[hadith]و من خطبة له (علیه السلام) فی ذم أهل العراق و فیها یوبّخُهم علی ترک القتال و النصر یکاد یتم ثم تکذیبهم له‏:

أَمَّا بَعْدُ، یَا أَهْلَ الْعِرَاقِ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ کَالْمَرْأَةِ الْحَامِلِ حَمَلَتْ، فَلَمَّا أَتَمَّتْ أَمْلَصَتْ وَ مَاتَ قَیِّمُهَا وَ طَالَ تَأَیُّمُهَا وَ وَرِثَهَا أَبْعَدُهَا. أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَتَیْتُکُمُ اخْتِیَاراً وَ لَکِنْ جِئْتُ إِلَیْکُمْ سَوْقاً. وَ لَقَدْ بَلَغَنِی أَنَّکُمْ تَقُولُونَ عَلِیٌّ یَکْذبُ! قَاتَلَکُمُ اللَّهُ تَعَالَی، فَعَلَی مَنْ أَکْذبُ؟ أَعَلَی اللَّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بهِ، أَمْ عَلَی نَبیِّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ. کَلَّا وَ اللَّهِ لَکِنَّهَا لَهْجَةٌ غِبْتُمْ عَنْهَا وَ لَمْ تَکُونُوا مِنْ أَهْلِهَا. وَیْلُ أُمِّهِ کَیْلًا بغَیْرِ ثَمَنٍ لَوْ کَانَ لَهُ وِعَاءٌ، "وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ‏".[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحة 422-416

از خطبه های امام (ع) است در مذمت مردم عراق. 

شرح:

این خطبه پس از جنگ صفّین و بدو منظور از حضرت صدور یافته است:

1-  توبیخ کوفیان بدلیل ترک جنگ و تن دادن به ذلّت حکمیّت با وجودی که پیروزی، نزدیک بود. امام (ع) با تشبیه کردن آنها به زن آبستن، این مقصود را به بهترین وجهی بیان داشته اند. و با ذکر پنج ویژگی توبیخ و سرزنش آن ها را کامل کرده اند. 

الف: آمادگی ابتدایی کوفیان را برای جنگ با دشمن، به استعداد و آمادگی آن زن برای زاد و ولد کردن تشبیه کرده اند جهت تشبیه در هر دو مورد آمادگی است. 

ب: نزدیک بودن پیروزی را، به نزدیکی وضع حمل، و به پایان رساندن مشقت بارداری مانند کرده است. 

ج: خودداری اصحابش را از جنگ با دشمن، با توجّه به نزدیکی پیروزی، به سقط جنین که خلاف انتظار است تشبیه کرده است. خودداری از جنگ، با روشن شدن علایم پیروزی، امری بر خلاف عادت و عرف عقلاست، چنان که پس از نه ماه انتظار تولّد، سقط جنین بر خلاف عادت و عرف زنان است. 

د: عدم اطاعت از رهبر و نافرمانی و بدین سبب دچار ذلّت و خواری شدن و به رنج، تفرقه و سرکوب گرفتار آمدن آنان را به زنی که سرپرستش را از دست بدهد و دچار غربت و تنهایی شود تشبیه کرده است زیرا جمعیّت بی پیشوا گرفتار ضعف و زبونی می شود، چنان که زن بی قیّم و سرپرست گرفتار همه نوع رنج و زحمت می شود. 

ه: تسلّط دشمن بر کوفیان و ربودن مال و منالشان را به دلیل کوتاهی در امر مقاومت و دفاع از حق، به زنی که فرزند و شوهرش قبل از او مرده اند، و میراث بر، نزدیکی ندارد تشبیه کرده است. بدین شرح که ارث چنان زنی را میراث بران دور می برند. و با عدم مقاومت صحیح کوفیان، حیثیّت، مال و منالشان به دست دشمنان خواهد افتاد. 

امام (ع) یاران بیوفایش را در ویژگیهای یاد شده، به چنان زنی تشبیه کرده و توبیخ آن را با این صفات به کمال رسانده است و سپس آنان را به ناراحتیی که از دست آنها می کشد آگاه می سازد، بدین شرح که برای رسیدن به مقام یا جاه و جلالی به سوی کوفیان نیامده است، بلکه ضرورت اجتماعی و پیشامدهای ناگوار او را به عراق کشانده است. حقیقت نیز همین بود که آن بزرگوار شهر مدینه که محلّ هجرت و منزلگاه رسول و خوابگاه ابدیش بود، جز بضرورت پیکار با مردم بصره رها نکرد. و در این رابطه به همراهی مردم کوفه نیازمند بود. چه سپاهیان حجاز در برابر شورشیان بصره اندک بودند آشوب طلبی مردم شام «قاسطین» به فتنه و آشوب بصره پیوسته شد، و حضرت را ناگزیر بماندن در کوفه کرد.

بعضی از راویان «سوقا» در کلام حضرت را «شوقا» با شین قرائت کرده اند. در این صورت معنای جمله چنین خواهد شد: «از روی شوق و علاقه به سوی شما نیامده ام.»

2-  سرزنش مردم کوفه، به لحاظ این که شنیده بود، آنها توهّمات فاسدی داشته، از روی جهل و نادانی و کوتاه اندیشی و صدور حکمتهای مفید از جانب آن بزرگوار وی را به دروغ گوئی متّهم کرده اند. با این عبارت کوفیان را مورد توبیخ شدید قرار داده است: «به من خبر رسیده است که شما می گویید علی دروغ می گوید» شرح ما وقع از این قرار بود که عدّه ای منافق صحابه نما در کوفه وجود داشتند که در کارهای حضرت اخلال می کردند. آنها هنگامی که شنیدند امام (ع) از یک سری وقایع و اتفاقات آینده مانند جنگ با ناکثین، قاسطین و مارقین خبر می دهد، و سرنوشت خوارج نهروان بخصوص از ذو الثدیه، یعنی شخصی از خوارج که یک دستش بمانند پستان زنی بود، اطّلاع داده و این اخبار غیبی را به رسول خدا (ص) نسبت می دهد، در بین مردم شایع کردند که علی (ع) در بیان این امور و نسبت آنها به رسول خدا (ص) دروغ می گوید زیرا اخبار غیبی، چیزی است که عوام مردم آن را درک نمی کنند و جز علماء و دانشمندان این اسرار را نمی فهمند. 

منافقین نه تنها پشت سر امام (ع) اهانت و وی را به دروغگویی متّهم می کردند، بلکه گاهی رویاروی آن بزرگوار نشسته، نسبت به آن حضرت جسارت روا می داشتند. 

روایت شده است آن روزی که حضرت فرمود: «اگر جایگاه قضاوتی برای من ترتیب دهند، میان اهل تورات به توراتشان و میان پیروان انجیل به انجیلشان و میان مسلمین به قرآنشان داوری می کنم، به خدا سوگند هیچ آیه ای نیست که: در صحراء، دریا، کوه و دشت و زمین و آسمان، نزول یافته باشد، جز این که من می دانم در باره چه کسی و یا چه چیزی نزول یافته است» مرد منافقی از پای منبر گفت: سر و کار علی با خدا چه ادّعای دروغی نقل شده است هنگامی که فرمود: «قبل از فقدان من از حوادث آینده سؤال کنید. 

آگاه باشید به خدا سوگند، فتنه فراگیر، پیاده نظام خود را بر منطقه زندگی شما بسیج، و همه سرکشان را در زیر گامهای خود مهار خواهد کرد. چه فتنه عظیمی که آتشش با هیزم خشک و فراوانی شعله ور می شود و از سمت شرق هجوم خود را آغاز و تا اطراف دجله و فرات کشیده خواهد شد، و در آن بلای سخت زمین بر شما تنگ می شود، و راهی برای فرار به آسمان ندارید. سرگشته و حیران، ورد زبانتان در باره گمشده ها این خواهد بود: آیا مرد کشته شد و یا آواره گردید.» سخن حضرت که بدینجا رسید گروهی از پای منبر گفتند: شگفتا سر و کار پدرش با خدا. این دروغگو چه فصیح و روشن صحبت می کند. 

ممکن است این خبر غیبی حضرت اشاره به هجوم مغول و قتل و غارت آنها داشته باشد. 

امام (ع) با اتّهام منافقین بدو طریق مقابله می کند به شرح زیر:

1-  آنها را نفرین می کند، که خداوند به کیفر قتل سزایشان دهد، بخوبی روشن است، هر کس را خدا بکشد، از رحمت حق به دور و دچار عذابی سخت خواهد شد. 

2-  ادّعای منافقین و تهمت زنان را با تجزیه و تحلیل، منطقی و برهان پاسخ داده می فرمایند. «در آنچه به شما خبر می دهم، از جانب خدا و رسول است. اگر گفته من دروغ باشد، لزوما یا باید به خدا دروغ بسته باشم و یا به رسول خدا به خدا دروغ نمی بندم. چون اول مؤمن به او بوده ام پس نمی توانم اوّل دروغزن بر او باشم. به رسول خدا هم دروغ نمی بندم، چون اوّل تصدیق کننده و پیرو او بوده ام.» با این توضیح روشن می شود که منافقین دروغ می گویند. 

قوله علیه السلام: «کلّا و اللّه...»،

این جمله حضرت نتیجه همان برهان فوق است که توضیح داده شد. یعنی پس از ردّ ادّعای منافقین ثابت می شود که اتّهام آنها وارد نبوده و ادّعایشان باطل محض است. 

قوله علیه السلام: «و لکنّها لهجة رغبتم عنها و لم تکونوا من اهلها»، 

در عبارت فوق حضرت علّت ادّعای باطل و فاسدشان را توضیح می دهند و آن این که، آنچه امام (ع) راجع به حوادث آینده گفته و به آنها خبر می دادند. بالاتر از ادراک ضعیف و ناتوان آنها بود چه درک منافقین جاهل، به مثابه درک حیوانات بود، و برای فهم اسرار و رموز جهان آمادگی نداشتند. 

منظور از «لهجة» در عبارت امام (ع) همین اقوال و اسرار و رموز و مقصود از غیبت آنها ناتوانی درک و اندیشه آنان از دریافت مطلب و یا حضور نداشتن منافقین در نزد رسول خدا (ص)، به هنگام بیان حقایق می باشد. 

با توضیح مطلب به خوبی روشن گردید که خرد منافقین و امثال آنها، تحت سلطه پندارهای واهی قرار داشت و خیالات واهی و نادرست آنان را، به تکذیب حق و انکار آن وا می داشت بدیهی است که در چنین صورتی امام را تصدیق نکرده، و از توهّمات و پندارهای غلط و نارسای خود تبعیت کنند و امام (ع) را بدروغگوئی متّهم کنند. 

درگیری امیر مؤمنان (ع) با منافقین کوفه، شبیه و نمودی از رفتار منافقین مدینه با پیامبر (ص) بود. منافقین مدینه رسول خدا (ص) را بسختی آزرده خاطر داشتند، چنان که کوفیان با علی (ع) چنین رفتاری می کردند. 

قوله علیه السلام: «ویل امّه ....»،

کلمه «ویل» در لغت عرب به معنای دعای به شرّ و یا خبر دادن از امر شرّ است و چون «ویل» به کلمه «امّ» اضافه گردد، نفرین مادر برای از دست دادن فرزندانش می باشد. 

برخی گفته اند کلمه «ویل» برای خواست آمرزش به کار می رود، بعضی دیگر آن را در تعجّب و بزرگ شمردن امور، استعمال کرده اند. مناسب مقام معنای اول است. 

و قوله علیه السلام: «کیلا بغیر ثمن...»، 

این فرموده حضرت اشاره دارد به اخلاق پسندیده و دستور العمل های مفیدی که بدون چشمه است و تقاضای اجر و مزدی، امام (ع) در اختیار آنها قرار می داد. ولی آن مردم حقایق را نمی فهمیدند و جانهای خود را به دلیل نداشتن آمادگی لازم برای پذیرفتن، پاک و منزّه نمی ساختند. بنا بر این نفسشان قابلیّت فراگیری آن حقایق را نداشت. 

امام (ع) لفظ «کیل» را به عنوان استعاره به کار برده، کنایه از فراوانی و کثرت پند و اندرز و ارشاد است بدین معنی که پیمانه تبلیغ و ارشاد را پر و لبریز کردم، امّا مفید نیفتاد. لفظ «کیلا» به عنوان مفعول مطلق تاکیدی که فعلش حذف می شود به کار رفته است. 

با تشریح و در نظر گرفتن این معنی برای این قسمت از کلام امام (ع) محتمل است که معنای ویل امّه برای کسانی که حرف آن بزرگوار را نمی شنیدند، و از دستور العمل هایش بهره مند نمی شدند نفرین باشد. 

ضمیر در «امّه» به تمام افرادی که همزمان با حضرت بوده و از دستورات امام تبعیّت نداشته اند بر می گردد. گویا چنین فرموده است: ویل لأمهم، «مادر مباد آنان را»، ای کاش چنین فرزندانی را آن مادران نمی داشتند. 

احتمال دیگر آن که به عنوان ترحّم فرموده باشد، چه شخص جاهل و نادان قابل ترحّم است. احتمال دوّم این که معنای تعجّب داشته باشد. بدین توضیح که امام (ع) از کثرت جهل و نادانی تعجب کرده باشد، با وجودی که آن بزرگوار هرگز در نصیحت و اندرز کوتاهی نداشته است امّا آنها نتوانسته اند استفاده لازم را از بیانات امام داشته باشند. بلکه همواره از آن حضرت دوری جسته و اعتراض کرده اند. 

قوله علیه السلام: «و لتعلمنّ نبأه بعد حین»، 

حضرت به منظور ادای مقصودش جمله فوق را از قرآن کریم اقتباس کرده است. یعنی بزودی خبر نادانی و کناره گیری خود را از آنچه شما را بدان امر کردم، و دستورات حکیمانه ای که به شما دادم، و تخلّف ورزیدید خواهید دانست. و نتیجه آن همه کجروی و کج اندیشی برایتان آشکار خواهد شد. 

مقصود امام (ع) از کلمه «حین» یا زندگی اخروی است. که در این صورت نتیجه کردار زشتشان پشیمانی و اندوه خواهد بود، زیرا در انجام کارها افراط و تفریط ورزیدند، می دانیم که در پیشگاه حق تعالی جز کارهای شایسته چیزی مفید نیست، بنا بر این، منظور از «حین» هنگامی است که پرده های ضخیم بدن به کناری رود، و جانها لباس جسمانی را به وسیله مرگ به سویی نهند. 

یا مقصود از «حین» همین زندگی دنیایی است. یعنی بزودی پس از من در همین دنیا نتیجه کارهای بدتان را خواهید دانست: عاقبت کارهای بدشان موجب گرفتاری آنها به دست بنی امیّه و خلفای جور پس از بنی امیّه بود که به انواع آزارها دست زدند و متخلّفین از فرمان اطاعت را کشتند، همگان را مورد اهانت قرار داده خوار و ذلیل کوچک و حقیرشان شمردند.