[hadith]و قال (علیه السلام) لما قُتل الخوارج، فقیل له یا أمیرالمؤمنین هلک القوم بأجمعهم:

کَلَّا وَ اللَّهِ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِی أَصْلَاب الرِّجَالِ وَ قَرَارَاتِ النِّسَاءِ، کُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ حَتَّی یَکُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابینَ.[/hadith]

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 8

[از سخنان آن حضرت (ع) هنگامی که خوارج کشته شدند] چون خوارج کشته شدند به علی (ع) گفته شد ای امیر المؤمنین قوم همگان کشته شدند، فرمود: «کلا و الله انهم نطف اصلاب الرجال و قرارات النساء» (هرگز به خدا سوگند ایشان نطفه هایی در پشت مردان و رحم زنانند...) [در این خطبه ابن ابی الحدید به تناسب کلمه «قرارات» که کنایه لطیفی از ارحام است فصلی مشبع در 58 صفحه در باره کنایه و رموز و تعریض با ذکر مثالهای بسیار از نثر و نظم آورده است که از مباحث ارزنده ادبی است و چون خارج از موضوع تاریخ است ترجمه نشد. پس از آن می گوید]: خبر دادن علی علیه السلام در مورد اینکه «خوارج همگی در واقعه نهروان هلاک نشدند و اعتقاد خوارج عقیده یی است که در آینده کسانی که هنوز آفریده نشده اند بر آن دعوت خواهند کرد» صحیح بود و همان گونه اتفاق افتاد و این موضوع هم که فرموده است: «آخرین افراد خوارج دزدان راهزن هستند.» همان گونه بود و چنان شد که دعوت خوارج مضمحل گردید و مردان آن نیست و نابود شدند و کار به آنجا کشید که جانشینان ایشان راهزنانی متظاهر به تبهکاری و تباهی در زمین بودند.

کشته شدن ولید بن طریف خارجی و مرثیه خواهرش برای او:

از جمله کسانی که کارش به راهزنی انجامید، ولید بن طریف شیبانی بود که به روزگار هارون الرشید پسر مهدی خروج کرد، هارون یزید بن مزید شیبانی را به مقابله او گسیل داشت، یزید، ولید را کشت و سرش را نزد هارون برد، و خواهرش مرثیه یی برای او سروده است و بر شیوه همه شاعران خوارج در مرثیه خویش مدعی شده است که ولید اهل تقوی و دین بوده است و حال آنکه ولید آن چنان که او پنداشته نبوده است. خواهر ولید چنین می گوید: «ای درخت خابور چگونه پر شاخ و برگی، گویا بر پسر طریف اندوه و جزعی نداری، جوانمردی که هیچ زاد و توشه یی را جز از راه تقوی دوست نمی داشت و مال را جز از راه نیزه ها و شمشیرها نمی پسندید...». مسلم بن ولید هم اشعاری در مدح یزید بن مزید سروده و ضمن آن یادآور شده است که او موفق به کشتن ولید بن طریف شده است و چنین می گوید: «ابن طریف خارجی که با لشکری به سوی او رفتی، مرگ را همچون رگبار

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 9

عرضه می کند... ای یزید سلامت باشی که در پناه سلامت تو نه در ملک سستی و نه در دین خلل خواهد بود...»

خروج ابن عمرو خثعمی و سرانجام کار او با محمد بن یوسف طائی:

سپس به روزگار حکومت متوکل عباسی، در منطقه جزیره، ابن عمرو خثعمی خروج کرد و به راهزنی و نا امن ساختن راهها پرداخت و خود را خلیفه نامید. ابو سعید محمد بن یوسف طائی ثغری صامتی به جنگ او رفت و گروه بسیاری را نیز اسیر گرفت، و ابن عمرو خثعمی توانست با گریز از میدان جان خود را نجات دهد.

ابو عباده بحتری ضمن قصیده مفصلی ابو سعید را مدح گفته و از این جنگ یاد کرده است [و ضمن آن ] چنین گفته است: «ما گروهی از خاندان امیة را که با تبهکاری و ستم در طلب خلافت بودند تکفیر می کردیم، طلحه و زبیر، هر دو را سرزنش می نمودیم و ابو بکر صدیق و فاروق را هم شماتت می کردیم...» و این قصیده از اشعار پسندیده و گزینه بحتری است.

بیان گروهی که معتقد به عقیده خوارج بوده اند:

پس این دو، گروهی دیگر از خوارج در نواحی کرمان از مردم عمان خروج کردند که اهمیتی ندارند. ابو اسحاق صابی در کتاب التاجی خود

جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 3، ص 10

قیام آنان را آورده است و همه آنان از راه و روش پیشینیان خود بر کنار بودند و قصد و هدف ایشان راهزنی و تباهی در زمین و کسب اموال از راه حرام بوده است و ما را نیازی نیست که با شرح حال ایشان سخن را به درازا کشانیم.

از جمله کسان دیگری که به داشتن رأی خوارج مشهورند و صدق گفتار امیر المؤمنین (ع) که فرموده است: «آنان نطفه هایی در پشت مردان و رحم زنانند» ثابت شده است، عکرمه وابسته و آزاد کرده ابن عباس و مالک بن انس اصبحی فقیه هستند. از قول مالک نقل شده است که چون سخن از علی (ع) و عثمان و طلحه و زبیر به میان می آورد می گفت: به خدا سوگند با یکدیگر جنگ نکردند مگر برای دسترسی به نان سپید و ترید آماده.

دیگر از ایشان، منذر بن جارود عبدی و یزید بن ابی مسلم-  وابسته و آزاد کرده حجاج بن یوسف ثقفی-  هستند، روایت شده است که زنی از خوارج را پیش حجاج آوردند، یزید بن ابی مسلم وابسته حجاج هم که پوشیده عقیده خوارج را داشت حاضر بود. حجاج با آن زن سخن گفت و آن زن روی از او برگرداند، یزید به او گفت: ای وای بر تو امیر با تو سخن می گوید زن گفت: ای فاسق پست، وای بر تو و کلمه پست [ردی ] در اصطلاح خوارج به کسی گفته می شود که سخنان و عقیده ایشان را حق می داند ولی آن را پوشیده می دارد، و دیگر از ایشان صالح بن عبد الرحمان صاحب دیوان عراق است.

دیگر از کسانی که از پیشینیان منسوب به خوارج است جابر بن زید و عمرو بن دینار و مجاهد هستند. و از کسانی که پس از این طبقه اند و به خوارج منسوب اند ابو عبیدة معمر بن مثنی تیمی است که گفته می شود عقیده شاخه صفریه خوارج را داشته است. دیگر از ایشان یمان بن رباب است که بر عقیده بیهسیة بود، عبد الله بن یزید و محمد بن حرب و یحیی بن کامل هم از اباضیه بودند.

دیگر از پیشینیان که منسوب به مذهب خوارجند ابو هارون عبدی و ابو الشعشاء و اسماعیل بن سمیع و هبیرة بن بریم هستند. هر چند ابن قتیبه پنداشته است که هبیرة از غلات شیعه است.

ابو العباس محمد بن یزید مبرد هم از این نظر که در کتاب معروف خود، الکامل در باره خوارج به اطناب سخن گفته است و گرایش او به ایشان به چشم می خورد منسوب به خوارج است.