[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی توبیخ بعض أصحابه:

کَمْ أُدَارِیکُمْ کَمَا تُدَارَی الْبکَارُ الْعَمِدَةُ وَ الثِّیَابُ الْمُتَدَاعِیَةُ، کُلَّمَا حِیصَتْ مِنْ جَانِبٍ تَهَتَّکَتْ مِنْ آخَرَ، کُلَّمَا أَطَلَّ عَلَیْکُمْ مَنْسرٌ مِنْ مَنَاسرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بَابَهُ وَ انْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّةِ فِی جُحْرِهَا وَ الضَّبُعِ فِی وِجَارِهَا. الذَّلِیلُ وَ اللَّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ وَ مَنْ رُمِیَ بکُمْ فَقَدْ رُمِیَ بأَفْوَقَ نَاصِلٍ؛ إِنَّکُمْ وَ اللَّهِ لَکَثِیرٌ فِی الْبَاحَاتِ قَلِیلٌ تَحْتَ الرَّایَاتِ؛ وَ إِنِّی لَعَالِمٌ بمَا یُصْلِحُکُمْ وَ یُقِیمُ أَوَدَکُمْ وَ لَکِنِّی لَا أَرَی إِصْلَاحَکُمْ بإِفْسَاد نَفْسی؛ أَضْرَعَ اللَّهُ خُدُودَکُمْ وَ أَتْعَسَ جُدُودَکُمْ، لَا تَعْرِفُونَ الْحَقَّ کَمَعْرِفَتِکُمُ الْبَاطِلَ وَ لَا تُبْطِلُونَ الْبَاطِلَ کَإِبْطَالِکُمُ الْحَق.[/hadith]

ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن میثم)، ج 2، صفحه 411-407

به دلیل عقب نشینی کوفیان از جنگ با مردم شام، امام (ع) آنان را به تعبیرات مختلفی و به شرح زیر، مورد نکوهش و توبیخ قرار داده است. 

1-  آنها را نیازمند مدارا و مماشات دانسته است و این از خصلت مردان خردمند نیست. مدارا و رفتار نرم را باید در باره چهارپایان و حیواناتی که دارای عقل نیستند به کار برد. 

امام (ع) نیازمندی مردم نامتعهّد کوفه را به مماشات و مدارا به دو چیز تشبیه کرده است. 

الف: به شتر جوانی که هنوز عادت بار بردن ندارد و کوهانش را بار سنگین به سختی کوبیده و زخم کرده باشد. 

جهت شباهت در هر دو، بی صبری و فرار از وظیفه است. یاران حضرت، اظهار ناتوانی و فرار از وظیفه جهاد کرده، کارزار با دشمن را دشوار می دانستند، به مانند شتر جوان و نو عادتی که کوهانش از حمل بار سنگین کوبیده باشد به هنگام بار نهادن بر پشتش صدای مخصوص از گلوی خود، خارج می سازد، و از تسلیم شدن برای حمل بار فرار می کند. 

ب: به جامه کهنه و فرسوده ای که تار و پودش بی دوام شده است و اگر قسمت باز آن را بدوزند قسمت دیگرش پاره می شود. 

جهت شباهت میان این دو، عدم ثبات و پایداری است، چنان که لباس کهنه بی دوام بوده و به دلیل فرسودگی نمی توان بدان اعتماد کرد. یاران حضرت نیز چنین بودند. هرگاه با سخنرانی و نصیحت و ترغیب و تشویق گروهی را، آماده پیکار می کرد، گروهی دیگر مخالفت می کردند. هیچ گاه وحدت نظر میانشان پدید نمی آمد. همین اختلاف رأی و نظر موجب خودداری آنها از جنگ شده بود. 

2-  ظاهر حال مردم کوفه بر ترس و وحشت از دشمن دلالت می کرد، بدین سبب امام (ع) در باره آنها فرمود: هرگاه گروهی از لشکریان شام به شما نزدیک شوند، هر یک از شما در را بروی خود می بندد و مانند سوسمار به سوراخ رفته، و یا همچون کفتار در لانه خود مخفی می شود.

امام (ع) در این عبارت، بستن در را بر روی خود، کنایه از نداشتن علاقه به شنیدن اخبار جنگ و آگاهی یافتن از حضور نظامی مردم شام، آورده اند. ترس و فرار آنها را به سوسمار و کفتار تشبیه کرده است، که به هنگام دیدن شکارچی یا خطری جدّی، فرار را، بر قرار ترجیح می دهند و در محل امنی مخفی می شوند و به این دلیل جمله را به شکل فعل مؤنّث ذکر کرده اند تا ضمن شدّت بخشیدن به توبیخ، این حقیقت را، که بطور معمول زنها بیشتر از مردها می ترسند، روشن سازد. 

3-  امام (ع) یارانش را به خواری و ذلّت و کم فایده بودن وجودشان توصیف کرده، خواری و ذلّت شان را چنین توضیح می دهد: «به خدا سوگند، خوار و بیچاره آن کسی است که به یاری شما دل ببندد، انتظار استعانت و کمک از امثال شماها را داشته باشد.» اصولا دلبستن به چنین افراد بی تعهّد و یا کم تعهّدی ذلّت آور است، چه انسان را مغرور کرده، در وسط راه رهایش می کنند. (این وجه ظاهر کلام امام (ع) بود).

احتمال دیگر این است که سخن آن بزرگوار اشاره به تفرقه و اختلاف فکری آنها داشته باشد، چون هر کس که می خواست از آنها یاری فکری بگیرد خوار و ذلیل می شد زیرا ثبات فکری در میان آنها نبود. 

کم فایده بودن وجود آنها را، امام (ع) با این عبارت توضیح داده اند: «آن که به وسیله شما به سمت دشمن تیراندازی کند. در حقیقت با کمانی که زه نداشته و پیکانش شکسته باشد، دشمن را هدف قرار داده است» این عبارت کنایه از بی فایده بودن وجود آنها در مبارزه و پیکار با خصم است. چون تیری که زه و پیکان نداشته باشد نه پرتاب می شود و نه بر هدف کارساز است. 

4-  صفت ناپسند دیگر آنها این است که در مجالس و خانه ها زیادند ولی در زیر پرچم برای حرکت و سرکوب دشمن بسیار اندکند. 

این فراز از عبارت امام (ع) بدگویی از مردم کوفه به لحاظ ترس و وحشتی که داشته اند و بدین سبب مستحقّ ننگ و عار شده اند بیان شده است زیرا عدم آمادگی برای جهاد در راه خدا و پراکنده بودن، نشانه ترسی بوده که از مواجه با دشمن داشته اند. بنا بر این اجتماع، جوش و خروش برای سرکوب دشمنان خدا علامت سرافرازی و ستایش است. 

ابو الطیّب شاعر معروف عرب اجتماع و آمادگی لازم برای پیکار را چنین می ستاید: 

ثقال اذا لائو خفاف اذا دعوا           قلیل اذا عدوا کثیرا اذا شدّوا

بر عکس عدم شرکت در جنگ و خودداری از کارزار در شعر عویف قوافی مستوجب بارزترین مذمت، توبیخ و ملامت است... شاعر با یک سؤال افراد مورد نظرش را تقبیح می کند، و شاهد مثل بسیار خوبی برای بحث مورد نظر ما است. 

الستم اقلّ الناس عند لوائهم            و اکثرهم عند الذبیحة و القدر

قوله علیه السلام: «و انّی لعالم الی قوله أودکم»،

مقصود امام (ع) از عبارت فوق این است: آنچه آنها را به اطاعت وادار می سازد و اصلاحشان می کند مجازات کردن به وسیله قتل و کشتار می باشد چنان که حجّاج بن یوسف ثقفی چنین سیاستی را در ارعاب و اجبار مردم، آن گاه که شخصی بنام مهلّب را برای سرکوبی خوارج فرستاد به کار گرفت. روایت شده است که حجّاج در کوفه اعلان عمومی داد. هر کس تا سه روز آماده حرکت و اطاعت از مهلّب نشود، رواست که خونش را بریزند. در همین رابطه عدّه زیادی را کشت. مردم با عجله برای حرکت و پیروی از مهلّب آماده شدند چنان که تاریخ نشان می دهد بیشتر سلاطین همین سیاست ارعاب و تهدید را داشته و دارند. 

عبارت امام (ع) که: «من اصلاح شما را به بهای تباه شدن نفس خود روا نمی شمارم» بدین معنی است: من مجاز نمی دانم که خونتان را بریزم تا بزور شما را برای جنگ گسیل دارم، چنان که پادشاهان، هنگام تثبیت حکومت خود چنین می کنند و دین خود را به تباهی و فساد می کشند، امام صلاح نمی دانست که با تهدید و قتل آنها را تسلیم حکم و فرمان کند زیرا موجب تباهی و فساد دیانتش می شد و چون طبق قاعده عقلی، و حکمت، اصلاح دیگران فرع بر اصلاح نفس می باشد، از شخصیّتی مثل امام (ع) انتظار نمی رفت که نفس خود را فاسد کند تا دیگران اصلاح شوند. 

حال اگر اشکال شود که جهاد فراروی امام عادل واجب است، بنا بر این لازم بود که امام (ع) بر آنها تحمیل کند با این حساب چرا آن حضرت اجازه قتل شان را نداشت پاسخ این اشکال را به دو صورت می توان داد بشرح ذیل:

1-  برای ترک هر واجبی نمی توان افراد را کشت. مثلا اگر کسی حج را ترک کند. در ازای ترک این واجب کشته نمی شود. 

2-  بعید نبود که اگر امام (ع) به خاطر ترک جهاد، دست به قتل و کشتار آنها می زد از اطرافش پراکنده می شدند و به دشمن حضرت می پیوستند و یا او را تسلیم دشمن می کردند. و یا کمر به قتلش می بستند. هر یک از این امور فساد کلّی تری بود و از کناره گیری آنان از جهاد در راه خدا و نپذیرفتن دعوت امام (ع) در بعضی موارد خطر بیشتری داشت. 

قوله علیه السلام: «اصرع اللّه الی آخره»، 

در این فراز حضرت کوفیان را به خوار شدن و بی بهره ماندن نفرین کرده است و سزاوار نفرین بودن آنان را جهل و ظلم به نفس معرّفی می کند. 

نادانی آنها به این لحاظ بود که حق را به اندازه باطل نمی شناختند و به همین دلیل مورد خشم خداوند قرار گرفتند. امّا دلیل این که باطل را خوب می شناختند این بود که دنیاشناس بودند، و به جای فرمانبرداری از اوامر حق به دنیا و خوشیهای آن دلبسته بودند و از آخرت غفلت داشتند. 

احتمال دیگری که در شرح کلام امام (ع): «حق را به اندازه باطل نمی شناسید»، می توان تصوّر کرد این است: حضرت با این عبارت به شبهه باطلی که برای بعضی از آنان پیش آمده و به این بهانه که معاویه و یارانش مسلمانند و جنگ با اهل قبله روا نیست از یاری امام سر باز می زدند. اشاره فرموده باشد. و معنی این فراز که: «کوفیان باطل را از حق بیشتر می شناسند» بمعنی جهل مرکّب آنان که شدیدترین نوع نادانی است می باشد. 

آخرین حدّ توبیخ و مذمّت آنان جهل بسیط و مرکّبی بود که گرفتار آن بودند. نشناختن حق، جهل بسیط، و تصدیق باطل، جهل مرکّب، و ظلم به نفس، از بین بردن حق بود، که در میان آنها رواج داشت. 

بعلاوه این فراز سخن امام (ع) بر کوری از فرمان خدا و ناشنوایی و عدم اجابتشان از منادی حق اشاره دارد. 

این سخن امام (ع) که: «شما باطل را، باطل نمی کنید»، اشاره دارد به این که آنها منکر را برای خود و دیگران زشت نمی دانستند.