[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) و فیها بیان للأسباب التی تهلک الناس: 

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ یَقْصِمْ جَبَّارِی دَهْرٍ قَطُّ إِلَّا بَعْدَ تَمْهِیلٍ وَ رَخَاءٍ، وَ لَمْ یَجْبُرْ عَظْمَ أَحَدٍ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بَعْدَ أَزْلٍ وَ بَلَاءٍ، وَ فِی دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ، وَ مَا کُلُّ ذی قَلْبٍ بلَبیبٍ وَ لَا کُلُّ ذی سَمْعٍ بسَمِیعٍ وَ لَا کُلُّ [ذی] نَاظِرٍ ببَصِیرٍ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 608-601

و من خطبة له علیه السّلام و فیها بیان للاسباب الّتی تهلک النّاس.

امام علیه السلام در این خطبه (بخشی از) اسباب هلاکت امّت ها را بیان فرموده است (و چگونگی آن را توضیح داده است

).

خطبه در یک نگاه:

این خطبه در واقع از دو بخش تشکیل شده: در بخش اوّل امام علیه السلام به سراغ این حقیقت می رود که عذابهای الهی ناگهانی نیست، بلکه خداوند به جبّاران و ستمکاران و امّت های فاسد و مفسد، مدّتها مهلت می دهد و در مجازات آنها عجله نمی کند، شاید به خود آیند و توبه کنند و به سوی حق بازگردند

.

به تعبیر دیگر: مجازات های الهی هرگز جنبه انتقام جویی ندارد، بلکه هدف از آن، تعلیم و تربیت و عبرت است؛ ولی متأسّفانه گوش شنوا و چشم بینا که حق را بشنود و صحنه های عبرت آموز را درست بنگرد، تا مایه بیداری دلها شود، بسیار کم است

.

در بخش دوم: اشاره به اقوام منحرفی می فرماید که برای حلّ اختلافات دینی خود، به جای اینکه از منبع وحی و کتب آسمانی و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله الهام بگیرند، به افکار ناقص خود و آرای باطله و بی پایه و گمان ها و پندارها؛ بسنده کرده و در وادی ظلماتِ اوهام، پیش می روند و هلاکت خود را تسریع می کنند

.

کجاست چشم بینا و گوش شنوا؟!

امام(علیه السلام) در این بخش، به «دو نکته» مهم اشاره فرموده; نخست اینکه: خداوند به جبّاران و ستمگران مهلت تنبّه و بیداری می بخشد. دیگر اینکه: پیروزی ها جز در سایه تحمّل مشکلات، امکان پذیر نیست; می فرماید: «بعد از حمد و ثنای الهی: خداوند هرگز ستمگران دنیا را درهم نشکسته، مگر بعد از آنکه به آنان مهلت داده و نعمت فراوان بخشیده (تا فرصت فکر و اندیشه را داشته باشند و شکر نعمت های الهی را بجا آورند، ولی غالباً به جای شکرِ نعمت، مغرور شدند و بر ظلم خود افزودند!)» (أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللّهَ لَمْ یَقْصِمْ(1) جَبَّارِی دَهْر قَطُّ إِلاَّ بَعْدَ تَمْهِیل وَ رَخَاء).

آری، خداوند هم حکیم است و هم حلیم; خداوند غفور است و رحیم، و به مقتضای این صفات حُسنایش، هرگز در مجازات و کیفر عجله نمی کند; بلکه فرصت کافی به همه گمراهان و بدکاران می دهد تا به شاهراه هدایت بازگردند و از خطاکاری دست بردارند و حتّی گاه برای تشویق آنان، سیل نعمت هایش را به سوی آنان سرازیر می کند; همان گونه که در تاریخ «نوح» پیغمبر و «موسی» و «فرعون» و «قوم بنی اسرائیل» و «قوم سبا» خوانده ایم.

سپس می افزاید: «و (همچنین) هرگز استخوان شکسته هیچ امّتی را ترمیم نکرده، مگر بعد از تحمّل مشکلات و آزمون ها.» (وَ لَمْ یَجْبُرْ(2) عَظْمَ أَحَد مِنَ الاُْمَمِ إِلاَّ بَعْدَ أَزْل(3) وَ بَلاَء).

تا قدر و ارزش آن نعمت ها را بشناسند و آنها را گرامی دارند و ازآن به خوبی پاسداری نمایند.

به علاوه همان گونه که امام(علیه السلام) در ادامه سخن می فرماید: «در سختی هایی که شما با آن روبرو شدید و مشکلاتی که پشت سرگذاردید، درس های عبرت فراوانی است (ضعف ها و قوّت های شما را نمایان می سازد و راه حلّ مشکلات را، به شما می آموزد و تجربه ای برای تمام زندگانی شما خواهد بود).» (وَ فِی دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْب(4) وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْب مُعْتَبَرٌ).

گویا امام(علیه السلام) با این سخنان می خواهد به یاران خود دلداری دهد و به سؤالات ناخواسته ای که در ذهن آنان از پیروزی های بنی امیّه و ناراحتی های یارانش پیدا می شود، جواب گوید که عجله نکنید! ظلم این ظالمان باقی نمی ماند، مهلت الهی پایان می گیرد و تازیانه های عذاب بر پیکر آنان نواخته می شود. از مشکلات خود نیز ناراحت نباشید! چرا که این یک سنّت الهی است که جبران خسارات امّت ها، بعد از تحمّل شداید و بلاها بوده; حتّی در عصر پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در جنگ هایی همچون جنگ «احزاب»، زمانی نصرت الهی فرا رسید که لشکر اسلام در شدیدترین فشارها قرار داشت و تا به آن مرحله رسیده بود که قرآن می فرماید: «وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ... هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزلُوا زلْزَالاً شَدیداً...; از شدّت ترس و ناراحتی جانها به لب رسیده بود... و مؤمنان در آزمون سختی قرار گرفته بودند و شدیداً به لرزه در آمده بودند»(5)

درباره قوم «بنی اسرائیل» نیز در قرآن می خوانیم که آنها هنگامی که در فشارهای شدید از سوی دشمن قرار گرفتند، به موسی(علیه السلام) گفتند: «أُوذینَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَأْتِیَنَا وَ مِنْ بَعْد مَا جِئْتَنَا; پیش از آن که به سوی ما بیایی آزار دیدیم و پس از آمدنت نیز آزار می بینیم (کی اذیّت و آزار دشمن، تمام خواهد شد؟)» موسی در پاسخ گفت: «عَسَی رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الاَْرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ; (عجله نکنید) امید است پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را در زمین جانشین آنها سازد، سپس بنگرد چگونه عمل می کنید(6)».

بنابراین، هم در امّت اسلامی و هم در امّت های پیشین، این سنّت الهی جاری بوده و یاران امام(علیه السلام) نیز از این سنّت مستثنی نیستند.

آری! همه اینها درس عبرت است، ولی برای آنها که چشم باز و گوش شنوا و قلب دانا دارند! لذا امام(علیه السلام) در ادامه سخن می فرماید: «ولی نه هر کس که مغز دارد اندیشمند است، و نه هر صاحب گوشی شنوا، و نه هر صاحب چشمی بینا.» (وَ مَا کُلُّ ذی قَلْب بلَبیب، وَ لاَ کُلُّ ذی سَمْع بسَمِیع، وَ لاَ کُلُّ نَاظِر ببَصیر).

صفحات تاریخ بشر پر از درس های عبرت است. دوران کوتاه عمر ما نیز - اگر درست بنگریم - مملوّ از این درس ها است; بلکه در و دیوار عالم هستی را عبرت ها پوشانده است; ولی افسوس! آنان که باید ببینند و بشنوند و بخوانند و عبرت گیرند، اندکند و به همین دلیل، در همان راههای خطا گام می نهند و به همان سرنوشت های شوم مبتلا می گردند.


نکته:

سرنوشت جبّاران:

تمام کسانی که به ذات پاک پروردگار و عدالت او ایمان دارند، معتقدند که اساس این عالم، بر عدل و داد بنا شده، و ظلم و ستم بر خلاف طبیعت جهان آفرینش است; لذا هنگامی که می بینیم گروهی از جبّاران بر صحنه جهان ظاهر شده و مدّتها به حکومت خود ادامه می دهند، این سؤال پیدا می شود که با توجّه به عدل پروردگار و اساس جهان آفرینش، چرا به این گروه امکان فعّالیت داده شده است؟

ولی نباید فراموش کرد که این امر علل مختلفی می تواند داشته باشد; نخست اینکه: مردم فاسد شوند و کیفر دنیوی آنها چنین حکومتهایی باشد; همان گونه که علی(علیه السلام) در وصیّت نامه خود درباره کسانی که نهی از منکر را ترک می کنند فرمود: «فَیُوَلَّی عَلَیْکُمْ شرَارُکُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلاَ یُسْتَجَابُ لَکُمْ; اگر چنین کنید بَدان بر شما مسلّط می شوند، سپس هر قدر دعا می کنید، مستجاب نمی شود».(7)

دیگر اینکه: گاه افراد ظالم و ستمگر دارای کارهای نیکی هستند که به خاطر همان نیکی ها، مدّتی به آنها مهلت داده می شود. همان گونه که در حدیثی نقل شده است که: «موسی(علیه السلام) به پیشگاه خداوند عرضه داشت، فرعون را چهارصد سال مهلت دادی در حالی که او ادّعای خدایی می کند و پیامبر و آیاتت را تکذیب می نماید! خطاب آمد که او مردی خوش اخلاق و سهل الحجاب است (یعنی مردم به آسانی می توانند به او دسترسی پیدا کنند) من دوست داشتم که پاداش این صفات خوب را به او بدهم»(8).

سوم: همان چیزی است که در خطبه بالا به آن اشاره شده، که می فرماید: خداوند در مجازات جبّاران عجله نمی کند، بلکه به آنها مهلت اصلاح می دهد، شاید بیدار شوند و به راه هدایت باز گردند و دست از ظلم و ستم بکشند.

دلیل چهارمی نیز می تواند داشته باشد و آن اینکه: برخی از آنان به هیچ وجه قابل هدایت نیستند; خداوند به آنها مهلت می دهد تا پشتشان از بار گناه سنگین تر شود و مجازاتشان شدیدتر گردد. درست مانند کسی که از درختی بالا رود، هر چه بالاتر رود، سقوط او دردناکتر و شکننده تر است. قرآن می فرماید: «وَ لاَیَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لاَِنْفُسهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ; آنها که کافر شدند (و راه طغیان پیش گرفتند) تصوّر نکنند اگر به آنان مهلت می دهیم به سودشان است. ما به آنان مهلت می دهیم فقط برای اینکه بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب خوارکننده ای (آماده شده) است».(9)

بنابراین، هر گاه ظالم و ستمگری را بر امّتی مسلّط دیدیم، نباید در مسئله عدل گرفتار شک و تردید شویم; چرا که این مسئله، عوامل گوناگونی دارد که در بالا به بخشی از آن اشاره شد.(10)


پی نوشت:

  1. «یَقْصِم» از مادّه «قَصْم» (بر وزن غصب) در اصل به معنای شکستن توأم با شدّت است; حتّی گاهی به معنای خُرد کردن آمده است و به صورت کنایه در هلاک کردن و نابود کردن به کار می رود.

  2. «یَجْبُر» از مادّه «جَبْر» در اصل به معنای اصلاح کردن چیزی است، اصلاحی آمیخته با فشار و قهر; لذا بستن استخوان شکسته را «جبر» و آنچه را بر آن نهاده اند «جبیره» می نامند و گاه در موارد استعمالات به هر نوع قهر و غلبه و یا هر نوع جبران، اطلاق شده است و از آنجا که قهر و غلبه در بسیاری از موارد با ظلم همراه است، واژه «جبّار» گاه به معنای ظالم به کار می رود و هنگامی که در مورد خداوند استعمال شود، به معنای جبران کننده و اصلاح کننده، یا قاهر و غالب است و یکی از نامهای خداوند «جَابرَ الْعَظْمِ الْکَسیِرِ» است (اصلاح کننده استخوان شکسته).

  3. «أَزل» به معنای ضیق و شدّت است. مادّه اصلی آن، «أَزْل» (بر وزن فضل) به معنای حبس است و از آنجا که مشکلات، انسان را در دایره خود محبوس می کند، به آن «أَزْل» گفته می شود. 

  4. «عَتْب» (بر وزن حتم) در اصل به معنای ناراحتی درونی است و از آنجا که سرزنش کردن، از ناراحتی درونی انسان سرچشمه می گیرد واژه «عتاب» به معنای سرزنش به کار رفته و در خطبه بالا به همان معنای ناراحتی درونی، یا مطلق ناراحتی است.

  5. سوره احزاب، آیه 10-11. 

  6. سوره اعراف، آیه 129. 

  7. نهج البلاغه، بخش نامه ها، شماره 47.

  8. بحارالانوار، جلد 13، صفحه 129. 

  9. سوره آل عمران، آیه 178.

10. 

سند خطبه: این خطبه را (علاوه بر نهج البلاغه) مرحوم کلینی در کتاب روضه کافی و شیخ مفید در کتاب ارشاد ضمن سخنان علی علیه السلام با مقداری تفاوت آورده اند. ابن اثیر نیز در کتاب نهایه که از کتب لغت است، کلمات پیچیده آن را در جلد اوّل، صفحه 46، مادّه أَزْل نقل کرده است

.