[hadith]من خطبة له (علیه السلام) و فیها بیان صفات الحق جلّ جلاله، ثم عِظَة الناس بالتقوی و المشورة:

قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ، لَهُ الْإِحَاطَةُ بکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ الْغَلَبَةُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ الْقُوَّةُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ؛ فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُ مِنْکُمْ فِی أَیَّامِ مَهَلِهِ قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ

،

وَ فِی فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغُلِهِ؛ وَ فِی مُتَنَفَّسهِ قَبْلَ أَنْ یُؤْخَذَ بکَظَمِهِ؛ وَ لْیُمَهِّدْ لِنَفْسهِ وَ قَدَمِهِ؛ وَ لْیَتَزَوَّدْ مِنْ دَارِ ظَعْنِهِ لِدَارِ إِقَامَتِهِ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 597

از خطبه های امام (ع) است در باره اوصاف حق تعالی و ترغیب مردم به عبادت و بندگی ایراد فرموده است، این خطابه حضرت دارای چند بخش است. 

شرح: 

در این فراز از سخن، امام (ع) بعضی از اوصاف حق سبحانه و تعالی را به تفصیل زیر بیان می دارد:

1-  خداوند بر اسرار و نهفته ها واقف است چنان که حق تعالی خود می فرماید: یَعْلَمُ سرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ.

2-  باطن امور و اشیا را می داند. این معنی شبیه همان جمله اوّل است، زیرا آن که از باطن امور مطلّع باشد، بر اسرار واقف است. اصطلاحا به کسی «خبیر» می گویند، که اخبار نهفته بر او پوشیده نباشد هیچ اتّفاقی یا حادثه ای به وقوع نمی پیوندد جز این که او می داند و خبر آن واقعه نزد او هست. چنین خبر دارنده ای به یقین همان آگاه به اسرار است که در جمله اوّل بدان اشاره شد، گر چه معنی عالم و دانا از معنی خبر دارنده وسیع تر است و نسبت به آن اطلاق دارد. 

3-  خداوند بر همه چیز احاطه دارد. احاطه داشتن خداوند بر هر چیزی به معنای آگاه بودن بر تمام کلیات و جزئیات اشیا می باشد. در این که حق تعالی بر همه اشیا واقف و آگاه است تمام حکما و متکلمین اتفاق نظر دارند و نظر متکلّمان اسلامی در این باره روشن است و نیازی به شرح فزون تر ندارد. امّا خلاصه سخن حکما در چگونگی علم خداوند به اشیا به این شرح است که: او خود، به ذات خود عالم است، در این جاست که درک کننده و درک شونده و درک کردن در ذات واحد اتّحاد پیدا می کنند و تعدّد این امور به لحاظ اعتبار عقلی است، یعنی عقل بشر این سه مفهوم «درک کننده- درک شونده- و ادراک» را از یکدیگر جدا می سازد، ولی در مصداق و حقیقت یک چیز بیش نیستند. 

امّا علم خداوند نسبت به معلولهای اولیّه یا باصطلاح قریبه، علم به عین ذات آنهاست شاید مقصود شارح از «معلولات قریبه» عقول باشند که به نظر فلاسفه خلق اوّل همان عقل اول است» در این مرتبه درک کننده (خداوند) و درک (علم) وحدت دارند و تعدّدشان به اعتبار عقلی است امّا درک شونده یعنی مخلوق اوّل با درک کننده و درک وحدت ندارد. 

در مرتبه معلولهای دور یا مخلوقات مراتب پست، مانند امور مادّی و ممکناتی که در حال حاضر وجود ندارند ولی ذاتشان چنان است که امکان دارد، در زمانی وجود یابند و یا تعلق به امر موجود پیدا کنند. 

به اعتبار صورتهای عقلی شان مورد علم خداوند قرار می گیرند، و در علم خداوند حضور دارند. تمام امور مادّی و قابل حسّ که در قوای ادراکی درک کنندگان نقش می بندند، متعلّق علم خداوند هستند. 

خلاصه کلام این که چون خداوند، به ذات خود عالم است بر همه مخلوقات عالم است هر چند علم خداوند نسبت به درک ذات خود و اشیا و مخلوقات دارای مراتبی باشد. 

دلیل عالم بودن خداوند بر همه چیز حضور آنها در محضر خداست. آنچه حقیقت ذاتش در نزد عالم حضور داشته باشد، به دلیل همین حضور، مورد درک خداوند قرار می گیرد. بنا بر این مثقال ذرّه ای «کوچکتر و یا بزرگتر» در آسمانها و زمینی از علم خداوند غائب نیست، زیرا ذات همه چیز از خلق اوّلی گرفته تا خلق آخر با تمام ابعاد و ویژگیهای وجودی در نزد حق تعالی حاضرند. قرآن کریم این حضور را گاهی به کتاب مبین و گاهی به لوح محفوظ تعبیر کرده است. ولی این حضور در نزد حکما عقل فعّال نامیده می شود. 

4-  خداوند بر همه چیز غلبه دارد: و همه اشیاء در قبضه قدرت او قرار دارند. 

5-  حق تعالی نسبت به همه چیز حاکمیّت دارد. 

غالب بودن و قوّت داشتن خداوند نسبت به همه چیز اشاره به قدرت کامله خداوند بر تمام امور و ممکنات است. چون قوی و غالب بودن بیان کننده قدرت کامل و تمام می باشد. 

معنی غالب از قوی در توصیف قدرت مفهوم بیشتر و زیادتری را بیان می کند و با معنی قاهر که قبلا شرح دادیم تقریبا یکی است. توضیح بیشتر کلام حضرت و دلیل غالب و قوی بودن حق تعالی نسبت به همه اشیا این است که خداوند مبدأ و منشأ تمام موجودات است و هر موجود و ممکنی نیازمند اوست. 

بدیهی است که خالق نسبت به مخلوق خود توانا و نیرومند باشد، چه اگر چنین نبود، قدرت آفرینش نداشت. در کتب کلامی این موضوع بخوبی توضیح داده شده است. 


پس از آن که امام (ع) انسانها را توجّه داد به این که خداوند بر آنچه در دلها می گذرد آگاه است و بر انجام آنچه بخواهد تواناست، دستور می دهد که لازم است به فرمان خدا عمل کنند. مقصود از عملی که امام (ع) بدان دستور می دهد کارهای شایسته و مطلوبی است که در اصطلاح آنها را تکلیف شرعیّه می نامند و از مردم می خواهد که انجام وظایف دینی را، جایگاهی برای استواری گامهایشان در راه راستی که مأمور پیمودن آن می باشند، قرار دهند. 

پس از بیان این موضوع امام (ع) با زبان لطف و مهربانی که جاذبه بیشتری برای تشویق به عمل کردن دارد، مردم را متوجّه می سازد که فرصت را از دست ندهند و قبل از آن که مرگ گلویشان را بگیرد و امکان عمل از آنها سلب شود، کارهای شایسته انجام دهند و آن را توشه سفر به سوی خداوند و سرای اقامت شان (آخرت) قرار دهند، زیرا پس از سپری شدن این مهلت و رسیدن اجل، انسان گرفتار مشکلات دیگر و عقوبتهای آن می شود. 

امام (ع) با این عبارت بطور کنایه عدم امکان عمل در آخرت را یادآوری فرموده اند، زیرا جهان آخرت، جای انجام دادن عمل صالح نیست، و با تذکّر موضوع فوق مردم را متوجّه می سازند که از پروردگارشان بترسند و در باره آنچه، مأمور به حفظ و نگهداری آن، در کتاب خدا هستند مخالفت نکنند.