[hadith]فَیَا عَجَباً! وَ مَا لِیَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذهِ الْفِرَقِ عَلَی اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِی دینِهَا، لَا یَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبیٍّ وَ لَا یَقْتَدُونَ بعَمَلِ وَصِیٍّ وَ لَا یُؤْمِنُونَ بغَیْبٍ وَ لَا یَعِفُّونَ عَنْ عَیْبٍ، یَعْمَلُونَ فِی الشُّبُهَاتِ وَ یَسیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ، الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا، مَفْزَعُهُمْ فِی الْمُعْضِلَاتِ إِلَی أَنْفُسهِمْ وَ تَعْوِیلُهُمْ فِی الْمُهِمَّاتِ عَلَی آرَائِهِمْ، کَأَنَّ کُلَّ امْرِئٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِیمَا یَرَی بعُرًی ثِقَاتٍ وَ أَسْبَابٍ مُحْکَمَاتٍ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 614-610

 

خودرأیی سرچشمه اصلی اختلاف:

از آنجا که در آخرین جمله های بخش گذشته این خطبه، سخن از درس های عبرت، در زندگی انسانها بود، امام(علیه السلام) در این بخش به یکی از موارد مهم این عبرت ها اشاره می کند و آن اختلاف شدید افراد و اقوامی است که پیروی انبیا و اوصیا را رها می کنند و در ظلمات و گمراهی سرگردان می شوند، می فرماید: «راستی عجیب است! و چرا تعجّب نکنم از خطا و اشتباه این گروهها(ی پراکنده) با دلائل مختلفی که بر مذهب خود دارند! نه گام در جای گام پیامبری می نهند و نه از عمل وصیّ (پیامبر) پیروی می کنند، نه به غیب ایمان می آورند، و نه خود را از عیب بر کنار می دارند» (فَیَا عَجَباً! وَ مَالِیَ لاَ أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هذهِ الْفِرَقِ عَلَی اخْتِلاَفِ حُجَجِهَا فِی دینِهَا! لاَ یَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبیِّ، وَ لاَیَقْتَدُونَ بعَمَلِ وَصِیٍّ، وَ لاَیُؤْمِنُونَ بغَیْب، وَ لاَیَعِفُّونَ(1) عَنْ عَیْب).

در عصر امیرمؤمنان علی(علیه السلام)، هم شکاف هایی در امّت اسلامی پدیدار شده بود و مذاهب مختلفی، چه در اصول دین و چه در فروع، ظاهر گشته بود، و هم بر اثر گسترش کشورهای اسلامی، مذاهب گوناگون دیگری نیز در محیط، خودنمایی می کردند. امام(علیه السلام) این اختلافات را به نقد می کشد و سرچشمه آن را خطاها و اشتباهات دیگر می شمرد که در این خطبه به «ده نمونه» از این خطاها اشاره شده; چهار نمونه اش همان است که در عبارات بالا آمده است.

نخست اینکه: آنها تابع وحی آسمانی و پیامهای الهی که توسط انبیا ابلاغ شده است نیستند.

دیگر اینکه: بعد از پیامبر به عمل اوصیای او نیز اقتدا نمی کنند. سوم اینکه: ایمان به غیب ندارند.

در اینکه منظور از «ایمان به غیب» چیست؟ در میان «مفسّران قرآن» و «نهج البلاغه» گفتگو است. بعضی غیب را اشاره به ذات پاک خداوند می دانند و برخی اشاره به قیامت و بعضی اشاره به متشابهات قرآن می دانند (چون از افکار مردم، غایب است) ولی برخی برای آن معنای گسترده ای قایل هستند و می گویند: غیب، تمام اموری است که از دائره حسّ انسان بیرون است. بنابراین، تمام معانی گذشته در آن درج است. معنای اخیر از همه مناسب تر به نظر می رسد.

چهارم اینکه: آنها خود را از عیوب بر کنار نمی دارند و به تعبیر دیگر: چون ملکه عفاف (همان حالتی که بازدارنده از گناهان است) در آنان وجود ندارد، به آسانی آلوده هر گناهی می شوند و به این ترتیب، هم بنای ایمان آنها ویران است و هم اعمالشان خراب. بدیهی است تزلزل ایمان باعث آلودگی در عمل می شود، همان گونه که آلودگی در عمل، مبانی ایمان را متزلزل می کند.

سپس در پنجمین و ششمین اوصاف آنها می افزاید: «آنها پیوسته در درون شبهات عمل می کنند و در مسیر شهوات گام برمی دارند!» (یَعْمَلُونَ فِی الشُّبُهَاتِ، وَ یَسیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ).

تعبیر به «فِی الشُّبُهَاتِ» اشاره به نکته لطیفی است و آن اینکه: آنها اعمال خلاف خود را در درون مجموعه ای از شبهات پنهان می کنند، تا مردم ازخلافکاری آنان باخبر نشوند. آنها کمتر سراغ محکمات قرآن و احادیث می روند، بلکه به عکس سراغ متشابهات را می گیرند; در موضوعات خارجیّه نیز از موضوعات روشن، دوری می کنند و به سراغ موضوع مشتبه می روند; چرا که تنها در این دایره است که می توانند به اعمال نادرست خود لباس مشروعیّت بپوشانند.

جمله «یَسیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ» اشاره به این نکته است که اصلاً خطّ زندگی آنها از درون شهوات می گذرد; نه اینکه آلودگی به شهوات برای آنها مقطعی بوده باشد. و از آنجا که فعل مضارع («یَعْمَلوُنَ» و «یَسیرُونَ») معنای استمرار دارد، مفهوم کلام امام(علیه السلام) این است که: «کار آنها به طور مستمرّ، حرکت در درون شهوات و عمل در درون شبهات است».

ذکر این نکته نیز لازم است که اعمال آنها می تواند بازتابی از عقاید فاسدشان باشد و نیز ممکن است به خاطر آلودگی به شهوات، به سراغ عقایدی بروند که اعمال آنها را توجیه می کند.(2)

سپس امام(علیه السلام) در ادامه این سخن به بخش دیگری از ویژگی های این هوسبازان گمراه -و گاه عالم نما- پرداخته و در بیان هفتمین و هشتمین اوصاف آنها می فرماید: «نیکی از نظرشان همان است که خود نیک می پندارند و منکر و زشتی همان است که خود منکر و زشت بدانند!» (الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرَفُوا، وَ الْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْکَرُوا).

از آنجا که آنها رابطه خود را با خدا و پیامبر قطع کرده اند، معیار سنجش خوبی و بدی نزد آنها نه وحی آسمانی است و نه سنّت پیامبر و معصومین; معیار، هوای نفس و خواست دل آنها و یا اهداف گروهی و تعصّبات قومی و مسایلی است که حافظ منافع مادّی آنهاست و اگر واقعاً اهل فکر و اندیشه باشند - از آنجا که بدون راهنمایی وحی و معصومین، اندیشه انسان خطاپذیر است- باز به گمراهی گرفتار می شوند.

در نهمین و دهمین ویژگی می فرماید: «پناهگاه آنها در حلّ مشکلات خودشانند، و در حوادث مهم (و مبهم) تنها به آرای (ناقص) خویش تکیه می کنند.» (مَفْزَعُهُمْ

فِی الْمُعْضِلاَتِ(3) إِلَی أَنْفُسهِم، وَ تَعْوِیلُهُمْ فِی الْمُهِمَّاتِ عَلَی آرَائِهِمْ).

این بدبختی ها در حقیقت از آنجا ناشی می شود که در گام اوّل، پیروی از وحی و سنّت پیامبر و معصومین را رها کردند; به همین دلیل، هر قدر پیش می روند فاصله و انحراف آنان از حق بیشتر می شود، تا آنجا که فکر ناقص آنها و عقل ناتوان و دانش بسیار کم و اشتباهات فراوان آنها، پناهگاهشان برای حل مشکلات است و این امر کار آنها را روز به روز پیچیده تر و گمراهی آنان را شدیدتر می سازد.

در یک نتیجه گیری روشن از ویژگی هایی که اخیراً گفته شد، چنین می فرماید: «گویی هر کدام از آنها امام خویشتن اند که به دستگیره های مطمئن و اسباب محکمی - به پندار خود- چنگ زده اند» (در حالی که افکاری سست تر از تار عنکبوت دارند;) «و إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»(4). (کَأَنَّ کُلَّ امْرِیء مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِیمَا یَرَی بعُریً(5) ثِقَات، وَ أَسْبَاب مُحْکَمَات).

آری، این است سرانجام کسانی که در اختلافات فکری و عقیدتی و تشخیص حق از باطل و صراط مستقیم از راه خطا، معیارهای روشن الهی را رها کرده و به فکر قاصر و آرای باطل خود، پناه برده اند و اینجاست که می بینیم بعضی سر از شرک و بت پرستی در آورده، به گونه ای که برای خدا «جسم» قائل شده اند و برای او دست و پا و موهای مجعّد و مَرْکَب و تشکیلات دیگر، و گاه در آن طرف قضیه قرار گرفته و در صفات خدا قایل به «تعطیل» شده اند; به این معنا که ما را نمی رسد درباره او بیندیشیم و درباره او صحبت کنیم; ما چیزی از آن نمی دانیم. آن تشبیه کودکانه و این تعطیل احمقانه، همه زاییده تکیه کردن برآرای ناقص و ترک هدایت های پیشوایان الهی است و یا همچون «خوارج» می شوند که به پندار خود غرق عبادت خالص بودند و در طریقِ نجات، گام بر می داشتند، در حالی که بدیهی ترین مسائل اسلامی و انسانی را که نیاز جامعه بشری به حکومت بود، انکار می کردند!


نکته:

خودکامگان گمراه!

کراراً در احادیث خوانده ایم که هواپرستی، انسان را از حق باز می دارد. این معنا به صورت جامعی در خطبه بالا در فراز اخیر منعکس شده است; آنها که مسیرشان از درون شهوات می گذرد، نه «معروف» خدا را «معروف» می شمرند و نه «منکر» را «منکر»; پیرو دلیل عقل نیستند; آنچه هماهنگ با تمایلات نفسانی آنهاست «معروف» است و آنچه مخالف با آن است «منکر» می باشد; این گونه افراد هنگامی که گرفتار مسائل پیچیده شوند، به جای اینکه از عقل و خِرد قوی تری کمک بگیرند و از آن بالاتر، به آیات الهی و سخنان پیشوایان، پناه ببرند و مشکلات خود را از این طریق حل کنند، باز به سراغ فکر گناه آلود و منحطّ خودشان می روند. و عجب اینکه این گونه افراد یکدیگر را نیز قبول ندارند; هر کدام امام و پیشوای خویش اند و هر کدام مرجع و مقتدای خود!

بدیهی است پیمودن این راه، نتیجه ای جز سرگردانی در بیراهه ها و سقوط در پرتگاهها نخواهد داشت و از همه بدتر اینکه در عین گمراهی، خود را اهل هدایت و نجات می پندارند.

همان گونه که قرآن می فرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بالاَْخْسَرِینَ أَعْمَالاً * الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیَا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسنُونَ صُنْعاً; آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده; با این حال، می پندارند کارِ نیک انجام می دهند».(6)


پی نوشت:

  1. «یَعفُّون» از مادّه «عَفاف» (بر وزن ثواب) در اصل به معنای خودداری کردن از کارهای نارواست و «عفیف» به کسی می گویند که از چنین کارهایی خودداری کند; هر چند در عرف فارسی امروز ما، به کسانی گفته می شود که از نظر مسائل جنسی پاکدامن باشند. 

  2. درباره معنای «شُبهه» و تأثیر آن در تحریف حقایق، بحث مشروحی در جلد دوم، ذیل خطبه 38 (صفحه 405 به بعد) آورده ایم. 

  3. «مُعضلات» جمع «معضله» از مادّه «إعضال» به معنای پیچیده و سخت شدن کاری است. این لغت گاه به صورت اسم فاعل و گاه به صورت اسم مفعول خوانده می شود و هر دو صحیح است.

  4. سوره عنکبوت، آیه 41.

  5. «عُری» جمع «عُروه» به معنای دستگیره است. این واژه در امور معنوی که سبب نجات است نیز به کار می رود. 

  6. سوره کهف، آیه 103-104.