[hadith]من خطبة له (علیه السلام) و فیها بیان صفات الحق جلّ جلاله، ثم عِظَة الناس بالتقوی و المشورة:

قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ، لَهُ الْإِحَاطَةُ بکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ الْغَلَبَةُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ وَ الْقُوَّةُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ؛ فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُ مِنْکُمْ فِی أَیَّامِ مَهَلِهِ قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ

،

وَ فِی فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغُلِهِ؛ وَ فِی مُتَنَفَّسهِ قَبْلَ أَنْ یُؤْخَذَ بکَظَمِهِ؛ وَ لْیُمَهِّدْ لِنَفْسهِ وَ قَدَمِهِ؛ وَ لْیَتَزَوَّدْ مِنْ دَارِ ظَعْنِهِ لِدَارِ إِقَامَتِهِ.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 511-503

و من خطبة له علیه السّلام و فیها بیان صفات الحقّ جلّ جلاله ثمّ عظة الناس بالتّقوی و المشورة.

در این خطبه، بخشی از صفات خداوند متعال بیان شده، سپس موعظه مردم به تقوا و مشورت.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه، در واقع از پنج بخش تشکیل یافته است؛ در قسمت اوّل: -همان گونه که در بسیاری از خطبه های نهج البلاغه دیده ایم- به بیان اوصاف پروردگار پرداخته شد؛ صفاتی که توجّه به آن، تأثیر عمیق تربیتی در انسان دارد و او را از گناهان باز می دارد و به نیکی ها دعوت می کند

.

در بخش دوم: مردم را موعظه می کند که در این دنیای زودگذر، به تهیّه زاد و توشه برای آخرت بپردازند و هدف آفرینش خویش را فراموش نکنند

.

در بخش سوم: به اهمیّت قرآن می پردازد که خداوند در آن اتمام حجّت کرده و گفتنی ها را در هر زمینه گفته است

.

در بخش چهارم: به مردم هشدار می دهد تا از خواب غفلت برخیزند و در باقی مانده عمر خویش، به جبران گذشته بپردازند و مراقب وسوسه های شیاطین بوده باشند

.

و سرانجام در آخرین بخش: به چند قسمت از صفات رذیله اشاره کرده و مردم را از آن برحذر می دارد و بهترین انسان ها را با ذکر اوصافی معرّفی می فرماید

.

مجموعه این بخش های پنج گانه، نسخه شفابخشی را برای بیمار دلان و غافلان مغرور تشکیل می دهد

.

از اسرار درون شما آگاه است:

امام(علیه السلام) در آغاز این خطبه، اشاره به پنج وصف از اوصاف پروردگار می کند که توجّه و باور کردن آن، زمینه را برای پذیرش حرف حقّ و خودسازی، کاملاً فراهم می سازد.

نخست می فرماید: «خداوند از درون همه کس آگاه است» (قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ).

سپس می افزاید: «و باطن همه انسانها را آزموده و از آن با خبر است» (وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ).

«به هر چیز احاطه دارد» (لَهُ الاِْحَاطَةُ بکُلِّ شَیْء).

«و بر همه اشیا غالب و پیروز است» (وَ الْغَلَبَةُ لِکُلِّ شَیْء).

«و به هر کاری قدرت دارد» (وَ الْقُوَّةُ عَلَی کُلِّ شَیْء).

جمعی از «مفسّران نهج البلاغه»، جمله اوّل و دوم را به یک معنا تفسیر کرده اند و از قبیل جملات مترادف دانسته اند و می گویند: هر دو بر این معنا تأکید دارد که خداوند از اسرار درون همه کس آگاه است. این در حالی است که بعضی گفته اند: «خَبَرَ» (به فتح باء) به معنای آزمودن و «خَبرَ» (به کسر باء) به معنای آگاه بودن است و «خَبَرَ» (به فتح باء) در جای دیگر «نهج البلاغه» به معنای آزمودن آمده است: «إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْیَا...; مَثَل کسی که دنیا را آزموده است مانند...»(1).

با توجّه به اینکه اصل این است که هر جمله ای معنای جدیدی را بیان کند، سخن کسانی که آن را به آزمودن تفسیر کرده اند، مناسب تر به نظر می رسد; هر چند آزمایش ها سبب آگاهی هاست و حتّی گاهی آزمودن چیزی، کنایه از آگاه بودن بر آن می باشد.

در هر حال، هدف آن است که همه توجّه داشته باشیم خداوند به تمام اسرار و ضمایر ما آگاه است. حتّی ما را بهتر از خود ما می شناسد; نیّات شوم و پلید و ریا و شرک و اغراض سوء را به خوبی می داند و ظاهر و باطن برای او یکسان است.

جمله «لَهُ الاِْحَاطَةُ بکُلِّ شَیْء» در واقع از قبیل ذکر عام، بعد از خاصّ است; چرا که در جمله های قبل، سخن از احاطه علمی خداوند به اسرار درون انسانها به میان آمده و در این جمله سخن از آگاهی او بر همه اشیا عالم است; همانگونه که جمله چهارم و پنجم از قدرت مطلقه خداوند سخن می گوید; با این تفاوت که جمله چهارم، ناظر به غلبه و قاهریّت و پیروزی او بر هر چیز است، در حالی که در جمله پنجم، قدرت او را بر انجام هر چیز و هر کاری بیان می دارد.

بعضی گفته اند: تفاوت میان این دو چنین است که قوّه بر هر کار، به معنای قدرت بر ایجاد آن است و غلبه، به معنای سیطره بعد از وجود می باشد. یعنی چنان نیست که اشیا بعد از وجودشان از تحت فرمان خداوند، کنار برود.

به هر حال، این صفات پنج گانه، شرحی بر علم و قدرت مطلقه خداست که توجّه به آن، عامل بازدارنده قویّ در برابر گناه، و انگیزه نیرومندی بر اطاعت فرمان حق است.


زاد و توشه برگیرید!

امام(علیه السلام) در بخش آغازین این خطبه، هشداری درباره علم و قدرت خداوند و آگاهی او بر اسرار کائنات و سرایر و ضمایر افراد می دهد و در واقع مقدّمه ای است برای هشدار دومی که در این بخش از خطبه آمده است: هشداری که همه انبیاء و اولیاء اللّه نسبت به مردم داده و می دهند; می فرماید: «آن کس که اهل عمل است باید در مدّتی که مهلت دارد عمل کند، پیش از آنکه اجلش فرا رسد (و فرصت ها از دست برود) و در ایّام فراغتش پیش از آنکه گرفتار شود، تلاش کند و در روزگار آسودگی، قبل از آنکه راه گلو بسته شود (و قدرت نفس کشیدن را از دست دهد) کوشش نماید!» (فَلْیَعْمَلِ الْعَامِلُ مِنْکُمْ فِی أَیَّامِ مَهَلِهِ(2)، قَبْلَ إِرْهَاقِ(3) أَجَلِهِ، وَ فِی فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغُلِهِ، وَ فِی مُتَنَفَّسهِ(4) قَبْلَ أَنْ یُؤْخَذَ بکَظَمِهِ(5)).

در واقع، در جمله های نخست، سخن از اصل تلاش و عمل است و در دو جمله اخیر، مسیر و جهت آن را تعیین می کند.

قابل توجّه اینکه: تعبیر به (أیّامِ مَهَلِهِ) (در ایّامی که انسان مهلت دارد) تعبیر سربسته ای است که سه جمله بعد، تفسیرش می کند; در جمله نخست (قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ) اشاره به اصل نعمت زندگی و عمر شده است و در جمله دوم (وَ فِی فَرَاغِهِ...) اشاره به نعمت فراغت، در برابر گرفتاری کسب و کار و همسر و فرزندان; و در جمله سوم (وَ فِی مُتَنَفَّسهِ...) به نعمت سلامتی، و نداشتن شداید و تنگناها و دشواریهای گلوگیر، اشاره شده است.

سپس در بیان هدف و جهت گیری این تلاش و عمل، چنین می فرماید: «و برای خویشتن و آینده اش، چیزی آماده کند، و زاد و توشه ای از سرایی که باید ازآن کوچ کند، برای سرای ابدی برگیرد.» (وَلْیُمَهِّدْ لِنَفْسهِ وَ قَدَمِهِ، وَلْیَتَزَوَّدْ مِنْ دَارِ ظَعْنِهِ لِدَارِ إِقَامَتِهِ).

جمله (وَلْیُمَهِّدْ...) اشاره به آماده ساختن سرای آخرت است، در حالی که جمله (وَلْیَتَزَوَّدْ) اشاره به برگرفتن زاد و توشه می باشد; همان گونه که انسان در این دنیا، نخست به تهیّه خانه و وسایل زندگی می پردازد (و به هنگام سفر، مرکب تهیّه می کند) آنگاه سراغ زاد و توشه می رود.(6)


پی نوشت:

  1. نهج البلاغه، نامه 31

  2. «مَهَل» (بر وزن اجل) در اصل به معنای مدارا نمودن و مهلت دادن است.

  3. «اِرهاق» از مادّه «رَهَقْ» (بر وزن شفق) به معنای پوشانیدن چیزی است و از آنجا که وقتی اجل فرا می رسد گویی تمام وجود انسان را می پوشاند، این تعبیر در جمله بالا در مورد «اجل» بکار رفته است.

  4. «مُتَنفّس» از مادّه «تنفّس» در اصل به معنای نفس کشیدن است; ولی از آنجا که انسان به هنگام آسودگی، نفس های عمیق و آرام می کشد واژه «متنفّس» به معنای روزگار آسودگی بکار رفته است.

  5. «کَظَم» (بر وزن قلم) به معنای گلوگاه و محلّ نفس کشیدن است و «کَظْم» (بر وزن هضم) معنای مصدری دارد یعنی: نفس را حبس کردن; که گاه کنایه از خویشتن داری به هنگام خشم و مانند آن آمده است.

سند خطبه: این خطبه به طور متفرّق در کتابهای دیگری که عموماً قبل از نهج البلاغه تألیف شده، آمده است و علّت جدا کردن بخش های آن در این کتابها، این بوده است که هر یک از مؤلّفین آنها، تنها بخش مورد نظر خود را ذکر کرده اند. این کتابها عبارتند از: «اخبار الطوال ابوحنیفه دینوری»، «تحف العقول حرّانی»، «محاسن برقی»، «مجالس شیخ مفید»، «مشکاة الانوار طبرسی» و «غُررالحکم آمُدی» (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 127

).