[hadith]و من کلام له (علیه السلام) فی تعلیم الحرب و المقاتلة و المشهور أنه قاله لأصحابه لیلة الهریر أو أول اللقاء بصفین:
مَعَاشرَ الْمُسْلِمِینَ اسْتَشْعِرُوا الْخَشْیَةَ وَ تَجَلْبَبُوا السَّکِینَةَ وَ عَضُّوا عَلَی النَّوَاجِذ فَإِنَّهُ أَنْبَی لِلسُّیُوفِ عَنِ الْهَامِ، وَ أَکْمِلُوا اللَّأْمَةَ وَ قَلْقِلُوا السُّیُوفَ فِی أَغْمَادهَا قَبْلَ سَلِّهَا وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ وَ اطْعُنُوا الشَّزْرَ وَ نَافِحُوا بالظُّبَی وَ صِلُوا السُّیُوفَ بالْخُطَا.[/hadith]
پیام امام امیرالمؤمنین علیه السلام، ج 3، ص: 97-89
و من کلام له علیه السّلام فی تعلیم الحرب و المقاتلة و المشهور أنّه قاله لَاصحابه لیلة الهریر، أوْ اوّل اللّقاء بصفّین.
این خطبه پیرامون آداب و فنون جنگ سخن می گوید. مشهور این است که امام علیه السلام آن را در «لیلة الهریر» یا نخستین روز جنگ صفّین ایراد فرمود
.
خطبه در یک نگاه:
امام علیه السلام در این خطبه، آداب و فنون جنگ و جهاد حق طلبانه را با دقّت تمام و در عباراتی فشرده بیان می کند و آن را با ارزش های معنوی چنان می آمیزد که انگیزه های جهادگران را در حدّ بالا نگه دارد و آنان را به ایثار و فداکاری در راه خدا وادارد. در ضمن اشاراتی به ویژگی های جنگ «صفّین» و وظایف مؤمنین در این جنگ دارد
.
در این که امام علیه السلام این خطبه را چه زمانی ایراد فرمود، میان شارحان «نهج البلاغه» گفتگو است. «ابن ابی الحدید» می گوید: «این خطبه را امام علیه السلام در آن روزی که به «لیلة الهریر» منتهی می شد- طبق نقل بسیاری از روایات- ایراد فرمود» در حالی که «نصر بن مزاحم» می گوید: «امام علیه السلام آن را در نخستین روز جنگ «صفّین» در ماه صفر سال 37 هجری ایراد کرد
.»
مؤلّف کتاب «مصادر نهج البلاغه» از «طبری» نویسنده کتاب «بشارة المصطفی»- که از علمای قرن ششم هجری است- از «ابن عبّاس» چنین نقل می کند که می گفت
: «
زنان جهان، دیگر نمی توانند شخصیّتی همچون علی علیه السلام بزایند. به خدا سوگند! من جنگجوی کار آزموده ای را همانند علی علیه السلام هرگز ندیدم! فراموش نمی کنم روزی در جنگ «صفّین» با او بودیم در حالی که عمامه سیاهی برسر داشت و چشمانش همچون چراغ می درخشید؛ در کنار هر گروهی از لشکریانش می ایستاد و برای آنان خطبه ای می خواند، تا به گروه ما رسید و این در حالی بود که مقدمّه لشکر «معاویه» که ده هزارنفر اسب سوار بودند، نمایان شدند؛ گروهی از مردم هنگامی که آنها را دیدند، به وحشت افتادند. «امیرمؤمنان علی علیه السلام» رو به اهل «عراق» کرد و فرمود
: «
اینها انسان نماهایی هستند که دلهای ناتوانی دارند اگر شمشیر اهل حق به آنها برسد، مانند ملخ هایی که در برابر طوفان قرار گیرند، به سرعت پراکنده می شوند! سپس خطبه بالا را بیان فرمود.»
بخشی از فنونِ جهاد:
در این بخش از خطبه، امام(علیه السلام) نُه دستور از فنون جهاد الهی را که در میدان جنگ بسیار کارساز است، بیان می فرماید و در واقع لشکریانش را با این سلاح ها، مجهّز می سازد.
در اوّلین و دومین دستور می فرماید: «ای مسلمانان! لباس زیرین خود را ترس از خدا (و احساس مسؤلیّت در برابر دشمنان حق) و لباس رویین خود را آرامش و خونسردی قرار دهید» (مَعَاشرَ الْمُسْلِمِینَ! اسْتَشْعِروُا الْخَشْیَةَ، وَ تَجَلْبَبوُا السَّکِینَةَ).
«اِسْتَشْعِروُا» از مادّه «شعار» به معنای لباس زیرین است که با پوستِ تن انسان، تماس دارد و این که بعضی از جمله ها یا تعبیرات به عنوان شعار یک گروه و ملّت شناخته میشود، شاید به خاطر آن است که با قلب و درون آنها آمیخته است; هر چند در قالب جمله هایی و گاه با فریاد، اظهار می شود و «تَجَلْبَبُوا» از مادّه «جِلباب» به معنای لباس رویین است و معمولا به لباسی می گویند که زنان سر و گردن و قسمتهایی از سینه و پشت خود را با آن می پوشانند; در واقع از «خمار» (روسری) بلندتر و از «ردا» (لباس بلند سرتاسری) کوتاهتر است.
جالب این که نخستین نکته ای که امام(علیه السلام) بر آن تأکید می کند که باید با روح و جان جنگجویان عجین باشد، مسأله ترس از خدا و احساس مسؤلیّت در برابر فرمان او است و این مهمترین انگیزه ای است که جهادگر با ایمان می تواند داشته باشد و به خاطر آن تا پای جان مقاومت می کند! در حالی که انگیزه های دیگر در برابر آن کم اثر است.
این نکته نیز حائز اهمّیت است که دومین دستور را حفظ آرامش و خونسردی ذکر می کند; چرا که هر گونه اضطراب و دستپاچگی در میدان جنگ، در برابر دشمن، نشانه ضعف و ناتوانی و باعث جرأت و جسارت دشمن می گردد. همیشه افراد قوی و نیرومند و شجاع، خونسردند و افراد ضعیف و ترسو، مضطرب و شتابزده.
قرآن مجید درباره پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان می فرماید: «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوب الْمُؤْمِنینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَاناً مَعَ إِیمَانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ وَ کَانَ اللّهُ عَلِیماً حَکِیماً; او کسی است که آرامش را در دل های مؤمنان نازل کرده، تا ایمانی بر ایمانشان افزوده شود; لشکریان آسمان و زمین از آنِ خداست و خداوند دانا و حکیم است».(1)
همین سکینه و آرامش بود، که در جنگ های اسلامی عامل پیروزی مسلمین بر دشمنان گردید; در لحظات بسیار سخت و طوفانی مانند زمانی که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در غار «ثور» بود و دشمن خونخوار در جستجوی آن حضرت، به در غار رسیده بود، باز همین سکینه و آرامش به یاری او شتافت!
در سومین دستور می فرماید: «دندان ها را بر هم بفشارید! که مقاومت جمجمه ها را در برابر ضربات دشمن بیشتر می کند» (وَعَضُّوا عَلَی النَّوَاجِذ، فَإِنَّهُ أَنْبَی(2) لِلسُّیُوفِ عِنِ الْهَامِ(3)).
«نواجذ» جمع «ناجذ» گاه به معنای همه دندان ها تفسیر شده و گاه به معنای دندان های آسیا - که بعد از «انیاب» واقع شده - و گاه آن را به معنای خصوص دندان عقل، تفسیر کرده اند; در اینجا مناسب معنای اوّل است یعنی: همه دندان ها را بر هم بفشارید!
گفته می شود، این کار دو فایده مهم دارد; نخست اینکه: ترس و وحشت را از بین می برد; به همین دلیل انسان هنگامی که از ترس می لرزد، بطور ناخودآگاه دندان ها را به هم فشار می آورد، تا لرزه آنها ساکت شود. و دیگر اینکه: عضلات و استخوان های سر را محکم نگاه می دارد، تا در برابر ضربات دشمن آسیب کمتری ببیند.
بعضی از مفسّران «نهج البلاغه» که شاید تأثیر فشار دادنِ دندان ها را، بر روی هم، در استحکام استخوان و عضلات جمجمه باور نمی کردند، این جمله را کنایه از حفظ آرامش قلب و نداشتن اضطراب دانسته اند; در حالی که نه چنین خلاف ظاهری ضرورت دارد و نه تناسب با جمله های قبل پیدا می کند; زیرا چیزی جز تکرار نخواهد بود.
در چهارمین دستور می فرماید: «زره را کامل کنید!» (وَ أَکْمِلُوا اللاَّْمَةَ).(4)
منظور از «کامل کردن زره» این است که آن را به وسیله «خُود» (کلاه آهنینی که بر سر می گذاشتند و مانند زره جنبه دفاعی داشت) و «ساعد بند» (ورقه آهنی که به صورت نیم دایره درآمده و به ساعد می بستند تا دست را در برابر ضربات تیر و نیزه و شمشیر حفظ کند) کامل کنند.
بعضی از مفسّران نهج البلاغه «لاَمَه» را به هر گونه سلاح جنگی تفسیر کرده اند; که به این ترتیب، دستور بالا اشاره به فراهم ساختن ساز و برگ جنگی، به طور کامل است.
در پنجمین دستور می فرماید: «و شمشیرها را قبل از کشیدن از نیام، تکان دهید! (تا به آسانی از نیام در آید)» (وَ قَلْقِلُوا(5) السُّیُوفَ فِی أَغْمَادهَا(6) قَبْلَ سَلِّهَا).
این نکته، هر چند ظاهراً کوچک به نظر می رسد، امّا در واقع دستور مهمّی است! چرا که، گاه ماندن شمشیر در غلاف برای مدّت طولانی، سبب می شود که گوشه هایی از آن گیر کند و در لحظات حسّاس که لازم است فوراً بیرون کشیده شود، یا خارج نشود و یا با تأخیر خارج شود و در هر صورت ممکن است خطرات غیر قابل جبرانی به وجود آورد.
در ششمین و هفتمین دستور می فرماید: «با خشم و بی اعتنایی به دشمن نظر افکنید و به هر سو حمله کنید و ضربه زنید!» (وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ، وَ اطْعُنُوا الشَّزْرَ).
«خَزْر» به معنای نگاه کردن با گوشه چشم است که معمولا به هنگام غضب و گاه به هنگام بی اعتنایی، انسان آن را به کار می برد و فایده استفاده کردن از این روش در میدان جنگ، نخست: بر افروختن آتش غضب در درون است که همراهِ آن، تمام نیروهای نهفته درون، بسیج می شود و قدرت انسان گاه چندین برابر می شود و دیگر این که: با تمام چشم نگاه کردن، دلیل بر ترس و وحشت و ناتوانی است و سبب جسور شدن دشمن است.
«شَزْر» (بر وزن نذر) به معنای پراکندگی است و در میدان جنگ، به ضرباتی گفته می شود که از چپ و راست بر دشمن وارد شود و توصیه امام (علیه السلام) به انتخاب این روش، به خاطر آن است که اگر جنگجویان ضربات خود را در یک سو متمرکز کنند، دشمن احساس امنیّت می کند و از طرف های دیگر ضربات متقابلی وارد خواهد ساخت. به علاوه ضرباتی که بر یک طرف وارد شود - اگر درست دقّت کنیم - با هر دو حرکت فقط یک ضربه بر حریف، وارد می شود; در حالی که ضرباتی که از دو سو وارد می شود، با هر حرکتی یک ضربه وارد می گردد!
این تعبیرات موشکافانه، نشان می دهد که امام(علیه السلام) تا چه حدّ تجربه جنگی داشته و سعی می فرموده که آنها را به لشکریان تحت فرمان خود، منتقل سازد تا از کوچکترین برنامه هایی که می تواند نقش مؤثّری در پیروزی داشته باشد، بهره گیری کند.
در هشتمین و نهمین دستور به دو نکته دقیق دیگر اشاره فرموده، می افزاید: «از فاصله نزدیک، با لبه تیز شمشیر، حمله کنید و با پیش نهادن گام، شمشیر رابه دشمن برسانید!» (وَ نَافِحُوا بالظُّبَا، وَ صِلُوا السُّیُوفَ بالْخُطَا).
«نافِحُوا» از ماده «نَفْح» (بر وزن فتح) به معنای دمیدن است. یعنی آن مقدار باید به دشمن نزدیک شد، که گویی دمیدن انسان به او می رسد و «ظُبا» به معنای لبه تیز شمشیر است و گاه گفته می شود که منظور قسمت بالای شمشیر می باشد; در هر صورت ضرباتی که به این گونه وارد شود، کارسازتر است. و منظور از جمله (صِلُوا السُّیُوفَ بالْخُطَا) این است که برای رساندنِ ضرباتِ شمشیر به دشمن، گاه تنها کشیدن دست ها کافی نیست; بلکه باید یک گام به جلو گذاشت و شمشیر را بر پیکر دشمن حواله کرد. امام(علیه السلام) می فرماید: از این روش کارساز نیز استفاده کنید تا به موقع بتوانید ضربه کاری بر پیکر دشمن وارد کنید!
ذکر این جزییّات و نکته های باریک، در مورد جنگ های سنّتی و پیشین، نشان می دهد که امام(علیه السلام) به تمام فنون جنگ آشنا بوده و سربازان خود را برای استفاده بهتر از سلاحهای جنگی خود، تحت تعلیم قرار می داده است. بدیهی است که اگر جنگ از یک سو، کارساز شود و به صورت فرسایشی در نیاید، خون های کمتری در میدان نبرد ریخته می شود و مسایل انسانی آن محفوظ تر است.
نکته:
فنون جنگی در گذشته و حال:
جنگ در عصر و زمان ما، علم یا علوم پیچیده ای است که برای فراگرفتن بخشی از آن، باید سالها در پای درس استاد نشست و در میدان، تمرین نمود و بدون آگاهی از این علوم، نه کثرت نفرات مشکلی را حل می کند و نه تنوّع و پیشرفتگی سلاحهای جنگی; و درست به همین دلیل مسلمانان جهان برای دفاع از مکتب و کشور و منافع خود، باید آخرین تعلیمات و تجربیّات را در زمینه فنون مختلف جنگ فرا گیرند و این از «واجبات کفاییّه» و گاه از «واجبات عینیّه» است.
بی شک در گذشته نه سلاحها این گونه پیچیده بود و نه فنون جنگ تا این حد گسترده و پیچیده; با این حال جنگ در آن زمان ها نیز فنون و آداب زیادی داشت که امام(علیه السلام) در جمله های کوتاه و پر معنای بالا به قسمتی از دقایق و ظرایف آن اشاره فرموده است، که به خوبی نشان می دهد تا چه حد دارای سابقه و تجربه و آگاهی بوده است، به خصوص امام(علیه السلام) روی انگیزه های سربازان برای جنگ، تکیه می کند; همان چیزی که حرف اوّل را در میدان های جنگ می زند. بدون تردید، ترس از مسؤلیّت های الهی و حفظ آرامش (این دو اصلی که امام در آغاز خطبه به آن اشاره فرموده است) نقش بسیار مهمی در پیروزی بر دشمن دارد.
ممکن است کسانی تصوّر کنند، تعلیم این فنونِ دقیق جنگی، سبب خونریزی بیشتری در میدان جنگ می شود و این درست چیزی است که از همه تعلیمات جنگی در اسلام، خلاف آن استفاده می شود; زیرا تعلیمات جنگی اسلام بر این اصل تکیه دارد که خون انسانها کمتر ریخته شود.
ولی با توجّه به یک نکته روشن می شود که تعلیمات این خطبه نیز، در همان مسیر است; زیرا اگر مسلمانان آنچنان از فنون نبرد آگاه باشند که در یک حمله کوتاه و برق آسا محکمترین ضربات را بر پیکر لشکر دشمن وارد کنند، زمان جنگ کوتاه می شود و طبعاً خون کمتری ریخته می شود. بنابراین، تعلیمات فوق نیز در همان راستا است.
اضافه بر این، ممکن است دشمن با آگاهی از قوّت و قدرت و جنگ آوری سپاه اسلام، به سرعت تسلیم گردد و از درِ صلح در آید که آن هم به خونریزی کمتر، کمک می کند.(7)
پی نوشت:
-
سوره فتح، آیه 4.
-
«أنبی» از مادّه «نَبْو» (بر وزن نبض) به معنای ارتفاع چیزی نسبت به چیز دیگر و دور شدن از آن است; به همین دلیل، هنگامی که شمشیرها کارگر نشود این واژه در مورد آن به کار می رود; گویی از آن دور می شود و فاصله می گیرد.
-
«هام» جمع «هامه» به معنای «سرِ هر موجود ذی روحی» است و گاه این واژه به همین معنا به طور مطلق به کار رفته است.
-
«لأمة» (بر وزن رحمة) در اصل به معنای اجتماع و اتّفاق است; از همین رو هنگامی که دهانه زخم به هم آید و خوب شود به آن «التیام» گفته می شود و «لأمه» به معنای زره است، شاید از این جهت که حلقه های آن با هم جمع شده و گره خورده است و گاه این واژه به معنای هر گونه سلاح بکار می رود.
-
«قَلْقِلُوا» از مادّه «قَلْقَله» (بر وزن مرحمه) به معنای حرکت دادن و لرزاندن است.
-
«أَغْماد» جمع «غِمْد» (بر وزن رند) به معنای غلاف شمشیر است و لذا در مورد پاره ای از گیاهان که خارهای آن لابه لای برگ ها پنهان است این مادّه به کار می رود.
سند خطبه: این خطبه را گروه کثیری از مورّخان و محدّثان قبل از مرحوم «سیّد رضی» و بعد از او به طور کامل یا بخشی از آن را نقل کرده اند. از جمله کسانی که قبل از «سیّد رضی» می زیسته اند و آن را نقل کرده اند: «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» و «حافظ» در کتاب «البیان والتبیین» و «فرات بن ابراهیم» که در عهد امام «علیّ بن موسی الرضا علیه السلام» می زیسته در تفسیر معروف خود و« مسعودی» در« مروج الذهب» می باشند.(مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 52
.)