[hadith]فَاللَّهَ اللَّهَ‏ أَیُّهَا النَّاسُ فِیمَا اسْتَحْفَظَکُمْ مِنْ کِتَابهِ وَ اسْتَوْدَعَکُمْ مِنْ حُقُوقِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًی وَ لَمْ یَدَعْکُمْ فِی جَهَالَةٍ وَ لَا عَمًی، قَدْ سَمَّی آثَارَکُمْ وَ عَلِمَ أَعْمَالَکُمْ وَ کَتَبَ آجَالَکُمْ، وَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمُ الْکِتَابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ عَمَّرَ فِیکُمْ نَبیَّهُ أَزْمَاناً حَتَّی أَکْمَلَ لَهُ وَ لَکُمْ فِیمَا أَنْزَلَ مِنْ کِتَابهِ دینَهُ الَّذی رَضِیَ لِنَفْسهِ وَ أَنْهَی إِلَیْکُمْ عَلَی لِسَانِهِ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَکَارِهَهُ وَ نَوَاهِیَهُ وَ أَوَامِرَهُ، وَ أَلْقَی إِلَیْکُمُ الْمَعْذرَةَ وَ اتَّخَذَ عَلَیْکُمُ الْحُجَّةَ وَ قَدَّمَ إِلَیْکُمْ بالْوَعِید وَ أَنْذَرَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدٍ. فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّةَ أَیَّامِکُمْ وَ اصْبرُوا لَهَا أَنْفُسَکُمْ فَإِنَّهَا قَلِیلٌ فِی کَثِیرِ الْأَیَّامِ الَّتِی تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَةُ وَ التَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ، وَ لَا تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسکُمْ فَتَذْهَبَ بکُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ وَ لَا تُدَاهِنُوا فَیَهْجُمَ بکُمُ الْإِدْهَانُ عَلَی الْمَعْصِیَةِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه ‏السلام، ج‏3، ص: 525-511

 

در ادامه سخن، امام(علیه السلام) هشدار سومی به همه مردم می دهد و می فرماید: «ای مردم! خدا را، خدا را، در نظر آرید! در آنچه حفظ آن را درباره کتاب خود از شما خواسته است و حقوقی را که نزد شما به ودیعت گذارده، حفظ کنید.» (فَاللّهَ اللّهَ أَیُّهَا النَّاسُ، فِیمَا اسْتَحْفَظَکُمْ مِنْ کِتَابهِ، وَاسْتَوْدَعَکُمْ مِنْ حُقُوقِهِ).

روشن است که منظور از این کتاب، قرآن مجید است که مردم موظّف به حفظ آن و احکام آنند و منظور از حقوقی که به ودیعت نزد بندگانش گذارده، احکام و دستورات و حلال و حرام اوست، که هرگونه کوتاهی در حفظ آن کتاب و این حقوق، مسئولیّت عظیم الهی را در پی دارد(1).

سپس به بیان دلیلی برای این هشدار مهم پرداخته، می فرماید: «این به دلیل آن است که خداوند شما را عبث و بیهوده نیافریده، و مهمل نگذاشته، و در جهل و نابینایی رها ننموده است; بلکه وظایف شما را دقیقاً تعیین فرموده و اعمال شما را می داند و سرآمد عمرتان را مقرّر داشته است!» (فَإِنَّ اللّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ یَخْلُقْکُمْ عَبَثاً، وَ لَمْ یَتْرُکْکُمْ سُدًی(2)، وَ لَمْ یَدَعْکُمْ فِی جَهَالَة وَ لاَ عَمًی، قَدْ سَمَّی آثَارَکُمْ، وَ عَلِمَ أَعْمَالَکُمْ، وَ کَتَبَ آجَالَکُمْ).

در واقع در هر یک از این شش جمله کوتاه که مجموعاً دلیلی برای هشدار پیش است، معنا و مفهوم آموزنده ای نهفته است که آیات قرآنی نیز شاهد و گواه آن است.

نخست، اشاره به هدفدار بودن آفرینش انسان می کند.

سپس، از وجود برنامه برای زندگی انسان، سخن به میان آمده است.

در مرحله سوّم، از وجود رهبران و اسباب علم و آگاهی به انسانها سخن می گوید.

در مرحله چهارم، بحث از تبیین وظایف آنهاست.

در جمله پنجم، از علم خدا به اعمال بشر، پرده برمی دارد.

و در جمله ششم، سخن از محدود بودن عمر انسان و پایان پذیری آن است.

بدیهی است، اگر انسان به این امور توجّه کند و با تمام وجودش آنها را باور داشته باشد، در حفظ «کتاب اللّه» و «ودایع و احکام الهی» تا آنجا که توان دارد، خواهد کوشید.

به هر حال، مهم آن است انسان هدف آفرینش خویش را دریابد و از امکاناتی که خداوند در اختیار او قرار داده است، بهره بگیرد و خدا را در همه حال حاضر و ناظر اعمال خویش بداند و فراموش نکند که زندگی او در این جهان، محدود و پایان گرفتنی است. به یقین، توجّه به این حقایق تأثیر بسیار مثبت و سازنده ای در اخلاق و رفتار انسانها دارد.

قرآن مجید نیز در همین زمینه می فرماید: «أَفَحَسبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَتُرْجَعُونَ; آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریده ایم و بسوی ما باز نمی گردید»(3).

در جای دیگر می فرماید: «قَدْ جَاءَکُمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْهَا; دلائل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد; کسی که (در پرتو آن، حقّ را) ببیند به سود خود اوست و کسی که از دیدن آن چشم بپوشد، به زیان خودش می باشد».(4)

و در ذیل آیه 30 سوره «محمد(صلی الله علیه وآله)» می فرماید: «وَ اللّهُ یَعْلَمُ أَعْمَالَکُمْ; و خداوند از اعمال شما آگاه هست.» و نیز می فرماید: «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَیَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لاَیَسْتَقْدمُونَ; هنگامی که سرآمد زندگی آنها فرا رسد، ساعتی تأخیر نمی کنند و ساعتی پیشی نمی گیرند».(5)


بیانگر همه چیز!

در بخش گذشته از این خطبه، اشاره ای به مسأله اتمام حجّت الهی نسبت به بندگان آمده بود. امام(علیه السلام) در این بخش، آن را به صورت گسترده، بیان می کند و شرح می دهد; می فرماید: «خداوند کتاب (قرآن) را بر شما نازل کرده است، که بیانگر همه چیز است (و تمام اموری که به سعادت و نجات انسانها مربوط است، در آن بیان شده است) و پیامبرش را، آن مقدار در میان شما عمر داده که برای او و شما، آیینی که مورد رضای اوست و در کتاب آسمانی اش نازل کرده، کامل نماید» (وَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمُ «الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْء» وَ عَمَّرَ فِیکُمْ نَبیَّهُ أَزْمَاناً، حَتَّی أَکْمَلَ لَهُ وَ لَکُمْ - فِیمَا أَنْزَلَ مِنْ کِتَابهِ- دینَهُ الَّذی رَضِیَ لِنَفْسهِ).

آری، هم کتاب آسمانی جامعی نازل کرد که تمام معارف الهیّه و برنامه های سازنده معنوی و مادّی در تمام امور زندگی انسانها را در بر دارد; همان گونه که در آیه 89 سوره «نحل» می فرماید: «وَ نَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْء وَ هُدًی وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَی لِلْمُسْلِمینَ; و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و مایه هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است.»

و هم به پیامبرش فرصت کافی داد که همه گفتنی ها را بگوید و دین و آیین خدا را کامل گرداند; همان گونه که در آیه 3 سوره «مائده» آمده است: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الاِْسْلاَمَ دیناً; امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودانِ) شما پذیرفتم».

سپس برای توضیح بیشتر، انگشت روی موارد خاصّی گذارده، می فرماید: «خداوند با زبان پیامبر، اعمالی را که محبوب، یا ناخوش داشته، به شما رسانیده و نواهی و اوامرش را بیان کرده، و به این ترتیب، راه عذر را بر شما بسته و حجّت را تمام نموده و اعلام خطر کرده است، و پیش از فرا رسیدن عذاب شدید، شما را انذار نموده و بیم داده است» (وَ أَنْهَی(6) إِلَیْکُمْ عَلَی لِسَانِهِ مَحَابَّهُ(7) مِنَ الاَْعْمَالِ وَ مَکَارِهَهُ، وَ نَوَاهِیَهُ وَ أَوَامِرَهُ، وَ أَلْقَی إِلَیْکُمُ الْمَعْذرَةَ، وَ اتَّخَذَ عَلَیْکُمُ الْحُجَّةَ، وَ قَدَّمَ إِلَیْکُمْ بالْوَعِید، وَ أَنْذَرَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذَاب شَدید).

امام(علیه السلام) با این تعبیرات، نشان می دهد که با حضور قرآن و سنّت پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله)و تعلیماتی که از این دو منبع سرچشمه می گیرد، دیگر هیچ عذری برای کسی باقی نمی ماند که بگوید: «آگاهی نداشتم» و یا «نمی دانستم» و یا «اتمام حجّت کافی نشده بود»! در واقع مصداق روشن کلام خداست که می فرماید: «قُلْ فَلِلّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ; بگو خداوند حجّت کافی دارد».(8)


نکته:

1- هر چه بخواهید در قرآن است!

جمله «وَ أَنْزَلَ عَلَیْکُمُ الْکِتَابَ تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْء» که بر گرفته از آیه 89 سوره نحل است، حقیقت مهمّی را در بر دارد که برای همه قابل دقّت است.

مسلّم است که منظور از این جمله، این نیست که قرآن دائرة المعارف بزرگی است که تمام جزییات علوم مختلف از ریاضیّات و جغرافیا و شیمی و فیزیک گرفته تا علوم انسانی و مکاتب مختلف فلسفی را بیان کرده است; بلکه منظور این است که قرآن، تمام آنچه را به خاطر آن نازل شده است و هدف اصلی این کتاب آسمانی را تشکیل می دهد -که همان مسأله انسان سازی و سعادت بشر در تمام زمینه هاست- در بر دارد: معارف دینی، حقایق مربوط به مبدأ و معاد، وظایف انسان در پیشگاه خدا، وظایف انسانها در برابر یکدیگر، مسائل اخلاقی، مسائل اجتماعی و نیازهای اقتصادی، همه را بیان کرده; گاه انگشت روی جزئیات گذاشته و تمام ریزه کاری ها را بیان نموده (مانند احکام مربوط به قراردادهای مالی و اسناد بدهکاری که در طولانی ترین آیه قرآن (آیه 282 بقره) هیجده حکم درباره آن بیان شده) و گاه به بیان اصول کلّی و قواعد عامّه که از قبیل «بَابٌ یَنْفَتِحُ مِنْهُ أَلْفُ بَاب; دری است که هزار در از آن گشوده می شود» بسنده کرده است.

این تعبیر قرآنی که در خطبه بالا و روایات معصومین روی آن تکیه شده، به مسلمانان گوشزد می کند که هر هدایتی را می خواهند، در قرآن جستجو کنند.

2- پاسخ به یک پرسش:

در اینجا سئوالی پیش می آید که با وجود قرآن مجید - با این اوصاف - دیگر چه نیازی به سنّت پیامبر و جانشینان معصوم اوست؟

پاسخ این سؤال روشن است و آن اینکه بسیاری از آیات، نیاز به شرح و تفسیر و بیان شرایط و ذکر موارد استثنا دارد و یا متشابهاتی است که باید در پرتو محکمات به وسیله معصومین(علیهم السلام) تفسیر شود.

فی المَثَل، قرآن سخن از «زکات» به میان آورده و تنها اصناف هشتگانه مستحقّین را بر شمرده; ولی اجناسی که زکات به آنها تعلّق می گیرد و مقدار نصاب و شرایط مربوط به گذشت سال و شرایط مستحقّین و نحوه جمع آوری و چگونگی پرداخت اینها، نیاز به تفسیرهایی است که نزد پیشوایان معصوم است.

به علاوه، گذشت زمان مسائل تازه ای را می آفریند که باید برای استنباط احکام آنها، به ریشه ها و اصولی که در «کتاب اللّه» هست، مراجعه کرد و برای اینکه از هرگونه اشتباه در امان بمانیم، باید این کار با راهنمایی معصوم صورت گیرد.

این نکته نیز قابل توجّه است که قرآن دعوت کلّی و عمومی به سوی همه علوم و دانش ها کرده و مراجعه به اهل اطّلاع را در هر مسأله ای از مسائل مورد نیاز، لازم شمرده است.


فرصت را غنیمت بشمرید!

به دنبال هشدارهایی که امام(علیه السلام) در بخش پیشین این خطبه، درباره اتمام حجّت الهی بر همه انسانها داد، این بخش به نتیجه گیری مفید و مهمّی پرداخته، می فرماید: «حال که چنین است، باقیمانده عمر خویش را دریابید و به خاطر آن، صبر و استقامت پیشه کنید! (صبر و استقامت در برابر عوامل گناه و مشکلات اطاعت).» (فَاسْتَدْرِکُوا بَقِیَّةَ أَیَّامِکُمْ، وَاصْبرُوا لَهَا أَنْفُسَکُمْ).

سپس در مقام استدلال برآمده، می افزاید: «زیرا باقیمانده عمر، در برابر ایّام زیادی که از شما به غفلت گذشته است و به پند و موعظه توجّه نشده، بسیار کم است» (فَإِنَّهَا قَلِیلٌ فِی کَثِیرِ الاَْیَّامِ الَّتِی تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَةُ، وَ التَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ).

واقعیّت نیز چنین است که اگر ساعات و روزهای توجّه و بیداری عمر انسان محاسبه شود، در برابر ایّامی که به غفلت و بوالهوسی گذشته و انسان خود را به دنیا و شهوات سرگرم ساخته است، چیز اندکی است; حال که چنین است، باید باقیمانده عمر را از خطر غفلت و بی خبری نجات داد و شرط آن، استفاده از سلاح صبر و استقامت است; چرا که هم حفظ هوشیاری، صبر می طلبد و هم پای مردی در طریق اطاعت و پرهیز از معصیت. به همین دلیل در روایات اسلامی «صبر در برابر ایمان، به منزله سر در برابر تن» شمرده شده است.(9)

تعبیر به «تَکُونُ مِنْکُمْ فِیهَا الْغَفْلَةُ» به صورت فعل مضارع، اشاره به این است که نه تنها در گذشته چنین غفلت هایی از شما صادر شده، در آینده نیز زمینه آن وجود دارد; گذشته عمر از دست رفت، بکوشید آینده را نجات دهید و گذشته را در سایه آن، جبران کنید.

سپس به دو نکته مهم، که در واقع دو راه از راههای خطرناک نفوذ شیطان است اشاره می کند; نخست می فرماید: «به خود بیش از حدّ آزادی (در استفاده کردن از مباحات) ندهید! که استفاده افراطی از مباح و آزادی، شما را در طریق ظالمان قرار خواهد داد» (وَلاَ تُرَخِّصُوا لاَِنْفُسکُمْ، فَتَذْهَبَ بکُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الظَّلَمَةِ).

تجربه های فراوان نیز نشان داده است، آنها که بیش از حدّ بر آزادی ها و استفاده از مباحات تکیه می کنند، سرانجام در پرتگاه محرّمات سقوط خواهند کرد. تشبیه جالبی در احادیث متعدّد آمده است، که محرّمات الهی را به غُرُقگاه و منطقه ممنوعه ای تشبیه کرده که مرزهای معیّنی دارد; سپس نفس آدمی را به گوسفندی تشبیه می کند که از آخرین منطقه آزاد استفاده می کند و لب مرز قرار می گیرد و چیزی نمی گذرد که علف های ظاهراً شاداب آن طرف مرز، به او چشمک می زند و او را به سوی خود می کشاند.

انسان نیز چنین است; هنگامی که تا آخرین مرز آزادی پیش رفت، نفس سرکش، او را فریب می دهد و هنگامی بیدار می شود که در میان گناهان غوطه ور است. امام علی(علیه السلام) می فرماید: «وَ الْمَعَاصِی حِمَی اللّهِ، فَمَنْ یَرْتَعْ حَوْلَهَا یُوشَکُ أَنْ یَدْخُلَهَا; گناهان مناطق ممنوعه الهی است، هر کس به آن نزدیک شود، بیم آن می رود که وارد آن شود(10)» (همان گونه که اگر گوسفندان را در چراگاه، به نزدیک مناطق ممنوعه ببرند، بیم آن می رود که به خطر بیفتند، یا وارد مرتع دیگران شوند).

تعبیر لطیفی که در قرآن مجید درباره بعضی از گناهان آمده و می فرماید به آن نزدیک نشوید، نظیر: «وَ لاَتَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ; به اموال یتیمان نزدیک نشوید»(11)، «وَ لاَتَقْرَبُوا الزِّنَا; به زنا نزدیک نگردید.»(12) و «وَ لاَتَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ; به کارهای زشت نزدیک نشوید، آشکار باشد یا پنهان.»(13) نشان می دهد که برای مصون ماندن از آلودگی به گناه، بهتر است انسان به مرز گناهان نزدیک نشود و هر چیزی که نام «مباح» بر آن گذارده شده است، تا آخرین درجه برای خود، عملاً مجاز نشمرد.

نکته دوم، این است که می فرماید: «ظاهر سازی و فریبکاری (نسبت به خود و دیگران) نکنید، که شما را به معصیت می کشاند» (وَ لاَ تُدَاهِنُوا(14) فَیَهْجُمَ بکُمُ الاِْدْهَانُ إِلَی الْمَعْصِیَةِ).

منظور از «مداهنه» در اینجا این است که انسان نسبت به اهل گناه نرمش و انعطاف نشان بدهد و ظاهر سازی نفاق آلود داشته باشد، که این گونه نرمش و ظاهرسازی، سرانجام انسان را به انواع گناهان آلوده می سازد. و یا خود را فریب دهد و برای خود ظاهرسازی نماید.

یکی از مصادیق بارز آن، درست کردن کلاه های شرعی و راه حل های ظاهری و دروغین برای انجام گناهان است، که سرانجام انسان را به گناهان صریح و آشکار می کشاند و این یکی از راههای نفوذ شیطان است.

آری، گاه انسان در مقام فریب خویش برمی آید و خود را به گناه می کشاند و گاه در مقام فریبکاری با دیگران; و از آن طریق آلوده به گناه می شود و هر دو «مداهنه» نام دارد.

امام(علیه السلام) در این چند جمله، به طور دقیق انگشت روی مواضع آسیب پذیر گذاشته است و راههای نفوذ شیطان را به روی پیروان راستین خود، می بندد.


نکته:

سرچشمه های نفوذ شیطان!

در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) به نکته مهمّی اشاره کرده و طرق نفوذ شیطان در قلوب انسانها را نشان می دهد و از میان آنها روی دو موضوع انگشت می گذارد:

نخست، استفاده بیش از حدّ از آزادی ها و مباحات است; چرا که پاره ای از آزادی ها و مباحات، درست، دیوار به دیوار گناهان بزرگ اند که اگر انسان تا آنجا پیش برود، خطر لغزش و سقوط در درّه گناه کم نیست. امام(علیه السلام) در اینجا به همگان هشدار می دهد که در این گونه موارد زیاد پیش نروید! زیرا بیم آن می رود که در طریق ظالمان قرار بگیرید; همان گونه که امروز در تعیین مرزهای کشورها، معمولاً یک کمربند امنیّتی قرار می دهند و افراد مجاز نیستند از چند کیلومتری مرزها جلوتر بروند; زیرا رفتن به نقطه اصلی مرز، ممکن است وسوسه عبور از مرز را در افراد ایجاد کند. اضافه بر این، انسان هنگامی که به مرزهای گناهان می رسد، ممکن است گناه در نظر او ساده جلوه کند و هوای نفس در یک لحظه او را غافلگیر سازد و به آن طرف مرز بکشاند.

دیگر اینکه، سر و کار داشتن با اهل گناه و نرمش و انعطاف با آنها و یا درست کردن کلاههای شرعی و راه حل های دروغین برای انجام گناهان، یکی دیگر از طرق نفوذ شیطان در آدمی است. اهل گناه، گناهان را در نظر انسان کوچک نشان می دهند و استفاده از کلاههای شرعی، ابهّت گناه را می شکند و حجابهایی را که میان انسان و ابتلای به گناهان است، کنار می زند و انسان، بدون دفاع در مقابل هجوم گناه قرار می گیرد. در حدیثی از امیرمؤمنان(علیه السلام) می خوانیم: «مَنْ دَاهَنَ نَفْسَهُ هَجَمَتْ بهِ عَلَی الْمَعَاصِی الْمُحَرَّمَةِ; کسی که با نفس خویشتن مداهنه کند، او را مورد هجوم گناهان بزرگ قرار می دهد(15)».

پی نوشت:

  1. ضمیر «کتابه» و «حقوقه» هر دو به «اللّه» باز می گردد و اینکه بعضی احتمال داده اند، ضمیر «حقوقه» به «کتابه» برگردد، مناسب سیاق کلام نیست.

  2. «سُدی» (بر وزن شما) به معنای مهمل و بیهوده و بی هدف است. این واژه در مورد شتری که بدون ساربان رها شده و در هر جا می چرد نیز، بکار می رود. 

  3. سوره مؤمنون، آیه 115.

  4. سوره انعام، آیه 104.

  5. سوره اعراف، آیه 34.

  6. «أنهی» از مادّه «إِنهاء» به معنای اعلام و ابلاغ چیزی است و در جمله بالا نیز همین مفهوم را می رساند و می گوید: «خداوند بر زبان پیامبر آنچه را لازم بوده به شما اعلام و ابلاغ نموده است».

  7. «مَحابّ» جمع «مُحَبّ» اسم مکان، یا مصدر میمی است و در اینجا به معنای موارد محبّت الهی، یا محبوب های خداوند است و نقطه مقابل «مکاره» می باشد.

  8. سوره انعام، آیه 149.

  9. علی علیه السلام می فرماید: «وَ عَلَیْکُمْ بالصَّبْرِ فَإنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاِْیمَانِ کَالرَّأْس مِنَ الْجَسَد» (نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 82). 

  10. وسائل الشیعة، جلد 18، ص 118، حدیث 22، باب 12، از ابواب صفات قاضی.

  11. سوره انعام، آیه 152.

  12. سوره اسراء، آیه 32.

  13. سوره انعام، آیه 151. 

  14. «تُدَاهنوا» از مادّه «مداهنه» گرفته شده و در اصل از مادّه «دُهن» به معنای روغن است و به معنای نرمش و انعطاف مذموم و منافقانه بکار می رود و نیز نرمش و انعطاف، به معنای صرف نظر کردن از بخشی از فرمانهای الهی را نیز شامل می شود و از آنجا که از روغن، برای نرم کردن پوست استفاده می شود، کلمه «ادهان» به معنای مدارا کردن و عدم برخورد جدّی آمده است، خواه با دیگران باشد و خواه با هوای نفس. 

  15. غررالحکم، شماره 9022.