[hadith]فی صفة الأرض و دَحوُها علی الماء:

کَبَسَ الْأَرْضَ عَلَی مَوْرِ أَمْوَاجٍ مُسْتَفْحِلَةٍ وَ لُجَجِ بحَارٍ زَاخِرَةٍ، تَلْتَطِمُ أَوَاذیُّ أَمْوَاجِهَا وَ تَصْطَفِقُ مُتَقَاذفَاتُ أَثْبَاجِهَا وَ تَرْغُو زَبَداً کَالْفُحُولِ عِنْدَ هِیَاجِهَا، فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتَلَاطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا وَ سَکَنَ هَیْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ‏ بکَلْکَلِهَا وَ ذَلَّ مُسْتَخْذیاً إِذْ تَمَعَّکَتْ عَلَیْهِ بکَوَاهِلِهَا فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَاب أَمْوَاجِهِ سَاجِیاً مَقْهُوراً وَ فِی حَکَمَةِ الذُّلِّ مُنْقَاداً أَسیراً وَ سَکَنَتِ الْأَرْضُ مَدْحُوَّةً فِی لُجَّةِ تَیَّارِهِ وَ رَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ وَ اعْتِلَائِهِ وَ شُمُوخِ أَنْفِهِ وَ سُمُوِّ غُلَوَائِهِ وَ کَعَمَتْهُ عَلَی کِظَّةِ جَرْیَتِهِ فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ وَ لَبَدَ بَعْدَ زَیَفَانِ وَثَبَاتِهِ، فَلَمَّا سَکَنَ هَیْجُ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَکْنَافِهَا وَ حَمَلَ شَوَاهِقَ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ الْبُذَّخِ عَلَی أَکْتَافِهَا فَجَّرَ یَنَابیعَ الْعُیُونِ مِنْ عَرَانِینِ أُنُوفِهَا وَ فَرَّقَهَا فِی سُهُوب بیدهَا وَ أَخَادیدهَا وَ عَدَّلَ حَرَکَاتِهَا بالرَّاسیَاتِ مِنْ جَلَامِیدهَا وَ ذَوَاتِ الشَّنَاخِیب الشُّمِّ مِنْ صیَاخِیدهَا فَسَکَنَتْ مِنَ الْمَیَدَانِ لِرُسُوب الْجِبَالِ فِی قِطَعِ أَدیمِهَا وَ تَغَلْغُلِهَا مُتَسَرِّبَةً فِی جَوْبَاتِ خَیَاشیمِهَا وَ رُکُوبهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الْأَرَضِینَ وَ جَرَاثِیمِهَا وَ فَسَحَ بَیْنَ الْجَوِّ وَ بَیْنَهَا وَ أَعَدَّ الْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً لِسَاکِنِهَا وَ أَخْرَجَ إِلَیْهَا أَهْلَهَا عَلَی تَمَامِ مَرَافِقِهَا.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 4، ص: 151-140

 

ظاهر شدن خشکی ها و آرام شدن دریاها

در خطبه اوّل «نهج البلاغه» خواندیم که امام(علیه السلام) هنگام شرح آفرینش زمین فرمود: «خداوند نخست آبی جاری ساخت که امواجی متلاطم و متراکم داشت و آن را بر پشت تندبادی شدید، سوار کرد; سپس به وسیله باد و طوفان شدید، امواج آب را به هم زد تا کف هایی بر روی آب نمایان شد و از آن کف های عظیم، آسمانها (و زمین) را آفرید».

در این بخش از خطبه مورد بحث نیز، اشاره به مطلبی همانند آن می کند: با تعبیرات تازه و جالب! نخست می فرماید: «زمین را بر روی امواج پر هیجان و دریاهای مملو از آب قرار داد» (کَبَسَ(1) الأَرْضَ عَلی مَوْرِ(2) أَمْوَاج مُسْتَفْحِلَة،(3) وَلُجَجِ بحَار زَاخِرَة(4)).

«امواجی که قسمتهای بالای آن متلاطم بود و پیوسته به هم می خورد و لایه ای از کف - همانند کفهای دهان شتر - به هنگام مستی، بر روی آنها پدید آمد!»

(تَلْتَطِمُ أَوَاذیُّ(5) أَمْوَاجِهَا، وَ تَصْطَفِقُ(6) مُتَقَاذفَاتُ(7) أَثْبَاجِها،(8) وَ تَرْغُو(9) زَبَداً کَالْفُحُولِ عِنْدَ هِیَاجِهَا).

البته تعبیراتی مانند موج، دریا و کف و امثال آن برای اموری که قبل از آفرینش این جهان وجود داشت یعنی در آن زمانی که نه آبی بود نه دریا نه کف ها و نه حتّی شب و روز، تشبیهاتی است که می تواند شَبَحی از آن جریان ها را در برابر ما مجسّم سازد.

این تعبیرات ممکن است اشاره به موادّ مذابی باشد که در آغاز آفرینش وجود داشت و پیوسته بر اثر انفجارات عظیم متلاطم بود و به هم می خورد و بخشهایی از موادّ آن، شبیه کف های عظیم، بر روی این مواد مذاب بسیار گسترده، نمایان گشت که با حرکات دَوَرانی و یا بر اثر انفجارهای درونی که هیچ کس جز خدا نمی داند، به فضا پرتاب شد و زمین و کواکب و سیّارات را به وجود آورد.

سپس امام(علیه السلام) به مرحله دیگری از مراحل پیدایش جهان اشاره کرده، می فرماید: «قسمتهای سرکش آب پرتلاطم، بر اثر سنگینی، خضوع نموده و هیجان آن بر اثر تماس با سینه زمین فرو نشست و کاملا تسلیم و رام شد; چرا که زمین با پشت، بر آن می غلتید». (فَخَضَعَ جِمَاحُ(10) الْمَاءِ الْمُتلاَطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا، وَ سَکَنَ هَیْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ بکَلْکَلِهَا،(11) وَ ذَلَّ مُسْتَخْذیاً إِذْ تَمَعَّکَتْ(12) عَلَیْهِ بَکَوَاهِلِهَا(13)).

«و به این ترتیب آبها بعد از آن همه سر و صدا که بر اثر امواج خروشان پیدا شده بود، ساکن و آرام شد و همچون اسب افسار شده ای اسیر و رام گشت!». (فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَاب(14) أَمْوَاجِهِ، سَاجِیاً(15) مَقْهُوراً، وَ فِی حَکَمَةِ(16) الذُّلٌ مُنْقَاداً أَسیراً).

از این تعبیرات چنین استفاده می شود که پیدایش زمین (و کرات دیگر آسمانی) بر روی مادّه مذاب نخستین، تدریجاً سبب آرامش آن گردید و شور و هیجانش فرو نشست.

این احتمال نیز وجود دارد که این تعبیرات اشاره به باران های سیلابی آغاز پیدایش کره زمین باشد که اقیانوس های بسیار متلاطمی را تشکیل داد، ولی امواج خروشان آن تدریجاً تحت تأثیر جاذبه زمین فرو نشست و آرامشی نسبی در سطح اقیانوس ها پیدا شد و خشکی ها تدریجاً از زیر آب، سر برآورد، چه آنکه در جمله های بعد می افزاید: «زمین آرام شد و خشکی های آن، از دل امواج تدریجاً ظاهر و گسترده گشت و آب را از کبر و غرور و نشاط بی حد، باز داشت و از شدّت حرکاتش کاست، و بعد از آن همه جوش و خروش ساکن شد و پس از آن همه جستوخیز متکبّرانه، به جای خود ایستاد». (وَ سَکَنَتِ الأَرْضُ مَدْحُوَّةً(17) فِی لُجَّةِ تَیَّارِهِ، وَرَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ(18) وَ اعْتِلاَئِهِ، وَ شُمُوخِ(19) أَنْفِهِ وَ سُمُوِّ غُلَوَائِهِ(20) وَ کَعَمَتْهُ(21) عَلَی کِظَّةِ(22) جَرْیَتِهِ،(23) فَهَمَدَ(24) بَعْدَ نَزَقَاتِهِ،(25) وَ لَبَدَ(26) بَعْدَ زَیَفَانِ(27) وَ ثَبَاتِهِ(28)).

به این ترتیب، طوفانهای نخستین فرو نشست و باران های سیلابی قطع شد و امواج خروشان دریاها بعد از آن همه جست و خیز آرام گرفت و کره زمین آماده برای پذیرش حیات و پیمودن مراحل آمادگی برای این موضوع شد، همانگونه که امام(علیه السلام) در فراز بعد به آن اشاره خواهد فرمود.

بعضی از شارحان «نهج البلاغه» از تعبیرات بالا چنین استفاده کرده اند که آفرینش آب در فضا پیش از پیدایش کره زمین بوده; ولی همانگونه که در بالا اشاره شد تعبیر به آب ممکن است اشاره به موادّ مذاب سیّالی بوده باشد که قبل از پیدایش آسمان و زمین وجود داشت و از درون آن، سیّارات و کرات و از جمله کره زمین به وجود آمد.


ظاهر شدن کوهها و چشمه ها

امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه - که بعد از شرح پیدایش زمین بیان فرموده - اشاره به مسأله پیدایش چشمه ها و آثار مهم کوه ها در آرامش زمین و زمینیان کرده است و در واقع مهم ترین اسباب حیات و زندگی را در زمین بر شمرده که اوّل «آب» است و دوم «آرامش». می فرماید: «هنگامی که هیجان آب در اطراف زمین فرو نشست، و زمین کوه های سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد، چشمه های آب را از بینی کوه ها جاری ساخت; و آن را در دشت های گسترده و گودال ها (و بستر رودخانه ها) پراکنده و جاری نمود». (فَلَمَّا سَکَنَ هَیْجُ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَکْنَافِهَا، وَ حَمْلِ شَوَاهِقِ(29) الْجِبَالِ الشُّمَّخِ(30) الْبُذَّخِ(31) عَلَی أَکْتَافِهَا، فَجَّرَ یَنَابیعَ الْعُیُونِ مِنْ عَرَانِینِ(32) أُنُوفِهَا، وَ فَرَّقَهَا فِی سُهُوب(33) بیدهَا(34) وَ أَخَادیدهَا(35)).

این تعبیر نشان می دهد که نخست کوه ها بر صفحه زمین آشکار شدند و سپس چشمه ها; این سخن با مطالعات زمین شناسی هماهنگ است که نخست پوسته زمین بر اثر سرد شدن، چین خوردگی هایی پیدا کرد و در این چین خوردگی ها حفره های عظیمی بود که آب آسمان را در خود جای می داد و سپس از گوشه ای به صورت چشمه ها جاری می شد.

تعبیر به «عَرَانِینِ أُنُوفِهَا» که به معنای قسمت های بالای بینی است، در اینجا کنایه زیبایی است از قله های کوهها; و اساساً تشبیه برآمدگی کوه ها به بینی تشبیه جالبی است که نشان می دهد چنان نیست که درون کوه ها پُر باشد، بلکه قسمت های خالی در آن فراوان است که گاه به صورت غارهای نمایان در می آید و گاه غارهای بزرگ و مخفی و به هر حال، منابع ذخیره آب ها است.

و از آنجا که چین خوردگی های زمین و کوه ها به صورت پراکنده است، به طور طبیعی آب چشمه ها در دشت ها و بیابان های مختلف و دامنه کوه ها تقسیم می شود و همه آنها از آب بهره مند می گردند.

سپس به آرامش زمین و تعدیل حرکات آن به وسیله کوه ها اشاره کرده، می فرماید: «حرکات زمین را با صخره های عظیم و قلّه های بلند و محکم کوهها تعدیل نمود». (وَ عَدَّلَ حَرَکَاتِهَا بالرَّاسیَاتِ(36) مِنْ جَلاَمِیدهَا،(37) وَ ذَوَاتِ الشَّنَاخِیب(38) الشُّمِّ(39) مِنْ صَیَاخِیدهَا(40)).

و بدین ترتیب حرکات زمین به جهت نفوذ کوهها در سطح آن و فرو رفتن ریشه های آن در اعماق زمین و سوار شدن آنها بر گردن دشت ها و عمق زمین از لرزش باز ایستاد. (فَسَکَنَتْ مِنَ الْمَیَدَانِ(41) لِرُسُوب الْجِبَالِ فِی قِطَعِ أَدیِمهَا(42)، وَ تَغَلْغُلِهَا(43) مُتَسَرِّبَةً(44) فِی جَوْبَاتِ(45) خَیَاشیمِهَا(46)، وَ رُکُوبهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الأَرَضِینَ وَ جَرَاثِیمِهَا(47)).

آنچه امام(علیه السلام) در این بخش از خطبه بیان فرموده، همان است که از طریق علوم طبیعی ثابت شده است; زیرا ریشه های کوهها در زمین فرو رفته و در بسیاری از مناطق زمین، از زیر به هم پیوسته اند و همچون شبکه ای اطراف زمین را گرفته و در برابر فشار درونی زمین که از موادّ مذاب آن بر می خیزد، مقاومت می کند و جلوی بسیاری از زلزله ها را می گیرد.

این همان چیزی است که در قرآن مجید بارها به آن اشاره شده و گاه کوهها را به منزله میخهای زمین شمرده (وَ الْجِبَالَ أَوْتَاداً)(48) و گاه می فرماید: «در زمین کوههایی افکندیم تا جلو حرکات ناموزون آن را بگیرد». (وَ أَلْقَی فِی الأَرْضِ رَوَاسیَ أَنْ تَمِیدَ بکُمْ).(49)

البتّه کوهها فواید فراوان دیگری نیز دارد; از جمله ذخیره آبهاست که گاه در درون آنها به صورت چشمه ها خارج می شود و گاه در بیرون به صورت ذخیره های فراوان برف است که تدریجاً آب شده و نهرها را تشکیل می دهد و فوائد بسیار دیگری که در جلد اوّل، در شرح خطبه اوّل، صفحه 79 به آن اشاره کرده ایم.

سپس به امور مهمّ دیگری برای آماده کردن زمین جهت زندگی انسانها اشاره کرده، چنین می فرماید: «خداوند میان زمین و جوّ فاصله افکند، و نسیم هوا را برای ساکنان زمین آماده ساخت و تمام نیازمندیها و وسایل زندگی را برای اهل آن فراهم نمود». (وَ فَسَحَ بَیْنَ الْجَوِّ وَ بَیْنَها، وَ أَعَدَّ الْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً(50) لِسَاکِنِهَآ، وَأَخْرَجَ إِلَیْهَا أهْلَهَا عَلَی تَمَامِ مَرَافِقِها(51)).

در این عبارت به ارکان اصلی حیات و زندگی انسان و حیوانات اشاره شده است که از همه مهم تر، هوا، یا به تعبیر دیگر اکسیژن هواست که اگر چند دقیقه از انسان قطع شود مرگ به سراغ او خواهد آمد; ولی خداوند متعال آن را چنان فراوان آفریده و همه جا را از آن پر کرده که بدون کمترین زحمت، هوایی که بزرگترین نعمت است، در همه جا به طور یکسان در اختیار فقیر و غنی، کوچک و بزرگ، پیر و جوان و توانا و ناتوان قرار داد.

آن گاه در یک اشاره اجمالی تمام آنچه را برای زندگی انسان و حیوانات لازم بود، در عبارت کوتاهی بیان فرموده و تحت عنوان «مَرَافِق» (نیازمندی ها) به همه اشاره می کند.

در اینکه منظور از «جوّ» در اینجا چیست که خداوند میان آن و زمین فاصله افکنده؟ بعضی گفته اند: منظور فضاست و از آنجا که فضا، در واقع جسم یا مادّه نیست، تعبیر به ایجاد فاصله بین آن و زمین، مناسب به نظر نمی رسد.

ممکن است، منظور از «جوّ» طبقات مافوق هوا باشد، مانند لایه «اُزُن» که اگر فاصله آن با زمین کم بود و قشر هوا نازک می شد، جوابگوی نیازهای تنفّسی انسان نبود.

به علاوه سایر شرایط زندگی انسان و تمام جانداران در زمین به هم می خورد.


نکته:

اسرار آفرینش کوه ها!

خداوند حکیم به مقتضای علم و قدرتش تمام وسایل زندگی انسان را پیش از آفرینش او بر صفحه زمین فراهم کرده است که به قسمتی از آن در خطبه بالا اشاره شده است; از جمله آرامش زمین که اگر پیوسته در حالت لرزش بود زندگی بشر بر روی آن امکان نداشت و دیگر پیدایش هواست به گونه ای که به صورت گسترده این مادّه حیاتی، در سفر و حضر، در خانه و بیرون خانه، در خواب و بیداری، همراه و همدم او باشد.

و نیز پیدایش چشمه ها و آبها که در همه جا در اختیار انسان بوده باشد و همچنین بارش بارانهای حیات بخش که تمام نقاط مرتفع و بلندیها را سیراب و قابل استفاده می کند و در بخش آینده این خطبه به آن اشاره می شود.

همچنین پیدایش کوهها که نقش بسیار مؤثّری در حیات انسانها دارد و به یقین می توان گفت: «بدون آنها حیات انسانی بر صفحه زمین در مخاطره قرار خواهد گرفت» زیرا:

از یک سو، عامل موثّری برای پیشگیری لرزش زمین بر اثر فشار درونی است.

و از سوی دوم عامل مؤثّری است برای پیشگیری از ناآرامی زمین بر اثر فشار برونی که برخاسته از جاذبه خورشید و ماه و جزر و مدّ حاصل از آن است.

و از سوی سوّم پناهگاهی است در مقابل طوفانهایی که همه چیز انسان را دست خوش تزلزل می سازد.

و از سوی چهارم وسیله ای است برای متوقّف ساختن ابرها و نزول بارانها.

و از سوی پنجم عاملی است برای ذخیره کردن آبها به صورت برفهای متراکم در سطح برونی به گونه ای که در طول سال تدریجاً آب شود و مورد بهره برداری قرار گیرد.

و از سوی ششم محلی است برای ذخیره آبهای درونی که در حفره های عظیم داخل آنها نهفته می شود و به صورت چشمه ها بر دشت ها جاری می گردد.

و از سوی هفتم مانع برخورد شدید هوا بر قشر جامد زمین است; زیرا کوهها پنجه در هوا افکنده و جوّ را همراه خود به گردش در می آورد که اگر صفحه زمین صاف یا صیقلی بود، لغزش هوا بر سطح آن مشکلات زیادی به بار می آورد.

و از سوی هشتم کوهها و چین خوردگی های زمین، سطح قابل استفاده زمین را عملا بیشتر می کند و در بعضی از نقاط به چندین برابر می رساند و با توجه به اختلاف درجه حرارت در بالا و وسط و دامنه کوه ها، محیط را برای پرورش انواع مختلفی از گیاهان و محصولات فراهم می سازد.

و از سوی نهم کوهها مرکز معادن عظیمی است که در زندگی انسانها نقش مهمّی دارد.

و از سوی دهم بخش مهمّی از مصالح ساختمانی بناهای مهم و محکم از سنگهای کوهها تأمین می شود.

و فوائد دیگر که ما در اینجا فقط به بخشی از آن، آن هم فهرست وار اشاره کرده ایم.

به همین دلیل قرآن مجید بارها به مسئله آفرینش کوهها به عنوان یک نعمت بزرگ الهی اشاره کرده و فواید مختلف آن را بر می شمرد و از جمله می فرماید: «وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الاَْرْضَ وَ جَعَلَ فِیها رَوَاسیَ وَ أَنْهَاراً وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ جَعَلَ فِیهَا زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ;خداوند کسی است که زمین را گسترد و در آن کوهها و نهرهایی قرار داد و از تمام میوه ها دو جفت آفرید».(52)


پی نوشت:

  1. «کَبَس» از مادّه «کبس» (بر وزن حبس) به معنای بستن و فشار آوردن است.

  2. «مَوْر» (بر وزن غور) به معنای هیجان و اضطراب است.

  3. «مُسْتفحله» از مادّه «استفحال» از ریشه «فحل» گرفته شده و به معنای هیجان و سرکشی است.

  4. «زاخره» از مادّه «زخر» (بر وزن فخر) به معنای مملوّ و پُر شدن است.

  5. «أواذی» جمع «آذی» (بر وزن قاضی) به معنای موج یا قسمت بالای آن است. 

  6. «تَصْطفق» از مادّه «صفق» (بر وزن سقف) به معنای زدن چیزی بر چیز دیگر است به گونه ای که صدایی از آن برخیزد; لذا به کف زدن «تصفیق» می گویند.

  7. «متقاذفات» از مادّه «قذف» (بر وزن حذف) به معنای درگیری و پرتاب شدن بر روی یکدیگر است.

  8. «أثباج» جمع «ثبج» (بر وزن سبد) به وسط و میان هر چیزی اطلاق می شود و به همین مناسبت، گاه به بخش های عظیم دریا که در وسط دریا قرار دارد، اطلاق شده است.

  9. «تَرْغُو» از مادّه «رغو» (بر وزن نقد) به معنای پیدا شدن رویه بر شیر و مانند آن است و واژه «رَغْوه» به چربی روی شیر و مانند آن گفته می شود و در جمله بالا به معنای موادّ تشکیل دهنده زمین است که بر روی آن مادّه مذاب نخستین، پیدا شد. 

  10. «جِماح» به معنای سرکشی کردن اسب و مانند آن است; سپس به هر چیزی که شبیه آن است اطلاق شده است. 

  11. «کَلْکَل» به معنای سینه است.

  12. «تَمعّکت» ازمادّه «معک» (بر وزن کبک) به معنای مالیدن و در غلتیدن و مانند آن است; این واژه هنگامی که حیوانات، خود را به پشت، روی زمین می غلتانند اطلاق می شود. 

  13. «کواهل» جمع «کاهل» به معنای قسمتهای بالای پشت و نزدیک به گردن است. 

  14. «إصطخاب» از مادّه «صَخَب» (بر وزن وهب) به معنای صدا کردن شدید است و هنگامی که صدای پرنده ها و قورباغه ها با هم مخلوط می شود، واژه «اصطخاب» را بکار می برند و در جمله بالا اشاره به مخلوط شدن فریاد موجها در یکدیگر است. 

  15. «ساجی» به معنای ساکن و آرام، از مادّه «سجو» (بر وزن هجو) آمده است. 

  16. «حَکَمه» از مادّه «حَکْم» (بر وزن حتم) در اصل به معنای بازگرداندن و منع کردن است; به همین جهت به آن قسمتی از لجام که بر دهان حیوان قرار دارد «حَکَمه» گفته می شود، چرا که او را از مسیرهایی که مطلوب نیست باز می گرداند. و حکمت، بر عقل و دانش اطلاق می شود، چرا که انسان را از بدی ها و انحراف ها باز می دارد. 

  17. «مدحوّه» از مادّه «دحو» (بر وزن محو) به معنای گسترش دادن است; بنابراین، «مدحوّه» به معنای گسترش داده شده می باشد. 

  18. «بَأو» (بر وزن نحو) به معنای تکبّر و فخر فروشی است; و در اینجا اشاره به شدّت تلاطم امواج است.

  19. «شُموخ» به معنای بلندی و کبر و غرور آمده است.

  20. «غُلواء» از مادّه «غُلوّ» به معنای فزونی و بلند پروازی و تجاوز از حد است. 

  21. «کَعَمَ» از مادّه «کعم» (بر وزن طعم) به معنای بستن دهان مشک و مانند آن است; لذا به محدود کردن هر چیزی اطلاق می شود. 

  22. «کِظّه» به معنای پر شدن شکم از طعام است به حدّی که تنفّس مشکل شود; و به هر چیزی که از حد بگذرد اطلاق می شود. 

  23. «جَرْیه» به معنای جاری شدن است.

  24. «هَمَد» از مادّه «هُمود» به معنای فروکش کردن حرارت آتش است. 

  25. «نَزَقات» از مادّه «نَزْق» به معنای جست و خیز است. 

  26. «لَبد» از مادّه «لُبود» به معنای توقّف در مکانی است.

  27. «زَیَفان» به معنای راه رفتن متکبّرانه است. 

  28. «وَثَبات» جمع «وَثْبَه» به معنای جست و خیز و پرش است و در جمله های بالا به معنای حرکت شدید زمین در روزهای نخستین است.

  29. «شَواهق» جمع «شاهق» به معنای بلند و مرتفع می باشد. 

  30. «شُمخ» جمع «شامخ» و «بُذّخ» جمع «باذخ» هر دو به معنای بلند و مرتفع است.

  31. «شُمخ» جمع «شامخ» و «بُذّخ» جمع «باذخ» هر دو به معنای بلند و مرتفع است.

  32. «عَرانین» جمع «عرنین» (بر وزن عشرین) به معنای قسمت استخوانی بالای بینی می باشد. 

  33. «سُهوب» جمع «سهب» (بر وزن فهم) به معنای دشت است.

  34. «بید» جمع «بیداء» به معنای دشت های گسترده است. 

  35. «أخادید» جمع «اُخدود» (بر وزن خشنود) به معنای گودال بزرگ است. 

  36. «راسیات» جمع «راسیه» به معنای سنگین و استوار است. 

  37. «جَلامید» جمع «جلمود» (بر وزن خشنود) به معنای تخته سنگ است .

  38. «شَناخیب» جمع «شنخوب» (بر وزن خشنود) به معنای قلّه کوه است. 

  39. «شُمّ» جمع «اشمّ» به معنای بلند و مرتفع است و به معنای بلند مقام و بلند مرتبه نیز آمده است. 

  40. «صیاخید» جمع «صیخود» (بر وزن محمود) به معنای سنگ سخت است.

  41. «مَیَدان» به معنای حرکت و لرزش است.

  42. «أدیم» در اصل به معنای پوست دبّاغی شده است; سپس به سطح زمین نیز اطلاق شده است. 

  43. «تَغلغل» به معنای بسیار فرو رفتن است.

  44. «مُتسرّبه» از مادّه «تسرّب» به معنای داخل شدن مخفیانه است. 

  45. «جَوبات» جمع «جوبه» (بر وزن توبه) به معنای حفره است.

  46. «خَیاشیم» جمع «خیشوم» (بر وزن زیتون) به معنای قسمت بالای سوراخ بینی است که متّصل به سر می باشد.

  47. «جَراثیم» جمع «جرثومه» به معنای اصل و ریشه و طبقات پایین زمین است و امروزه این واژه بر میکروب نیز اطلاق می شود که اصل و اساس بیماری است. 

  48. سوره نبأ، آیه 7.

  49. سوره نحل، آیه 15.

  50. «مُتنسّم» از ریشه «نسیم» گرفته شده که به معنای وزش ملایم باد است; بنابراین، «مُتنسَّم» (به صیغه اسم مفعول) به معنای هوایی است که شایسته تنفّس است.

  51. «مرافق» جمع «مرفق» (بر وزن مکتب) به معنای تمام چیزهایی است که مورد نیاز است و انسان از آنها استفاده می کند; «مرافق» جمع «مرفق» (بر وزن محنت) نیز آمده است که به معنای آرنج است و در خطبه بالا به همان معنای اوّل است. 

  52. سوره رعد، آیه 3.