[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) علّم فیها الناس الصلاة علی النبی (صلی الله علیه وآله) و فیها بیان صفات الله سبحانه و صفة النبی و الدعاء له‏:

صفات الله‏:

اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْمَدْحُوَّاتِ وَ دَاعِمَ الْمَسْمُوکَاتِ وَ جَابلَ الْقُلُوب عَلَی فِطْرَتِهَا شَقِیِّهَا وَ سَعِیدهَا.

صفات النبی‏:

اجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِکَ وَ نَوَامِیَ بَرَکَاتِکَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدکَ وَ رَسُولِکَ، الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بالْحَقِّ وَ الدَّافِعِ جَیْشَاتِ الْأَبَاطِیلِ وَ الدَّامِغِ صَوْلَاتِ الْأَضَالِیلِ کَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ قَائِماً بأَمْرِکَ مُسْتَوْفِزاً فِی مَرْضَاتِکَ غَیْرَ نَاکِلٍ عَنْ قُدُمٍ وَ لَا وَاهٍ فِی عَزْمٍ، وَاعِیاً لِوَحْیِکَ حَافِظاً لِعَهْدکَ مَاضِیاً عَلَی نَفَاذ أَمْرِکَ حَتَّی أَوْرَی قَبَسَ الْقَابس وَ أَضَاءَ الطَّرِیقَ لِلْخَابطِ وَ هُدیَتْ بهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ وَ الْآثَامِ وَ أَقَامَ بمُوضِحَاتِ الْأَعْلَامِ وَ نَیِّرَاتِ الْأَحْکَامِ، فَهُوَ أَمِینُکَ الْمَأْمُونُ وَ خَازنُ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ وَ شَهِیدُکَ یَوْمَ الدِّینِ وَ بَعِیثُکَ بالْحَقِّ وَ رَسُولُکَ إِلَی الْخَلْقِ‏.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 434-425

از خطبه های امام (ع) است که به مردم آداب صلوات فرستادن بر پیامبر را می آموزد.

شرح:

این خطبه در بردارنده سه فصل است و به توضیح زیر:

1-  در باره صفات و کیفیّت ستودن خداوند. 

2-  در باره صفات پیامبر (ص)

3-  ترتیب طبیعی به کار بردن انواع صفت. 

فصل اول:

امام (ع) از جهت مجد و عظمت به سه اعتبار خداوند تعالی را ستوده است، به ترتیب ذیل:

الف: خداوند گستراننده زمینهاست، یعنی حق متعال زمینهای هفتگانه را گسترانیده است از این بیان امام (ع) هر طبقه ای از زمین با وجودی که کل زمین کروی است انبساط یافته و گسترانیده شده است. به دلیل فرموده حق تعالی: «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها». و فرموده دیگر حق تعالی: «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها» به خوبی روشن است که گستردن و امتداد دادن به اعتبار طبقات زمین در نظر گرفته شده است نه آن که چند زمین وجود داشته باشد. و گاهی به لحاظ سطح خارج زمین از آب، که حیوانات از آن استفاده می کنند، گستردگی اطلاق می شود، چه به ظاهر، در ذهن مردم، روی زمین مسطّح و گسترده است، هر چند به اعتبار عقل، زمین، محدّب و برآمده می باشد. البتّه به مسطّح بودن زمین خداوند اشاره کرده می فرماید: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ بساطاً» «الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً». 

ب: خداوند کسی است که آسمانها را محکم و استوار ساخت که بر زمین سقوط نکند. اگر اشکال شود که امام (ع) در خطبه قبل فرموده اند: آسمان را بدون استوانه و پایه ای محکم و استوار ساخت امّا در این خطبه به «عمد» که طناب و پایه است اشاره کرده، استحکام آسمان را به عمد نسبت می دهد و بظاهر این دو کلام منافات دارند در پاسخ این اشکال گفته می شود این دو کلام با یکدیگر تناقض ندارند. 

چنان که قبلا توضیح دادیم منظور از «عمدی» که آسمانها بدان استوار شده است قدرت خداوند است نه وسایل مادّی، پس وقتی که می گوییم عمدّ ندارد، یعنی طناب و استوانه های مادّی، هنگامی که گفته می شود «عمد» دارد یعنی قدرت حق آن را محکم و استوار نگاه داشته است. 

ج: خداوند کسی است که دلها را بر فطرت آفرید چه آنها که شقی اند و چه آنان که سعید می باشند یعنی حق تعالی، نفوس را چنان مهیّا و مستّعد و آماده آفریده است، که قادرند راه خیر و یا شرّ را پیموده، و در نتیجه مطابق قضای الهی مستحق سعادت و یا شقاوت قرار گیرند. خداوند متعال در باره زمینه استعداد و آمادگی فرموده است: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها» در آیه دیگر می فرماید: «وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ». یعنی معرفت پیمودن راه خیر و شر را، بدو الهام کردیم. عرفاء در بسیاری از موارد، نفس را به قلب و شقاوت دل را به وارونگی آن، تعبیر کرده اند. بدین توضیح که سعادت و شقاوت، به فطرتی که در لوح محفوظ مقرر است مربوط می شود، پس آن که عنایت خداوند را، با جلوداری عقل مطابق آنچه برایش نوشته شده است، بگیرد، آماده قبول هدایت برای پیمودن راه خدا می شود و چنین کسی سعادتمند است، و آن که براه عقل نرود، حکم خداوندی و قضای الهی او را گرفتار کرده و به وادی هلاکت و نابودی می کشاند، چنین کسی بدبخت و رانده شده از درگاه حق می باشد. خداوند متعال به همین حقیقت اشاره دارد که: «فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَ سَعِیدٌ». 

قوله علیه السلام: و اجعل شرائف صلواتک و نوامی برکاتک علی محمّد عبدک و رسولک. این فراز از کلام امام (ع) بعضی از خواستهایی است، که حضرت، از خداوند منان دارند. و در طلب آن خواستها دعا می کنند. منظور از «شرائف صلواة» تقاضای رحمت فراوان و کمال جود و بخشش برای اشخاص مستعد و نفوس آماده فیض گیری است. و مقصود از «نوامی برکاة» فزونی برکت و عطا و وجود می باشد. 

فصل دوّم در باره پیامبر است:

که او را به دلیل دارا بودن صفات متعدّد (بیست و یک صفت) مستحقّ رحمت خداوند، و زیادی نزول برکت از جانب حق تعالی دانسته است، به ترتیب زیر:

1-  چون پیامبر (ص) عبد اللّه است، بندگی و عبودیّت خداوند، موجب شده، که رحمت حق بر آن بزرگوار نزول یابد. 

2-  رسول خداست. فرستاده خدا بودن نوع خاصی از بندگی است و موجب رحمت و شفقت حق تعالی می شود. 

3-  با نورانیّت خود پایان بخش انوار وحی و رسالت و ادیان حق می باشد، داشتن این ویژگیها آماده گی او را برای دریافت رحمت، و درجات کمال فراهم می آورد. 

4-  راه گشای مشکلات طریق حق و هدایت که پس از نسخ شدن ادیان گذشته پیش آمده است می باشد. پیامبر (ص) نواقص ادیان پیشین را برطرف ساخت و چگونگی هدایت انسانها را بیان کرد، و بدین سبب مستحقّ رحمت خداوند شده است. 

5-  پیامبر (ص) حق را به وسیله حق آشکار ساخت. منظور از واژه «حق» اوّل دین و شریعت است. و در معنای حقّ دوّم اقوالی به شرح زیر نقل شده است: الف. مقصود از حق دوّم معجزات باشند، یعنی پیامبر (ص) به وسیله معجزات دین را واضح و آشکار گردانید، زیرا به وسیله معجزات می توان دین را اثبات کرد. 

ب: منظور جنگ و ستیز باشد، یعنی پیامبر به وسیله جهاد و کوشش دین خدا را آشکار ساخت، و دشمنان دین را شکست داد. به مثل گفته می شود فلان حاقّ فلانا فحقّه، یعنی فلان شخص با دیگری پیکار کرده مغلوبش ساخت. 

در این مثل حقّ به معنای مغلوب کردن خصم به کار رفته است. 

ج: مقصود از واژه «حق» بیان و سخن باشد، یعنی دین را با استدلال و برهان واضح و آشکار ساخت. 

هر چند در باره معنای حق اقوال سه گانه فوق ذکر شده است امّا به نظر من (شارح) روشنترین معنی برای عبارت امام (ع) این است که گفته شود: پیامبر (ص) بعضی از امور حق را با بعضی دیگر از امور حق توضیح داده، روشن کرده است. به این دلیل که بر جزئی ترین جزء حق هم حق اطلاق می شود. زیرا واضح است که تمام دین به یکباره نزول نیافته، بلکه مطابق روایت اسلام بر پنج پایه استوار شده است، و سپس بر این اساس، فروع فراوانی از دین ظاهر شده، زیرا قوام فروع، به اصول دین است. با توجّه به این حقیقت که پیامبر حق را آشکار کرده، شایسته رحمت حق قرار گرفته است. 

6-  پیامبر سپاهیان باطل را دفع کرد. یعنی فتنه ای که از ناحیه مشرکین برپا شده، و آشوبی که برای خاموش کردن نور خدا به وجود آمده بود، از میان برد و یا بدین معنی است که پیامبر (ص) فتنه و آشوبی که قبل از بعثت میان اعراب جاهلی از قتل و غارت اموال و جنگهای قبیله ای مرسوم بود، از میان برد، چه تمام آن امور باطل و از نظر عدل الهی خلاف قانون بودند. این فداکاری پیامبر برای اقامه عدل و آشوب زدایی مورد رحمت قرار گرفتن پیامبر راه ایجاب می کند. 

7-  پیامبر (ص) شکوه گمراهان را در هم شکست. 

این فراز هفتم از نظر معنی با فراز ششم بسیار نزدیک است. امام (ع) لفظ «دمغ» را در این عبارت، برای از میان رفتن کلّ گمراهی به برکت وجود رسول خدا (ص) استعاره آورده است. جهت استعاره این است، که شکستن استخوان مغز برای انسان کشنده است، بنا بر این فعل پیامبر را در از بین بردن و محو کردن باطل، به شکستن استخوان مغز تشبیه کرده و آن گاه لفظ «دمغ» را استعاره آورده است. 

واژه «ضلال» در کلام امام (ع) به معنی انحراف از راه خدا، که لازمه جهل و نادانی است به کار رفته، و سپس به ملاحظه تشبیه کردن، منحرفین از راه خدا، در فزونی انحراف و زیادی فساد به حیوان حمله کننده لفظ «صولات» را برای گمراهان استعاره آورده است. 

8-  پیامبر عهده دار امر رسالت بود، و با نیرومندی و قوّت آنچه بر عهده داشت به انجام رساند. 

در عبارت امام (ع) تمام کلماتی که به صورت منصوب به کار رفته اند معنای حال را دارند. بدین معنی که پیامبر (ص) عهده دار رسالت شد، در حالی که قیام به این واجب نمود و... در بیان امام (ع) جمله «کما حمّل زیبائی خاصّی دارد. بدین توضیح که حضرت از خداوند می خواهد، چنان که قیام به امر رسالت را با همه مشکلاتی که دارد، بر دوش پیامبر گذاشته است رحمتی به همان اهمیّت و فراوانی بر پیامبر (ص) نازل فرماید، زیرا پاداش حکیم عادل، با فعل پاداش گیرنده مناسبت خواهد داشت، زیرا استحقاق یافتن رحمت این برابری را ایجاب می کند. 

9-  پیامبر (ص) در امتثال اوامر حق تعالی، و رضایت وی کوشا بود. 

10-  در انجام فرامین خداوند کوتاهی نداشت، و خودداری نمی کرد. 

11-  در انجام دستورات الهی، عزم و اراده راسخی داشت، و به هیچ وجه در به کارگیری آنها تأمّل نمی کرد. 

12-  وحی خداوند را بخوبی فرا گرفته حفظ و ضبط می کرد، و از جهت نیروی نفسانی آمادگی لازم را دارا بود. 

13-  در تبلیغ رسالت و ادای امانت، پیمان خداوندی را حفظ و نگاهبانی می کرد. 

چون معنی عهد خداوند قبلا دانسته شد نیازی به تکرار آن احساس نمی شود. 

14-  برای نفوذ دادن دستورات الهی در جهان، و متوجّه ساختن مردم به پیمودن راه حق، تلاشگری شایسته بود.

15-  هرگز برای جلب رضای خدا احساس خستگی نمی کرد، و نور خدا را در همه جای عالم پراکنده ساخت انوار دین را در همه جا گسترد و افکار را چنان آماده کرد که بتوانند علوم و دانش را تحصیل کرده فرا گیرند. امام (ع) لفظ «قبس» را برای دانش و حکمت و لفظ «اوری» را برای روشن شدن راه خدا به وسیله پیامبر (ص) به عنوان استعاره به کار برده است. 

16-  پیامبر (ص) راه را برای نادانان روشن کرد: منظور از راه در عبارت حضرت، راه بهشت و رسیدن به محضر مقدس حق تعالی است. و مقصود از روشن کردن راه، آموزش کیفیّت پیمودن راه و طیّ طریق، و ارشاد به سوی خداوند می باشد. 

«خابط» در کلام امام (ع) نادانی است که قصد رسیدن به حکمت الهی و هدایت یافتن را دارد ولی در تاریکی جهل و نادانی باقی مانده و قادر به پیمودن راه نیست. پیامبر (ص) وظیفه ارشاد او را به عهده گرفته و از ظلمت نجاتش می دهد، و بدین سبب مستحق رحمت الهی می شود. 

17-  به وسیله پیامبر (ص) دلها با علائم روشنی هدایت شدند. یعنی از برکت وجود پیامبر (ص) نشانه های واضح حق، و دستورات نورانی و مطالب روشنی را دریافتند، و با دریافت این حقایق روشن و دستور العملهای نورانی، دلهایی که بر اثر معصیت و گناه غرق در پلیدی و زشتی بودند، نجات یافته و براه حق رفتند. هدایت یافتن خلق، و به وسیله پیامبر از منجلاب گناه در آمد نشان امری روشن و غیر قابل انکار است. بنا بر این اجر زحمات رسول اکرم رحمت حق را می طلبد و بدین سبب سزاوار رحمت خداوندی می شود. 

18-  پیامبر (ص) امین خدا بود یعنی امین وحی و رسالت الهی واژه «مأمون» در بیان امام (ع) تأکیدی بر امانت دار بودن رسول گرامی اسلام است. 

معنای امانت را پیش از این توضیح داده ایم نیازی به تکرار آن نیست.

19-  پیامبر خزانه دار علوم نهفته خدا بود منظور از علوم نهفته، علوم غیبی است که در نزد خداوند موجود است. و انسانهای معمولی اهلیّت فرا گرفتن آنها را ندارند. خداوند در قرآن کریم بدین معنی اشاره کرده می فرماید: «عالِمُ الْغَیْب فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ». 

20-  پیامبر گواه روز قیامت است: خداوند متعال می فرماید: «فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بشَهِیدٍ وَ جِئْنا بکَ عَلی هؤُلاءِ شَهِیداً.» بدین معنی که پیامبر (ص) روز قیامت آنچه از خیر و شرّ در باره اعمال امّتش بداند گواهی می دهد. 

اگر سؤال شود که حقیقت و فایده این شهادت و گواهی چیست با این که خداوند خود دانای غیب و شهود است: پاسخ این است، که حقیقت گواهی پیامبر (ص) مبیّن اطّلاع و آگاهی رسول خدا (ص) از کردار و رفتار امّتان می باشد، بدین توضیح که نفوس قدسی، بر امور غیبی اطّلاع دارند. با وجودی که در خرقه جسمانی پیچیده هستند، حقایق جهان در آنها نقش می بندد. پس اگر از ظلمت جسمانی جهان مادّه آزاد شوند چگونه خواهند بود به یقین بر تمام افعال امّتها واقفند و تمام خوبی و بدی آنها را می دانند. 

امّا فایده شهادت پیامبر نسبت به افعال امّت. به این دلیل است که بیشتر قضاوتهایی که مردم می کنند. احکامی غیر یقینی و توهّم آمیز است. قوّه واهمه گاهی خدا را چنان که هست، منکر می شود بنا بر این انکار آگاهی خداوند، نسبت به جزئیّات افعال انسان و آنچه بر قلبش خطور می کند، ساده است. همین انکار آگاهی خداوند نسبت به امور سبب می شود که اهمیتی به زشت و زیبا بودن کار ندهد. و به انجام باطل و ارتکاب منهیّات دست بزند. ولی هنگامی که متوجّه شود که بر انسان گواهان، نگاهبانان، و نویسندگانی گماشته شده اند، تا افعال او را محاسبه کنند، این توجّه به عقل او کمک می کند تا نفس امّاره را در هم بشکند، و توهّمات دروغ خود را کنار بگذارد و از پیروی هوای نفس کناره گیری کند، پس فایده شاهد بودن پیامبر به خود آمدن انسان از حال غفلت و بی خبری است. این گواهی و شهادت ادامه می یابد و بعد از رسول خدا (ص) ناگزیر، برای دین حافظانی خواهند بود که امانت داران رسول، و تا روز قیامت گواهان بر امّت باشند. 

با توجّه به این که شاهد، باید از مورد شهادت آگاهی داشته باشد، و حقیقت آن را بداند. فائده آن ترس وحشت شخصی خواهد شد، که بر علیه او گواهی داده می شود. بنا بر این فرد گناهکار همواره نگران خواهد بود که اگر حقی را منکر شود و یا حقی را به صاحبش نرساند شاهد بر علیه او گواهی دهد. و رسوا شود و به بدترین وجهی آبرویش به خطر افتد. با توضیح فوق روشن شد که همین معنی و فایده بر گواهی انبیاء نسبت به امّت بار است و به طریق ذیل. 

1-  شهادت انبیا، موجب حفظ دستورات خدا، و انجام تکالیفی می شود که، از جانب حق مقرر شده است. 

2-  شهادت انبیاء سبب ترس گناهکاران در روز قیامت می شود که مبادا رسول در آن روز بر علیه آنان شهادت دهد، و موجب رسوایی روز حشر آنان شود. 

و در نتیجه به عقوبت واجباتی که ترک کرده اند، گرفتار شده، عذاب دردناکی آنها را فرا گیرد. 

با شرحی که داده شد، معنای گواه بودن پیامبر بر خلق خدا بخوبی روشن شد. 

21-  پیامبر (ص) از جانب خداوند به حق مبعوث گردیده است. 

منظور از حق در عبارت امام (ع) دینی است که خود ثابت و پابرجا و نفع و نتیجه آن در دنیا و آخرت آشکار می شود. 

امام (ع) جمله: «رسول اللّه الی خلقه» را به این دلیل تکرار کرده است، که صفت رسول، اصل دیگر، صفات می باشد. و روشن است که پیامبر (ص) به لحاظ هر یک از این صفات مستحقّ رحمت و برکت و افاضه صلوات خداوند است.