[hadith]فی صفة الأرض و دَحوُها علی الماء:

کَبَسَ الْأَرْضَ عَلَی مَوْرِ أَمْوَاجٍ مُسْتَفْحِلَةٍ وَ لُجَجِ بحَارٍ زَاخِرَةٍ، تَلْتَطِمُ أَوَاذیُّ أَمْوَاجِهَا وَ تَصْطَفِقُ مُتَقَاذفَاتُ أَثْبَاجِهَا وَ تَرْغُو زَبَداً کَالْفُحُولِ عِنْدَ هِیَاجِهَا، فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتَلَاطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا وَ سَکَنَ هَیْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ‏ بکَلْکَلِهَا وَ ذَلَّ مُسْتَخْذیاً إِذْ تَمَعَّکَتْ عَلَیْهِ بکَوَاهِلِهَا فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَاب أَمْوَاجِهِ سَاجِیاً مَقْهُوراً وَ فِی حَکَمَةِ الذُّلِّ مُنْقَاداً أَسیراً وَ سَکَنَتِ الْأَرْضُ مَدْحُوَّةً فِی لُجَّةِ تَیَّارِهِ وَ رَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ وَ اعْتِلَائِهِ وَ شُمُوخِ أَنْفِهِ وَ سُمُوِّ غُلَوَائِهِ وَ کَعَمَتْهُ عَلَی کِظَّةِ جَرْیَتِهِ فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ وَ لَبَدَ بَعْدَ زَیَفَانِ وَثَبَاتِهِ، فَلَمَّا سَکَنَ هَیْجُ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَکْنَافِهَا وَ حَمَلَ شَوَاهِقَ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ الْبُذَّخِ عَلَی أَکْتَافِهَا فَجَّرَ یَنَابیعَ الْعُیُونِ مِنْ عَرَانِینِ أُنُوفِهَا وَ فَرَّقَهَا فِی سُهُوب بیدهَا وَ أَخَادیدهَا وَ عَدَّلَ حَرَکَاتِهَا بالرَّاسیَاتِ مِنْ جَلَامِیدهَا وَ ذَوَاتِ الشَّنَاخِیب الشُّمِّ مِنْ صیَاخِیدهَا فَسَکَنَتْ مِنَ الْمَیَدَانِ لِرُسُوب الْجِبَالِ فِی قِطَعِ أَدیمِهَا وَ تَغَلْغُلِهَا مُتَسَرِّبَةً فِی جَوْبَاتِ خَیَاشیمِهَا وَ رُکُوبهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الْأَرَضِینَ وَ جَرَاثِیمِهَا وَ فَسَحَ بَیْنَ الْجَوِّ وَ بَیْنَهَا وَ أَعَدَّ الْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً لِسَاکِنِهَا وَ أَخْرَجَ إِلَیْهَا أَهْلَهَا عَلَی تَمَامِ مَرَافِقِهَا.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 785-775

بخش ششم خطبه اشباح که در باره چگونگی آفرینش زمین و دیگر خصوصیات متعلق به شگفتیهای خلقت و نشان کنه قدرت حق تعالی است. 

شرح:

باید دانست که این فصل از خطبه اشباح، خود، در بردارنده چند فصل به شرح زیر است. 

فصل اول در ستایش خداوند متعال به لحاظ آفرینش زمین در آب و خصوصیات دیگری که برای زمین مقرر شده است می باشد. 

ادامه این مقال از اول فصل تا جمله «جواد طرقها» است، و خود دارای بحثهایی است به طریق زیر: 

بحث اول: در باره استعاره ها، تشبیهات و بحثهای لفظی است که در کلام امام (ع) به کار رفته است (شارح طیّ بیست شماره به شرح زیر آنها را توضیح داده است):

1-  لفظ «کبس» را برای خلقت زمین که بخش اعظم آن در آب قرار دارد استعاره به کار برده است، از جهت تشبیه کردن زمین به مشکی که در آن دمیده و بر آب افکنده باشند چنان که مشک در آب فرو نمی رود و بر آب تکیه دارد، زمین نیز بر آب تکیه دارد. 

2-  لفظ «استفحال» را برای موج استعاره آورده جهت شباهت شرکت داشتن موج و حیوان نر، در هیجان، اضطراب و حمله است. 

3-  موج دریا را به حیوان نر تشبیه کرده است وجه شباهت جوشش و خروش و کفی است که بر روی موج پدید می آید، چنان که بر دهان حیوان نر بهنگام هیجان کف ظاهر می شود. 

4-  لفظ «جماح» را برای حرکت بی نظم و ترتیب آب استعاره به کار برده، زیرا حرکت امواج چنان اضطراب آمیز است که قابل کنترل نیست، مانند اسبی که اختیار را از کف سواره بگیرد. و قدرت بر رام کردن آن نباشد. 

5-  اوصاف شتر را از سینه و شانه «کلکل و کاهل» برای زمین استعاره آورده و با ذکر «وطی و تعمکّ» که، به معنای لگد مال کردن و به هم مالیدن می باشد، استعاره را ترشیحیّه کرده است. اختصاص دادن «سینه و شانه» به ذکر و بیان بدلیل نیرویی است که در این دو عضو شتر وجود دارد، و همه این اعضا را کنایه از شتر آورده است. 

6-  برای آب دریا کلمات «استخذا-  قهر-  حکمت-  انقیاد و اسهر» را استعاره به کار برده، و همه اینها کنایه از ملحق کردن آب بحیوانی است که دارای صولت و قدرت و... باشد، مانند اسب. اضافه کردن کلمه حکمت به کلمه «ذلّ» از باب اضافه سبب به مسبّب است. 

7-  الفاظ «النخوة، البأو، شموخ الأنف، الغلواء، النّزق، الزّیفان و الوثبات» را به دلیل اضطراب و هیجان آب برای دریا استعاره آورده است، از باب تشبیه کردن آب به انسان گستاخ و سرگردان که حرکات و رفتارش بیان کننده تکبّر و غرور می باشد. 

8-  لفظ «اکتاف» را برای زمین استعاره به کار برده است. جهت مشابهت این است که زمین جایگاه حمل بار سنگین کوههاست، چنان که شانه انسان محلّ برداشتن بارهای سنگین می باشد. 

9-  لفظ «عرنین و انف» را برای ناحیه بلند قلّه کوه، استعاره آورده است که کنایه از تشبیه کردن کوهها به انسان می باشد. 

10-  عبارت «تغلغل و تسرّب» کنایه است از تصوّر فرو رفتن کوهها در عمق زمین و سپس لفظ «خیاشیم» را که به معنای دماغ است، برای این فرو رفتگی تخیّلی استعاره به کار برده، زیرا، به توهّم، برای کوهها دماغها فرض شده است ایستادگی تخیّلی کوهها در منافذ زمین، خیاشیم نامیده شده است. 

11-  استعاره بکار بردن لفظ «رکوب» برای کوهها و گردن برای زمین کنایه از غالب و مغلوب است، یعنی زمین مغلوب کوهها شد. 

12-  استعاره آوردن «وجدان و ذریعة» برای جدول و نهرهای کوه کنایه از انسانی است که برای رسیدن به مطلوبش وسیله ای ندارد. 

13-  مرجع ضمیر در کلمه های «تغلغلها، رکوبها و خیاشیمها» زمین است مرجع بقیّه ضمایر در عبارت روشن و آشکار می باشد. 


بحث دوّم: از محتوای کلام امام (ع) چنین استفاده می شود که خداوند آب را پیش از زمین آفریده و سپس زمین را بر آب گسترده است و بوسیله زمین هیجان و اضطراب آب را فرو نشانده است. 

این مدّعا با برهان عقلی قابل اثبات می باشد، زیرا آب بیشتر روی زمین را فرا گرفته و سطح باطنی زمین مماس با سطح ظاهری آب است، به گونه ای که آب به لحاظ خلقت و آفرینش بر زمین مقدّم آفریده شده و هم به لحاظ این که زمین در داخل آب قرار دارد و آب مکان زمین به حساب می آید. 

از ظاهر کلام امام (ع) چنین استفاده می شود که تقدم خلقت آب بر زمین تقدّم زمانی است، شنوندگان نیز همین تقدّم زمانی را قبول دارند. 


بحث سوم: اشاره کلام امام (ع) به گسترش یافتن زمین است، چنان که قرآن کریم نیز گویای این حقیقت است، آنجا که می فرماید: «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها» با وجودی که در علم هیأت کروی بودن زمین اثبات شده است. پس ناگزیر باید کلام امام (ع) را تاویل کنیم. ما ذیل جمله: «اللّهم داحی المدحوّات» تاویل کلام و معنای ضمنی آن را تذکّر دادیم. 

در خبر آمده است که زمین از زیر خانه کعبه گسترده شده است. بعضی از عرفا گفته اند: مقصود از کعبه، کعبه وجود واجب الوجود است که مقصد حقیقی، مخلصان می باشد، و این کعبه در عالم حضور و شهود، مثال کعبه وجود حق تعالی است. منظور از گسترش زمین از زیر کعبه، وجودیابی موجودات از مبدأ وجود می باشد. 


بحث چهارم: در باره آفرینش کوهها بر زمین و آرام گرفتن زمین بوسیله کوهها است. 

مردم در آفرینش کوهها نظرات گوناگونی دارند. از جمله:

1-  کوهها از گازهای متراکم و انباشته ای که آب آنها از میان رفته است خلق شده اند. 

2-  زلزله قطعه ای را از زمین جدا کرده و بر روی هم انباشته و بنمای کوه در آمده است. 

3-  بر اثر وزش بادهای تند خاکها در نقاط مخصوصی ارتفاع یافته، متراکم گردیده و کوهها را بوجود آورده اند. 

4-  کوهها در اثر ساختمانهای بلند و متراکم که بعدها خراب و ویران شده اند بوجود آمده اند. امّا دلیل آرامش زمین بوسیله کوهها را، در خطبه اوّل بدان اشاره کردیم و نیازی به تکرار آن نیست. برهان عقلی بر سکون زمین نیز چنان که مشاهده می شود می توان اقامه کرد، امید است که پس از این بذکر برهان عقلی آن اشاره کنیم. 


بحث پنجم: در این فراز پیرامون جریان یافتن چشمه ها از کوه و مناطق دیگر زمین بحث می شود. 

علما به علت و اسباب جوشش چشمه ساران و دیگر آبهای سطح زمین اشاره کرده و چنین توضیح داده اند: دود و بخارهایی که در زیر زمین محبوس شده اند دارای سوراخها و شکافهایی می باشند که در داخل آنها هوا جریان دارد، و بر اثر جریان هوا در داخل بخار، بخارها تبدیل به آب می شوند. 

آبهایی که دارای فشار قوی باشند بصورت چشمه بروز می کنند و بدلیل عدم جریان هوا در داخل آب خارج زمین و منبع اصلی آن بر سطح زمان جریان می یابند. امّا آبهایی که دارای فشار قوی نباشند در لایه های سطحی زمین راکد می مانند.

آبهایی که دارای منبعی غنی و وسیع باشند امّا پراکنده و متفرّق و زمین مجاور این آبها سست و بی مقاومت باشد از این آبها قنات حاصل می شود. 

آب چاه نیز مشابه آب قنات است، با این تفاوت که زمین اطراف چاه محکم و مقاوم است و آب چاه به اطراف نفوذ نمی کند بر خلاف زمین مجاوز قنات. 

اختصاص دادن جوشش چشمه ها را به کوه به این دلیل است که بیشتر چشمه ها از کوه و نقاط برجسته زمین می جوشند، و بلحاظ شدّت تراکم بخارها در مناطق کوهستانی آب از قسمتهای مختلف کوهها جاری می شود. در صورتی که نقاط دیگر زمین به محکمی و استواری اراضی کوهها نمی باشند، و هرگاه زمین سست و کم صلابت باشد، بخارها بخارج زمین راه یافته و در دل زمین به اندازه لازم تجمّع و تراکم پیدا نمی کنند. 

اختصاص یابی جریان چشمه ها به کوه برترین دلیل بر حکمت آفریدگار و توجّه حضرت حق نسبت به بندگان می باشد. غرض امام (ع) از بیان این حقایق ستایش خداوند و بر شماری نعمتهای اوست. 


بحث ششم: پیرامون هوایی است که خداوند متعال برای ساکنان زمین آماده کرده است. 

باید دانست چنان که خداوند سبحانه و تعالی هوا را عنصر لازمی برای حیات جسمانی حیوانات و نفسانیّت آنها مقرر داشته، سبب عمده ای هم برای مدد رساندن به روح قرار داده است تا روحها را بوسیله هوا اصلاح کرده و بقای آنها را تعدیل کند. تعدیل شدن روح بوسیله هوا به دو صورت انجام می پذیرد. 

یکی بصورت «دم» (جذب اکسیژن) و یک به صورت «بازدم» (یا آزاد کردن گاز کربنیک). امّا نفس کشیدن بدین سبب مزاج را تعدیل می کند که روح حیوانی بلحاظ فشردگی در داخل بدن اکثرا داغ و آتشین است و هوای مجاور اکثرا از مزاج سردتر می باشد، هرگاه ریه، هوای مجاور را استنشاق کند، از سوراخهای پوست و نبض بدن وارد بدن گردیده و آن را از تمایل به سمت مزاج حارّی که در درون متراکم باشد و منجر به بیماری شود باز می دارد و مزاج را برای قبول تأثیر نفسانی که مایه حیات و زندگی است آماده می کند. 

امّا فایده بازدم، و یا نفس بر آوردن و به تعبیر شارح «تنقیه» بازپس دادن همان هوایی است که بر اثر آمیزش با بدن حکم فضولات بدن را یافته و لزوما باید از بدن خارج شود. همان طوری که استنشاق هوا در بر قراری تعدیل بدن و لطافت روح مؤثّر است، بازدم یا نفس بر آوردن هم، در تعدیل مزاج نقش عمده ای دارد. 

هوای مورد استنشاق بهنگام ورود بداخل ریه حالت برودت داشته و گرمای مزاج را از بین برده و حرارت مزاج را تعدیل می کند. امّا پس از مکث طولانی و برخورد با روح حیوانی برودت خود را از دست داده حرارت می یابد و فایده وجودی اش از بین می رود. دیگر نیازی بدان نیست و بدن هوای تازه ای را می طلبد تا جایگزین آن هوای کثیف شود، پس ضرورت ایجاب می کند بخارج فرستاده شود تا جا برای ورود هوای جدید آماده گردد و ضمنا با خروج هوای فاسد بدن فضولات و سموم روح نیز از بدن خارج شود، معنای کلام امام (ع) که فرمود: و اعدّ الهوا متنسّما لساکنها، این است که توضیح داده شد. 

توجّه به آماده ساختن هوا، برای منافعی که نصیب حیوان می شود، فراتر از آن چیزی است که تا کنون در مختصّات هوا بیان داشتیم، زیرا هوا سایر مزاجها را مانند: مزاج معدنی، نباتی و حیوانی، که انسان نیز در بقای خود بدانها نیازمند است سود می بخشد. چون هوا در حقیقت عنصری از عناصر پدیده های یاد شده است و در بقای آنها تأثیر دارد. با توجّه به این همه منفعت که برای هوا بر شمردیم، آثار نعمتهای الهی آشکار می شود. 


بحث هفتم: در باره خلقت و آفرینش اهل زمین است که به اراده حق تعالی پس از تمام ملاحظات و ریزه کاریها صورت گرفته است. چنان که خداوند متعال فرموده است: «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَیْنا فِیها رَواسیَ وَ أَنْبَتْنا فِیها مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْزُونٍ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ وَ مَنْ لَسْتُمْ لَهُ برازقِینَ». مقصود از اهل زمینی که خداوند آنها را بیرون آورده است، مطلق حیوانات می باشد. 

اولین ارفاقی که خداوند در حق حیوانات کرده است این است که زمین را شایسته سکنی قرار داده، چنان که خود می فرماید: «خداوند کسی است که زمین را برای شما فرش قرار داد» فرش بودن زمین شرایطی دارد به شرح زیر:

1-  زمین ساکن و آرام باشد، تا سکنی گرفتن و استقرار یافتن بر آن ممکن گردد و از روی اراده و اختیار بتوان در زمین تصرّف کرد و از آن بهره برد بر خلاف آن که اگر متحرّک باشد هیچ یک از فواید یاد شده میسور نخواهد بود. 

2-  زمین از آب بیرون باشد، زیرا انسان و حیوانات دیگر صحرایی ممکن نیست در آب زندگانی کنند، مقتضای توجّهات حق سبحانه و تعالی این بوده است که قسمتی از زمین در خارج از آب باشد تا امکان زندگی و تصرّف در زمین ممکن شود. 

3-  زمین در نهایت سختی چون سنگ نباشد، در غیر این صورت خوابیدن و راه رفتن بر روی زمین آزار دهنده بود، بعلاوه انواع گیاهان و درختان بر آن نمی رویید و مضافا در تابستان به شدت گرم و در زمستان بشدت سرد می شد و دیگر شایسته زندگانی حیوانات نبود گذشته از همه اینها حفّاری و ترکیب قسمتی از آن با دیگر قسمتها انجام نمی گرفت. 

4-  زمین در نهایت سستی و رخوت مانند آب و دیگر مایعات نیست چه اگر چنین بود انسان در آن فرو می رفت (قدرت بر اداره زندگی نداشت). 

5-  خداوند زمین را در نهایت شفافیّت و لطافت نیافریده است، زیرا اگر چنین حالتی داشت، و در عین حال مانند هوا جسمی سیّال بود، استقرار یافتن بر روی آن غیر ممکن بود و اگر جسمی ثابت و صیقلی و برّاق می بود به دلیل انعکاس نور خورشید در آن موجودات روی زمین و حیوانات می سوختند و از بین می رفتند. چنان که پنبه اگر در مقابل نور خورشید بازتاب شده از ذره بین و بلورهای شفاف قرار گیرد، آتش گرفته و می سوزد. ولی خداوند زمین را به صورت تیره و خاک آلود بیافرید تا نور خورشید بر روی آن قرار گیرد و مختصر گرمایی ایجاد کند، و زمین را غیر شفّاف خلق کرد تا نور خورشید را بازتاب نکند تا گیاهان و حیوانات را از گرما تلف کند. بنا بر این زمین به لحاظ گرما و سرما معتدل آفریده شد، تا برای فراش و مسکن بودن حیوانات صالح و شایسته باشد. 

دوّمین ارفاق یا منفعتی که خداوند متعال بر خلقت زمینی مترتّب کرده است آفرینش کوهها و جریان چشمه سارهاست. بدان سان که شرح وی گذشت. 

سومین ارفاق تکوّن و پدید آمدن معدنها، گیاهان و حیوانات است و در هر یک از این پدیده ها و گوناگونی نوع، و رنگ بوی و طعم، نرمی و محکمی، صافی و زبری آنها منافع بی شماری است، و از آن جمله منافعی است، که انسان در بقاء و اصلاح حال خود بدانها نیازمند است. 

چهارمین ارفاق، زمین اصل بدن انسان است. بدین دلیل که آب به لحاظ رقیق و مرطوب بودن شکل و تصویر پایداری ندارد هنگامی که با خاک آمیخته شود بقوام می آید و استواری می یابد و قبول شکل و خط می کند، چنان که خداوند متعال می فرماید: من انسان را از گل آفریدم. 

پنجمین ارفاق زنده شدن پس از مرگ است، خداوند در این باره می فرماید: «نشانه وجود معاد این است، که ما برای آنها زمین را پس از مرگ زنده می کنیم».