[hadith]قَد اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْش ذَخِیرَةً لِیَوْمِ فَاقَتِهِمْ وَ یَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلَی الْمَخْلُوقِینَ برَغْبَتِهِمْ لَا یَقْطَعُونَ أَمَدَ غَایَةِ عِبَادَتِهِ وَ لَا یَرْجِعُ بهِمُ الِاسْتِهْتَارُ بلُزُومِ طَاعَتِهِ إِلَّا إِلَی مَوَادَّ مِنْ قُلُوبهِمْ غَیْرِ مُنْقَطِعَةٍ مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ فَیَنُوا فِی جِدِّهِمْ وَ لَمْ تَأْسرْهُمُ الْأَطْمَاعُ فَیُؤْثِرُوا وَشیکَ السَّعْیِ عَلَی اجْتِهَادهِمْ لَمْ یَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَی مِنْ أَعْمَالِهِمْ وَ لَوِ اسْتَعْظَمُوا ذَلِکَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَجَلِهِمْ وَ لَمْ یَخْتَلِفُوا فِی رَبِّهِمْ باسْتِحْوَاذ الشَّیْطَانِ عَلَیْهِمْ وَ لَمْ یُفَرِّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ وَ لَا تَوَلَّاهُمْ غِلُّ التَّحَاسُد وَ لَا تَشَعَّبَتْهُمْ مَصَارِفُ [الرَّیْب] الرِّیَب وَ لَا اقْتَسَمَتْهُمْ أَخْیَافُ الْهِمَمِ فَهُمْ أُسَرَاءُ إِیمَانٍ لَمْ یَفُکَّهُمْ مِنْ رِبْقَتِهِ زَیْغٌ وَ لَا عُدُولٌ وَ لَا وَنًی وَ لَا فُتُورٌ وَ لَیْسَ فِی أَطْبَاقِ السَّمَاءِ مَوْضِعُ إِهَابٍ إِلَّا وَ عَلَیْهِ مَلَکٌ سَاجِدٌ أَوْ سَاعٍ حَافِدٌ یَزْدَادُونَ عَلَی طُولِ الطَّاعَةِ برَبِّهِمْ عِلْماً وَ تَزْدَادُ عِزَّةُ رَبِّهِمْ فِی قُلُوبهِمْ عِظَماً.[/hadith]
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 765-761
لغات:
وشیجه: رگهای درخت.
استهتر بالامر: به شگفت انداخت او را، به انجام عملی تظاهر کرد، حرص ورزید.
شیک السعی: درجه و مرتبه کوشش.
نسخ: بر طرف کردن، از بین بردن.
استحواذ علی الشیئی: احاطه و غلبه کردن بر آن.
و اخیاف الهمم: آراء مختلف، تصمیمهای مختلف، در اصل لغت به معنای سرازیر شدن بر دامن کوه است، در این جا به معنی همت پست به کار رفته است. مفرد اخیاف، اخیف می باشد.
حفد: سرعت و شتاب.
شرح:
31- قوله علیه السلام: «قد اتّخذوا الی قوله برغبتهم»:
امام (ع) با جمله «بیوم فاقتهم» (روز بیچارگی و بی چیزی فرشتگان) اشاره بحالت نیازمندی آنها در کمال بخشیدن بخود، بجود و بخشش خداوند کرده است، هر چند این نیازمندی حالت دائمی ملائکه است و پروردگار ذخیره و پناهگاهی است که همواره بوی رجوع می کنند.
و همچنین با جمله: عند انقطاع الخلق الی المخلوقین نیز به حالت نیاز و حاجت آنها به خداوند اشاره کرده است، زیرا آفریدگار عالم گنجینه آنهاست و در نیازمندیهایشان به سوی وی روی می آورند. تحقّق قصد فرشتگان، به میل و رغبتی است که در صورت نیاز بدرگاه وی نشان می دهند.
32- قوله علیه السلام: «لا یقطعون الی قوله و مخافته»:
«به نهایت عبادت خداوند دست نخواهند یافت» چون نهایت عبادت خداوند رسیدن بدرجات کمال معرفت الهی می باشد، و درجات معرفت خداوندی بی نهایت است، به نهایت عبادت و پرستش حق رسیدن ممکن نیست. فرشتگان که غرق دوستی خدا بوده و به کمال عظمت پروردگار واقفند. از کمال و تمامیّت جود خداوند برترین خواست و پرسودترین امر را طالبند، قطع جود و بخشش حق تعالی و محروم ماندن از فیض الهی را بزرگترین هلاکت و نابودی می شمارند، و بدین لحاظ ناگزیر امیدواریشان در پیشگاه خداوند، ادامه می یابد، و خشوعشان بدلیل نیازمندی بوی فزونی می گیرد، و جزع و فزعشان از محروم ماندن، بیشتر می شود.
همین امیدواری و ترس، زمینه تظاهر به عبادت آنها را فراهم می آورد، و لزوم طاعت و فرمانبرداری فرشتگان را در مراجعه به خداوند از ته دل قوّت می بخشد.
بنا بر این شگفت زدگی و جلوه عبادت و نیایش آنها هرگز پایان نمی یابد.
33- قوله علیه السلام: «لم تنقطع اسباب الشّفقة عنهم فینوا فی جدّهم»:
«هیچ گاه علّت ترس فرشتگان از میان نمی رود، پس جدیّت و کوشش آنها بر عبادت سستی نمی گیرد» شفقتی که در کلام امام (ع) به کار رفته، اسمی است که از «اشفاق» گرفته شده است معنای سخن حضرت این است که اسباب ترس فرشتگان و نیازمندیشان به عطا و بخشش الهی در قیام برای کمال بخشیدن به وجودشان، پایان نیافته و قطع نمی شود. زیرا حاجت ضروری بغیر، هم مستلزم ترس است، که مورد خواست تأمین نگردد و هم موجب لزوم طاعت و فرمانبرداری و روی آوردن به عبادت، تا زمینه بخشش وجود را فراهم آورد. (با توجّه به توضیح فوق) چون نیازمندی فرشتگان به حضرت حق دائمی است، کوشش آنها در عبادت همیشگی خواهد بود.، پس سستی و سهل انگاری در ملائکه حق، نخواهد بود.
34- قوله علیه السلام: «و لم تأسرهم إلی قوله اجتهادهم»:
طمعهای دنیوی فرشتگان را اسیر خود نمی گرداند تا دنیا را بر آخرت ترجیح دهند.
امام (ع) بعضی از اوصاف بشر را از فرشتگان سلب کرده است. چه بسیارند نیایش گرانی که، مختصر چیزی از منافع و زیباییهای دنیوی آنها را از جدیّت و کوشش در راه خداوند باز داشته، سعی و کوشش دنیوی را برای تحصیل زینتهای آن بر عبادت برای به دست آوردن سعادت آخرت و دنیای باقی ترجیح داده و مال دنیا را برگزیده اند. چنان که دانستی این انتخاب از جاذبه های شهوات و غفلت و بی خبری از دنیای دیگر است. فرشتگان از شهوات مبرّا و پاک اند و اسیر طمعهای دروغین نمی شوند.
لفظ «اسر» برای جلوداری طمع تا دستیابی به اشیای مورد علاقه و خواست، استعاره به کار رفته است.
35- قوله علیه السلام: «و لم یستعظموا ما مضی من اعمالهم الی قوله وجلهم»:
فرشتگان اعمال (عبادی) گذشته خود را بزرگ نمی شمارند. معنای این جمله شرطیّه امام (ع) این است، که اگر فرشتگان اعمال خود را بزرگ بدانند، لازمه اش این است که امید ثواب بزرگی از عبادت خود داشته باشند.
چنین امیدواریی خوف و ترس آنها را نسبت بخداوند از بین می برد. این طرز پندار بمثل، چنان است که شخصی برای پادشاهی کاری انجام دهد و در نزد خود آن را بزرگ تصور کند، و خود را مستّحق بالاترین پاداش بداند، همین اندیشه او را وادار به دست درازی حقّ سلطان و بی اعتنایی به وی کند، و در نهایت خوفی که از سلطان داشت سبک و بی اهمیّت تلقّی کند. در نتیجه چنین پنداری، هر قدر خدمت خود را زیاد و بزرگ بداند، اعتقاد بیشتری بنزدیک بودن با سلطان پیدا می کند، این پندار هر مقدار بیشتر در نفس او قوّت بگیرد، به همان نسبت از ترسش کاسته شده و هیبت پادشاه در نظرش کم می شود. ولی خوف و ترس فرشتگان از جناب حق دائمی است چنان که خداوند متعال خود فرموده است: «یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ» از توضیح فوق نتیجه می گیریم که فرشتگان عبادات گذشته خود را بزرگ نمی شمارند تا ترس از خداوند در دل آنها کم شود.
36- قوله علیه السلام: «و لم یختلفوا فی ربّهم باستحواذ الشّیطان علیهم»:
شیطان بر آنها تسلّط پیدا نمی کند تا با وسوسه های او در باره پروردگارشان اختلاف کنند چون فرشتگان حق سبحانه تعالی را مستحقّ پرستش و عبادت می دانند و این حق را برای وی ثابت می کنند، شیطان بر آنها غلبه پیدا نمی کند، چون بر ملائکه تسلّطی ندارد. بیان این ویژگی برای سلب خصلتهای بشری از فرشتگان است. و باز این عبارت حضرت: و لم یفرّقهم إلی قوله اخیاف الهمم برای منزّه دانستن فرشتگان از خصوصیّات عارض بر بشر آمده است. خصلتهای خاصّ انسانی عبارتند از: الف- قطع رابطه های سوء و ناگوار مانند ترک رابطه هائی که از روی عداوت و ضدیّت ناشی از خشم و شهوت پدید آید.
ب- حسد و بدخواهی: بحقیقت دانسته اید که حسد و بدخواهی رذیلت نفسانی است و ریشه در بخل و حرص دارد و اساس این دو، نفس امّاره است (و نفس امّاره در انسان وجود دارد).
ج- انواع شکّ ریب و تردیدهایی که در امور باطل به کار گرفته می شود. و انسانها بدان مبتلا هستند: منظور از ریب در سخن امام شک و تردیدهاست و مراد از مصارف آنها و منظور از شعبه های آن قسمتهای گوناگونی است که هر شک و شبهه ای انسان را به باطل می کشاند و آدمی از طریق شبهه ای خاصّ بباطل روی می آورد. امّا فرشتگان به ریب و شک گرفتار نیستند.
به یقین می دانی که منشأ همه شک و شبهه ها، و هم و خیال است. و چون فرشتگان دارای نفس امّاره نیستند پس از تمام خصلتهای سه گانه فوق پاک و منزّه می باشند.
د- به دلیل این که معبود فرشتگان که نهایت مطلوبشان می باشد و جهت همّت آنها نیز یگانه است به چیزی دیگر توجّهی نداشته، تفرقه و جدایی ندارند.
37- قوله علیه السلام: «فهم اسراء الأیمان الی قوله و لا فتور»:
«فرشتگان به کمند ایمان گرفتارند».
لفظ «اسر» استعاره به کار رفته است و با به کار بردن «ربقه» استعاره ترشیحیه شده است. با این عبارت امام (ع) ملائکه را پاک و منزه می داند و هیچ یک از خصلتهای چهارگانه انسانی که فوقا ذکر شد، ایمان آنها را منحرف نمی کند. دلیل منزه بودن فرشتگان را قبلا توضیح داده ایم.
38- قوله علیه السلام: «و لیس فی اطباق السّموات الی قوله عظماء»:
«از کثرت وجود فرشتگان در بین طبقات آسمان جای خالی نیست» مقصود این است که آسمانها پر از ملائکه خداوندی است، (و هر کدام به کاری مشغولند) برخی مدام برای پروردگارشان در سجده اند و بعضی با جدیّت تمام به دنبال کارهای محوّله اند. باید دانست که گروهی از فرشتگان حرکت آسمانها را بر عهده دارند. و گروهی دیگر که دارای مرتبه بالاتری هستند. دستور حرکت را صادر می کنند.
بعید نیست که منظور امام از فرشتگان سجده کننده، همان امر کنندگان باشد. و مدام در سجده بودن فرشتگان کنایه استعاره ای از کمال عبادتشان باشد. و مراد از فرشتگان شتابان برای انجام کار، آنهائی باشند که حرکت آسمانها را بر عهده دارند. امّا این که طول طاعت و فرمانبرداری را امام (ع) دلیل افزایش دانش فرشتگان قرار داده اند، به این دلیل است که حرکات فرشتگان، مانند ملائکه ای که در مراتب بالاتری قرار دارند از روی شوق و علاقه است و از جهت کمال معرفتی که بخداوند متعال دارند کمال ذاتی آنها همواره در حال رسیدن از قوه به فعل است. و زیادی عزت و جلال پروردگار در نزد آنها موجب بزرگی و عظمت فرشتگان می شود، زیرا فزونی عظمت آنها چنان که قبلا گفتیم تابع، زیادی شناختی است که از خداوند پیدا می کنند.