[hadith]و من کلام له (علیه السلام) قاله لمروان بن الحکم بالبصرة:

قَالُوا: أُخِذَ مَرْوَانُ بْنُ الْحَکَمِ أَسیراً یَوْمَ الْجَمَلِ فَاسْتَشْفَعَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ (علیهما السلام) إِلَی أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) فَکَلَّمَاهُ فِیهِ فَخَلَّی سَبیلَهُ، فَقَالا لَهُ یُبَایِعُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ، قَالَ (علیه السلام):

أَ وَ لَمْ یُبَایِعْنِی بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ؟ لَا حَاجَةَ لِی فِی بَیْعَتِهِ، إِنَّهَا کَفٌّ یَهُودیَّةٌ لَوْ بَایَعَنِی بکَفِّهِ لَغَدَرَ بسَبَّتِهِ. أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً کَلَعْقَةِ الْکَلْب أَنْفَهُ وَ هُوَ أَبُو الْأَکْبُش الْأَرْبَعَةِ وَ سَتَلْقَی الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدهِ یَوْماً أَحْمَرَ.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 437

از سخنان آن حضرت (ع) است که در باره مروان بن حکم به هنگام جنگ بصره فرموده است. روایت کرده اند که مروان را در جنگ جمل اسیر گرفتند. مروان به امام حسن و امام حسین (ع) متوسل شد و آنها را شفیع گرفت که در پیش امیر مؤمنان (ع) وساطت کرده او را آزاد نماید. ایشان شفاعت کردند و مروان آزاد شد. آن دو بزرگوار فرمودند اجازه بدهید مروان با شما بیعت کند امام (ع) در پاسخ فرمود: 

«أَ وَ لَمْ یُبَایِعْنِی بَعْدَ قَتْلِ عُثْمَانَ -لَا حَاجَةَ لِی فِی بَیْعَتِهِ إِنَّهَا کَفٌّ یَهُودیَّةٌ- لَوْ بَایَعَنِی بکَفِّهِ لَغَدَرَ بسَبَّتِهِ. أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً کَلَعْقَةِ الْکَلْب أَنْفَهُ. وَ هُوَ أَبُو الْأَکْبُش الْأَرْبَعَةِ. وَ سَتَلْقَی الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدهِ یَوْماً أَحْمَرَ».

شرح:

پس از آن که امام (ع) بیعت با مروان را نپذیرفته و رد کرد دلیل عدم بیعت با وی را به این تعبیر که «دست او دست یهودی است» فریب و نیرنگ ذکر کرد، زیرا طبیعت یهود، ناپاکی، فریب و نیرنگ است، و آن گاه این کنایه را بدین سان تفسیر کرد که اگر با دستش اعلام وفاداری کند با فریب «نشیمنگاهش» آن را نقض می کند. کلمه «سبّة» را به قصد توهین مروان به کار برده است، چه فریب و نیرنگ از زشت ترین خصلتهاست. نسبت دادن مروان، به «سبّة» سزاوارترین تعبیر در باره وی می باشد. این گونه تشبیهات و نسبتها در کلام عرب رایج است. 

روزی متوکّل از شاعر خود ابو العیناء پرسید. چه وقت مردم را می ستایی و یا بدگویی می کنی جواب داد وقتی که کارهای نیک و یا زشتی انجام دهند. سپس به متوکّل گفت: خداوند متعال از هر کس که خوشنود بوده آن را ستوده است و فرموده: «وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ» و از آن که ناراضی بوده مذمّت کرده، و فرموده است: زنیم، منظور از «زنیم» در آیه کریمه: «عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ» فرزند نامشروع است. 

امیر مؤمنان (ع) برای مروان حکم در این کلام سه خصوصیّت بشرح زیر پیش بینی کرده است. 

1-  بزودی مروان پیشوای مسلمین شود، ولی مدّت امارت و فرمانروایی او بسیار کوتاه و ناچیز است. کوتاهی زمان امارت او را به لیسیدن سگ دماغش را تشبیه کرده است. چنان که در تاریخ نقل کرده اند: زمان حکومت مروان چهار ماه و ده روز بود، بعضی مدّت حکومت وی را شش ماه دانسته اند. 

در این که امام (ع) دوران فرمانروایی مروان را به لیسیدن سگ دماغش را تشبیه کرده، از جهت مذمّت و بدگویی مروان است. 

2-  مروان پدر چهار امیر و فرمانروا خواهد شد، چهار پسری که از نژاد مروان به امارت رسیدند عبارتند از: عبد الملک که عهده دار خلافت شد- عبد العزیز که استاندار مصر شد- بشر که امارت عراق را به عهده داشت، و محمّد که به سرپرستی جزیره منصوب شد. محتمل است که منظور از چهار نفر حاکم، فرزندان عبد الملک مروان «ولید، سلیمان، یزید و هشام» باشند که هر چهار نفر به خلافت رسیدند، جز فرزندان عبد الملک هیچ چهار برادری در تاریخ عهده دار خلافت نشده اند. 

3-  از ناحیه مروان و فرزندان او فساد فراوانی در زمین پدید خواهد آمد، به وسیله آنها مردم کشته و هتک حرمت خواهند شد. امام (ع) مرگ سرخ را از کشتار بیرحمانه و سختیهای فراوان کنایه آورده اند. از ویژگیهای زبان عرب این است که امور سخت و دشوار را به مرگ سرخ شبیه می کنند. شاید به دلیل قرمزی خون مرگ سرخ را کنایه از قتل آورده است. تعبیر امام (ع) به «یوما احمر» برای این حقیقت است که مدت حکومت آنان دارای ویژگی قتل و فساد است. کشت و کشتار و فساد و تباهی در دوران حکومت بنی امیه استمرار دارد و با اساس اسلام و مسلمین مخالفت خواهد داشت کتب تاریخ این حقایق تلخ را ثبت کرده است.