[hadith]و من کلام له (علیه السلام) من کلمات کان یَدعو بها:

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بهِ مِنِّی، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَیَّ بالْمَغْفِرَةِ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا وَأَیْتُ مِنْ نَفْسی وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدی، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا تَقَرَّبْتُ بهِ إِلَیْکَ بلِسَانِی ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبی، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ وَ هَفَوَاتِ اللِّسَانِ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 266-255

و من دعاء له علیه السّلام من کلمات کان علیه السلام یدعو بها.

از کلماتی است که امام علیه السلام با آن به درگاه خداوند دعا می کرد (و سرمشق مهمّی برای مردم در آن نهفته است

).

خطبه در یک نگاه:

این سخن مشتمل بر چهار دعای بسیار پرمعنا و آموزنده از امیرمؤمنان علی علیه السلام است، که از قراین به دست می آید امام علیه السلام کراراً آن را تلاوت می فرمود و با خدای خود، با این جمله ها راز و نیاز می کرد

.

درست است که امام علیه السلام معصوم است و هرگز گناهی از او سرنمی زند، خواه پنهانی باشد یا آشکار، در دل باشد یا در برون، با زبان باشد یا با اشاره های چشم؛ ولی با توجّه به مقام بسیار والایی که در پیشگاه خدا دارد، از کمترین ترک اوْلی ها وحشت دارد و پیوسته با این کلمات از خداوند رحمت می طلبد. به علاوه این

سخنان، درس بسیار آموزنده ای برای عموم مردم است. تا طریقه مناجات با پروردگار متعال را فرا گیرند و راه و رسم راز و نیاز را بیاموزند؛ در ضمن از محتوای این دعاها که بازگو کننده وظایف انسان در پیشگاه خدا و خلق است، معارف بیشتری بیندوزند

.

بخشی از دعاهای آموزنده امام(علیه السلام):

همان گونه که در بالا اشاره شد امام(علیه السلام) در این سخنِ نورانی خود، از چهار چیز آمرزش می طلبد که در واقع هر کدام از آنها یکی از مهمترین مشکلات اخلاقی و معنوی انسان است و بی شک هر انسانی که بتواند این چهار چیز را از خود دور کند به سر منزل سعادت و ساحل نجات نزدیک شده است.

نخست عرضه می دارد: «بار خدایا! آنچه تو از من به آن آگاه تری بر من ببخشای و اگر بار دیگر به سوی آن بازگردم تو نیز آمرزش خود را بر من بازگردان!» (اللّهُمَّ اغْفِرْلِی مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بهِ مِنِّی، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدُ عَلَیَّ بالْمَغْفِرَةِ).

انسان فراموش کار، مرتکب گناهان زیادی می شود که با گذشت زمان آنها را به فراموشی می سپارد، به گونه ای که حتّی تقاضای عفو و بخشش نمی کند و یا این که باز هم به سراغ آن می رود، بی آن که توجّه داشته باشد که پشت او از بار این گناه سنگین است.

در چنین شرایطی باید به درگاه خدا روی آورد و عرض کند: «تو به اَعمال من از من، آگاه تری. تو فراموش نکرده ای که من مرتکب چه اعمالی شده ام» با این نگاه اجمالی به گذشته، از همه آنها تقاضای عفو و آمرزش می کند و نیز تقاضا می کند که اگر به خاطر بی اعتنایی به گناه باز هم به سراغ آن برود، خداوند او را مشمول عفو خود قرار دهد.

این فراموشکاری دشمن سعادت انسان است و گاه مشکلات غیر قابل جبرانی به بار می آورد و باید از آن به خدا پناه برد و از گناهان فراموش شده تقاضای عفو و بخشش کرد. قرآن مجید در اشاره به این گونه گناهان تعبیر لطیفی دارد، می فرماید: «یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بمَا عَمِلُوا اَحْصَاهُ اللّهُ وَ نَسُوهُ وَ اللّهُ عَلَی کُلِّ شَیْء شَهِیدٌ; در آن روز که خداوند همه آنها را برمی انگیزد و از اعمالی که انجام داده اند با خبر می سازد، اعمالی که خداوند حساب آن را نگهداشته و آنها فراموشش کرده اند و خداوند بر هر چیز شاهد و ناظر است.»(1)

این احتمال نیز در تفسیر جمله بالا از سوی جمعی از «شارحان نهج البلاغه» داده شده که منظور از آن، گناهانی است که واقعاً انسان از گناه بودن آن بی خبر است و یا اگر می داند، علم او بسیار کم رنگ است. طرفداران این تفسیر متوجّه این اشکال شده اند که اگر انسان نسبت به گناهی جاهل باشد آن گناه بخشوده است و نیازی به تقاضای غفران ندارد و لذا پاسخ گفته اند که جهل اگر از قصور سرچشمه گیرد و جاهل، جاهلِ قاصر باشد، همین گونه است; ولی اگر از تقصیر سرزند و جاهل مقصّر باشد: جاهلی که در فراگیری علم کوتاهی کرده، قابل سرزنش و ملامت و توبیخ و مجازات است; بنابراین، جا دارد که از خدا نسبت به آنها تقاضای عفو کند.

یا این که منظور گناهانی است که انسان گناه بودن آن را فراموش کرده و یا در تشخیص گناه بودن آن، راه خطا رفته است که اگر آن نسیان و این خطا زاییده تقصیر باشد، باید از آن تقاضای عفو کرد; همان گونه که در قرآن مجید آمده است: «رَبَّنَا لاَتُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسینَا أَوْ أَخْطَأْنَا»(2).

در واقع تفسیری که در آغاز گفتیم بازگشت به فراموش کردن موضوع گناه می کند و دومین تفسیر، به فراموشی حکم گناه بازگشت می کند. ولی تفسیر اوّل، مناسب تر به نظر می رسد، هر چند جمعی از مفسّران، تفسیر دوم را پذیرفته اند.

این احتمال نیز وجود دارد که هر دو معنا، در مفهوم جمله جمع باشد و امام(علیه السلام) تقاضای آمرزش از همه آنها می کند.

در دومین دعا، امام(علیه السلام) اشاره به موضوع مهم دیگری می کند و آن پیمان هایی است که انسان با خود، یا با خدای خود می بندد، سپس به آن وفا نمی کند; عرضه می دارد: «خداوندا! آنچه را از کارهای نیک که بر آن تصمیم گرفتم و عهد و پیمان بر آن بستم، ولی وفایی نسبت به آن از من ندیدی، بر من ببخش!» (اللَّهُمَّ اغْفِرْلِی مَا وَأَیْتُ(3) مِنْ نَفْسی، وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدی).

جمله «مَا وَأَیْتُ مِنْ نَفْسی» (پیمانی را که با خود بستم) ممکن است اشاره به اموری باشد که دو طرفِ عهد و پیمان، خود انسان است; خودش با خودش عهد می کند; که انجامِ آن نشانه شخصیت انسان و عزم راسخ او در کارها است و شکستن آن دلیل بر سستی اراده می باشد که باید از آن به خدا پناه برد.

و یا این که یک طرف پیمان خود او است و طرف دوم خدا است که در واقع این معنا، در جمله مزبور در تقدیر است.(4) در این صورت اشاره به تمامِ پیمان های الهی است که انسان با خدا پیمان بسته و به آن وفا نکرده است. زیرا بسیارند کسانی که در مشکلات و گرفتاری ها، پیمانهای محکمی با خدا می بندند، امّا هنگامی که طوفان حوادث فرو می نشیند و به کام دل می رسند، همه پیمانها فراموش می شود. قرآن مجید می گوید: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهُ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ* فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ; بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد به یقین انفاق خواهیم کرد و از صالحان خواهیم بود; ولی هنگامی که خدا از فضل خود به آنها عطا کرد، بخل ورزیدند و سرپیچی نمودند و روی برتافتند (و پیمان خود را با خدا شکستند)».(5)

در سومین دعا، از مسأله ریا و نفاق به خدا پناه می برد و تقاضای آمرزش می کند، عرضه می دارد: «خداوندا! آنچه را با زبان به تو تقرّب جستم، سپس قلبم با آن مخالفت نمود، بر من ببخش!» (اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا تَقَرَّبْتُ بهِ إِلَیْکَ بلِسَانِی، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبی).

تظاهر به کارهای خوب - با زبان، یا اعمال ظاهر و ریا کاری در عبادات و سایر اطاعات - یکی از خطرناکترین شعبه های شرک است که هم در آیات قرآن و هم در روایات، مردم از آن بر حذر داشته شده اند و متأسّفانه یکی از رایج ترین کارها است و زیانهایی که از این رهگذر دامان انسانها را می گیرد، بیش از آن است که در تصوّر بگنجد.

کسی که مرتکب گناه ریا و نفاق و دوگانگیِ ظاهر و باطن می شود، در واقع توحید اَفعالی خدا را نپذیرفته است; عزّت و ذلّت را به دست مردم می بیند و دوستی و محبّت انسانها را بر دوستی و محبّت خداوند ترجیح می دهد، چه اگر بدانیم عزّت و ذلّت به دست خدا است و قلوب مردم به فرمان او است، هر چه می خواهیم از او می خواهیم و هر چه انجام می دهیم برای او انجام می دهیم.

تناقض در میان گفتار و نیّات قلبی، تنها در مورد ریاکاری نیست، بلکه هر دوگانگی در میان ظاهر و باطن را شامل می شود. هر سخنی را انسان بگوید و به هنگام عمل در پای آن نایستد، یا اراده و تصمیمش بر ضدّ آن باشد، نشانه دوگانگیِ میان ظاهر و باطن است; هر چند قصد ریاکاری هم نداشته باشد. قرآن مجید می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذیِنَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَتَفْعَلُونَ* کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَتَفْعَلُونَ; ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنی می گویید که عمل نمی کنید; نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنی بگویید که عمل نمی کنید.»(6)

ما همه شبانه روز، در نمازهای خود می گوییم: «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ» در حالی که بسیار می شود که قلب ما چیز دیگری می گوید; نه معبود ما منحصراً خدا است و نه تنها از او یاری می جوییم. و نیز در تشهّد می خوانیم: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ» در حالی که در دل، شریکان و همتایان زیادی برای او قرار می دهیم، که واضح ترین آنها شیطانِ هوایِ نفس است و این مسأله بازتاب گسترده ای بر تمام زندگی بشر دارد و این دعا که در کلام بالا آمده، درس بزرگی است برای دور شدن ازاین خطر مهمّ!

سرانجام در آخرین دعا، از چهار چیز تقاضای غفران می کند و به خدا پناه می برد; عرضه می دارد: «الهی نگاههای اشارت آمیز (زیانبار) و سخنان بی فایده، و خواسته های نابجای دل، و لغزشهای زبان مرا عفو فرما!» (اللّهُمَّ اغْفِرْ لِی رَمَزَاتِ(7) الاَْلْحَاظِ(8)، وَسَقَطَاتِ(9) الاَْلْفَاظِ، وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ، وَ هَفَوَاتِ(10) اللِّسَانِ).

در واقع اشاره به بخشی از گناهان چشم و زبان و دل می کند که گاه از خطرناکترین گناهان انسان است.

نگاه های تحقیرآمیز به مؤمنان و اشارات آمیخته با هتک و غرور، همچنین سخنان بی مطالعه که گاه سرچشمه کینه ها و نفاق ها و اختلافات می شود و آبروی مسلمین را بر باد می دهد و نیز تمایلات شهوت آلود دل، که انسان را به سوی هر گناهی دعوت می کند و نیز لغزشهایی که بر اثر بی توجّهی به هنگام سخن گفتن رخ می دهد و سرچشمه مفاسد عظیمی می شود، همه و همه از دشمنان سعادت انسان است و هنگامی که امام(علیه السلام) از خداوند در برابر آنها تقاضای بخشش می کند، عملاً به همه هشدار می دهد که مراقب این چهار مسأله مهم باشند و گناه آن را کوچک نشمرند.

تفاوت «رَمَزَاتِ الاَْلْحَاظِ» (نگاه های اشارت آمیز) و همچنین «شَهَوَاتِ الْجَنَانِ» (خواسته های شهوت آلود دل ها) با بقیه روشن است. ولی در این که چه تفاوتی بین «سَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ» و «هَفَوَاتِ اللِّسَانِ» می باشد در میان شارحان «نهج البلاغه» گفتگو است. بعضی مانند مرحوم محقّق «مغنیه» آنها را به یک معنا دانسته است; در حالی که مرحوم «شارح خویی» «سَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ» را به معنای الفاظی که فایده اخروی ندارد -اعمّ از این که، حرام باشد یا نه- می داند. و «هَفَوَاتِ اللِّسَانِ» را به معنای سخنان حرام، مانند: غیبت، بهتان، سخن چینی، استهزا، تهمت و دشنام می شمرد.

ولی با توجّه به این که «سَقَطَات» جمع «سَقَط» به معنای شیء بی ارزش است، به نظر می رسد که «سَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ» اشاره به سخن بی ارزش و بی معنا و احیاناً رکیک و زشت است که از افراد بی مبالات و غافل و بی خبر سر می زند; ولی «هَفَوَاتِ اللِّسَانِ» با توجّه به مفهوم «هَفْوَه» که به معنای لغزش و حرکت سریع در هوا می باشد، اشاره به سخنانی است که بر اثر عدم توجّه کافی بر زبان انسان جاری می شود; و ای بسا گناه عظیمی همچون غیبت و تهمت و استهزای مؤمن در آن باشد.(11)


نکته:

دعا و تأثیر عجیب آن در زندگی انسان ها:

«دعا» نقش بسیار مؤثری در تربیت نفوس انسانی و سوق آنها به مراتب کمال دارد که شاید بسیاری از دعا کنندگان از آن غافل باشند.

«دعا» همچون باران بهاری است که سرزمین دلها را سیراب و شکوفه های ایمان و اخلاص و عشق و عبودیّت را بر شاخسار روح آدمی ظاهر می سازد.

«دعا» نسیم روح بخش قدسی است که همچون دم مسیح «عَظْمِ رَمیم» را «بإِذن اللّه» حیات می بخشد.

«دعا» دریای موّاجی است که گوهرهای فضایل اخلاقی را در درون خود پرورش می دهد.

هر نَفَسی که با «دعا» همراه است، مُمِدّ حیات است و مفرّحِ ذات; و هر دلی که با نور «دعا» قرین است، با تقوای الهی همنشین!

«دعا کننده» وصول به مقاصد شخصی خود را از خدا می طلبد و خداوند تربیت و پرورش روحانی او را از طریق دعا می خواهد و بقیه بهانه است.

از اینجا می توان گفت: «دعا» اکسیر اعظم، کیمیای سعادت، آب حیات و روح عبادت است; همان گونه که در حدیث وارد شده «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَةِ».(12)

جالب این است که طبق گواهی قرآن، ارزش انسانها در پیشگاه پروردگار به خاطر دعاهای آنها است «قُلْ مَا یَعْبَؤُا بکُمْ رَبِّی لَوْلاَ دُعَاؤُکُمْ».(13)

چرا چنین نباشد؟ در حالی که «دعا» از یک سو: انسان را به سراغ «معرفة اللّه» و شناخت و عشق معبود می فرستد تا از طریق توسّل به اسماء و صفات حُسنایش، بر سر سفره رحمتش بنشیند، پیوند ناگسستنی با او برقرار سازد و از این خوانِ رحمت، توشه برگیرد.

از سوی دیگر: «دعاکننده» را به سراغ تحصیل شرایط اجابت دعا می فرستد که نخستین آنها توبه از گناه و پاکسازی درون و برون از آلودگی به معاصی است.

و از سوی سوم: «دعا» انسان را به تلاش، جهت بر طرف ساختن موانع استجابت وا می دارد که ساده ترین آنها پاک و حلال بودن مأکول و ملبوس و پرهیز از اموال حرام و سعی و کوشش برای ادای حقوق دیگران و ترک گناهانی همچون غیبت و تهمت و شراب و قطع رحم است که از موانع مهمّ اجابت دعا شمرده شده است.

به همین دلیل می توان گفت: آنچه از ناحیه خود «دعا»، به انسان می رسد، بسیار فراتر و فزونتر از چیزی است که در صورت اجابتِ «دعا» عاید انسان می گردد.

افزون بر همه اینها، محتوای بسیار عمیق و تکان دهنده دعاهای معروف پیشوایان بزرگ، آنچنان حساب شده است که هر جمله ای از آن، درس آموزنده مهمّی است و سالکان طریق را بهترین ره توشه است.

فی المَثَل هنگامی که در دعاهای روزهای هفته (دعای روز یکشنبه) می خوانیم: «وَ اجْعَلْ غَدی وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِی وَ یَوْمِی» این پیام مهمّ الهی را به گوش جان می شنویم: مراقب باش! هر روز، بلکه هر ساعت که از عمر تو می گذرد باید گام، یا گامهایی به جلو برداری و قلّه تازه ای از قلّه های افتخار را فتح کنی! در غیر این صورت، نمی توانی بر عمرت نام زندگی بگذاری، بلکه جان کندن تدریجی است که عمر حسابش می کنی!

یا هنگامی که در دعای «کمیل» به این جمله پر معنا می رسیم: «اَللَّهُمَّ اغْفِرْلِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَحْبسُ الدُّعَاءَ» می فهمیم که ما حجاب خود و حجاب اجابت دعاهای خود هستیم و مشکلات را باید در درون خود جستجو کنیم، نه بیرون و این «خود آلوده» را باید از میان برداشت!

یا هنگامی که در دعای «صباح» به این جمله می رسیم: «فَاجْعَلِ اللَّهُمَّ صَبَاحِی هذَا نَازلاً عَلَیَّ بضِیَاءِ الْهُدَی وَ بالسَّلاَمَةِ فِی الدِّینِ و الدُّنْیَا وَ مَسَائِی جُنَّةً مِنْ کَیْد الْعِدَی وَ وِقَایَةً مِنْ مُرْدیَاتِ الْهَوَی» به ما چنین پیام می دهد که روز را باید با نور هدایت آغاز کنیم، سپس آن را با هشیاری در برابر دشمنانِ برون و درون، به پایان بریم و این پیروزی جز با نور هدایت الهی ممکن نیست!

یا هنگامی که در دعای «عرفه» می خوانیم: «وَ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسی; خداوندا! بی نیازی مرا در درون جانم قرارده!» الهام می گیریم که بی نیازی چیزی نیست که در بیرون، از طریق جمع ثروت فراوان و کاخ های رفیع و مقاماتِ منیع، فراهم گردد; بی نیازی و غنا را باید در درون جان جست، که تا جان آدمی سیراب و بی نیاز نگردد اگر تمام جهان را به او دهند، باز هم تشنه است و همچون مبتلایان به بیماری استسقا، پیوسته در طلب آب است; امّا اگر روح او با معرفتِ الهی، سیراب گردد در نظرش «جهان و هر چه در آن است، سهل و مختصر است»!

یا هنگامی که در دعای «ندبه» می خوانیم: «وَ اجْعَلْ صَلاَتَنَا بهِ مَقْبُولَةً وَ ذُنُوبَنَا بهِ مَغْفُورَةً وَ دُعَائَنَا بهِ مُسْتَجَاباً وَاجْعَلْ أَرْزَاقَنَا بهِ مَبْسُوطَةً وَ هُمُومَنَا بهِ مَکْفِیَّةً وَ حَوَائِجَنَا بهِ مَقْضِیَّةً» می فهمیم که بدون درک حقیقت ولایت، تمام درها به روی ما بسته است; قبول نماز ما، آمرزش گناه ما، اجابت دعای ما، گسترش روزی ما و برطرف شدن سایه شوم اندوهها، در پرتو نور ولایت حاصل می گردد. چه حقیقت بزرگی؟!... و هزاران نکته دیگر.

و اگر به دعای مورد بحث مراجعه کنیم، می بینیم که علی(علیه السلام) ضمن چهار جمله پرمعنا، در واقع یک دوره درس اخلاق و فضایل انسانی را شرح داده و از رذایل اخلاقی که سبب سقوط انسانها می شود، آنها را بازداشته است. آری دعاهای معصومین(علیهم السلام) همواره درس تربیت و پیام انسان ساز و ره توشه سالکان الی اللّه است.(14)


پی نوشت:

  1. سوره مجادله، آیه 6. 

  2. سوره بقره، آیه 287.

  3. «وَأَیْتُ» از مادّه «وَأی» (بر وزن رأی) به معنای تصمیم گرفتن بر چیزی، توأم با قصد وفای به آن است وبه تعبیر دیگر: وعده هایی که انسان با خویشتن می گذارد; در حالی که «وعده» به معنای قرارهایی است که انسان با دیگری می گذارد، و گاه هر دو (وأی و وعد) به یک معنا به کار می رود. 

  4. در تقدیر چنین بوده: «وَأَیْتُ مِنْ نَفْسی مَعَ رَبِّی.»

  5. سوره توبه، آیات 75-76. 

  6. سوره صفّ، آیات 2-3. 

  7. «رَمَزات»: جمع رَمْزة (بر وزن غمزه) به معنای اشاره با چشم و اَبرو و گاه با لب ها است و بعضی گفته اند «رمز» در اصل به معنای حرکت دادن لب ها برای بیان مطلبی است، بی آنکه صدایی در آن باشد و گاه به معنای اشاره با چشم و ابرو می آید.

8.«اَلحاظ» جمع «لَحْظ» (بر وزن محض) به معنای نگاه کردن با گوشه چشم است و این کار گاهی به منظور بی اعتنایی و تحقیر نسبت به چیزی انجام می شود و گاه برای استهزا یا سخریّه و یا عیب جویی!

  1. «سَقَطات» جمع «سقط» (بر وزن فقط) به معنای هر چیز پست و بی ارزش است: خواه متاع پست و بی ارزش باشد یا سخن یا فعلی اینچنین. ولی از بعضی منابع لغت چنین استفاده می شود که «سَقطات» جمع «سَقْطه» (بر وزن دفعه) به معنای لغزش است; بنابراین «سَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ» اشاره به لغزشهایی است که انسان در تعبیرات و سخنان خود مرتکب می شود و گاه منتهی به گناهانی می گردد. بنابراین با «هَفْوة» معنای مشابهی پیدا می کند.

  2. «هَفَوات» جمع «هَفوه» (بر وزن دفعه) به معنای لغزش است: خواه در سخن باشد یا در عمل. این مادّه به معنای سرعت نیز آمده است و از آنجا که سرعت، سبب لغزش می شود، هر دو معنا به یک ریشه باز می گردد. 

  3. در واقع «سَقَطَاتِ الاَْلْفَاظِ» از قبیلِ اضافه صفت، به موصوف است و به معنای «الاَْلْفَاظُ السَّاقِطَةِ» می باشد; ولی «هَفَوَاتِ اللِّسَانِ» چنین نیست. 

  4. بحار الانوار، جلد 90، صفحه 300.

  5. سوره فرقان، آیه 77.

  6. سند خطبه: تنها سندی که برای این دعا، به دست آمده چیزی است که «جاحظ» قبل از «سیّد رضی» در کتاب «المائة المختارة» آورده است و آن هم تنها مربوط به جمله‏ های آخر این دعا است( اللَّهُمَّ اغْفِرْلِی رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ ...).