلَ بالْمَوْتِ أَسْبَابَهَا وَ جَعَلَهُ خَالِجاً لِأَشْطَانِهَا وَ قَاطِعاً لِمَرَائِرِ أَقْرَانِهَا.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 798-796

فایده هشتم: در اندازه گیری روزی خلایق و تقسیم آن می باشد. خداوند بهر آفریده ای آنچه در لوح محفوظ برایش مقرر شده است (کم، زیاد، تنگنا، گشایش، آسانی و یا سختی) و متعاقب حالات متضاد او یعنی پس از چیز داری فقر و یا پس از فقر ثروت را عنایت فرموده است. چنان که در تحوّل و گوناگونی وضع انسان گفته اند: در همان حال که انسان در ملک و مکنت روز را به شب می برد، صبح بر او طالع می شود در صورتی که محتاج به یک پول سیاه است، و یا در عین سلامتی و نعمت دارندگی، آفات و بلاهایی (همچون بیماری، غرق شدن در آب، سوختن و یا غصب کردن ستمگری و یا سلطه طغیان گری) پیش می آید. 

و یا بهنگام وسعت رزق و روزی و نهایت خوشحالی و شادمانی، غمی فرا می رسد و زندگی را تلخ و ناگوار می کند و بدینسان مدّت عمر و أجل مخلوقات نیز به لحاظ بلندی و کوتاهی تقدّم و تأخّر متفاوت است. 

فایده نهم، خداوند، مرگ انسانها را، با پیوسته بودن به اسبابش اندازه گیری کرده است. با توجّه به این که اجل هنگام ضرورت مرگ است و اسباب مرگ نیز ورود آفاتی از قبیل بیماریها یا کشته شدن می باشد، بنا بر این صحیح است که گفته شود، مرگ که عبارت از جدا شدن روح از بدن است بستگی به این علل و اسباب دارد. 

امام (ع) لفظ «خلج» که به معنای جذب است استعاره از مرگ به کار برده و با عبارت «اشطان» یعنی ریسمانها استعاره را ترشیحیّه کرده است. وجه مشابهت میان جذب و مرگ این است که مرگ نزدیکی اجل را ایجاب می کند چنان که جذب کننده مجذوب را بیدرنگ جذب می کند. بنا بر این مرگ گویا با ریسمان اجل اشخاص را بسوی خود جذب می کند، چنان که انسان مقصود خود را با طناب و ریسمان بدنبال خود می کشد. و باز مرگ اسباب دوستی و رفاقت را قطع می کند. 

امام (ع) لفظ «مرائر» را برای اسباب علاقه و وابستگی استعاره آورده است، زیرا میان زمان فرا رسیدن اجل و قطع شدن اسباب دوستی، ارتباط بر قرار بوده و وحدت زمانی دارند. فرا رسیدن مرگ موجب گسسته شدن علائق دوستی و برادریها و ارتباطات میان مردم می شود، روشن است که مرگ تمام این علایق را قطع کرده و از میان می برد. 

فایده دهم، امام (ع) تقسیم روزی و اندازه گیری آن را به کم و زیاد، تنگنا و فراخنا، از جهت امتحان برای شکرگزاری ثروتمندان و شکیبائی فقراء و مستمندان قرار داده است. و ما در شرح این گفتار حضرت که فرموده است: «ألا انّ الدّنیا دار لا یسلم منها الّا فیها»، به بیان این موضوع اشاره کرده ایم که منظور از ابتلای انسان رفتاری است که خداوند متعال با بندگان خود از جهت آزمودن و امتحان کردن دارد، یعنی مطابق نتیجه امتحان حق تعالی با انسان رفتار می کند، زیرا حق سبحانه و تعالی بر امور پوشیده و نهان واقف است، پس آزمودن حقیقی برای کشف حقیقت در باره خداوند صدق نمی کند.

امّا آنچه در اینجا می خواهیم بر توضیح گذشته خود اضافه کنیم این است: که اگر بنده ای در خاطر و باطن خود این ذهنیّت را داشته باشد که آنچه خداوند از نعمت و یا محرومیّت نصیبش می گرداند، آزمایشی بر شکرگزاری و یا شکیبائی است. و در نتیجه شکرگزار شود و یا صبر پیشه کند از جهت این شکرگزاری و یا شکیبائی ملکات فاضله ای برایش حاصل می گردد، که شایسته زیادی کمال و تمامی نعمت می شود، چنان که حق تعالی خود فرموده است: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ» و باز فرموده است: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ». پس آگاهی بر حقیقت ابتلاء فوایدی را بدنبال دارد امّا این که چرا روزی بدین سان یعنی کم و زیاد و... تقسیم می شود، و عمر طولانی و یا کوتاه است و عواقب و تبعات هر یک که عبارت از سختی و دشواری و یا آسانی و یا حزن و اندوه و خوشحالی باشد پدید می آید، علل و اسبابی دارند که بر تحقیق کنندگان پوشیده است و به قضای الهی و اراده خداوند موکول می شود. 

پس آنچه خیر و نیک شمرده شود داخل در اراده کلی حق تعالی که همانا خیر مطلق بالذّات است می باشد و آنچه شر و بدی به حساب آید بالعرض داخل در قضای الهی است آن طوری که در محلّ خود این حقیقت شرح و توضیح گردیده و دانسته شده است «و نیازی به تطویل و تفصیل بیشتری نیست».