[hadith]فَیَا عَجَباً! وَ مَا لِیَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذهِ الْفِرَقِ عَلَی اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِی دینِهَا، لَا یَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبیٍّ وَ لَا یَقْتَدُونَ بعَمَلِ وَصِیٍّ وَ لَا یُؤْمِنُونَ بغَیْبٍ وَ لَا یَعِفُّونَ عَنْ عَیْبٍ، یَعْمَلُونَ فِی الشُّبُهَاتِ وَ یَسیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ، الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا، مَفْزَعُهُمْ فِی الْمُعْضِلَاتِ إِلَی أَنْفُسهِمْ وَ تَعْوِیلُهُمْ فِی الْمُهِمَّاتِ عَلَی آرَائِهِمْ، کَأَنَّ کُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِیمَا یَرَی بعُرًی ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْکَمَاتٍ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفح 647

قوله علیه السلام: «یا عجبا الی آخره»، 

عبارت تعجّب آمیز امام (ع) در زمینه سؤالی است که در ضمن کلام فهمیده می شود. گویا سؤال کننده ای از تعجّب، ناراحتی و اندوهناکی آن حضرت، شگفت زده شده و (به زبان حال) پرسیده است که علت تعجّب، اندوه و تأسف شما چیست و آن حضرت در پاسخ فرموده: چگونه می توانم از اشتباهاتی که فرق اسلامی بدان دچار شده اند تعجّب نکنم و سپس خطاکاریها و نارواییهائی که آنان بصورت اجتماع بدان دچار شده اند که شگفت زدگی امام (ع) را موجب گردید، به تفصیل بیان داشته است. و از جمله به ترک اموری که انجام آنها لازم بوده است اشاره کرده، و قبل از هر چیز، اختلاف آنها را در دین بیان کرده است زیرا اختلاف در دین اساس همه بدیهاست و بیشتر پستیها به اختلاف در دین باز می گردد. 

اموری که ترک آنها برای جامعه مسلمین روا نبوده و نیست چند چیز است: 1-  مسلمین پیروی از پیامبر (ص) را ترک کردند. چه اگر آنها به راه پیامبر می رفتند، اختلاف در دین پیدا نمی شد، و چنان که قبلا توضیح داده شد، در شریعتی که پیغمبر آورده اختلافی نیست، و به همین دلیل که در دینشان اختلاف کردند، راه پیامبرشان را نرفته اند. 

2-  عمل وصّی پیامبر را برای خود الگوی رفتار قرار ندادند. مقصود از وصیّ پیامبر وجود مقدّس امام (ع) است. نرفتن به راه امام (ع) و اقتدا نکردن به آن حضرت هر گونه بهانه ای را از دست آنها می گیرد، زیرا گاهی به دلیل این که همه مردم نمی توانند حقیقت را درک کنند و پیامبر هم در میانشان نیست تا اسرار شریعت را بپرسند ناگزیر اختلاف پیش می آید. 

امّا با دسترسی به امام معصوم (ع) که در میان آنها زندگی می کرده است عذری باقی نمی ماند و نمی توانند برای گروه گروه شدن خود بهانه ای بتراشند و پیش آمدن اختلاف را ضروری بدانند. 

3-  ایمان داشتن به غیب را ترک کردند. یعنی تصدیق و اعتمادی که به عالم غیب داشتند رها کردند. 

مفسّرین در معنای غیب اقوالی به شرح زیر نقل کرده اند: الف: به نظر ابن عباس غیب اموری است که از نزد خداوند نزول یافته است. 

ب: عطاء که یکی از مفسّرین است غیب را خداوند متعال دانسته است. 

ج: بروایت حسن غیب، عالم آخرت، ثواب و عقاب و حساب می باشد. 

د: بنا به قولی: منظور از غیب ایمان داشتن به امور نهانی است، چنان که حق تعالی می فرماید: یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بالْغَیْب: «در نهان از پروردگارشان بیم دارند» بنا بر این معنای کلام امام (ع) این است که آنها پشت سر یکدیگر شرایط ایمان را حفظ نکردند. 

ه: به گفته ابن عیسی، غیب چیزی است که به حواس درک نمی شود ولی با دلیل علمی قابل اثبات است. 

و: اخفش گفته است: غیب عبارت از متشابهات قرآن است، که از ادراک مؤمنین پنهان می باشد.

4-  خصیصه زشت دیگر آنها این بود که از عیب جویی خودداری نمی کردند. 

این عبارت حضرت اشاره به غیبتی است که نسبت به یکدیگر روا می داشتند، و معلوم است، غیبت کردن گناهی است که انسان را از فضیلت و پاکدامنی دور و به افراط و زیاده روی گرفتار می کند. 

امّا کارهایی که مسلمانها نباید انجام می دادند اموری بوده است:

1-  شبهات را گرفته و بدانها عمل می کردند. بدین معنی، هنگامی که با امور مشتبه روبرو می شدند، توقّف نمی کردند، تا در باره حق و باطل آن تحقیق کنند و آنچه هوای نفسشان بدان حکم می کرد، عمل می کردند. 

2-  آنها به طرف شهوات می رفتند، وقتی که خواست نفسانی و میل باطنی آنها نسبت به امور دنیوی جلب می شد، در آن غرق می شدند و تمام وقتشان را به خوشگذرانی سپری می کردند و در جهت لذّات و شهوات گام بر می داشتند. در این عبارت امام (ع) لفظ «یسیرون» را، برای سلوک استعاره آورده اند. 

3-  معروف چیزی بود که آنها معروف می دانستند و منکر چیزی بود که آنها منکر تصوّر می کردند بدین معنا که معروف و منکر تابع خواست، و میل و اراده طبیعی آنها بود. بنا بر این آنچه طبعشان قبول نمی کرد، منکر بود، هر چند در شریعت معروف بحساب می آمد و آنچه خواست باطنی آنها می پسندید و بدان میل می کرد، در میان آنها معروف شمرده می شد، هر چند بر طبق شریعت منکر بود با این که می بایست خواست و میل آنها تابع دستورات شرع باشد، هر چه را دین معروف می داند، معروف و آنچه را منکر می داند، منکر بدانند. 

4-  در گرفتاریها و مشکلات به خودشان پناه می برند و در مسائل مبهم و غیر معلوم به رأی خود تکیه می کنند این بیان حضرت کنایه از این است، که در تمام امور دشوار و دستورات و احکام شرعی، پیرو هوای نفس هستند و به قوانین شرعی اعتنایی ندارند و در نتیجه به خواسته های نفس امّاره که جز ببدی حکم نمی کند، عمل می کنند با وجودی که هوای نفس سرچشمه مخالفت با شریعت و پیشوایان بر حقی است که در فراگرفتن احکام و دستورات دین باید به آنها مراجعه کرد. ولی بر خلاف حقیقت هر کسی خود را پیشوا می داند و درک خود را، ملاک حق قرار می دهد، هر چیزی را که هوای نفسش صلاح بداند بکار می بندد و به رأی خود عمل می کند. گویا اندیشه اش، محکم ترین وسیله ای است که هر کس بدان چنگ زند، هرگز گمراه نمی شود، و در بردارنده اسباب استواری است که انسان را از خطا باز می دارد بدین معنی که دستورات عقل فرامین آشکار و ادلّه ای واضح اند که اشتباهی در آنها نیست. 

پیش از این معنای «حکم» دانسته شد، و لفظ «عرا» «ثقات» از بندهای استوار و قابل اعتماد استعاره آمده است و جهت استعاره قبلا ذکر گردید.