[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) علّم فیها الناس الصلاة علی النبی (صلی الله علیه وآله) و فیها بیان صفات الله سبحانه و صفة النبی و الدعاء له‏:

صفات الله‏:

اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْمَدْحُوَّاتِ وَ دَاعِمَ الْمَسْمُوکَاتِ وَ جَابلَ الْقُلُوب عَلَی فِطْرَتِهَا شَقِیِّهَا وَ سَعِیدهَا.

صفات النبی‏:

اجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِکَ وَ نَوَامِیَ بَرَکَاتِکَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدکَ وَ رَسُولِکَ، الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بالْحَقِّ وَ الدَّافِعِ جَیْشَاتِ الْأَبَاطِیلِ وَ الدَّامِغِ صَوْلَاتِ الْأَضَالِیلِ کَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ قَائِماً بأَمْرِکَ مُسْتَوْفِزاً فِی مَرْضَاتِکَ غَیْرَ نَاکِلٍ عَنْ قُدُمٍ وَ لَا وَاهٍ فِی عَزْمٍ، وَاعِیاً لِوَحْیِکَ حَافِظاً لِعَهْدکَ مَاضِیاً عَلَی نَفَاذ أَمْرِکَ حَتَّی أَوْرَی قَبَسَ الْقَابس وَ أَضَاءَ الطَّرِیقَ لِلْخَابطِ وَ هُدیَتْ بهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ وَ الْآثَامِ وَ أَقَامَ بمُوضِحَاتِ الْأَعْلَامِ وَ نَیِّرَاتِ الْأَحْکَامِ، فَهُوَ أَمِینُکَ الْمَأْمُونُ وَ خَازنُ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ وَ شَهِیدُکَ یَوْمَ الدِّینِ وَ بَعِیثُکَ بالْحَقِّ وَ رَسُولُکَ إِلَی الْخَلْقِ‏.[/hadith]

پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 188-175

و من خطبة له علیه السّلام علّم فیها الناس الصلاة علی النّبی صلّی اللّه علیه و آله و فیها بیان صفات اللّه سبحانه و صفة النبی و الدّعاء له.

در این خطبه امام علیه السلام طرز فرستادن صلوات و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل او علیهم السلام را به مردم یاد می دهد و در عین حال، بخشی از صفات خداوند سبحان و صفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دعای برای آن حضرت نیز آمده است

.

خطبه در یک نگاه:

این خطبه در واقع از سه بخش تشکیل می شود

:

بخش اوّل: که بسیار کوتاه است، بیان قسمتی از صفات خداوند متعال است که به عنوان مقدّمه برای تقاضای رحمت و درود بر پیامبر صلی الله علیه و آله ذکر شده است

.

بخش دوم: چگونگی درود فرستادن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تعلیم داده شده و بسیاری از صفات آن بزرگوار و خدمات بزرگ و بی مانندی که به جامعه انسانیّت و آیین حق فرمود، ذکر شده است و در واقع گویای این حقیقت است که اگر ما بهترین درود و صلوات را بر آن بزرگوار می فرستیم به خاطر این خدمات بزرگ و بی مانند او است

.

بخش سوم: در برگیرنده مجموعه ای از دعاهای پر معنا درباره آن حضرت است که در ضمن، از خداوند نیز تقاضا شده که رابطه ما با آن بزرگوار همواره برقرار باشد و در بهشت جاویدان در سایه آن حضرت باشیم

.

ای نگهدارنده آسمانهای رفیع:

در این بخش از خطبه امام(علیه السلام) خداوند را به سه صفت از صفات والایش می ستاید، عرضه می دارد: «بار خدایا! ای گستراننده گسترده ها، و ای نگهدارنده آسمان های رفیع، و ای کسی که دلها را با فطرت های ویژه آفریدی: هم آنان که سرانجام به بدبختی گراییدند و هم آنان که سعادتمند شدند.

(اَلّلهُمَّ دَاحِیَ(1) الْمَدْحُوَّاتِ، وَ دَاعِمَ(2) الْمَسْمُوکَاتِ(3)، وَ جَابلَ(4) الْقُلُوب عَلَی فِطْرَتِهَا: شَقِیِّهَا وَ سَعِیدهَا).

جمله اوّل اشاره به آغاز آفرینش آسمانها و زمین است. می دانیم طبق نظریات معروف در میان دانشمندان، جهان هستی و کرات و اجرام آسمانی در آغاز به صورت توده واحدی بوده است که به علل معلوم و نامعلومی از هم جدا شده و گسترش یافته و امروز همچنان رو به گستردگی پیش می رود.

زمین نیز در آغاز زیر آب فرو رفته بود. آب ها تدریجاً در مناطق عمیق و شکاف های زمین قرار گرفتند و خشکی ها پدیدار شدند و با گذشت زمان، گسترش یافتند، تا این که وضع خشکی ها و دریاها تثبیت شد و امروز نیز بر اثر جذب سنگ های آسمانی، زمین به آرامی گستردگی بیشتری پیدا می کند. قرآن می فرماید: «وَ السَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بأَیْد وَ إِنَّا لَمُوسعُونَ * وَ الاَْرْضَ فَرَشْنَاهَا فَنِعْمَ الْمَاهِدُونَ; و ما آسمان را با قدرت بنا کردیم و همواره آن را وسعت می بخشیم و زمین را گستردیم و چه خوب گستراننده ای هستیم»(5).

تعبیر به «دَاعِمَ الْمَسْمُوکَاتِ» اشاره به نگهداری کرات آسمانی اعم از سیّارات و ثوابت و کهکشان ها، بوسیله نیروی جاذبه -که در واقع یک ستون نامریی است- می باشد; نیرویی که چنان آنها را در جای خود نگه می دارد که گاه میلیون ها سال می گذرد و فواصل موجود بین کرات منظومه شمسی، تغییر پیدا نمی کند.

قرآن مجید می گوید: «إِنَّ اللّهَ یُمْسکُ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضَ أَنْ تَزُولاَ وَ لَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَد مِنْ بَعْدهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِیماً غَفُوراً; خداوند آسمان ها و زمین را نگاه می دارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هر گاه منحرف گردند کسی جز او نمی تواند آنها را نگاه دارد، او بردبار و غفور است».(6)

جمله «وَ جـَابلَ الْقُلُوب...» اشاره به علوم فطری و الهی و غرائز و تمایلات ثمربخشی است که خداوند در درون جان انسانها قرار داده; علوم و غرایز و امیالی که به منزله ابزاری هستند که انسان در مسیر تکامل و پیمودن طرق پیشرفت مادّی و معنوی و سیر الی اللّه از آن بهره می گیرد و بدون آنها تلاشها و کوشش هایش یا متوقّف، و یا کم اثر می شود.

ممکن است کسانی از جمله بالا چنین استفاده کنند که خداوند شقاوت و سعادت را ذاتی انسانها قرار داده; گروهی ذاتاً سعادتمندند، و گروه دیگری ذاتاً شقاوتمند; در حالی که جمله بالا چنین مطلبی را القا نمی کند، بلکه می گوید: خداوند به همه انسانها اعم از کسانی که سرانجام سعادتمند، یا شقاوتمند می شوند، علوم فطری و غرائز ضروری را مرحمت فرموده، هر چند گروهی از آن استفاده کرده و مسیر سعادت را با آن طیّ می کنند و گروه دیگری با سوء استفاده، خود را در پرتگاه شقاوت می افکنند، حدیث معروف: «کُلُّ مَوْلُود یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ...; همه انسانها بر فطرت توحید از مادر متولّد می شوند (و انحراف از این فطرت، بر اثر تعلیم و تربیت نادرستی است که بعداً حاصل می شود)»(7) نیز اشاره به همین معنا است.

واضح است که اگر سعادت و شقاوت ذاتی باشد و هرکس مجبور باشد که در همان مسیر از پیش تعیین شده، گام بردارد، آمدن پیامبران و نزول کتاب های آسمانی و تکلیف و مسئولیّت و احکام الهی و ثواب و عقاب، و در یک کلمه، تمام مسایل مربوط به تعلیم و تربیت و آثار و نتایج آن، بی معنا خواهد شد; نه عقل چنین چیزی را می پذیرد و نه شرع.

قرآن مجید می گوید: «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً; ما انسان را به راه صحیح هدایت کرده ایم، خواه شاکر باشد و پذیرا شود و یا کفران کند و رها سازد»(8).

و در جای دیگر می فرماید: «وَ نَفْس وَ مَا سَوَّیهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْویهَا; و قسم به جان آدمی! و آن کس که آن را آفریده (و) منظّم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است»(9).

در واقع راه و چاه و عوامل سعادت و شقاوت را به او نشان داده است، بی آن که او را مجبور به پذیرش چیزی کند، او در پیمودن هر دو راه مختار است و به همین دلیل، در برابر خداوند و وجدان خویش مسئولیّت دارد.


درود بر چنین پیامبری:

امام(علیه السلام) در آغاز این فراز از خطبه، بهترین درود و برکات الهی را نثار روان پاک پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) کرده و آن حضرت را به بیش از بیست وصف از اوصاف برجسته اش، که او را شایسته این درود و صلوات می کند، یاد می فرماید و می گوید: (خداوندا!) «گرامی ترین درودها و افزونترین و پربارترین برکاتت را بر محمد(صلی الله علیه وآله) بنده ات و رسولت بفرست» (اجْعَلْ شَرَائِفَ(10) صَلَوَاتِکَ وَ نَوَامِیَ(11) بَرَکَاتِکَ عَلی مُحَمَّد عَبْدکَ وَ رَسُولِکَ).

صلوات، همان رحمت های الهی است; و برکات، انواع نعمت های پروردگار را شامل می شود و مجموعه صلوات و برکات چنان فراگیر است که هیچ خیر و سعادتی از آن بیرون نخواهد بود.

در این قسمت از سخن امام(علیه السلام)، دو وصف معروف و مهم، که در واقع مهمترین اوصاف پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) است بیان شده: نخست، مسأله عبودیّت و دوم، رسالت.

عبودیّت بزرگترین افتخار یک انسان است که تسلیم محض در برابر خداوند باشد، همه چیز را از آنِ او بداند و چشم و گوش بر امر و فرمانش نهد; حتّی اموالی را که ظاهراً ملک او است، امانت الهی در دست خود بشمرد و حداکثر تلاش را در جلب رضای او انجام دهد و در عین حال خود را به او بسپارد، همان گونه که امیرمؤمنان(علیه السلام) به پیشگاه خداوند عرض می کند: «إِلهی کَفَی بی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَی بی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً; خدایا این عزّت برای من بس است که بنده تو باشم و این افتخار برای من کافی است که تو پروردگار من باشی»(12).

در سومین توصیف به مسأله خاتمیّت اشاره می کند و می فرماید «پیامبری که خاتم پیامبران پیشین بود» (الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ).

در صورتی که (ما) در اینجا به معنای «ذَوِی الْعُقُول» باشد اشاره به پیامبران پیشین است، که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) «خاتم النّبیین» بود. و اگر به معنای «ذوی العقول» نباشد، اشاره به پایان گرفتن شرایع پیشین، به دست پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) است.

و در چهارمین و پنجمین توصیف می فرماید: «کسی که درهای بسته را گشود و حقّ را با حقّ آشکار ساخت» (وَ الْفَاتِحِ لِمَا انْغَلَقَ، وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بالْحَقِّ).

منظور از پیچیدگی ها و درهای بسته، ابواب علوم و دانشها و مسایل پیچیده اخلاقی و اجتماعی انسانها است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با دین و آیین و هدایت های خود، آنها را به روی انسانها باز کرد و منظور از آشکار ساختن حق به حق، ممکن است اشاره به معجزات باشد که حقّانیت پیامبر(صلی الله علیه وآله) را تبیین کرد و یا اشاره به بیانات منطقی او باشد که حقایق را شرح داد و یا اشاره به جنگ ها و غزواتی است که دشمنان حق را کنار زد تا مردم چهره حق را ببینند و یا روشن ساختن حقایق به قرینه یکدیگر می باشد همان گونه که آیات قرآن را به کمک یکدیگر تفسیر می کنند; هیچ مانعی ندارد که تمام معانی چهارگانه فوق، در این جمله جمع باشد.

در ششمین و هفتمین توصیف می فرماید: «همان کسی که غوغای باطل را دفع کرد و حملات گمراهی ها را درهم شکست» (وَ الدَّافِعِ جَیْشَاتِ(13) الاَْبَاطِیلِ، وَ الدَّامِغِ(14) صَوْلاَتِ(15) الاَْضَالِیلِ).

جالب این که در مورد باطل تعبیر به سر و صدا و غوغا می کند (جَیْشات) و در مورد عوامل گمراهی تعبیر به حملات (صولات) که دقیقاً هر کدام منطبق با وضعیّت آنهاست. باطل پر سر و صدا است و عوامل گمراهی نیز، همواره به مردم بی دفاع حمله ور می شوند.

در هشتمین توصیف که در واقع به منزله بیان علّت برای تقاضای این درود وافر و گسترده است، می فرماید: «به دلیل این که با تمام قدرت بار سنگین رسالت را بر دوش کشید» (کَمَا حُمِّلَ فَاضْطَلَعَ(16)).

در اینجا(کما) به منزله تعلیل است و معنای «لاِنَّه» می دهد. در واقع قبول این مسئولیّت بزرگ و تحمّل آن با قوّت و قدرت، یکی از مهمترین ویژگی های پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) است که او را شایسته هر گونه درودی می کند.

در نهمین و دهمین توصیف آمده است که: «آن حضرت به فرمانت قیام نمود و در طریق رضا و خشنودی تو، با سرعت گام بر می داشت» (قَائِماً بأَمْرِکَ، مُسْتَوْفِزاً(17) فِی مَرْضَاتِکَ).

«قیامِ به امر»، اشاره به جدّی گرفتن اوامر الهی است; زیرا انسان برای کارهای جدّی بر می خیزد. به همین دلیل، قیامِ به چیزی، اشاره به برخورد جدّی با آن است.

این دو تعبیر نشان می دهد که آن بزرگوار نه تنها گوش بر فرمان الهی بود، بلکه هر جا رضای او را - حتّی بدون فرمان نیز- کشف می کرد، به سرعت به سوی انجام آن می شتافت.

در یازدهمین و دوازدهمین توصیف می فرماید: در گام هایی که (به سوی انجام اوامر تو) بر می داشت، تردید به خود راه نداد و عقب گرد، نکرد، و عزم و اراده اش به سستی نگرایید» (غَیْرِ نَاکِل(18) عَنْ قُدُم(19)، وَلاَ وَاه فِی عَزْم).

بسیارند کسانی که در تصمیم گیری ها و شروع کار جدّی هستند، ولی در ادامه راه تردید و سستی به خود راه می دهند. مهمّ آن است که انسان از آغاز تا پایان محکم بایستد و به راه خود ادامه دهد. تاریخ پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نشان می دهد که او هرگز در برابر وسوسه ها و فشارها تسلیم نشد و هر پیشنهاد انحرافی را که به آن حضرت کردند، با صراحت ردّ نمود تا آنجا که می فرمود: «اگر خورشید آسمان را در یک دستم بگذارند و ماه را در دست دیگرم، حاضر نیستم مسیر خود را تغییر دهم.»(20)

در سیزدهمین تا پانزدهمین وصف می فرماید: «این در حالی بود که وحی تو را با آگاهی گرفت و عهد تو را پاسداری کرد و در انجام فرمانت (با قدرت و جدّیت) پیش رفت» (وَاعِیاً(21) لِوَحْیِکَ، حَافِظاً لِعَهْدکَ، مَاضِیاً عَلَی نَفَاذ أَمْرِکَ).

سپس آن حضرت در ادامه این سخن، نتیجه تلاش ها و کوشش ها و فداکاری های پیامبر(صلی الله علیه وآله) را، ضمن بیان اوصاف دیگری بازگو می کند، امام(علیه السلام) در شانزدهمین تا هجدهمین وصف می فرماید: «او همچنان در این راه به پیش رفت تا شعله حق را برای طالبانش برافروخت و راه را برای ناآگاهان روشن ساخت، دل هایی که در فتنه ها و گناهان فرو رفته بود، به برکت وجودش هدایت شد» (حَتَّی أَوْرَی(22) قَبَسَ(23) الْقَابس، وَ أَضَاءَ الطَّرِیقَ لِلْخَابطِ،(24) وَ هُدیَتْ بهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ(25) الْفِتَنِ وَ الاْثامِ).

این سخن اشاره به پیشرفت سریعِ اسلام، در تمام جهات و روشن شدن «جزیره عربستان» که مهد کفر و شرک و کانون جهل و جنایت بود، می باشد که هر کس کمترین اطلاعی از تاریخ اسلام داشته باشد، آن را تصدیق می کند و حتّی دشمنان اسلام نیز به آن معترفند.

سپس در نوزدهمین وصف از اوصاف کریمه آن حضرت، می افزاید: «او پرچم های آشکار کننده حق را برافراشت و احکام نورانی اسلام را برپا ساخت» (وَ أَقَامَ بمُوضِحَاتِ الاَْعْلاَمِ، وَ نَیِّرَاتِ الاَْحْکَامِ).

در حقیقت برای اینکه رهروان راه حق گرفتار خطا و اشتباه نشوند و به بیراهه نروند، باید پرچمها و علایم راهنمایی، در جای جای این طریق نصب شود و چراغ های نورانی تمام جادّه را به هنگام تاریکی روشن کند و این همان کاری بود که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) انجام داد و برای هر حقّی نشانه ای قرارداد و پاسدارانی تعیین فرمود.

بسیاری از احکام مانند نمازهای پنج گانه یومیّه و نماز جمعه - با آن مراسم ویژه- و زیارت خانه خدا، نمونه های زنده ای از آن پرچمها و چراغهاست که رهروان این راه را از گمراهی رهایی می بخشد و همچنین احکامی که درباره مسایل اجتماعی و تربیتی و سیاسی و اقتصادی بیان فرموده است.

در پایان این بخش، به پنج صفت دیگر (که با توجّه به صفات گذشته مجموعاً بیست و چهار وصف می شود) به صورت نتیجه گیری از تمام بحث های گذشته اشاره کرده، می فرماید: «آری، او امینِ معتمد و گنجینه دارِ مخزن علوم تو و شاهد و گواه روز رستاخیز، و برانگیخته ات برای بیان حقایق و فرستاده ات به سوی خلایق است.» (فَهُوَ أَمِینُکَ الْمَأْمُونُ، وَ خَازنُ عِلْمِکَ الْمَخْزُونِ، وَ شَهِیدُکَ یَوْمَ الدِّینِ، و بَعِیثُکَ بالْحَقِّ، وَ رَسُولُکَ إِلَی الْخَلْقِ).

این اوصاف پنج گانه، بعضی مقدّمه، و بعضی نتیجه دیگری است. امین خداوند و خزانه دار علم او بودن، مقدّمه ای است برای رسالت به سوی خلق; و مبعوث بودن به حقّ، و گواه روز قیامت بودن، نتیجه این رسالت است.

تعبیر به «امین مأمون» در واقع تاکیدی است بر کمال امانت آن حضرت، و اشاره ای است به مقام عصمت، که از شرایط حتمی نبوّت است، و منظور از «خزانه داربودنِ علم مخزون»، آگاه بودن پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از اسرار غیب است. همان گونه که در جای خود گفته ایم پیامبران و امامان بدون آگاهی از این اسرار نمی توانند رسالت خود را به طور کامل انجام دهند، قرآن مجید نیز می فرماید: «عَالِمُ الْغَیْب فَلاَ یُظْهِرُ عَلَی غَیْبهِ أَحَداً إلاَّ مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُول فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ; خداوند دانای غیب است و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی سازد مگر رسولانی را که برگزیده; و مراقبینی از پیش رو و پشت سر آنها قرار می دهد، تا بداند پیامبرانش رسالت های پروردگار را ابلاغ کرده اند».(26)

جمله «شَهِیدُکَ یَوْمَ الدِّینِ» اشاره به همان است که در قرآن مجید آمده که پیغمبر اکرم (صلی الله علیه وآله) گواه بر اعمال امّت و گواه بر گواهان سایر امّت ها است.

در آیه 143 سوره «بقره» می فرماید: «وَ کَذلِکَ جَعَلْنَاکُم أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شَهَدَاءَ عَلَی النَّاس وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً; و اینگونه شما را امّت میانه ای قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد».

و در آیه 89 سوره «نحل» می خوانیم «وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فی کُلِّ أُمَّة شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسهِمْ وَ جَعَلْنَا بکَ شَهِیداً عَلَی هؤُلاَءِ; بیادآور! روزی را که از هر امّتی گواهی را از خودشان بر آنها برمی انگیزیم و تو را گواه بر آنان قرار می دهیم».

و از آنجا که گواهی دادن، فرع بر علم و آگاهی است، این تعبیرات، دلیل دیگری بر آگاهی پیغمبر از اسرار غیب است.


نکته:

اهمیّت فوق العاده صلوات بر پیامبر(صلی الله علیه وآله):

در خطبه بالا صلوات و درود بسیار پر معنا و پرمحتوا و مستدلّی بر پیغمبراکرم(صلی الله علیه وآله) آمده بود و این مطلب ما را به اهمیّت این مسأله در دستورات اسلامی واقف می سازد.

حقیقت این است که روایات اسلامی اهمیّت فوق العاده ای برای صلوات بر پیامبر ذکر کرده و در منابع شیعه و اهل سنّت ثواب و پاداش فوق العاده ای برای این عمل ذکر شده، به اندازه ای که مایه اعجاب و شگفتی است; که به عنوان نمونه بخشی از این روایات را گلچین کرده، در ذیل از نظر خوانندگان عزیز می گذرانیم، سپس به تحلیلی در این زمینه می نشینیم:

1- در حدیثی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می خوانیم: «أَلصَّلاَةُ عَلَی النَّبیِّ وَ آلِهِ أَمْحَقُ لِلْخَطَایَا مِنَ الْمَاءِ إِلَی النَّارِ و السَّلاَمُ عَلَی النَّبیِّ أَفْضَلُ مِنْ عِتْقِ رِقَاب; صلوات بر پیامبر و آل او گناهان را محو می کند، شدیدتر از آنچه آب، آتش را خاموش می کند و سلام بر پیامبر و آل او افضل است از آزاد کردن بردگان».(27)

2- در حدیثی از امام صادق(علیه السلام) می خوانیم: «إِذَا ذُکِرَ النَّبیُّ فَأَکْثِرُوا الصَّلاَةَ عَلَیْهِ فَإِنَّهُ مَنْ صَلَّی عَلَی النَّبیِّ صَلاَةً وَاحِدَةً صَلَّی اللّهُ عَلَیْهِ أَلْفَ صَلاَة فِی أَلْفِ صَفٍّ مِنَ الْمَلائِکَةِ وَ لَمْ یَبْقَ شَیءٌ مِمَّا خَلَقَهُ اللَّهُ إِلاَّ صَلَّی عَلَی [ذلِکَ] الْعَبْد لِصَلاَةِ اللّهِ عَلَیْهِ وَ صَلاَةِ مَلائِکَتِهِ فَمَنْ لَمْ یَرْغَبْ فِی هَذَا فَهُوَ جَاهِلٌ مَغْرُورٌ قَدْ بَرِئَ اللّهُ مِنْهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَهْلُ بَیْتِهِ; هنگامی که نام پیامبر برده شود بسیار صلوات بر او بفرستید، چرا که هرکس یک صلوات بر پیامبر اکرم بفرستد خداوند هزار صلوات و درود در هزار صفّ از ملائکه، بر او می فرستد، و چیزی از مخلوقات خدا باقی نمی ماند، مگر این که به خاطر صلوات خدا و فرشتگانش بر او صلوات می فرستند و هر کس به چنین پاداش عظیمی علاقه نداشته باشد، جاهل مغروری است که خدا و رسول خدا و اهل بیتش از او بیزارند»(28).

3- در حدیث دیگری از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «کُلُّ دُعَاء مَحْجُوبٌ حَتَّی یُصَلَّی عَلَی النَّبیِّ; هیچ دعایی به اجابت نمی رسد مگر اینکه صلوات بر پیامبر فرستاده شود(29)».

4- باز در حدیث دیگری از همان حضرت می خوانیم: «أَلصَّلاَةُ عَلَیَّ نُورٌ عَلَی الصِّرَاطِ; صلوات بر من نور صراط (در قیامت) است(30)».

5- در حدیث دیگری از امام باقر یا امام صادق(علیهما السلام) نقل شده که فرمود: (مَا فِی الْمِیزَانِ شَیْءٌ أَثْقَلَ مِنَ الصَّلاَةِ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَتُوضَعُ أَعْمَالُهُ فِی الْمِیزَانِ فَتَمِیلُ بهِ فَیَخْرُجُ الصَّلاَةُ عَلَیْهِ فَیَضَعُهَا فِی میزَانِهِ فَتَرَجَّحُ; در ترازوی سنجش اعمال (در قیامت) چیزی سنگین تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نیست، کسانی هستند که اعمالشان را در ترازوی سنجش عمل می گذارند، سبک و ناچیز است سپس صلوات بر آن حضرت را بیرون آورده و بر آن می نهند سنگینی می کند و برتری می یابد».(31)

6- در حدیث دیگری از خود آن حضرت آمده است: «صَلُّوا عَلَیَّ فَإِنَّ الصَّلاَةَ عَلَیَّ زَکَاةٌ لَکُمْ; صلوات بر من بفرستید، چرا که صلوات بر من، باعث نموّ (روح و جان) شما می شود»(32).

7- در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است: «إِذَا کَانَ یَوْمُ الْخَمِیس بَعَثَ اللّهُ مَلاَئِکَةً مَعَهُمْ صُحُفٌ مِنْ فِضَّة وَ أَقْلاَمٌ مِنْ ذَهَب یَکْتُبُونَ یَوْمَ الْخَمِیس وَ لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ أَکْثَرَ النَّاس عَلَیَّ صَلاَةً; روز پنج شنبه که می شود خداوند فرشتگانی را با لوح هایی از نقره و قلمهایی از طلا می فرستد تا نام کسانی را که روز پنج شنبه و شب جمعه بیشتر از همه بر من صلوات می فرستند، بنویسند(33)».

8- در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام) از پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) چنین نقل شده است که روزی به علی(علیه السلام) فرمود: «أَلاَ أُبَشِّرُکَ؟ قَالَ: بَلَی بأَبی أَنْتَ وَ أُمِّی فَإِنَّکَ لَمْ تَزَلْ مُبَشِّراً بکُلِّ خَیْر. فَقَالَ: أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ آنِفاً بالْعَجَب. فَقَالَ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ: وَ مَا الَّذی أَخْبَرکَ یَا رَسُولَ اللّهِ؟ قَالَ: أَخْبَرَنِی أَنَّ الرَّجُلَ مِنْ أُمَّتِی إِذَا صَلَّی عَلَیَّ فَأَتْبَعَ بالصَّلاَةِ عَلَی أَهْلِ بَیْتِی فُتِحَتْ لَهُ أبْوَابُ السَّمَاءِ وَ صَلَّتْ عَلَیْهِ الْمَلاَئِکَةُ سَبْعِینَ صَلاَةً وَ أَنَّهُ إِنْ کَانَ مِنَ الْمُذْنِبینَ تَحَاتُّ عَنْهُ الذُّنُوبُ کَمَا تَحَاتُّ الْوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ; آیا به تو بشارت بدهم؟ علی(علیه السلام) عرض کرد: آری پدر و مادرم فدایت، تو همیشه بشارت دهنده به همه نیکی ها بوده ای. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: جبرئیل الآن از چیز عجیبی به من خبر داد، امیرمؤمنان(علیه السلام)پرسید: چه خبری داده، ای رسول خدا؟ فرمود: به من خبر داد که یکی از امّت من هنگامی که صلوات بر من می فرستد و به دنبال آن صلوات بر اهل بیتم; درهای آسمان به روی او گشوده می شود و فرشتگان هفتاد صلوات بر او می فرستند و اگر از گنه کاران باشد، گناهانش فرو می ریزد آن گونه که برگها از درختان می ریزند(34)».

9- در حدیث دیگری از همان حضرت آمده است: «أَکْثِرُوا الصَّلاَةَ عَلَیَّ فَإِنَّ اللّهَ وَکَّلَ بی مَلَکاً عِنْدَ قَبْرِی فَإِذَا صَلَّی عَلَیَّ رَجُلٌ مِنْ أُمَّتِی قَالَ ذَلِکَ الْمَلَکُ یَا مُحَمَّدُ: إِنَّ فُلاَنَ بْنَ فُلاَن صَلَّی عَلَیْکَ السَّاعَةَ; زیاد صلوات بر من بفرستید; چرا که خداوند فرشته ای را نزد قبر من مأمور ساخته که هر فردی از امّت من، صلوات بر من بفرستد آن فرشته می گوید: فلان کس، فرزند فلان، هم اکنون بر تو صلوات فرستاد».(35)

10- در حدیثی از امام باقر(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) چنین نقل شده است: «مَنْ صَلَّی عَلَیَّ إِیمَاناً وَاحْتِسَاباً إِسْتَأْنَفَ الْعَمَلَ; هر کس از روی ایمان و به خاطر خداوند، بر من صلوات بفرستد (تمام گناهانش بخشوده خواهد شد و) اعمال خود را از نو آغاز می کند(36)».

11- نه تنها به هنگام ذکر نام پیامبر(صلی الله علیه وآله) باید صلوات بر او فرستاد، بلکه به هنگام نوشتن نیز تأکید شده است که صلوات را بنویسند; آن گونه که در حدیثی از پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) می خوانیم: «مَنْ صَلَّی عَلَیَّ فِی کِتَاب لَمْ تَزَلِ الْمَلاَئِکَةُ تَسْتَغْفِرُ لَهُ مَادَامَ اسْمِی فِی ذلِکَ الْکِتَاب; کسی که در نوشته ای صلوات بر من بنویسد، فرشتگان - مادامی که اسم من در آن نوشته است- برای او استغفار می کنند(37)».

12- عایشه از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَلْقَی اللّهَ غَداً رَاضِیاً فَلْیُکْثِرِ الصَّلاَةَ، عَلَیَّ; کسی که دوست دارد خدا را فردای قیامت ملاقات کند در حالی که از او خشنود باشد، پس زیاد بر من صلوات بفرستد(38)».

کوتاه سخن این که روایات بسیار فراوانی در این زمینه نقل شده، که از اهمیّت فوق العاده صلوات و درود بر پیامبر و آل حکایت می کند، به گونه ای که در کمتر عملی از اعمال، این همه ثواب و فضیلت دیده می شود و آنچه ما در احادیث دوازده گانه بالا آوردیم، در واقع بخش کوچکی از آن است.


پاسخ به چند سؤال:

1- این همه اهمیّت برای چیست؟

در اینجا قبل از هر چیز، این سؤال پیش می آید که این همه اهمیّت برای چیست؟ و چه فلسفه ای در صلوات بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نهفته شده است؟

در پاسخ این سؤال می توان گفت که نخستین فلسفه آن این است که پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و مقام شامخ او فراموش نشود، و لازمه آن این است که اسلام و برنامه های اسلامی متروک نمی شود و به این ترتیب ادامه صلوات بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) رمز بقای اسلام و نام مبارک او است.

دیگر این که این صلوات و درود سبب می شود که ما به مقام والای آن حضرت بیشتر آشنا شویم و از اخلاق و اعمال و صفاتش الگو بگیریم و لذا از بعضی از تعبیرات استفاده می شود که صلوات بر آن حضرت، باعث پاکیزگی اخلاق و طهارت اعمال و ریزش گناهان ما می شود; چنان که در زیارت جامعه می خوانیم: «وَ جَعَلَ صَلاَتَنَا عَلَیْکُمْ وَ مَا خَصَّنَا بهِ مِنْ وِلاَیَتِکُمْ طِیباً لِخُلْقِنَا وَ طَهَارَةً لاَِنْفُسنَا وَ تَزْکِیَةً لَنَا وَ کَفَّارَةً لِذُنُوبنَا; خداوند صلوات ما را بر شما (پیامبر و آل پیامبر) و ولایت ما را نسبت به شما، سبب پاکیزگی اخلاق، طهارت نفوس و نموّ و رشد معنوی و کفّاره گناهان ما قرار داده است»(39).

در روایات متعدّد دیگری نیز اشاره به بخشودگی گناهان، به هنگام درود بر پیامبر و آل او شده است.

از طرفی صلوات و درود بر پیامبر و آل او، رحمت تازه الهی را بر روح پاک آنها فرو می فرستد و از آنجا که آنها منبع فیض اند، از سوی آنها به امّت نیز سرازیر می شود بنابراین، درود و رحمت بر آنها، در واقع درود و رحمت بر خود ما است.

اضافه بر این، فرستادن صلوات و درود بر آن بزرگواران، نوعی حق شناسی و قدردانی و تشکّر از زحماتی است که برای هدایت امّت کشیده اند و بی شکّ این حقّ شناسی و قدردانی اجر و پاداش الهی دارد.

2- آیا صلوات بر پیامبر برای او اثری دارد؟

سؤال دیگری که در اینجا مطرح است این است که آیا صلوات و درود بر پیامبر و آل او، در مقام و منزلت آنها اثر دارد؟

گاه بعضی از ناآگاهان می گویند: هیچ اثری ندارد چون آنها به مقاماتی که باید برسند، رسیده اند; ولی سستی این سخن با توجّه به این که سیر تکاملی انسان هیچ حدّ و مرزی را نمی شناسد و به سوی نامتناهی پیش می رود، آشکار می شود و لذا با صراحت در بعضی از دعاها که در تشهّد و غیر آن خوانده می شود، عرضه می داریم: «وَارْفَعْ دَرَجَتَهُ; درجه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را بالاتر از آنچه هست، بالا ببر».(40)

از این رو، قرآن مجید نیز با صراحت می گوید: «إِنَّ اللّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً; خدا و فرشتگانش بر پیامبراکرمدرود و رحمت می فرستند، ای کسانی که ایمان آورده اید بر او درود بفرستید و سلام گویید و تسلیم (فرمان او) باشید»(41).

تعبیر به فعل مضارع (یُصَلُّونَ) دلیل بر ادامه این رحمت است و به یقین هر مسلمانی که سخن از توحید و اسلام می گوید، رحمت تازه ای برای بنیانگذار این آیین نوشته می شود و این رحمت با انجام اعمال او نیز تداوم می یابد، چرا که این سنّت های حسنه را او بنیان نهاد.

3- با چه الفاظی درود بفرستیم؟

سؤال دیگری که در اینجا مطرح است، این است که چگونه و با چه الفاظی باید بر آن حضرت صلوات فرستاد؟

در این زمینه نیز روایات متعدّدی از طرق شیعه و اهل سنّت به ما رسیده و در همه آنها تأکید شده است که باید آل محمّد(علیهم السلام) به هنگام فرستادن صلوات ذکر شوند، که ما در اینجا به ذکر چند روایت از طرق اهل سنّت، بسنده می کنیم:

در «الدّر المنثور» از «صحیح بخاری» و «مسلم» و «ابو داود» و «ترمذی» و «نسائی» و «ابن ماجه» و «ابن مردویه» و گروه دیگری، از «کعب بن عجره» نقل شده که مردی خدمت پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض کرد: «أَمَّا السَّلاَمُ عَلَیْکَ فَقَدْ عَلِمْنَاهُ فَکَیْفَ الصَّلاَةُ عَلَیْکَ; سلام بر تو را می دانیم چگونه است، امّا صلوات و درود بر تو باید چگونه باشد؟» پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود بگو: «أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ عَلَی آلِ مُحَمَّد کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْراهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ. أَلّلهُمَّ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّد وَ علی آلِ مُحَمَّد کَمَا بَارَکْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ».

نویسنده تفسیر «الدّر المنثور» اضافه بر حدیث فوق، هیجده حدیث دیگر نقل کرده که در همه آنها تصریح شده که «آل محمّد» را باید به هنگام صلوات ذکر کرد; این احادیث از کتب مشهور و معروف اهل سنّت از گروهی از صحابه از جمله «ابن عبّاس»، «ابوسعید خدری»، «ابوهریره»، «طلحه»، «ابومسعود انصاری»، «بریده»، «ابن مسعود»، «کعب بن عجره» و «امیرمؤمنان علی(علیه السلام)» نقل شده است(42)

در «صحیح بخاری»(43) روایات متعدّدی در این زمینه نقل شده و در «صحیح مسلم»(44) نیز، دو روایت آمده است و جالب این که در «صحیح مسلم» با آن که در احادیث فوق چند بار «محمّد و آل محمد»، با هم ذکر شده، عنوانی را که برای این باب انتخاب کرده «باب الصّلاة علی النّبی صلّی اللّه علیه و سلّم» (بدون ذکر آل) می باشد!

این نکته نیز لازم به یادآوری است که در بعضی از روایات اهل سنّت و بسیاری از روایات شیعه، حتّی کلمه «عَلَی» میان «محمّد و آل محمّد» فاصله نشده است و کیفیّت صلوات به این صورت است: «اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد».

این سخن را با حدیثی از «صواعق ابن حجر»(45) پایان می بریم. او نقل می کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «لاَتُصَلُّوا عَلَیَّ الصَّلاَةَ الْبَتْرَاءَ! فَقَالُوا: وَ مَا الصَّلاَةُ الْبَتْرَاءُ؟ قَالَ: یَقُولُونَ: «أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد» وَ تُمْسکُونَ; بَلْ قُولُوا: أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد; هرگز صلوات ناقص و ناتمام بر من نفرستید! عرض کردند: صلوات ناقص و ناتمام چیست؟ فرمود: اینکه فقط بگوئید: «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد» سپس امساک کنید، بلکه بگوئید: (أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ آل مُحَمَّد)».

در جلد اوّل کنز العمّال نیز روایات متعدّدی در این زمینه دیده می شود.

4- صلوات و درود واجب است، یا مستحب؟

سؤال دیگر این که آیا صلوات فرستادن بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) واجب است یا مستحبّ؟ ظاهر آیه شریفه پنجاه و شش سوره احزاب (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ... .) وجوب است; زیرا می دانیم امر، ظاهر در وجوب می باشد مگر این که قرینه ای بر خلاف آن قائم شود و در این آیه خداوند امر به صلوات و سلام بر پیامبر کرده است; بنابراین، حدّاقل لازم است یک بار بر آن حضرت صلوات و درود و سلام فرستاد; این در حالی است که مشهور فقهای شیعه و جمعی از فقهای اهل سنّت معتقد به وجوب صلوات در تشهّد هستند.

«ابن قُدامه» فقیه معروف اهل سنّت در کتاب «المغنی» می گوید: در تشهّد اوّل، باید بر پیامبر صلوات بفرستد و بگوید: «أَللّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ عَلَی آلِ مُحَمَّد کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ... وَ هِیَ واجبةٌ فی صحیح الْمَذْهَب وَ هُو قول الشّافعی و اِسحاق...; صلوات فرستادن بر پیامبر و آلش در فتوای صحیح واجب است و «شافعی» و «اسحاق» نیز بر همین عقیده اند». سپس از «ابن راهویه» (از فقهای اهل سنّت) نقل می کند: «لو أنّ رجلاً ترک الصَّلاَة عَلَی النّبی(صلی الله علیه وآله) فِی التشهّد بَطَلَتْ صَلاَتُهُ; اگر کسی صلوات بر پیامبر را در تشهّد ترک کند، نمازش باطل است» سپس می افزاید: ظاهر مذهب «احمد» (امام معروف اهل سنّت) نیز وجوب آن است.(46)

نویسنده کتاب «التّاج الجامع للاصول» (شیخ منصور علی ناصف) در ذیل آیه پنجاه و شش سوره احزاب (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ...) تصریح می کند که ظاهر آیه این است که صلوات و سلام، بر پیامبر اکرم واجب است و این سخن مورد اتّفاق علما می باشد(47).

5- مفهوم واقعی صلوات

آخرین سؤالی که در اینجا مطرح است این است که مفهوم صلوات چیست؟

معروف در میان علما و دانشمندان این است که صلوات اگر از سوی خداوند باشد به معنای رحمت است و اگر از سوی فرشتگان و انسانها باشد به معنای طلب رحمت است. یا به تعبیری که در روایت امام کاظم(علیه السلام) آمده است در پاسخ این سؤال که معنای صلوات خدا و ملائکه و مؤمنان در آیه شریفه «إِنَّ اللّهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبیِّ...» چیست؟ فرمود: «صَلاَةُ اللّهِ رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ صَلاَةُ الْمَلاَئِکَةِ تَزْکِیَةٌ مِنْهُمْ لَهُ، وَ صَلاَةُ الْمُؤْمِنینَ دُعَاءٌ مِنْهُمْ لَهُ; صلوات خداوند رحمتی از ناحیه او است و صلوات ملائکه، تقدیس و پاک شمردن آنها است نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) و صلوات مؤمنین، دعا و تقاضای رحمت است از آنها برای پیامبر(صلی الله علیه وآله)».(48)

بعضی معتقدند تمام این معانی به یک اصل باز می گردد و آن ثنای جمیل است خواه به صورت فرستادن رحمت بوده باشد، یا تقدیس و پاک شمردن، و یا تقاضای رحمت، که هر کس به مقتضای حال خودش آن را انجام می دهد.(49)

و از آنجا که ریشه اصلی این لغت، «صَلْی» (بر وزن سعی) به معنای در آتش افکندن، یا سوختن و برشته شدن در آتش است، بعضی معتقدند که صلوات به معنای دور کردن آتش عذاب الهی است، که نتیجه آن رحمت یا تقاضای رحمت است; ولی بعضی میان «صَلْو» که به اصطلاح ناقص واوی است، با «صَلْی» که ناقص یایی است، فرق گذاشته اند و معنای اخیر را مربوط به «صَلْی» دانسته اند و معانی قبل را مربوط به «صَلْو». (دقّت کنید!)

به هر حال، تمام اینها نشان می دهد که با هر صلوات و سلامی که به پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرستاده می شود، رحمت تازه ای بر روان پاک او نازل می گردد و بعید نیست که این رحمت از ناحیه آن منبع عظیم الهی، به سوی امّتش نیز سرازیر شود. از همین رو صلوات و درود بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) مایه رحمت و پاکی و آمرزش برای خود انسان است.

درباره اینکه منظور از آل محمّد(صلی الله علیه وآله) همان اهل بیت، یعنی فرزندان او هستند به خواست خدا در ذیل خطبه 239 بحث خواهیم کرد. در جلد اوّل همین شرح، ذیل خطبه دوّم صفحه 303 نیز اشاره ای به این معنا داشتیم.(50)


پی نوشت:

  1. «داحی» از مادّه «دَحْو» (بر وزن محو) به معنای گسترش دادن است و «دَحْوُ الاَْرْض» اشاره به زمانی است که خشکی ها تدریجاً از زیر آب بیرون آمدند و گسترش یافتند.

  2. «داعم» از مادّه «دَعْم» (بر وزن فهم) به معنای صاف کردن کژی ها است و از همین رو، واژه «دعامه» به معنای ستون به کار می رود.

  3. «مسموکات» از مادّه «سَمْک» (بر وزن سقف) به معنای برپا کردن و بلند نمودن است و به همین جهت این واژه بر سقف نیز اطلاق می شود.

  4. «جابل» از مادّه «جَبْل» (بر وزن جبر) به معنای آفریدن است. 

  5. سوره ذاریات آیات 47-48.

  6. سوره فاطر، آیه 41. 

  7. مضمون این حدیث در روایات متعددی آمده است که شاید بالغ بر «بیست» حدیث می شود و مرحوم «علاّمه مجلسی» آنها را در بحار الانوار، جلد 3، کتاب التوحید، صفحه 276 تا 281 آورده است.

  8. سوره دهر، آیه 3. 

  9. سوره شمس، آیات 7-8.

  10. «شَرائف» جمع «شریفه» به معنای با ارزش است.

  11. «نَوامی» جمع «نامیه» از مادّه «نموّ» به معنای رشد و افزایش است. 

  12. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 400. 

  13. «جَیْشات» جمع «جَیْشَة» از مادّه «جَیْش» (بر وزن عیش) به معنای جوش و خروش است و به همین جهت، به لشکر که دارای جنب و جوش فراوانی است «جیش» گفته می شود.

  14. «دامغ» از مادّه «دَمْغ» (بر وزن ضَرب) به معنای کوبیدن سر، و شکستن جمجمه است.

  15. «صَوْلات» جمع «صَوْله» به معنای حمله کردن برای چیره شدن است و در مورد گاز گرفتن شتر نیز این واژه به کار می رود.

  16. «اِضْطَلَعَ» از مادّه «اِضطِلاع» به معنای قوّت و قدرت داشتن بر انجام کاری است. در اصل از مادّه «ضِلع» (بر وزن جسم) به معنای دنده گرفته شده که استخوانی است مقاوم در مقابل حوادث مختلف، سپس مادّه «ضَلْع» (بر وزن منع) به معنای قوّت و قدرت یافتن اطلاق شده است.

  17. «مُسْتَوفِز» از مادّه «استیفاز» به معنای عجله کردن و سرعت نمودن است. 

  18. «ناکل» از مادّه «نُکول» به معنای بازگشت نمودن و ترسیدن است.

  19. «قُدُم» در اینجا معنای مصدری دارد و به معنای تقدّم یافتن و پیشروی کردن است.

  20. کامل ابن اثیر، جلد 1، صفحه 489. (این سخن در سیره ابن هشام و تاریخ طبری نیز آمده است).

  21. «واعی» از مادّه «وَعْی» (بر وزن وقت) به معنای درک کردن و فهمیدن و حفظ کردن چیزی است. 

  22. «أوْری» از مادّه «وَرْی» (بر وزن نفی) به معنای روشن شدن آتش است. بنابراین، «اَوْری» که فعل متعدّی است، به معنای بر افروختن می آید.

  23. «قَبَس» (بر وزن قفس) به معنای آتش مختصری است که از مجموعه ای جدا می شود.

  24. «خابط» از مادّه «خَبْط» (بر وزن ضبط) به معنای حرکت کردن در مسیر نادرست است و همچنین به معنای عدم تعادل به هنگام راه رفتن یا برخاستن آمده است.

  25. «خَوضات» جمع «خوضه» از مادّه «خوض» (بر وزن حوض) در اصل به معنای وارد شدن تدریجی در آب و راه رفتن و شنا کردن در آب است. سپس به عنوان کنایه به معنای ورود یا شروع به کار، یا سخنان زشت و ناپسند آمده است. 

  26. سوره جنّ، آیات 26-28.

  27. ثواب الاعمال صدوق، ص 185. 

  28. بحار الانوار، جلد 17، ص 30.

29 و 30. کنز العمّال، جلد 1، صفحه 490، شماره 2153 و 2149.

  1. وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 1210 (باب 34 از ابواب ذکر).

  2. کنز العمّال، جلد 1، صفحه 494، شماره 2182.

  3. کنز العمّال، جلد 1، شماره 2177. 

  4. شرح علاّمه خویی بر نهج البلاغه، جلد 5، صفحه 214-215.

  5. کنزالعمّال، جلد 1، صفحه 494، شماره 2181.

  6. وسائل الشیعة، جلد 4، صفحه 1213 (باب 34 از ابواب الذّکر).

  7. کنز العمّال، جلد 1، صفحه 507، حدیث 2243. 

  8. کنز العمّال، جلد 1، صفحه 504، حدیث 2229. 

  9. زیارت جامعه کبیره.

  10. وسائل الشیعه، جلد 4، صفحه 989، باب کیفیّة التشهّد. 

  11. سوره احزاب، آیه 56. 

  12. تفسیر الدّر المنثور، جلد 5، صفحه 216 به بعد، (ذیل آیه 56 سوره احزاب).

  13. صحیح بخاری، جلد 6، صفحه 151، در تفسیر سوره احزاب.

  14. صحیح مسلم، جلد 1، صفحه 305، باب الصلاة علی النبی(صلی الله علیه وآله).

  15. صواعق ابن حجر، صفحه 144. 

  16. المغنی، جلد 1، صفحه 579. 

  17. التّاج الجامع للاصول، جلد 5، صفحه 143.

  18. تفسیر نور الثقلین، جلد 4، صفحه 302، شماره 221 (ذیل آیه 56 سوره احزاب).

  19. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، مادّه «صلو» (با اقتباس و نقل به معنا).

سند خطبه: این خطبه را گروه زیادی نقل کرده اند که عده ای از آنها قبل از «سید رضی» رحمة الله علیه می زیسته اند: از جمله در «صحیفه علویه» و در «تذکره ابن جوزی» و در «الامالی بغدادی» و «غریب الحدیث ابن قتیبه» و «الغارات ثقفی» آمده است و بعضی جمله هایی از آن را ذکر و تفسیر کرده اند مانند «ابن اثیر» در «نهایه»، «زمخشری» در «فائق» و «ابن منظور» در« لسان العرب»(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 70

).